▫️ نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
28 ژوئن 2023
نوشتهی: جی. زد. جرود
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشاندهندهی جدیدترین تلاش لئو پانیچ و سام گیندین برای پیشبرد این تزشان است که جهانی شدن را باید بهسان امپراتوری غیررسمی آمریکا درک کرد. با این حال، سه موضوع کلی که ناشی از بیتوجهیشان به بسیاری از احکام ماتریالیسم تاریخی است، سد راه تحلیل آنها میشود. یکم، به رغم شواهد قاطع و مخالف، سرمایه را عمدتاً ملّی میدانند. دوم، دولت-ملت را کنشگر تلقی میکنند. و سوم، از مسئلهی فضای سیاسی و گسترهای غفلت میکنند که روابط اجتماعی باید ضرورتاً ساختار و شکل نهادهای سیاسی موجود را نیز دگرگون کند، روابط اجتماعیای که جهانی شدن بر آن استوار است. به این ترتیب، پانیچ و گیندین به اشتباه جهانی شدن را شکلی از امپریالیسم آمریکا میخوانند، بدون اینکه پیرامون مفاهیمی که استفاده میکنند و چارچوب خاص دولت-ملتمدار که از طریق آن چنین مفاهیمی عمل میکنند، تأمل انتقادی داشته باشند.
🔸 مشکل این است که صرفاً با برچسبزدن به شرکتها بهعنوان چندملیّتی در مقابل شرکتهای فراملیّتی نمیتوان در وهلهی نخست به موضوع یکپارچگی جهانی پرداخت. همانطور که رابینسون خاطرنشان میکند: «توانایی شرکتهای فراملیّتی برای برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل فعالیتها در سراسر کشورها، آنها را به عامل اصلی جهانیسازی و فرایندهای فراملّیتی تبدیل میکند. آنها شکل نهادیاند که انباشت سرمایهی جهانی در آن سازماندهی شده است، تجسم سرمایهی فراملّیتی.» در واقع، با توجه به اینکه انباشت سرمایه بهطور فزایندهای در و از طریق حوزههای حقوقی متعدد ملّی صورت میگیرد، به نظر میرسد این پرسش مهم باشد که تا چه حد منافع ملّی به بازی گرفته میشود... با توجه به مقیاس فعالیتهای کنونی شرکتهای فراملیّتی مشخص نیست که آیا شبکههای بیشازپیش گیجکنندهی سرمایهگذاری فراملیّتی را میتوان شکلی از امپریالیسم ریشهدار ملی درک کرد. در نتیجه، فکر میکنم منصفانه باشد این سوال را مطرح کنیم که آیا میتوان نقش دولت ایالات متحد را در ساخت و بازتولید سرمایهداری جهانی بهسان شکلی از امپریالیسم توضیح داد. اگر سرمایه دیگر ملّی نیست، به این معنا که مدارهای تولید و توزیع دیگر اساساً در صورتبندیهای اجتماعی ملّی رخ نمیدهند، بلکه در سراسر، و در نتیجه این مدارها در عمل و از طریق این صورتبندیها تغییر میکنند، این مسئله مطرح میشود که با توجه به شبکههای همپوشان سرمایهگذاری و هماهنگی فراملّی و روابط مالکیتی ذاتی در ایجاد آنها، آیا منافع دولت-ملتْ تحت سلطهی سرمایهی «امپریالیستی» ریشهدار «داخلی» یا ملی است. و از این گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا شکلِ معاصرِ «دولتْ» صرفاً دولت-ملت است یا یک دستگاه بزرگتر، پیچیدهتر و نهادینه؟
