▫️ گامی تازه در نقد مارکسی
▫️معرفی مقولهی «شیوهی وجود»
نوشتهی: کمال خسروی
26 آوریل 2020
🔸 موضوع این فصل* برجستهکردن مقولهای مارکسی است که در حوزهی بحثهای یک سده و نیم گذشته پیرامون «گفتمان شناختیِ» مارکسی و مارکسیستی کمتر مطرح شده یا اساساً نادیده مانده است. هدف از طرح این مقوله در وهلهی نخست نقشی است که میتواند در درک و دریافت تازهای از روش مارکس در کاپیتال بهطور اخص و از روش نقد اقتصاد سیاسی بهطور اعم ایفا کند؛ اما هدف نهایی و انگیزه و امید این است که بتوانیم بهیاری این مقوله دریچهای تازه بر دستگاه مفهومی دیالکتیک انتقادی و «منطقِ» نقد بهطور اعم بگشاییم و گامی کوچک در راستای برساختن این دستگاه برداریم. بیگمان معرفی این مقوله بدون آشنایی با زمینهای که در آن طرح میشود ممکن نیست، اما قصد ما ارائهی گزارشی طولانی از گرایشها و مشاجرات صدوپنجاه سال گذشته پیرامون مباحث مربوط به روششناسی، معرفتشناسی و هستیشناسیِ اجتماعی ــ که از این پس زیر عنوان کلی «گفتمانِ شناختی» از آن یاد میکنیم ــ یا فلسفه، ایدئولوژی و علم نزد مارکس و مارکسیسم نیست و جز طرح مقدمهای کوتاه و ضروری، آشناییِ ــ دستکم عمومی ــ خواننده را با این مباحث مفروض میگیریم.
🔸 در همهی آثار مارکس که موضوعشان بهطور اخص نقد اقتصاد سیاسی است با دوگانههایی روبرو میشویم که هیچ گرایشی نه وجودشان را انکار میکند و نه اهمیتشان را. دوگانههایی که شاید بتوان بر آنها نام عمومیِ «درونی/بیرونی»، یا بهعبارت دقیقتر، «پیوستار درونی/نمود بیرونی» نهاد. تقریباً در همهی بخشها و فصلهای آثار مذکور میتوان در مواردی پرشمار با دوگانههایی (اعم از دوگانهی موقعیتها، سطحها، رابطهها، مقولهها، حالتها و غیره) روبرو شد که مارکس آنها را با تعابیری مانند درونی/بیرونی، عمقی/سطحی، باطنی/ظاهری، ذاتی یا جوهری/پدیداری، محتوا/شکل و از این دست توصیف کرده است. در ادامهی بحث با نمونههای متعددی از آنها آشنا خواهیم شد. این دوگانهها، و بهویژه پیآمدهای اجتنابناپذیرشان در گفتمان ایدئولوژیهای مارکسیستی و تعبیر و سوءتعبیر و ترجمهی بلافصل آنها به دوگانههای اصلی/فرعی، مهم و اساسی/بیاهمیت، تعیینکننده/تعیینشونده و علت/معلول، بهترین حوزه برای درک علتِ ضرورتِ جستجو و یافتن آن ظرف فراگیر است. بهویژه، هیچکس به اندازهی خودِ مارکس بر تمایز بین این دو مشخصه تأکید نداشته و ظاهراً علم و علمیبودنِ کار خود را دقیقاً بر توانایی تشخیص همین تمایز استوار کرده است. در کمتر نوشتهای در این زمینه گفتهی مشهور مارکس در جلد سوم کاپیتال غایب است؛ در این جستار، نیز، بهناگزیر: «علم، همه زائد میبود، اگر شکلِ پدیداری و ذاتِ اشیاء بیواسطه بر هم منطبق بودند.»
