▫️ مارکس بخوانید!
گفتوگوی مارچلو موستو با امانوئل والرشتاین
24 مارس 2018
ترجمهی: بهرام صفایی
بازگشت به مارکس تنها به این خاطر نیست که همچنان ناگزیر از درک منطق و پویایی سرمایهداری هستیم. اندیشهی او همچنین ابزاری بسیار مفید است که با فراهم کردن آزمونی دشوار به این توجه میکند که چرا تجربههای اجتماعی ـ اقتصادی پیشین برای جایگزینی سرمایهداری با دیگر شیوههای تولید شکست خورد. شرح و تفسیر این شکستها برای جستجوی فعلی ما برای بدیل ضروری است.
امانوئل والرشتاین، پژوهشگر ارشد در دانشگاه یل، نیو هون، ایالات متحد آمریکا، از بزرگترین جامعهشناسان زنده و یکی از مناسبترین پژوهشگران برای تبیین ارتباط مارکس با دوران فعلی است. او دیرزمانی است که خوانندهی مارکس بوده و آثارش متأثر از انقلابی زادهی شهر تریر، در 5 می 1818 است. والرشتاین نویسندهی بیش از 30 کتاب است که به چندین زبان ترجمه شدهاند، از جمله اثر بسیار معروفش نظام جهانی مدرن، که در چهار مجلد بین سالهای 1974 و 2011 منتتشر شده است.
مارچلو موستو دانشیار نظریهی جامعهشناسی در دانشگاه یورک، تورنتو، کانادا است. او نویسنده و ویراستار چندین کتاب دربارهی مارکس است.
متن کامل گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-bL
#مارچلو_موستو #ایمانوئل_والرشتاین #بهرام_صفایی
#مارکس #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
گفتوگوی مارچلو موستو با امانوئل والرشتاین
24 مارس 2018
ترجمهی: بهرام صفایی
بازگشت به مارکس تنها به این خاطر نیست که همچنان ناگزیر از درک منطق و پویایی سرمایهداری هستیم. اندیشهی او همچنین ابزاری بسیار مفید است که با فراهم کردن آزمونی دشوار به این توجه میکند که چرا تجربههای اجتماعی ـ اقتصادی پیشین برای جایگزینی سرمایهداری با دیگر شیوههای تولید شکست خورد. شرح و تفسیر این شکستها برای جستجوی فعلی ما برای بدیل ضروری است.
امانوئل والرشتاین، پژوهشگر ارشد در دانشگاه یل، نیو هون، ایالات متحد آمریکا، از بزرگترین جامعهشناسان زنده و یکی از مناسبترین پژوهشگران برای تبیین ارتباط مارکس با دوران فعلی است. او دیرزمانی است که خوانندهی مارکس بوده و آثارش متأثر از انقلابی زادهی شهر تریر، در 5 می 1818 است. والرشتاین نویسندهی بیش از 30 کتاب است که به چندین زبان ترجمه شدهاند، از جمله اثر بسیار معروفش نظام جهانی مدرن، که در چهار مجلد بین سالهای 1974 و 2011 منتتشر شده است.
مارچلو موستو دانشیار نظریهی جامعهشناسی در دانشگاه یورک، تورنتو، کانادا است. او نویسنده و ویراستار چندین کتاب دربارهی مارکس است.
متن کامل گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-bL
#مارچلو_موستو #ایمانوئل_والرشتاین #بهرام_صفایی
#مارکس #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس بخوانید!
گفتگوی مارچلو موستو با ایمانوئل والرشتاین ترجمهی: بهرام صفایی سرمایهداری پدیدهای است که تاریخاً رخ داده است. در مقابل برخی ایدههای مبهم و ناروشنْ که اقتصادسیاسیدانان جریان اصلی از آن دفاع میک…
▫️ رزمندگی سیاسی مارکس
"در زمان انجمن بینالمللی کارگران"
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: بهرام صفایی
1 می 2018
مارکس همچنین نویسندهی خطابهی افتتاحیه و اساسنامهی موقت بینالملل بود. مارکس در این متنهای بنیادین، همانند بسیاری متنهای دیگری که پس از آن نوشت، قاطعانه مبارزهی اقتصادی و سیاسی را به یکدیگر پیوند داد، تفکر بینالمللی و کنش بینالمللی را گزینهای برگشتناپذیر توصیف کرد. عمدتاً به لطف تواناییهای مارکس بود که بینالملل کارکرد سنتز سیاسی خود را بسط داد، و خاستگاههای ملی مختلف را در پروژهای برای مبارزهی مشترک متحد کرد که خودمختاری قابلتوجه، اما نه استقلال کاملِ آنها را از مرکز فرماندهی به رسمیت میشناخت. حفظ وحدت گاهی اوقات فرساینده بود، بهویژه از آن رو که دیدگاه ضدسرمایهداری مارکس هیچگاه موقعیت سیاسی غالبی درون تشکیلات نداشت. با اینحال بهتدریج، تا حدی از طریق سرسختی خودش، و تا حدی از طریق انشعابهای گاه و بیگاه، اندیشهی مارکس به آموزهای هژمونیک بدل شد. این کاری طاقتفرسا بود، اما تلاش برای شرح و بسط موضوعات سیاسی بهگونهای قابلتوجه از مبارزات سیاسی آن دوران سود برد. سرشت تحرکات کارگری، چالش ضدنظام کمون پاریس، وظیفهی بیمانند سر پا نگه داشتن چنین تشکیلات بزرگ و پیچیدهای، و مجادلات پیدرپی با دیگر گرایشها در جنبش کارگری پیرامون موضوعات نظری و سیاسی متعدد، تمام این موارد مارکس را به ورای مرزهای اقتصاد سیاسی صرف سوق داد، حوزهای که پس از شکست انقلاب 1848 و تضعیف اغلب نیروهای سیاسی بخش اعظم توجه مارکس به آن جلب شده بود.
مارکس همچنین برانگیخته میشد که ایدههایش را بسط دهد و گاهی اوقات بازبینی کند، یقینهای قدیمی را به بحث بگذارد و پرسشهای جدیدی برای خود طرح کند، و بهویژه نقدش از سرمایهداری را با ترسیم طرحوارههای کلی جامعهی کمونیستی تیزتر کند. از این رو دیدگاه ارتدوکس قدیمی پیرامون نقش مارکس در بینالملل که بر اساس آن مارکس بهطور مکانیکی نظریهای سیاسی را بر تاریخ اعمال کرد که پیش از آن در حصار تنگ پژوهشش ساخته و پرداخته بود، سراسر دور از واقعیت است.
https://wp.me/p9vUft-f2
#مارچلو_موستو #بهرام_صفایی
#مارکس #انترناسیونال #طبقهکارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
"در زمان انجمن بینالمللی کارگران"
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: بهرام صفایی
1 می 2018
مارکس همچنین نویسندهی خطابهی افتتاحیه و اساسنامهی موقت بینالملل بود. مارکس در این متنهای بنیادین، همانند بسیاری متنهای دیگری که پس از آن نوشت، قاطعانه مبارزهی اقتصادی و سیاسی را به یکدیگر پیوند داد، تفکر بینالمللی و کنش بینالمللی را گزینهای برگشتناپذیر توصیف کرد. عمدتاً به لطف تواناییهای مارکس بود که بینالملل کارکرد سنتز سیاسی خود را بسط داد، و خاستگاههای ملی مختلف را در پروژهای برای مبارزهی مشترک متحد کرد که خودمختاری قابلتوجه، اما نه استقلال کاملِ آنها را از مرکز فرماندهی به رسمیت میشناخت. حفظ وحدت گاهی اوقات فرساینده بود، بهویژه از آن رو که دیدگاه ضدسرمایهداری مارکس هیچگاه موقعیت سیاسی غالبی درون تشکیلات نداشت. با اینحال بهتدریج، تا حدی از طریق سرسختی خودش، و تا حدی از طریق انشعابهای گاه و بیگاه، اندیشهی مارکس به آموزهای هژمونیک بدل شد. این کاری طاقتفرسا بود، اما تلاش برای شرح و بسط موضوعات سیاسی بهگونهای قابلتوجه از مبارزات سیاسی آن دوران سود برد. سرشت تحرکات کارگری، چالش ضدنظام کمون پاریس، وظیفهی بیمانند سر پا نگه داشتن چنین تشکیلات بزرگ و پیچیدهای، و مجادلات پیدرپی با دیگر گرایشها در جنبش کارگری پیرامون موضوعات نظری و سیاسی متعدد، تمام این موارد مارکس را به ورای مرزهای اقتصاد سیاسی صرف سوق داد، حوزهای که پس از شکست انقلاب 1848 و تضعیف اغلب نیروهای سیاسی بخش اعظم توجه مارکس به آن جلب شده بود.