🔸 تلقی دولت-ملت بهمثابه مانعی که نه تنها «پیوسته بر آن غلبه میشود»، بلکه پیوسته «برپا میشود»، به معنای نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخی واقعی بازقلمروزایی در مقیاسی چندگانه است. در واقع، همانطور که دمیروویچ اشاره میکند: «هیچ دلیلی برای ایجاد پیوند مفهومی ضروری بین دولت سرمایهداری و فضایی سازمانیافته و همگن بهعنوان دولت ملی وجود ندارد.» این که پانیچ و گیندین این موضوع را درک نمیکنند، با توجه به پایبندی آنها به درک پولانزاسی از دولت سرمایهداریْ کاملاً شگفتانگیز است... تبیین مفهومی پانیچ و گیندین از امپراتوری آمریکا در ارائهی دیدگاه دیالکتیکی از تاریخ درمیماند. این امر بهویژه با توجه به این که پانیچ پیشتر نوشته بود که از طریق موافقتنامههای تجاری مختلف مانند نفتا، دولت-ملتها اساساً «رژیمی را ایجاد کردهاند که از طریق معاهدات بینالمللی با تاثیری بهسان قانون اساسی، حقوق جهانی و داخلی سرمایه را تعریف و تضمین میکنند»، شگفتانگیز است. اگر «دولت» صرفاً آن مجموعه نهادی است که حقوق طبقات مسلط را تضمین میکند، پس آیا این جنبش نشاندهندهی دگرگونی آینده نظم جهانی و بنابراین، یک تغییر تجربی نیست که مفاهیم کنونی ما به آن پایبند نیستند؟ درحالیکه قطعاً دولت-ملت باقی میماند، پرسشم این است که آیا نحوهی کارکرد یا عملکرد آن در پاسخ به شرایط متغیر تغییر کرده است؟ اگر چنین است، چه پیامدهایی دارد؟ و اگر نه، چرا نه؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xu
#امپریالیسم #جی_زد_جرود #حسن_مرتضوی
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقدی بر نظریهی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین
نوشتهی: جی. زد. جرود ترجمهی: حسن مرتضوی نظریهی پانیچ و گیندین پیرامون امپراتوری غیررسمی آمریکا از حد قابلقبولی برخوردار نیست. دلیل اصلی، که امیدوارم اکنون روشن شده باشد، این است که محتوای تجربی…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
▫️ تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران
2 ژوئیه 2023
نوشتهی: امین حصوری
🔸 طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم که چگونه دولت آمریکا و همتایان غربیاش بار دیگر از هر سو برای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرش قرمز پهن میکنند. طی کمتر از یک ماه با زنجیرهی رویدادهایی مواجه شدهایم که گرچه فینفسه مغایرتی با سازوکارهای معمول در مناسبات جهانی قدرت ندارند، اما با نظر به فضایی که با قیام ژینا گشوده شد، موجی از سردرگمی و ناباوری و خشم و سرخوردگی را برانگیختهاند. چون با توجه به مختصات این فضا، که دامنهاش از سپهر سیاسی ایران فراتر میرود، این رویدادها نابهنگام و ظاهراً متناقض به نظر میرسند. خصوصاً که درست بهموازات این همسازی بینالمللی با حاکمان جمهوری اسلامی، دامنهی سرکوبها و اعدامهای دولتی در ایران بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند؛ طوریکه در سطح جهانی هم بازتاب وسیعی داشته است.
🔸 در این نوشتار به این موضوع میپردازیم که ماهعسل کنونی قدرتهای غربی و حاکمان جمهوری اسلامی چه محدودیتها و مازادهای ممکنی برای پراتیک آتی مبارزات جاری در ایران خواهد داشت. برای شروع، به برخی زمینههایی اشاره میکنیم که رویکرد توسل به «نجاتدهنده»های دروغین را خلق کردهاند و کماکان بازتولید میکنند و به دلالتهای وضعیت حاضر در پیوند با رویکرد فوق میپردازیم.