🔸 مقولهای که ما در این جستار قصدِ معرفی، یا بهتر است بگوییم برجستهساختن و در معرضِ دید قراردادنِ آنرا داریم، مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» است. «شیوهی وجود» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Existenzweise و «شیوهی هستندگی» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Daseinsweise. ما برای واژهی Weise معادلِ «شیوه» و برای واژههای Existenz و Dasein بهترتیب «وجود» و «هستندگی» را برگزیدهایم. منظور از «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی»، نحوه، چگونگی، یا حیّزِ حضور و موجودیت چیز، رویداد، رابطه یا واقعیت، در تمامیتِ آن است؛ یعنی شامل همهی وجوهی که بتوان آنها را به ریشه، پایه، شالوده، ذات، مبنا و نیز، شکلِ پدیداری، شکلِ واقعشدن، حضور و همچنین همهی جلوههای آن در تعامل با آگاهی ــ راست یا ناراست، از لحاظ معرفتشناختی ــ نسبت داد...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mz
#کمال_خسروی
#نقد #هستیشناسی_اجتماعی #دیالکتیک_انتقادی #روش #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️معرفی مقولهی «شیوهی وجود»
نوشتهی: کمال خسروی
26 آوریل 2020
🔸 موضوع این فصل* برجستهکردن مقولهای مارکسی است که در حوزهی بحثهای یک سده و نیم گذشته پیرامون «گفتمان شناختیِ» مارکسی و مارکسیستی کمتر مطرح شده یا اساساً نادیده مانده است. هدف از طرح این مقوله در وهلهی نخست نقشی است که میتواند در درک و دریافت تازهای از روش مارکس در کاپیتال بهطور اخص و از روش نقد اقتصاد سیاسی بهطور اعم ایفا کند؛ اما هدف نهایی و انگیزه و امید این است که بتوانیم بهیاری این مقوله دریچهای تازه بر دستگاه مفهومی دیالکتیک انتقادی و «منطقِ» نقد بهطور اعم بگشاییم و گامی کوچک در راستای برساختن این دستگاه برداریم. بیگمان معرفی این مقوله بدون آشنایی با زمینهای که در آن طرح میشود ممکن نیست، اما قصد ما ارائهی گزارشی طولانی از گرایشها و مشاجرات صدوپنجاه سال گذشته پیرامون مباحث مربوط به روششناسی، معرفتشناسی و هستیشناسیِ اجتماعی ــ که از این پس زیر عنوان کلی «گفتمانِ شناختی» از آن یاد میکنیم ــ یا فلسفه، ایدئولوژی و علم نزد مارکس و مارکسیسم نیست و جز طرح مقدمهای کوتاه و ضروری، آشناییِ ــ دستکم عمومی ــ خواننده را با این مباحث مفروض میگیریم.
🔸 در همهی آثار مارکس که موضوعشان بهطور اخص نقد اقتصاد سیاسی است با دوگانههایی روبرو میشویم که هیچ گرایشی نه وجودشان را انکار میکند و نه اهمیتشان را. دوگانههایی که شاید بتوان بر آنها نام عمومیِ «درونی/بیرونی»، یا بهعبارت دقیقتر، «پیوستار درونی/نمود بیرونی» نهاد. تقریباً در همهی بخشها و فصلهای آثار مذکور میتوان در مواردی پرشمار با دوگانههایی (اعم از دوگانهی موقعیتها، سطحها، رابطهها، مقولهها، حالتها و غیره) روبرو شد که مارکس آنها را با تعابیری مانند درونی/بیرونی، عمقی/سطحی، باطنی/ظاهری، ذاتی یا جوهری/پدیداری، محتوا/شکل و از این دست توصیف کرده است. در ادامهی بحث با نمونههای متعددی از آنها آشنا خواهیم شد. این دوگانهها، و بهویژه پیآمدهای اجتنابناپذیرشان در گفتمان ایدئولوژیهای مارکسیستی و تعبیر و سوءتعبیر و ترجمهی بلافصل آنها به دوگانههای اصلی/فرعی، مهم و اساسی/بیاهمیت، تعیینکننده/تعیینشونده و علت/معلول، بهترین حوزه برای درک علتِ ضرورتِ جستجو و یافتن آن ظرف فراگیر است. بهویژه، هیچکس به اندازهی خودِ مارکس بر تمایز بین این دو مشخصه تأکید نداشته و ظاهراً علم و علمیبودنِ کار خود را دقیقاً بر توانایی تشخیص همین تمایز استوار کرده است. در کمتر نوشتهای در این زمینه گفتهی مشهور مارکس در جلد سوم کاپیتال غایب است؛ در این جستار، نیز، بهناگزیر: «علم، همه زائد میبود، اگر شکلِ پدیداری و ذاتِ اشیاء بیواسطه بر هم منطبق بودند.»