مارکس همچنین برانگیخته میشد که ایدههایش را بسط دهد و گاهی اوقات بازبینی کند، یقینهای قدیمی را به بحث بگذارد و پرسشهای جدیدی برای خود طرح کند، و بهویژه نقدش از سرمایهداری را با ترسیم طرحوارههای کلی جامعهی کمونیستی تیزتر کند. از این رو دیدگاه ارتدوکس قدیمی پیرامون نقش مارکس در بینالملل که بر اساس آن مارکس بهطور مکانیکی نظریهای سیاسی را بر تاریخ اعمال کرد که پیش از آن در حصار تنگ پژوهشش ساخته و پرداخته بود، سراسر دور از واقعیت است.
https://wp.me/p9vUft-f2
#مارچلو_موستو #بهرام_صفایی
#مارکس #انترناسیونال #طبقهکارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رزمندگی سیاسی مارکس
نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: بهرام صفایی با وجود تمام دشواریهای ناشی از گوناگونی ملیتها، زبانها و فرهنگهای سیاسی، بینالملل توانست به اتحاد و هماهنگی میان طیف گستردهای از سازمانها و مبارزات…
▫️ کارگر بومی و تجدیدحیات چپ
🔹 گفتوگوی مارچلو موستور با آلوارو گارسیا لینرا
ترجمهی حسن مرتضوی
26 اکتبر 2019
📝 آلوارو گارسیا لینرا، زادهی کوچابامبا در 1962، هنوز خیلی جوان بود که به مارکسیسم و مبارزات مردم آیمارا نزدیک شد. در اوایل دههی 1980 به مکزیک رفت و در آنجا در رشتهی ریاضیات فارغالتحصیل شد؛ تحتتاثیر جنبشهای چریکی گواتمالا قرار گرفت که برای آرمان جمعیت بومی مبارزه میکردند. پس از بازگشت به بولیوی، یکی از بنیانگذاران ارتش چریکی توپاک کاتاری شد، سازمانی سیاسی که مبارزهی طبقاتی مارکسیستی را با اصول کاتاریستی که پیشبرد رهایی بومیان را هدف خود قرار داده بود ترکیب کرده بود. بین سالهای 1992 تا 1997 در یک زندان فوقامنیتی محبوس بود؛ پس از آزادی از زندان، جامعهشناسی درس میداد و به روشنفکری تاثیرگذار بدل شد. بعدها به جنبش برای سوسیالیسم ِاوُ مورالس پیوست و از 2006 به بعد معاون رییسجمهور دولت چندقومیتی بولیوی شد. او یکی از اصیلترین صاحبنظران در چپ آمریکای لاتین با آثاری مانند شکل ارزش و شکل جامعه و قدرت پلبین است. گفتوگوی مارچلو موستو با او پیرامون وضعیت نیروهای ترقیخواه در این بخش و بخشهای دیگر جهان است.
🔸 از متن گفتوگو:
«طبقه کارگر جدید اساساً پیرامون موضوعات کارگری متحد نمیشود. هنوز قدرت انجام این کار را ندارد و شاید برای مدتهای مدیدی چنین قدرتی نداشته باشد. بسیجهای اجتماعی دیگر از طریق شکلهای کلاسیک کنش متمرکز طبقه کارگر رخ نمیدهند بلکه از طریق آمیزهای از کسبوکارهای متفاوت، موضوعات متقاطع و شکلهای انعطافپذیر، سیال و تغییرپذیر شکل میگیرند. ما از شکلهای جدید کنش جمعی حرف میزنیم که کارگران با شتاب ایجاد میکنند، حتی اگر در بسیاری موارد آنچه پدیدار میشود از هویت کارگری کمتری در مقایسه با سایر ویژگیهای مکمل دیگر برخوردار باشد، نظیر هویت کارگری کنشهای کارگران بنگاههای هزار شاخهی منطقهای یا گروههایی که خواهان حق سلامتی، آموزش و حمل و نقل عمومی هستند.
به جای سرزنش این مبارزات به دلیل اینکه شکلهایشان با شکلهای مبارزات گذشته فرق دارد، چپ میبایست به پیوندخوردگی یا ناهمگنی توجه کند ــ پیش از هرچیز مبارزات موجود را درک کند و آنها را با مبارزات دیگر در سطح محلی، ملی و بینالمللی مفصلبندی کند. «کار زنده» هنوز موضوع تغییر است: کارگرانی که نیروی کارشان را به شیوههای گوناگونی فروختهاند. اما شکلهای سازمانی، گفتمانها و هویتها بسیار متفاوت از شکلها، گفتمانها و هویتهایی است که در سدهی بیستم میشناختیم...
طبقات، هویتها و جماعتهای بسیجشده انتزاعات نیستند: آنها شکلهای تجربهی جمعی جهان هستند که در مقیاسی گسترده برساخته میشوند. همانطور که صد سال پیش شکلهای تصادفی را برمیگزیدند، اکنون بار دیگر از طریق مسیرها و علتهای پیشبینینشده و اغلب شگفتانگیزی که بسیار متفاوت با گذشتهاند چنین میکنند. ما نباید مفهوم طبقهی اجتماعی ــ راهی برای طبقهبندی آماری افراد براساس دارایی، منابع، دسترسی به ثروت و غیره ــ را با شیوههای بالفعلی که در آن برپایهی همبستگیهای گزیده، محل اقامت، مسائل مشترک و خصیصههای فرهنگی گروهبندی میشوند، مغشوش سازیم. این یک جنبش واقعی برساخت متحرک طبقات است که فقط از سر تصادف با تلاقیگاههای ارائهشده در دادههای آماری منطبقاند...»
🔹 متن کامل گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-14L
#مارچلو_موستو #آلوارو_گارسیا_لینرا #حسن_مرتضوی
#بولیوی #جنبش_کارگری #طبقهی_اجتماعی
#مارکسیسم #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 گفتوگوی مارچلو موستور با آلوارو گارسیا لینرا
ترجمهی حسن مرتضوی
26 اکتبر 2019
📝 آلوارو گارسیا لینرا، زادهی کوچابامبا در 1962، هنوز خیلی جوان بود که به مارکسیسم و مبارزات مردم آیمارا نزدیک شد. در اوایل دههی 1980 به مکزیک رفت و در آنجا در رشتهی ریاضیات فارغالتحصیل شد؛ تحتتاثیر جنبشهای چریکی گواتمالا قرار گرفت که برای آرمان جمعیت بومی مبارزه میکردند. پس از بازگشت به بولیوی، یکی از بنیانگذاران ارتش چریکی توپاک کاتاری شد، سازمانی سیاسی که مبارزهی طبقاتی مارکسیستی را با اصول کاتاریستی که پیشبرد رهایی بومیان را هدف خود قرار داده بود ترکیب کرده بود. بین سالهای 1992 تا 1997 در یک زندان فوقامنیتی محبوس بود؛ پس از آزادی از زندان، جامعهشناسی درس میداد و به روشنفکری تاثیرگذار بدل شد. بعدها به جنبش برای سوسیالیسم ِاوُ مورالس پیوست و از 2006 به بعد معاون رییسجمهور دولت چندقومیتی بولیوی شد. او یکی از اصیلترین صاحبنظران در چپ آمریکای لاتین با آثاری مانند شکل ارزش و شکل جامعه و قدرت پلبین است. گفتوگوی مارچلو موستو با او پیرامون وضعیت نیروهای ترقیخواه در این بخش و بخشهای دیگر جهان است.