🔸 تا جایی که به اعتراضات تودهای و مستمر خیابانی مربوط است، باید اذعان کرد که قیام ژینا از مدتی پیش بهراستی وارد فاز افول خود شده است. اما تفسیر این وضعیت بهمنزلهی شکست قیام ژینا مستلزم انکار و نادیدهگرفتن مازادهای قیام ژیناست؛ یعنی همهی اشکال متنوعی از مقاومت که با الهام از قیام ژینا و تجارب آن، افق عبور از نظام جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادین آن را دنبال میکنند. اما این خود بحث مستقل دیگری میطلبد. پس به این پرسش بازگردیم که در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند، پیشبرد مبارزات پراتیک برای تداوم و فراروی از قیام ژینا با چه محدودیتها و امکاناتی روبهروست؟ خاطرنشان میکنم که خصوصاً در حوزهی امکاناتْ تنها برخی بالقوهگیهای شرایط کنونی را برخواهم شمرد، نه تغییرات بالفعل یا محتوم. افزون بر این، واکاوی محدودیتها و امکانات مبارزات پراتیک در مقطع کنونی و حول این موضوع مشخص تنها میتواند بخش محدودی از یک واکاوی انتقادیِ ضروری دربارهی کل مسیر تاکنونیِ قیام ژینا باشد؛ چون فراروی از خیزش انقلابی ژینا مستلزم آسیبشناسی جامع و انتقادی و جمعی از نقاط قوت و ضعف آن و چرایی آنهاست.
🔸 بسیاری از مردمانِ ستمدیدهی ایران در نبودِ حداقل آزادیهای سیاسی و امکانات تشکلیابی، و متأثر از فضای تاریخی یادشده در سپهر سیاسی ایران و بافتار مسلط جهانی، رژیم ایران را استثنایی بر نظم جهانی و رویاروی آن تلقی میکردند. در نتیجه، در ذهنیت عمومی عمدتاً معقول بهنظر میرسید که با کمک همپیمانان خارجی بتوان این نظام شر را ساقط کرد تا بتوان برای آتیهي کشور «جایگاهی معقول» در نظم جهانی جستوجو کرد. در همین راستا، بسیاری از مردم (تحتتأثیر فضای مسلط تاریخی و گفتار بورژوایی) آموزهی امپریالیسم در گفتمان چپ را بخشی از یک نظریهی توطئه (توهم توطئه) تلقی میکردند که با «جزماندیشی چپها» پیوند داشت. اکنون اما با معلوم شدن اینکه «دشمن دشمن ما لزوماً دوست ما نیست»، نهفقط آن رؤیای توهمآمیز («نجاتدهندهی خارجی») عمدتاً بر فنا رفته، بلکه خود شالودهی نظم جهانی که موجد چنین همدستی شومی با جنایتکاران بوده نیز تاحدی مورد پرسش قرار گرفته است. در نتیجه، بزنگاه تاریخی مهمی برای تقویت و فراگیرسازیِ این آموزه فراهم شده که مردمان تحتستم هیچ دوستی در میان دولتها ندارند؛ بلکه تنها یاور آنان سایر ستمدیدگان بهپاخاسته در سراسر جهان هستند. تکثیر و گسترش این درک میتواند تکیهگاه خوبی برای پسزدن انگارههای ناسیونالیستی و ــ در مقابل ــ برجستهسازیِ ضرورت همبستگیهای انترناسیونالیستی باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xV
#امین_حصوری
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#جنبش_انقلابی #امپریالیسم #قدرتهای_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
▫️ تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران
2 ژوئیه 2023
نوشتهی: امین حصوری
🔸 طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم که چگونه دولت آمریکا و همتایان غربیاش بار دیگر از هر سو برای رژیم جمهوری اسلامی ایران فرش قرمز پهن میکنند. طی کمتر از یک ماه با زنجیرهی رویدادهایی مواجه شدهایم که گرچه فینفسه مغایرتی با سازوکارهای معمول در مناسبات جهانی قدرت ندارند، اما با نظر به فضایی که با قیام ژینا گشوده شد، موجی از سردرگمی و ناباوری و خشم و سرخوردگی را برانگیختهاند. چون با توجه به مختصات این فضا، که دامنهاش از سپهر سیاسی ایران فراتر میرود، این رویدادها نابهنگام و ظاهراً متناقض به نظر میرسند. خصوصاً که درست بهموازات این همسازی بینالمللی با حاکمان جمهوری اسلامی، دامنهی سرکوبها و اعدامهای دولتی در ایران بهطرز چشمگیری افزایش یافتهاند؛ طوریکه در سطح جهانی هم بازتاب وسیعی داشته است.