🔸 مقولهای که ما در این جستار قصدِ معرفی، یا بهتر است بگوییم برجستهساختن و در معرضِ دید قراردادنِ آنرا داریم، مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» است. «شیوهی وجود» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Existenzweise و «شیوهی هستندگی» معادلی است برای اصطلاح آلمانی Daseinsweise. ما برای واژهی Weise معادلِ «شیوه» و برای واژههای Existenz و Dasein بهترتیب «وجود» و «هستندگی» را برگزیدهایم. منظور از «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی»، نحوه، چگونگی، یا حیّزِ حضور و موجودیت چیز، رویداد، رابطه یا واقعیت، در تمامیتِ آن است؛ یعنی شامل همهی وجوهی که بتوان آنها را به ریشه، پایه، شالوده، ذات، مبنا و نیز، شکلِ پدیداری، شکلِ واقعشدن، حضور و همچنین همهی جلوههای آن در تعامل با آگاهی ــ راست یا ناراست، از لحاظ معرفتشناختی ــ نسبت داد...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1mz
#کمال_خسروی
#نقد #هستیشناسی_اجتماعی #دیالکتیک_انتقادی #روش #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گامی تازه در نقد مارکسی
معرفی مقولهی «شیوهی وجود» نوشتهی: کمال خسروی برای معرفی مقولهی «شیوهی وجود» یا «شیوهی هستندگی» و سپس تعیین جایگاه و اهمیت آن در یک دستگاه مفهومی ویژهی مارکسی، گزینش نقطهی ورود کارِ آسانی نی…
▫️ ذات، پدیدار، فرانمود
▫️ دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم*
نوشتهی: کمال خسروی
8 ژوئن 2020
🔸 آیا در جامعهی امروزی در سراسر جهان، نزد کمابیش همهی اعضای جامعه، از دارا و ندار تا سرمایهدار و کارگر و بیکار و هنرمند و دانشمند تا هر فرد دیگر در هر جایگاه و مقامی، ادعا و تصوری «عاقلانهتر»، «واقعبینانهتر» و بنابراین «بدیهیتر» از این وجود دارد که: اکثریت قریب به اتفاق جامعه برای تأمین معاش خود درآمدی دارد، و این درآمد، سرچشمه و خاستگاه مشروعی؟ یکی کار میکند و مزدش را میگیرد؛ دیگری سرمایهای دارد و سودش را میبرد، چه از راه تولید محصولات، چه در تجارت و چه با وامدادن و دریافت بهره؛ و سومی زمینی دارد و از راه پولِ رهن و اجارهاش روزگار میگذراند. «عاقلانه»بودنِ این تصور و ادعا، «بداهت»ش و انطباق بیچون و چرایش با زندگی روزمرهی انسانِ امروزه چنان است که اعتبارش نه تنها برای امروز، بلکه بهناگزیر برای همهی گذشتهی زندگی انسان و قطعاً آیندهاش نیز صادق بهنظر میرسد. چراکه نه؟ از قرار، این «طبیعت»، و «سرشتِ» نوع بشر است. اگر چون و چرایی هست، در تنظیم عادلانهی تخصیص درآمدهاست و در تلاش برای تحقق شرایطی است که این عدالت در آن رعایت شده باشد: ثروتمندان باید خیّر و نیکوکار باشند، کارگران و تهیدستان باید بخت و امکان عروج به قشرها و طبقات دیگر را داشته باشند، عایقهای بین قشرها و طبقاتِ اجتماعی باید عبورپذیر باشند، دستمزدِ کارِ شرافتمندانه باید پرداخت شود و صاحبان پول و زمین نباید از موقعیتشان «سوءاستفاده» کنند و نباید اجازه دهند بهرهوریِ مشروع از پول و زمینشان به نزولخواری و «رانتخواری» بدل شود.
🔸 این «فرمانِ عقلِ سلیم»، بسا از قدرت و نفوذ بهمراتب بیشتری از همهی سرنیزهداران و چکمهپوشان برای حفظ رابطهی ستم و سلطه در جامعهی امروزی برخوردار بوده است و هست و بیحضور و سیطرهی آن، هیچ نیروی سرکوبگری تنها با اتکاء به اِعمال زور، امکانِ بقا ندارد.