🔸 از متن گفتوگو:
«طبقه کارگر جدید اساساً پیرامون موضوعات کارگری متحد نمیشود. هنوز قدرت انجام این کار را ندارد و شاید برای مدتهای مدیدی چنین قدرتی نداشته باشد. بسیجهای اجتماعی دیگر از طریق شکلهای کلاسیک کنش متمرکز طبقه کارگر رخ نمیدهند بلکه از طریق آمیزهای از کسبوکارهای متفاوت، موضوعات متقاطع و شکلهای انعطافپذیر، سیال و تغییرپذیر شکل میگیرند. ما از شکلهای جدید کنش جمعی حرف میزنیم که کارگران با شتاب ایجاد میکنند، حتی اگر در بسیاری موارد آنچه پدیدار میشود از هویت کارگری کمتری در مقایسه با سایر ویژگیهای مکمل دیگر برخوردار باشد، نظیر هویت کارگری کنشهای کارگران بنگاههای هزار شاخهی منطقهای یا گروههایی که خواهان حق سلامتی، آموزش و حمل و نقل عمومی هستند.
به جای سرزنش این مبارزات به دلیل اینکه شکلهایشان با شکلهای مبارزات گذشته فرق دارد، چپ میبایست به پیوندخوردگی یا ناهمگنی توجه کند ــ پیش از هرچیز مبارزات موجود را درک کند و آنها را با مبارزات دیگر در سطح محلی، ملی و بینالمللی مفصلبندی کند. «کار زنده» هنوز موضوع تغییر است: کارگرانی که نیروی کارشان را به شیوههای گوناگونی فروختهاند. اما شکلهای سازمانی، گفتمانها و هویتها بسیار متفاوت از شکلها، گفتمانها و هویتهایی است که در سدهی بیستم میشناختیم...
طبقات، هویتها و جماعتهای بسیجشده انتزاعات نیستند: آنها شکلهای تجربهی جمعی جهان هستند که در مقیاسی گسترده برساخته میشوند. همانطور که صد سال پیش شکلهای تصادفی را برمیگزیدند، اکنون بار دیگر از طریق مسیرها و علتهای پیشبینینشده و اغلب شگفتانگیزی که بسیار متفاوت با گذشتهاند چنین میکنند. ما نباید مفهوم طبقهی اجتماعی ــ راهی برای طبقهبندی آماری افراد براساس دارایی، منابع، دسترسی به ثروت و غیره ــ را با شیوههای بالفعلی که در آن برپایهی همبستگیهای گزیده، محل اقامت، مسائل مشترک و خصیصههای فرهنگی گروهبندی میشوند، مغشوش سازیم. این یک جنبش واقعی برساخت متحرک طبقات است که فقط از سر تصادف با تلاقیگاههای ارائهشده در دادههای آماری منطبقاند...»
🔹 متن کامل گفتوگو را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-14L
#مارچلو_موستو #آلوارو_گارسیا_لینرا #حسن_مرتضوی
#بولیوی #جنبش_کارگری #طبقهی_اجتماعی
#مارکسیسم #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارگر بومی و تجدیدحیات چپ
گفتوگویی با آلوارو گارسیا لینرا نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: حسن مرتضوی آلوارو گارسیا لینرا، زادهی کوچابامبا در 1962، هنوز خیلی جوان بود که به مارکسیسم و مبارزات مردم آیمارا نزدیک شد. در اوایل …
▫️ کمون پاریس: بدیل ممکن
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ [در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس]
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
17 مارس 2021
🔸 بورژوازی فرانسه همیشه با همه چیز کنار آمده بود. آنها از زمان انقلاب 1789 تنها گروهی بودند که در دورههای رونق ثروتمند شده بودند، درحالی که طبقهی کارگر دائماً سنگ زیرین آسیابِ بحرانها محسوب میشد. اما اعلامِ جمهوری سوم افقهای تازهای را گشود و فرصتی برای تغییر این مسیر فراهم کرد. پروسیها ناپلئون سوم را که در نبردِ سِدان مغلوب شده بود، در 4 سپتامبر 1870 به اسارت گرفتند. اُتو فون بیسمارک در ژانویهی بعد از آن و پس از محاصرهی چهار ماههی پاریس موفق شد فرانسویان را به تسلیم وا دارد و شروط سختگیرانهای را در قرارداد آتشبس به آنها تحمیل کرد. انتخاباتی ملی برگزار شد و آدولف تییر با حمایت اکثریت بزرگی از لژیتیمیستها و اورلئانیستها به عنوان رئیس قوهی مجریه برگزیده شد. بااینحال، در پایتخت که نارضایتی مردمی گستردهتر از هر جای دیگر بود، نیروهای سوسیالیست و جمهوریخواهان رادیکال برندهی میدان بودند. چشمانداز قدرتگرفتنِ دولتی دستراستی که بیاعتنا به بیعدالتی اجتماعی بود و سنگینی بار جنگ را بر دوش بینواترین افراد میانداخت و مترصدِ خلعسلاحِ شهر بود، انقلاب تازهای را در هجدهم مارس باعث شد. تییر و ارتشاش چارهای جز پناه بردن به ورسای نداشتند.
🔸 کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بودند، نوعی سنجه برای تعیین میزان وفاداری آنها به اصول بنیادین و همچنین، عنصری حیاتی که این انقلاب را از انقلابهای پیشین در سالهای 1789 و 1848 منفک میکرد. کمون بیش از یکبار به تصویب اقداماتی پرداخت که دلالتهای ضمنیِ آشکارا طبقاتی داشتند. سررسید بازپرداخت وامها سه سال عقب افتاد، بیآنکه به بهرهی آنها افزوده شود. حکم تخلیه در صورت نپرداختن اجاره به تعلیق درآمد و طی فرمانی این امکان فراهم آمد که افراد بیسرپناه برای اقامت در مسکنهای خالی درخواست دهند. برنامههایی برای کاهش کار روزانه وجود داشت (در ابتدا 10 ساعت در روز که قرار بود در آینده به هشت ساعت برسد)، روال رایج جریمههای مندرآوردیِ کارگران که صرفاً بهمنظور کاهش دستمزدهای آنها انجام میگرفت غیرقانونی اعلام شد و تخطی از آن شامل جریمه میشد و همچنین، سطح آبرومندی برای حداقل دستمزد تعیین شد. تا جایی که امکان داشت برای افزایش ذخیرههای غذایی و کاهش قیمتها تلاش کردند. نوبت کار شبانه در نانواییها ممنوع و برخی قصابیهای دولتی افتتاح شد. انواع گوناگون کمکهای اجتماعی برای بخشهای ضعیفتر جمعیت گسترش یافت ــ برای مثال، ایجاد بانکهای غذا برای زنان و کودکان بیسرپرست ــ و بحثهایی در رابطه با چگونگی پایاندادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام گرفت.
🔸 هرچند زنان هنوز حق رأی یا انتخاب در شورای کمون را نداشتند اما نقشی اساسی در نقدِ نظم اجتماعی ایفا کردند. آنها در موارد بسیاری با تخطی از هنجارهای جامعهی بورژوایی بر هویت جدیدی در تقابل با ارزشهای خانوادهی پدرسالار پای فشردند و با فرارفتن از فضای خصوصی خانگی در سپهر عمومی درگیر شدند. اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیان که خاستگاه آن تا اندازهی زیادی مدیون فعالیت خستگیناپذیر الیزابث دیمیتریِف، نخستین عضو بینالملل، بود، عمدتاً درگیرِ شناسایی نبردهای اجتماعیِ راهبردی بود. زنان موفق شدند روسپیخانههای مجاز به ارائه مشروب را تعطیل کنند، برای معلمان زن و مرد حقوق برابری کسب کردند، شعارِ «دستمزد یکسان در ازای کار یکسان» را جا انداختند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و بهرسمیت شناختنِ روابط آزادانه میان دو جنس شدند و در اتحادیههای کارگری مجالسی منحصر به زنان راه انداختند. هنگامیکه در میانهی ماه می وضعیت نظامی وخیمتر شد و سربازان ورسای به دروازههای پاریس رسیده بودند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانهایی مختص به خود شکل دادند. بسیاری از آنان در پشت باریکادها آخرین نفسهایشان را کشیدند. تبلیغاتِ بورژوایی آنان را دستمایهی شرورانهترین حملات قرار داد، آنان را بشکههای نفت مینامید و متهمشان میکرد که در خلال نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-24f
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #دولت_پرولتری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس: بدیل ممکن
[در بزرگداشت صدوپنجاهمین سالگرد کمون پاریس] نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: دلشاد عبادی کمون باور داشت که اصلاحات اجتماعی حتی حیاتیتر از تغییر سیاسیاند. اصلاحات اجتماعی، علت وجود تغییرات سیاسی بود…
▫️ آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح «نقد»: یادداشت پیشِ رو متنی است که مارچلو موستو به مناسبت درگذشت «آبیمائل گوسمان» نوشته و اختصاصاً برای انتشار در «نقد» در اختیار ما گذاشته است. با سپاس از او.