🔸 در این نوشتار به این موضوع میپردازیم که ماهعسل کنونی قدرتهای غربی و حاکمان جمهوری اسلامی چه محدودیتها و مازادهای ممکنی برای پراتیک آتی مبارزات جاری در ایران خواهد داشت. برای شروع، به برخی زمینههایی اشاره میکنیم که رویکرد توسل به «نجاتدهنده»های دروغین را خلق کردهاند و کماکان بازتولید میکنند و به دلالتهای وضعیت حاضر در پیوند با رویکرد فوق میپردازیم.
🔸 تا جایی که به اعتراضات تودهای و مستمر خیابانی مربوط است، باید اذعان کرد که قیام ژینا از مدتی پیش بهراستی وارد فاز افول خود شده است. اما تفسیر این وضعیت بهمنزلهی شکست قیام ژینا مستلزم انکار و نادیدهگرفتن مازادهای قیام ژیناست؛ یعنی همهی اشکال متنوعی از مقاومت که با الهام از قیام ژینا و تجارب آن، افق عبور از نظام جمهوری اسلامی و دگرگونی بنیادین آن را دنبال میکنند. اما این خود بحث مستقل دیگری میطلبد. پس به این پرسش بازگردیم که در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند، پیشبرد مبارزات پراتیک برای تداوم و فراروی از قیام ژینا با چه محدودیتها و امکاناتی روبهروست؟ خاطرنشان میکنم که خصوصاً در حوزهی امکاناتْ تنها برخی بالقوهگیهای شرایط کنونی را برخواهم شمرد، نه تغییرات بالفعل یا محتوم. افزون بر این، واکاوی محدودیتها و امکانات مبارزات پراتیک در مقطع کنونی و حول این موضوع مشخص تنها میتواند بخش محدودی از یک واکاوی انتقادیِ ضروری دربارهی کل مسیر تاکنونیِ قیام ژینا باشد؛ چون فراروی از خیزش انقلابی ژینا مستلزم آسیبشناسی جامع و انتقادی و جمعی از نقاط قوت و ضعف آن و چرایی آنهاست.
🔸 بسیاری از مردمانِ ستمدیدهی ایران در نبودِ حداقل آزادیهای سیاسی و امکانات تشکلیابی، و متأثر از فضای تاریخی یادشده در سپهر سیاسی ایران و بافتار مسلط جهانی، رژیم ایران را استثنایی بر نظم جهانی و رویاروی آن تلقی میکردند. در نتیجه، در ذهنیت عمومی عمدتاً معقول بهنظر میرسید که با کمک همپیمانان خارجی بتوان این نظام شر را ساقط کرد تا بتوان برای آتیهي کشور «جایگاهی معقول» در نظم جهانی جستوجو کرد. در همین راستا، بسیاری از مردم (تحتتأثیر فضای مسلط تاریخی و گفتار بورژوایی) آموزهی امپریالیسم در گفتمان چپ را بخشی از یک نظریهی توطئه (توهم توطئه) تلقی میکردند که با «جزماندیشی چپها» پیوند داشت. اکنون اما با معلوم شدن اینکه «دشمن دشمن ما لزوماً دوست ما نیست»، نهفقط آن رؤیای توهمآمیز («نجاتدهندهی خارجی») عمدتاً بر فنا رفته، بلکه خود شالودهی نظم جهانی که موجد چنین همدستی شومی با جنایتکاران بوده نیز تاحدی مورد پرسش قرار گرفته است. در نتیجه، بزنگاه تاریخی مهمی برای تقویت و فراگیرسازیِ این آموزه فراهم شده که مردمان تحتستم هیچ دوستی در میان دولتها ندارند؛ بلکه تنها یاور آنان سایر ستمدیدگان بهپاخاسته در سراسر جهان هستند. تکثیر و گسترش این درک میتواند تکیهگاه خوبی برای پسزدن انگارههای ناسیونالیستی و ــ در مقابل ــ برجستهسازیِ ضرورت همبستگیهای انترناسیونالیستی باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3xV
#امین_حصوری
#قیام_ژینا #زن_زندگی_آزادی