🔸 تردیدی نیست که این، چهرهی واقعی و واقعیتِ انکارناپذیر زندگی انسان در جامعهی سرمایهداری امروز است و نامها و مقولهها و مفهومهایی مانند مزد و سود و بهره و اجاره، کاری جز بیان و بازتاب این واقعیت عیان و مشخص نمیکنند. این واقعیت مشخص دو ویژگی، یا در حقیقت یک ویژگیِ مضاعف، دیگر نیز دارد: از یکسو «شکلِ درآمد و سرچشمههای آن در مناسبات تولید سرمایهدارانه»، «بتوارهترین شکل بیان» این مناسبات است، زیرا «هستی متعین آنها، چنانکه در رویهی بیرونی [واقعیت] پدیدار میشود، از پیوستار پنهان این مناسبات و از حلقههای میانیِ میانجیگر گسلیده است» ...و از سوی دیگر «سطحیترین و انتزاعیترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی است.» ... یعنی، آنچه واقعیت مشخص است، در عینِ بداهت و عاقلانهبودن، بتوارهترین، و در عینِ مشخصبودن، مجردترین است. بنابراین روش نقد اقتصاد سیاسی که بازنمایی شیوهی تولید سرمایهدارانه را حرکتی از مجرد به مشخص، از عامترین مقولهها بهسوی مشخصترین مقولهها تعریف میکند، باید بتواند واقعیت مضاعف و متناقض بداهت و بتوارگی و همهنگامیِ مشخصترین و مجردترین مقولهها را نیز تبیین و نقد کند.
🔸 هر روایتی از این روش که در حصار دوگانههای ذات/پدیدار و درونی/بیرونی محبوس باشد... در حل این معضل ناتوان خواهد بود... تنها هستیشناسیِ اجتماعیِ این موضوع ویژه از چنین توانی برخوردار است و مقولهی شیوهی وجود میتواند در این زمینه راهگشا باشد. در اینجا حلقهای مفقود و مقولهای غایب است که بدون لحاظ کردن آن و بهویژه بدون تعیینِ جایگاهِ آن، چنین تبیین و نقدی ناممکن است. بدون این مقوله نه روش نقد مارکسی میتواند اعتبار ویژهاش را احراز کند و نه آن تبیین میتواند از عهدهی نقد اقتصاد سیاسی برآید. این مقولهی غایب، بهمثابه شیوهای وجودی از سازوکار ارزش و سرمایه، «فرانمود» است.
پیش از آنکه به ارزیابی جایگاه و نقش این مقولهی مهم در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی بپردازیم، خالی از فایده نیست که برای پرهیز از ابهامات غیرضروریِ ناشی از اصطلاحات و معادلهایی که بهکار میبریم، بر اصطلاح «فرانمود» مکث کوتاهی داشته باشیم...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1uK
#کمال_خسروی
#فرانمود #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم*
نوشتهی: کمال خسروی
8 ژوئن 2020
🔸 آیا در جامعهی امروزی در سراسر جهان، نزد کمابیش همهی اعضای جامعه، از دارا و ندار تا سرمایهدار و کارگر و بیکار و هنرمند و دانشمند تا هر فرد دیگر در هر جایگاه و مقامی، ادعا و تصوری «عاقلانهتر»، «واقعبینانهتر» و بنابراین «بدیهیتر» از این وجود دارد که: اکثریت قریب به اتفاق جامعه برای تأمین معاش خود درآمدی دارد، و این درآمد، سرچشمه و خاستگاه مشروعی؟ یکی کار میکند و مزدش را میگیرد؛ دیگری سرمایهای دارد و سودش را میبرد، چه از راه تولید محصولات، چه در تجارت و چه با وامدادن و دریافت بهره؛ و سومی زمینی دارد و از راه پولِ رهن و اجارهاش روزگار میگذراند. «عاقلانه»بودنِ این تصور و ادعا، «بداهت»ش و انطباق بیچون و چرایش با زندگی روزمرهی انسانِ امروزه چنان است که اعتبارش نه تنها برای امروز، بلکه بهناگزیر برای همهی گذشتهی زندگی انسان و قطعاً آیندهاش نیز صادق بهنظر میرسد. چراکه نه؟ از قرار، این «طبیعت»، و «سرشتِ» نوع بشر است. اگر چون و چرایی هست، در تنظیم عادلانهی تخصیص درآمدهاست و در تلاش برای تحقق شرایطی است که این عدالت در آن رعایت شده باشد: ثروتمندان باید خیّر و نیکوکار باشند، کارگران و تهیدستان باید بخت و امکان عروج به قشرها و طبقات دیگر را داشته باشند، عایقهای بین قشرها و طبقاتِ اجتماعی باید عبورپذیر باشند، دستمزدِ کارِ شرافتمندانه باید پرداخت شود و صاحبان پول و زمین نباید از موقعیتشان «سوءاستفاده» کنند و نباید اجازه دهند بهرهوریِ مشروع از پول و زمینشان به نزولخواری و «رانتخواری» بدل شود.