🔸 مسیر منتهی به آیاکوچو، یعنی شهریکه تجربهی سیاسی آبیمائل گوسمان [abimael guzman] (مهمترین زندانی سیاسی پرو که هفتهی پیش در زندان فوقامنیتی کالائو ناوال بیس درگذشت) از آنجا آغاز شد، مسیری بسیار دشوار و پر از رمزوراز برای مسافران است. این شهر، که در مرکز بخش پرویی ارتفاعات سیهرا قرار دارد، مدتهای مدیدی است که با فقری شدید دست به گریبان است. این شهر بخشی از دورنمایی محسوب میشود که تا همین چند دههی پیش تولید زراعیاش کماکان بر مبنایی نیمهفئودالی انجام میشد. این منطقه گنجینهای است که همواره توجه انسانشناسان و دانشپژوهان سنتهای مردمی را بهخود جلب کرده است. بااینهمه، دقیقاً همین مکان دورافتاده که تا میانهی دههی 1970 حتی فاقد امکاناتی نظیر راههای ارتباطی آسفالته، نظام برقرسانی منظم و تلویزیون بود، توانست وقایعی را رقم بزند که تاریخ معاصر پرو را بهنحو برگشتناپذیری تغییر داد و باعث شد تا در سراسر جهان دربارهی این کشور حرف بزنند.
🔸 در سال 1962 یک استاد دانشگاه 28 ساله و جوان به آیاکوچو رفت تا به تدریس فلسفه بپردازد. او که درونگرا و خجالتی بود، از شهر زیبای آرکیپا میآمد، جاییکه در آن تحصیلات متوسطهاش را در دبیرستانی کاتولیک گذرانده بود و در آنجا به دلیل انضباط و پرهیزگاریاش زبانزد همگان بود. آبیمائل گوسمان، بلافاصله پس از ورودش به این شهر زبان کچوا را که پرکاربردترین زبان بومیان آمریکای لاتین محسوب میشود آموخت و مبارزهی سیاسی پرشدتوحدتی را آغاز کرد. چندین سال بعد، او در سرتاسر جهان بهعنوان رهبر جریان سیاسی «راه درخشان» شناخته میشد: جنبش چریکی مائوئیستی که در دههی 1980 نبردی خونین را با دولت پرو آغاز کرد که در خلال این نبرد 20 ساله نزدیک به 70.000 نفر جان خود را از دست دادند.
🔸جهان کمونیستی در دههی 1960 و در آستانهی بحران چینـشوروی به دو بلوک تقسیم شد. گوسمان که در اصل استالینیستی وفادار بود، طرف چینیها را گرفت و مائوئیست شد. در سالهای آتی شاهد سلسلهای از انشعابات میان چپ پرو بودیم و گوسمان در 1970 رهبری یک گروه منشعب از حزب اصلی مائوئیست را برعهده داشت که آن را حزب کمونیست پرو ــ راه درخشان نام نهادند. این گروه خود را وارث انقلاب فرهنگی چین اعلام میکرد، انقلابیکه «یگانه رخداد تاریخ بشری» محسوب میشد که راه «تحول قلوب» را کشف کرده بود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2vJ
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#مائوئیسم #پرو #آبیمائل_گوسمان #راه_درخشان
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۱
📝 توضیح «نقد»: یادداشت پیشِ رو متنی است که مارچلو موستو به مناسبت درگذشت «آبیمائل گوسمان» نوشته و اختصاصاً برای انتشار در «نقد» در اختیار ما گذاشته است. با سپاس از او.
🔸 مسیر منتهی به آیاکوچو، یعنی شهریکه تجربهی سیاسی آبیمائل گوسمان [abimael guzman] (مهمترین زندانی سیاسی پرو که هفتهی پیش در زندان فوقامنیتی کالائو ناوال بیس درگذشت) از آنجا آغاز شد، مسیری بسیار دشوار و پر از رمزوراز برای مسافران است. این شهر، که در مرکز بخش پرویی ارتفاعات سیهرا قرار دارد، مدتهای مدیدی است که با فقری شدید دست به گریبان است. این شهر بخشی از دورنمایی محسوب میشود که تا همین چند دههی پیش تولید زراعیاش کماکان بر مبنایی نیمهفئودالی انجام میشد. این منطقه گنجینهای است که همواره توجه انسانشناسان و دانشپژوهان سنتهای مردمی را بهخود جلب کرده است. بااینهمه، دقیقاً همین مکان دورافتاده که تا میانهی دههی 1970 حتی فاقد امکاناتی نظیر راههای ارتباطی آسفالته، نظام برقرسانی منظم و تلویزیون بود، توانست وقایعی را رقم بزند که تاریخ معاصر پرو را بهنحو برگشتناپذیری تغییر داد و باعث شد تا در سراسر جهان دربارهی این کشور حرف بزنند.
🔸 در سال 1962 یک استاد دانشگاه 28 ساله و جوان به آیاکوچو رفت تا به تدریس فلسفه بپردازد. او که درونگرا و خجالتی بود، از شهر زیبای آرکیپا میآمد، جاییکه در آن تحصیلات متوسطهاش را در دبیرستانی کاتولیک گذرانده بود و در آنجا به دلیل انضباط و پرهیزگاریاش زبانزد همگان بود. آبیمائل گوسمان، بلافاصله پس از ورودش به این شهر زبان کچوا را که پرکاربردترین زبان بومیان آمریکای لاتین محسوب میشود آموخت و مبارزهی سیاسی پرشدتوحدتی را آغاز کرد. چندین سال بعد، او در سرتاسر جهان بهعنوان رهبر جریان سیاسی «راه درخشان» شناخته میشد: جنبش چریکی مائوئیستی که در دههی 1980 نبردی خونین را با دولت پرو آغاز کرد که در خلال این نبرد 20 ساله نزدیک به 70.000 نفر جان خود را از دست دادند.
🔸جهان کمونیستی در دههی 1960 و در آستانهی بحران چینـشوروی به دو بلوک تقسیم شد. گوسمان که در اصل استالینیستی وفادار بود، طرف چینیها را گرفت و مائوئیست شد. در سالهای آتی شاهد سلسلهای از انشعابات میان چپ پرو بودیم و گوسمان در 1970 رهبری یک گروه منشعب از حزب اصلی مائوئیست را برعهده داشت که آن را حزب کمونیست پرو ــ راه درخشان نام نهادند. این گروه خود را وارث انقلاب فرهنگی چین اعلام میکرد، انقلابیکه «یگانه رخداد تاریخ بشری» محسوب میشد که راه «تحول قلوب» را کشف کرده بود...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2vJ
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#مائوئیسم #پرو #آبیمائل_گوسمان #راه_درخشان
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند
نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: دلشاد عبادی دولت پرو در ابتدا قدرت راه درخشان را دستکم گرفت. در میانههای دههی 1970، هفتاد و چهار سازمان مارکسیست ـ لنینیست مختلف در پرو فعال بودند و زمانیکه دو…
▫️ جنگ و چپ
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
5 آوریل 2022
🔸 پایان جنگ سرد نه از میزان مداخله در امور دیگر کشورها کاست و نه آزادی مردم را در انتخاب رژیم سیاسیای که تحت آن زندگی میکردند، افزایش داد. جنگهای متعددی که ایالات متحد در بیست و پنج سال گذشته حتی بدون دستور سازمان ملل متحد برپا کرد و به نحو یاوهای «بشردوستانه» تعریف میشدند، و باید به آنها شکلهای جدید کشمکش، تحریمهای غیرقانونی و محدودیتهای سیاسی، اقتصادی و رسانهای را افزود، نشان میدهد که تقسیم دوقطبی جهان بین دو ابرقدرت، جای خود را به عصر آزادی و پیشرفت وعده دادهشده با شعار نئولیبرالی «نظم نوین جهانی» نداد. در این زمینه، بسیاری از نیروهای سیاسی که زمانی مدعی ارزشهای چپ بودند، به طرفداران بسیاری از جنگها پیوستند. این نیروها هر بار از کوزوو تا عراق و افغانستان ــ چند جنگ اصلی ناتو از زمان فروپاشی دیوار برلین ــ از مداخلهی مسلحانه حمایت کرده و کمتر و کمتر از راستها متمایز شدهاند.
🔸 جنگ روسیه و اوکراین دوباره چپ را با این دوراهی مواجه کرده است که چگونه باید در زمانی که حاکمیت یک کشور موردحمله قرار می گیرد واکنش نشان دهد. عدم محکومیت حمله روسیه به اوکراین یک اشتباه سیاسی از سوی دولت ونزوئلا است و باعث میشود که تقبیح اقدامات تجاوزکارانهی احتمالی ایالات متحد در آینده کمتر باورکردنی به نظر برسد. درست است که همانطور که مارکس در سال 1860 به فردیناند لاسال نوشت، «در سیاست خارجی، با استفاده از کلمات کلیدی مانند ”ارتجاعی“ و ”انقلابی“ چیز دندانگیری به دست نمیآید» ــ یعنی ممکن است آنچه «به لحاظ سوبژکتیو ارتجاعی است [یا ممکن است ثابت شود ارتجاعی است] از لحاظ ابژکتیو در سیاست خارجی انقلابی باشد.» اما نیروهای چپ باید از سدهی بیستم میآموختند که اتحاد «با دشمنِ دشمن من» اغلب منجر به توافقات معکوسی میشود، به ویژه هنگامی که، مانند زمان ما، جبههی مترقی از نظر سیاسی ضعیف و از لحاظ نظری سردرگم است و از حمایت بسیج تودهای برخوردار نیست.
🔸 تفکر کسانی که مخالف ناسیونالیسم روسیه و اوکراین و همچنین مخالف گسترش ناتو هستند، دلیلی بر بلاتکلیفی سیاسی یا ابهام نظری نیست. در هفتههای اخیر، تعدادی از کارشناسان توضیحاتی دربارهی ریشههای درگیری ارائه کردهاند (که بههیچوجه از بربریت تهاجم روسیه نمیکاهد) و موضع کسانی که سیاست عدمتعهد را پیشنهاد میکنند مؤثرترین راه برای پایان دادن به جنگ در سریعترین زمان ممکن و تضمین کمترین شمار قربانیان است. مسئله این نیست که مانند «جانهای زیبا» غرقشده در ایدهآلیسم انتزاعی رفتار کنیم که هگل فکر میکرد نمیتوانند به واقعیت بالفعل تضادهای زمینی توجه کنند. برعکس: نکته این است که واقعیت را تنها پادزهر واقعی برای گسترش نامحدود جنگ بدانیم. صداهایی که خواستار سربازگیری بیشتر هستند، یا کسانی که مانند نمایندهی عالی سیاست خارجی و سیاست امنیتی اتحادیهی اروپا فکر میکنند که وظیفهی اروپا تأمین «سلاحهای لازم برای جنگ» به اوکراینیهاست، پایانی ندارد. اما برخلاف این مواضع، لازم است فعالیت دیپلماتیک بیوقفه بر اساس دو نکتهی قطعی دنبال شود: تنشزدایی و بیطرفی اوکراین مستقل.
🔸 جنگ برای چپ نمیتواند بنا به قول معروف کلاوزویتس «ادامهی سیاست با ابزارهای دیگر» باشد. در واقع، این فقط شکست سیاست را تأیید میکند. اگر چپ میخواهد هژمونیک باشد و نشان دهد که میتواند از تاریخش برای وظایف امروزی استفاده کند، باید واژههای «ضدنظامیگرایی» و «نه به جنگ!» را بر پرچمهای خود بهنحو ماندگاری بنویسد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Uv
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#اوکراین #جنگ
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: دلشاد عبادی
5 آوریل 2022
🔸 پایان جنگ سرد نه از میزان مداخله در امور دیگر کشورها کاست و نه آزادی مردم را در انتخاب رژیم سیاسیای که تحت آن زندگی میکردند، افزایش داد. جنگهای متعددی که ایالات متحد در بیست و پنج سال گذشته حتی بدون دستور سازمان ملل متحد برپا کرد و به نحو یاوهای «بشردوستانه» تعریف میشدند، و باید به آنها شکلهای جدید کشمکش، تحریمهای غیرقانونی و محدودیتهای سیاسی، اقتصادی و رسانهای را افزود، نشان میدهد که تقسیم دوقطبی جهان بین دو ابرقدرت، جای خود را به عصر آزادی و پیشرفت وعده دادهشده با شعار نئولیبرالی «نظم نوین جهانی» نداد. در این زمینه، بسیاری از نیروهای سیاسی که زمانی مدعی ارزشهای چپ بودند، به طرفداران بسیاری از جنگها پیوستند. این نیروها هر بار از کوزوو تا عراق و افغانستان ــ چند جنگ اصلی ناتو از زمان فروپاشی دیوار برلین ــ از مداخلهی مسلحانه حمایت کرده و کمتر و کمتر از راستها متمایز شدهاند.
🔸 جنگ روسیه و اوکراین دوباره چپ را با این دوراهی مواجه کرده است که چگونه باید در زمانی که حاکمیت یک کشور موردحمله قرار می گیرد واکنش نشان دهد. عدم محکومیت حمله روسیه به اوکراین یک اشتباه سیاسی از سوی دولت ونزوئلا است و باعث میشود که تقبیح اقدامات تجاوزکارانهی احتمالی ایالات متحد در آینده کمتر باورکردنی به نظر برسد. درست است که همانطور که مارکس در سال 1860 به فردیناند لاسال نوشت، «در سیاست خارجی، با استفاده از کلمات کلیدی مانند ”ارتجاعی“ و ”انقلابی“ چیز دندانگیری به دست نمیآید» ــ یعنی ممکن است آنچه «به لحاظ سوبژکتیو ارتجاعی است [یا ممکن است ثابت شود ارتجاعی است] از لحاظ ابژکتیو در سیاست خارجی انقلابی باشد.» اما نیروهای چپ باید از سدهی بیستم میآموختند که اتحاد «با دشمنِ دشمن من» اغلب منجر به توافقات معکوسی میشود، به ویژه هنگامی که، مانند زمان ما، جبههی مترقی از نظر سیاسی ضعیف و از لحاظ نظری سردرگم است و از حمایت بسیج تودهای برخوردار نیست.
🔸 تفکر کسانی که مخالف ناسیونالیسم روسیه و اوکراین و همچنین مخالف گسترش ناتو هستند، دلیلی بر بلاتکلیفی سیاسی یا ابهام نظری نیست. در هفتههای اخیر، تعدادی از کارشناسان توضیحاتی دربارهی ریشههای درگیری ارائه کردهاند (که بههیچوجه از بربریت تهاجم روسیه نمیکاهد) و موضع کسانی که سیاست عدمتعهد را پیشنهاد میکنند مؤثرترین راه برای پایان دادن به جنگ در سریعترین زمان ممکن و تضمین کمترین شمار قربانیان است. مسئله این نیست که مانند «جانهای زیبا» غرقشده در ایدهآلیسم انتزاعی رفتار کنیم که هگل فکر میکرد نمیتوانند به واقعیت بالفعل تضادهای زمینی توجه کنند. برعکس: نکته این است که واقعیت را تنها پادزهر واقعی برای گسترش نامحدود جنگ بدانیم. صداهایی که خواستار سربازگیری بیشتر هستند، یا کسانی که مانند نمایندهی عالی سیاست خارجی و سیاست امنیتی اتحادیهی اروپا فکر میکنند که وظیفهی اروپا تأمین «سلاحهای لازم برای جنگ» به اوکراینیهاست، پایانی ندارد. اما برخلاف این مواضع، لازم است فعالیت دیپلماتیک بیوقفه بر اساس دو نکتهی قطعی دنبال شود: تنشزدایی و بیطرفی اوکراین مستقل.