🔸 این «فرمانِ عقلِ سلیم»، بسا از قدرت و نفوذ بهمراتب بیشتری از همهی سرنیزهداران و چکمهپوشان برای حفظ رابطهی ستم و سلطه در جامعهی امروزی برخوردار بوده است و هست و بیحضور و سیطرهی آن، هیچ نیروی سرکوبگری تنها با اتکاء به اِعمال زور، امکانِ بقا ندارد.
🔸 تردیدی نیست که این، چهرهی واقعی و واقعیتِ انکارناپذیر زندگی انسان در جامعهی سرمایهداری امروز است و نامها و مقولهها و مفهومهایی مانند مزد و سود و بهره و اجاره، کاری جز بیان و بازتاب این واقعیت عیان و مشخص نمیکنند. این واقعیت مشخص دو ویژگی، یا در حقیقت یک ویژگیِ مضاعف، دیگر نیز دارد: از یکسو «شکلِ درآمد و سرچشمههای آن در مناسبات تولید سرمایهدارانه»، «بتوارهترین شکل بیان» این مناسبات است، زیرا «هستی متعین آنها، چنانکه در رویهی بیرونی [واقعیت] پدیدار میشود، از پیوستار پنهان این مناسبات و از حلقههای میانیِ میانجیگر گسلیده است» ...و از سوی دیگر «سطحیترین و انتزاعیترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی است.» ... یعنی، آنچه واقعیت مشخص است، در عینِ بداهت و عاقلانهبودن، بتوارهترین، و در عینِ مشخصبودن، مجردترین است. بنابراین روش نقد اقتصاد سیاسی که بازنمایی شیوهی تولید سرمایهدارانه را حرکتی از مجرد به مشخص، از عامترین مقولهها بهسوی مشخصترین مقولهها تعریف میکند، باید بتواند واقعیت مضاعف و متناقض بداهت و بتوارگی و همهنگامیِ مشخصترین و مجردترین مقولهها را نیز تبیین و نقد کند.
🔸 هر روایتی از این روش که در حصار دوگانههای ذات/پدیدار و درونی/بیرونی محبوس باشد... در حل این معضل ناتوان خواهد بود... تنها هستیشناسیِ اجتماعیِ این موضوع ویژه از چنین توانی برخوردار است و مقولهی شیوهی وجود میتواند در این زمینه راهگشا باشد. در اینجا حلقهای مفقود و مقولهای غایب است که بدون لحاظ کردن آن و بهویژه بدون تعیینِ جایگاهِ آن، چنین تبیین و نقدی ناممکن است. بدون این مقوله نه روش نقد مارکسی میتواند اعتبار ویژهاش را احراز کند و نه آن تبیین میتواند از عهدهی نقد اقتصاد سیاسی برآید. این مقولهی غایب، بهمثابه شیوهای وجودی از سازوکار ارزش و سرمایه، «فرانمود» است.
پیش از آنکه به ارزیابی جایگاه و نقش این مقولهی مهم در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی بپردازیم، خالی از فایده نیست که برای پرهیز از ابهامات غیرضروریِ ناشی از اصطلاحات و معادلهایی که بهکار میبریم، بر اصطلاح «فرانمود» مکث کوتاهی داشته باشیم...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1uK
#کمال_خسروی
#فرانمود #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ذات، پدیدار، فرانمود
دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم نوشتهی: کمال خسروی قائم بهذاتبودگی، فریفتاری، وارونگی، ــ وارونهنمایی در معنای عرضهی واقعیتِ وارونه به آگاهی ــ بتوارگی، و پیکرهای برای شکلِ پیوستار درونیبودن، ویژ…