🔸 جنگ برای چپ نمیتواند بنا به قول معروف کلاوزویتس «ادامهی سیاست با ابزارهای دیگر» باشد. در واقع، این فقط شکست سیاست را تأیید میکند. اگر چپ میخواهد هژمونیک باشد و نشان دهد که میتواند از تاریخش برای وظایف امروزی استفاده کند، باید واژههای «ضدنظامیگرایی» و «نه به جنگ!» را بر پرچمهای خود بهنحو ماندگاری بنویسد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Uv
#مارچلو_موستو #دلشاد_عبادی
#اوکراین #جنگ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنگ و چپ
نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: دلشاد عبادی جنگ برای چپ نمیتواند بنا به قول معروف کلاوزویتس «ادامهی سیاست با ابزارهای دیگر» باشد. در واقع، این فقط شکست سیاست را تأیید میکند. اگر چپ میخواهد هژمو…
▫️ خاستگاههای جنگ، نقش ناتو و آیندهی سناریوها در اوکراین
▫️ میزگردی با حضور اتین بالیبار، سیلویا فدریچی و میشل لووی
مارچلو موستو
ترجمهی: بهرام صفایی
28 ژوئن 2021
📝 توضیح مارچلو موستو:
🔸 جنگ در اوکراین چهار ماه قبل آغاز شد. بنا به اعلام دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، جنگ تا همین حالا به مرگ بیش از 4500 غیرنظامی انجامیده و حدود پنج میلیون نفر را از خانههایشان بیرون رانده و تبدیل به پناهجو کرده است. این شمار شامل مرگ نظامیان ــ دستکم ده هزار اوکراینی احتمالاً شماری بیشتر در سمت روسیه ــ و چندین میلیون نفری نیست که درون اوکراین آواره شدهاند. تهاجم به اوکراین منجر به نابودی پُردامنهی شهرها و زیرساختهای غیرنظامی شده که بازسازیشان نسلها به درازا میکشد، و همچنین جنایات جنگی چشمگیر، همانند مواردی که در خلال محاصرهی ماریوپل به دست سربازان روسیه رخ داد.
🔸 با هدف مرور رخدادها از هنگام آغاز جنگ، تأمل پیرامون نقش ناتو، و بازبینی سناریوهای محتمل در آینده، میزگردی برگزار کردم با سه پژوهشگر مشهور در سطح بینالملل از سنت مارکسیستی: اتین بالیبار، صاحب کرسی سالانهی فلسفهی معاصر اروپایی در دانشگاه کینگستون (لندن، بریتانیا)، سیلویا فدریچی، استاد بازنشستهی فلسفهی سیاسی در دانشگاه هوفسترا (همپستد، ایالات متحد)، و میشل لووی، پژوهشگر ارشد بازنشستهی مرکز ملی پژوهش علمی (پاریس، فرانسه).
بحثی که خلاصهی آن در ادامه میآید حاصل گفتوگوهای پرشماری است که در چند هفتهی گذشته از طریق ایمیل و تماس تلفنی داشتیم.
🔹 متن این میزگرد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31C
#میشل_لووی #مارچلو_موستو #اتین_بالیبار، #سیلویا_فدریچی
#بهرام_صفایی #جنگ_در_اوکراین
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ میزگردی با حضور اتین بالیبار، سیلویا فدریچی و میشل لووی
مارچلو موستو
ترجمهی: بهرام صفایی
28 ژوئن 2021
📝 توضیح مارچلو موستو:
🔸 جنگ در اوکراین چهار ماه قبل آغاز شد. بنا به اعلام دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، جنگ تا همین حالا به مرگ بیش از 4500 غیرنظامی انجامیده و حدود پنج میلیون نفر را از خانههایشان بیرون رانده و تبدیل به پناهجو کرده است. این شمار شامل مرگ نظامیان ــ دستکم ده هزار اوکراینی احتمالاً شماری بیشتر در سمت روسیه ــ و چندین میلیون نفری نیست که درون اوکراین آواره شدهاند. تهاجم به اوکراین منجر به نابودی پُردامنهی شهرها و زیرساختهای غیرنظامی شده که بازسازیشان نسلها به درازا میکشد، و همچنین جنایات جنگی چشمگیر، همانند مواردی که در خلال محاصرهی ماریوپل به دست سربازان روسیه رخ داد.
🔸 با هدف مرور رخدادها از هنگام آغاز جنگ، تأمل پیرامون نقش ناتو، و بازبینی سناریوهای محتمل در آینده، میزگردی برگزار کردم با سه پژوهشگر مشهور در سطح بینالملل از سنت مارکسیستی: اتین بالیبار، صاحب کرسی سالانهی فلسفهی معاصر اروپایی در دانشگاه کینگستون (لندن، بریتانیا)، سیلویا فدریچی، استاد بازنشستهی فلسفهی سیاسی در دانشگاه هوفسترا (همپستد، ایالات متحد)، و میشل لووی، پژوهشگر ارشد بازنشستهی مرکز ملی پژوهش علمی (پاریس، فرانسه).
بحثی که خلاصهی آن در ادامه میآید حاصل گفتوگوهای پرشماری است که در چند هفتهی گذشته از طریق ایمیل و تماس تلفنی داشتیم.
🔹 متن این میزگرد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-31C
#میشل_لووی #مارچلو_موستو #اتین_بالیبار، #سیلویا_فدریچی
#بهرام_صفایی #جنگ_در_اوکراین
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
خاستگاههای جنگ، نقش ناتو و آیندهی سناریوها در اوکراین
میزگردی با حضور اتین بالیبار، سیلویا فدریچی و میشل لووی مارچلو موستو ترجمهی: بهرام صفایی فقط و فقط میتوان بیاندازه به تحولات آتی بدبین بود. شخصاً معتقدم بخت اجتناب از فاجعه بسیار کمرنگ است. دست…
▫️ هنگامی که مارکس سرمایه را به فرانسوی ترجمه کرد
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: حسن مرتضوی
17 سپتامبر 2022
🔸 مارکس در فوریهی 1867، پس از بیش از دو دهه کار دشوار، سرانجام توانست بعد از مدتها انتظار به دوست خود فردریش انگلس خبر دهد که نخستین بخش از نقد اقتصاد سیاسیاش به پایان رسیده است. پس از آن، مارکس از لندن به هامبورگ سفر کرد تا دستنوشتهی مجلد اول («فرایند تولید سرمایه») از شاهکار خود را تحویل دهد، و در توافق با ویراستارش اتو میسنر، تصمیم گرفته شد که سرمایه در سه بخش منتشر شود. مارکس که سرشار از رضایت بود، نوشت که انتشار کتابش «بدون تردید، وحشتناکترین موشکی بوده که تاکنون به سر بورژوازی پرتاب شده است.»
🔸 ساختار سرمایه بهرغم کار شاق و طولانی مارکس در تألیف آن پیش از 1867 در سالهای بعد گسترش چشمگیری یافت و جلد یکم نیز همچنان توش و توان زیادی را از مارکس حتی پس از انتشار گرفت. یکی از بارزترین نمونههای این پایبندی، ترجمهی فرانسوی سرمایه بود که در 44 بخش بین سالهای 1872 و 1875 منتشر شد. این جلد ترجمهای صرف نبود، بلکه روایتی بود که «کاملاً توسط نویسنده بازبینیشده بود» و مارکس بخش مرتبط با فرآیند انباشت سرمایه را نیز در آن تعمیق داد، و اندیشههایش را دربارهی تمایز بین «تراکم» و «تمرکز» سرمایه بهتر پروراند.
🔸 مارکس پس از مدتی وقفه به دلیل وضعیت بد سلامتیاش، و پس از دورهای فعالیت شدید سیاسی برای انجمن بینالمللی کارگران، در آغاز دههی 1870 به کار روی ویراست جدیدی از جلد یکم سرمایه رو آورد. مارکس که از روش توضیح نظریهی ارزش ناراضی بود، دسامبر 1871 و ژانویهی 1872 را به بازنویسی آنچه در 1867 منتشر کرده بود اختصاص داد. بازچاپ داس کاپیتال که شامل تغییرات ایجادشده توسط مارکس بود در سال 1872 منتشر شد. این سال اهمیتی اساسی برای اشاعهی سرمایه داشت، زیرا در این سال این اثر به روسی و فرانسوی نیز ترجمه شد. ترجمهی کتاب که به ژوزف روا سپرده شده بود، مترجمی که قبلاً برخی متون فیلسوف آلمانی لودویگ فویرباخ را ترجمه کرده بود، به شکل جزوههای دنبالهدار توسط موریس لاشاتر ناشر منتشر شد. نخستین بخش 150 سال پیش در 17 سپتامبر منتشر شد.
🔸 استعمار همچنین تا حدودی سازوکارهایی را شکل داد که به موجب آن سرمایه در جهان عرب در دسترس قرار گرفت. در حالی که در مصر و عراق زبان انگلیسی بیشترین نقش را در گسترش فرهنگ اروپایی داشت، ویراست فرانسوی نقش برجستهتری در جاهای دیگر ایفا کرد، به ویژه در الجزایر، که در دههی 1960 مرکز مهمی برای تسهیل گردش افکار مارکسیستی در کشورهای «غیرمتعهد» بود. اهمیت لو کاپیتال به آسیا نیز کشیده شد، اینکه نخستین ترجمهی ویتنامی جلد اول، که بین سالهای 1959 و 1960 منتشر شد، براساس نسخه فرانسوی انجام شد گویای همین واقعیت است.
🔸 خود مارکس در نامهای به رفیق دیرینهاش فردریش آدولف زورگه خاطرنشان کرد که با لو کاپیتال «آنقدر وقت صرف کرده که دیگر به هیچوجه در ترجمه همکاری نخواهد کرد». این دقیقاً چیزی است که اتفاق افتاد. زحمت و تلاشی که مارکس برای تهیهی بهترین روایت ممکن فرانسوی متحمل شد واقعاً قابلتوجه بود. اما میتوان گفت که این رنج و تلاش پاداش خوبی گرفت. لو کاپیتال تیراژ چشمگیری داشته است و اضافات و تغییراتی که مارکس در بازنگری ترجمهی آن اعمال کرد، در بُعد ضداستعماری و جهانی سرمایه نقش داشت، اثری که امروزه به لطف برخی از جدیدترین و خردمندانهترین رهآوردها در مطالعات مارکسی به رسمیت شناخته میشود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-39e
#مارچلو_موستو #حسن_مرتضوی #سرمایه #لو_کاپیتال
👇🏼
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: حسن مرتضوی
17 سپتامبر 2022
🔸 مارکس در فوریهی 1867، پس از بیش از دو دهه کار دشوار، سرانجام توانست بعد از مدتها انتظار به دوست خود فردریش انگلس خبر دهد که نخستین بخش از نقد اقتصاد سیاسیاش به پایان رسیده است. پس از آن، مارکس از لندن به هامبورگ سفر کرد تا دستنوشتهی مجلد اول («فرایند تولید سرمایه») از شاهکار خود را تحویل دهد، و در توافق با ویراستارش اتو میسنر، تصمیم گرفته شد که سرمایه در سه بخش منتشر شود. مارکس که سرشار از رضایت بود، نوشت که انتشار کتابش «بدون تردید، وحشتناکترین موشکی بوده که تاکنون به سر بورژوازی پرتاب شده است.»
🔸 ساختار سرمایه بهرغم کار شاق و طولانی مارکس در تألیف آن پیش از 1867 در سالهای بعد گسترش چشمگیری یافت و جلد یکم نیز همچنان توش و توان زیادی را از مارکس حتی پس از انتشار گرفت. یکی از بارزترین نمونههای این پایبندی، ترجمهی فرانسوی سرمایه بود که در 44 بخش بین سالهای 1872 و 1875 منتشر شد. این جلد ترجمهای صرف نبود، بلکه روایتی بود که «کاملاً توسط نویسنده بازبینیشده بود» و مارکس بخش مرتبط با فرآیند انباشت سرمایه را نیز در آن تعمیق داد، و اندیشههایش را دربارهی تمایز بین «تراکم» و «تمرکز» سرمایه بهتر پروراند.
🔸 مارکس پس از مدتی وقفه به دلیل وضعیت بد سلامتیاش، و پس از دورهای فعالیت شدید سیاسی برای انجمن بینالمللی کارگران، در آغاز دههی 1870 به کار روی ویراست جدیدی از جلد یکم سرمایه رو آورد. مارکس که از روش توضیح نظریهی ارزش ناراضی بود، دسامبر 1871 و ژانویهی 1872 را به بازنویسی آنچه در 1867 منتشر کرده بود اختصاص داد. بازچاپ داس کاپیتال که شامل تغییرات ایجادشده توسط مارکس بود در سال 1872 منتشر شد. این سال اهمیتی اساسی برای اشاعهی سرمایه داشت، زیرا در این سال این اثر به روسی و فرانسوی نیز ترجمه شد. ترجمهی کتاب که به ژوزف روا سپرده شده بود، مترجمی که قبلاً برخی متون فیلسوف آلمانی لودویگ فویرباخ را ترجمه کرده بود، به شکل جزوههای دنبالهدار توسط موریس لاشاتر ناشر منتشر شد. نخستین بخش 150 سال پیش در 17 سپتامبر منتشر شد.
🔸 استعمار همچنین تا حدودی سازوکارهایی را شکل داد که به موجب آن سرمایه در جهان عرب در دسترس قرار گرفت. در حالی که در مصر و عراق زبان انگلیسی بیشترین نقش را در گسترش فرهنگ اروپایی داشت، ویراست فرانسوی نقش برجستهتری در جاهای دیگر ایفا کرد، به ویژه در الجزایر، که در دههی 1960 مرکز مهمی برای تسهیل گردش افکار مارکسیستی در کشورهای «غیرمتعهد» بود. اهمیت لو کاپیتال به آسیا نیز کشیده شد، اینکه نخستین ترجمهی ویتنامی جلد اول، که بین سالهای 1959 و 1960 منتشر شد، براساس نسخه فرانسوی انجام شد گویای همین واقعیت است.
🔸 خود مارکس در نامهای به رفیق دیرینهاش فردریش آدولف زورگه خاطرنشان کرد که با لو کاپیتال «آنقدر وقت صرف کرده که دیگر به هیچوجه در ترجمه همکاری نخواهد کرد». این دقیقاً چیزی است که اتفاق افتاد. زحمت و تلاشی که مارکس برای تهیهی بهترین روایت ممکن فرانسوی متحمل شد واقعاً قابلتوجه بود. اما میتوان گفت که این رنج و تلاش پاداش خوبی گرفت. لو کاپیتال تیراژ چشمگیری داشته است و اضافات و تغییراتی که مارکس در بازنگری ترجمهی آن اعمال کرد، در بُعد ضداستعماری و جهانی سرمایه نقش داشت، اثری که امروزه به لطف برخی از جدیدترین و خردمندانهترین رهآوردها در مطالعات مارکسی به رسمیت شناخته میشود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-39e
#مارچلو_موستو #حسن_مرتضوی #سرمایه #لو_کاپیتال
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
هنگامی که مارکس سرمایه را به فرانسوی ترجمه کرد
نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: حسن مرتضوی مارکس در نامهای به رفیق دیرینهاش فردریش آدولف زورگه خاطرنشان کرد که با لو کاپیتال «آنقدر وقت صرف کرده که دیگر به هیچوجه در ترجمه همکاری نخواهد کرد». …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بیگانگی، مفهوم مرکزی مارکس برای فهم سرمایهداری
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: امیرحسین محمودی
26 مارس 2023
🔸 آثار اولیهی مارکس دربارهی بیگانگی از زمان انتشارشان در دههی 1930 همواره بهعنوان معیاری اساسی در حوزههای مختلف اندیشهی اجتماعی و عمل کرده و پیروان و مشاجرات و بحثهایی در پی داشتهاند. مارکس در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی 1844 نخستینبار مفهوم کار بیگانهشده را طرح کرد و از مفاهیم بیگانگی فلسفی، مذهبی و سیاسی موجود فراتر رفت تا شالودهی آن را بر حوزهی اقتصادی تولید مادی استوار کند. این عملی نوآورانه بود. مارکس مفهوم بیگانگی را هیچگاه رها نکرد و در دهههای بعدی زندگیاش نیز به پالایش و پرورش نظریهی خویش پرداخت.
🔸 هرچند که متفکران مبحث بیگانگی اکثراً به استفاده از نوشتههای اولیهی مارکس ادامه دادند، در واقع در کارهای متأخر مارکس است که او شرحی کاملتر و بالیدهتر از بیگانگی و نیز نظریهای به منظور فائق آمدن بر آن را ارائه میکند. مارکس در گروندریسه (1858-1857) و سرمایه (1867) مفهومی از بیگانگی ارائه میکند که از نظر تاریخی در تحلیلهای او از روابط اجتماعی در مناسبات سرمایهداری زمینه دارد. اگرچه تاکنون به این جنبهی مهم مارکس توجه چندانی نشده است، برای درک منظور مارکس متأخر از مفهوم بیگانگی اهمیتی اساسی دارد و همچنین ابزارهای مفهومی در اختیار میگذارد که امروزه برای گذار از این اقتصاد فوقالعاده استثمارگر و نظام اجتماعیاش به آن نیاز داریم.
🔸 انتشار نهایی آثار مارکس بالیده دربارهی بیگانگی راه را برای گسست از جامعهشناسی جریان اصلی و مفهومپردازی روانشناختی این پدیده هموار کرد. تشریح مارکس از بیگانگی به این منظور تدوین شده بود که در عمل بر آن غلبه شود ــ برای کنشگری سیاسی جنبشهای اجتماعی، احزاب و تغییر شرایط زندگی و کاری طبقهی کارگر. انتشار آنچه ــ پس از انتشار دستنوشتههای اقتصادی- فلسفی 1844 در دههی 1930 ــ چهبسا بهعنوان «نسل دوم» آثار مارکس دربارهی بیگانگی در نظر گرفته شود، نهفقط مبنای نظری منسجمی برای پژوهشهای تازه دربارهی بیگانگی در اختیار گذاشت بلکه مهمتر از همه نوعی برنامهی ایدئولوژیک ضدسرمایهدارانه را در دسترس جنبشهای سیاسی-اجتماعی فوقالعادهای که در دنیای آن زمان ناگهان اوج گرفتند قرار داد. بیگانگی از محدودهی کتابهای فلاسفه و سالنهای سخنرانی دانشگاهها فراتر رفت و به خیابانها و فضاهای مبارزات کارگری راه یافت و به نقدی بر کلیت جامعهی بورژوایی تبدیل شد. از دههی 1980 جهان کار متحمل شکستی تاریخی شده، نظام اقتصاد جهانی استثمارگرتر از همیشه شده است و چپ همچنان در بحرانی عمیق به سر می برد. قطعاً مارکس جوابی برای بسیاری از مشکلات معاصر ندارد اما پرسشهای اساسی را دقیقاً مشخص میکند. این روزها، در جامعهای که تحت سلطهی بازار آزاد و رقابت فردی است، شرح مارکس از بیگانگی همچنان ابزار انتقادی اجتنابناپذیری برای فهم و نیز به نقد کشیدن سرمایهداری بهدست میدهد.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3rk
#مارچلو_موستو
#امیرحسین_محمودی
#مارکس
#گروندریسه
#بیگانگی
👇🏼
🖋@naghd_com
▫️ بیگانگی، مفهوم مرکزی مارکس برای فهم سرمایهداری
نوشتهی: مارچلو موستو
ترجمهی: امیرحسین محمودی
26 مارس 2023
🔸 آثار اولیهی مارکس دربارهی بیگانگی از زمان انتشارشان در دههی 1930 همواره بهعنوان معیاری اساسی در حوزههای مختلف اندیشهی اجتماعی و عمل کرده و پیروان و مشاجرات و بحثهایی در پی داشتهاند. مارکس در دستنوشتههای اقتصادی فلسفی 1844 نخستینبار مفهوم کار بیگانهشده را طرح کرد و از مفاهیم بیگانگی فلسفی، مذهبی و سیاسی موجود فراتر رفت تا شالودهی آن را بر حوزهی اقتصادی تولید مادی استوار کند. این عملی نوآورانه بود. مارکس مفهوم بیگانگی را هیچگاه رها نکرد و در دهههای بعدی زندگیاش نیز به پالایش و پرورش نظریهی خویش پرداخت.
🔸 هرچند که متفکران مبحث بیگانگی اکثراً به استفاده از نوشتههای اولیهی مارکس ادامه دادند، در واقع در کارهای متأخر مارکس است که او شرحی کاملتر و بالیدهتر از بیگانگی و نیز نظریهای به منظور فائق آمدن بر آن را ارائه میکند. مارکس در گروندریسه (1858-1857) و سرمایه (1867) مفهومی از بیگانگی ارائه میکند که از نظر تاریخی در تحلیلهای او از روابط اجتماعی در مناسبات سرمایهداری زمینه دارد. اگرچه تاکنون به این جنبهی مهم مارکس توجه چندانی نشده است، برای درک منظور مارکس متأخر از مفهوم بیگانگی اهمیتی اساسی دارد و همچنین ابزارهای مفهومی در اختیار میگذارد که امروزه برای گذار از این اقتصاد فوقالعاده استثمارگر و نظام اجتماعیاش به آن نیاز داریم.
🔸 انتشار نهایی آثار مارکس بالیده دربارهی بیگانگی راه را برای گسست از جامعهشناسی جریان اصلی و مفهومپردازی روانشناختی این پدیده هموار کرد. تشریح مارکس از بیگانگی به این منظور تدوین شده بود که در عمل بر آن غلبه شود ــ برای کنشگری سیاسی جنبشهای اجتماعی، احزاب و تغییر شرایط زندگی و کاری طبقهی کارگر. انتشار آنچه ــ پس از انتشار دستنوشتههای اقتصادی- فلسفی 1844 در دههی 1930 ــ چهبسا بهعنوان «نسل دوم» آثار مارکس دربارهی بیگانگی در نظر گرفته شود، نهفقط مبنای نظری منسجمی برای پژوهشهای تازه دربارهی بیگانگی در اختیار گذاشت بلکه مهمتر از همه نوعی برنامهی ایدئولوژیک ضدسرمایهدارانه را در دسترس جنبشهای سیاسی-اجتماعی فوقالعادهای که در دنیای آن زمان ناگهان اوج گرفتند قرار داد. بیگانگی از محدودهی کتابهای فلاسفه و سالنهای سخنرانی دانشگاهها فراتر رفت و به خیابانها و فضاهای مبارزات کارگری راه یافت و به نقدی بر کلیت جامعهی بورژوایی تبدیل شد. از دههی 1980 جهان کار متحمل شکستی تاریخی شده، نظام اقتصاد جهانی استثمارگرتر از همیشه شده است و چپ همچنان در بحرانی عمیق به سر می برد. قطعاً مارکس جوابی برای بسیاری از مشکلات معاصر ندارد اما پرسشهای اساسی را دقیقاً مشخص میکند. این روزها، در جامعهای که تحت سلطهی بازار آزاد و رقابت فردی است، شرح مارکس از بیگانگی همچنان ابزار انتقادی اجتنابناپذیری برای فهم و نیز به نقد کشیدن سرمایهداری بهدست میدهد.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3rk
#مارچلو_موستو
#امیرحسین_محمودی
#مارکس
#گروندریسه
#بیگانگی
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بیگانگی، مفهوم مرکزی مارکس برای فهم سرمایهداری
نوشتهی: مارچلو موستو ترجمهی: امیرحسین محمودی آثار اولیهی مارکس دربارهی بیگانگی از زمان انتشارشان در دههی 1930 همواره بهعنوان معیاری اساسی در حوزههای مختلف اندیشهی اجتماعی و عمل کرده و پی…