#جنبش_انقلابی #امپریالیسم #قدرتهای_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دربارهی بازتولید «مکتب دیکتاتورها»:
تانگوی قدرتهای جهانی با حاکمان ایران نوشتهی: امین حصوری در وضعیت مشخص کنونی که تأمین ثبات نظام جمهوری اسلامی در دستور کار قدرتهای جهانی قرار گرفته و حاکمان ایران آشکارا مارش پیروزی ساز کردهاند،…
▫️ بتوارهپرستی امپراتوری
▫️ مرور و بررسی انتقادی کتاب «ساختن سرمایهداری جهانگیر» اثر پانیچ و گیندین
23 ژوئیه 2023
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 شاید تضاد اساسی نظام سرمایهداری جهانگیر (global capitalism)، گسست بین اقتصادی جهانگیر و نظام قدرت سیاسی مبتنی بر دولت-ملت باشد. این گسست چالشهای بزرگی را برای تبیین مفهومی و تحلیلِ رابطهی دولت ایالات متحد با سرمایهداری جهانگیر ایجاد میکند. در واقع، این موضوعِ بحثهای بزرگی در دو دههی گذشته بوده و هدف اصلی تحقیق جدید لئو پانیچ و سام گیندین، ساختن سرمایهداری جهانگیر: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا است. من با بسیاری از نکات در کار تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی آنها موافق هستم. مهمتر از همه، آنها دو تصحیح برای بخش اعظم نوشتههای معاصر دربارهی جهانی شدن (globalization) و سرمایهداری جهانی (world capitalism) ارائه میدهند. اولاً، آنها اشاره میکنند که جهانی شدن به جای کنار گذاشتن دولت، متضمن نقشی بزرگتر برای دولت در تسهیل و تنظیم انباشت گستردهی سرمایه در مقیاس جهانی و مدیریت بحرانها بوده است. ثانیاً، آنها نقش دولت ایالات متحد را در این فرایند بهعنوان یکی از «سرپرستان» سرمایهداری جهانگیر مشخص میکنند. آنها اظهار میکنند که دولت ایالات متحد «در همان فرآیند حمایت از صدور سرمایه و گسترش شرکتهای چندملیتی، بهطور فزایندهای مسئولیت ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش و بازتولید کلی سرمایهداری در سطح بینالمللی را بر عهده گرفت.»
🔸 این اظهارات جدید نیستند. من همراه با دیگران به همین نکات اشاره کردهایم. این نکات در شرح پانیچ و گیندین از نقش اساسی ایالات متحد در ظهور سرمایهداری جهانگیر پس از ظهورش بهعنوان قدرتی امپریالیستی در اواخر سدهی نوزدهم جایگاه مرکزی دارند. در حالی که نکات زیاد قابل ستایشی در اثر پانیچ و گیندین وجود دارد و نیز همگرایی چشمگیری با نظریهی من دربارهی سرمایهداری جهانگیر و رویکردشان در آن به چشم میخورد، من با برساختهی آنها از چندین جنبه مخالفم که چهار مورد از آنها را در اینجا برجسته میکنم: معضلات تعریفی/مفهومی، یعنی ابهام و فقدان تعریف از مفاهیم اصلیای که آنها به کار میبرند از جمله امپراتوری، جهانی شدن، سرمایهداری جهانگیر و دولت؛ نادیده گرفتن سرمایهی فراملیّتی و طبقهی سرمایهدار فراملّی؛ ناکامی در ارائهی تحلیلی از سرمایهی جهانگیر؛ و شیواره کردن دولت.
🔸 قبل از توضیح بیشتر دربارهی این ایرادات، اجازه دهید بگویم که پانیچ و گیندین دانشمندان و فعالان سوسیالیست مادامالعمری هستند که عمیقاً میستایمشان. چند سال است که آنها را میشناسم و این امتیاز را داشتهام که بهعنوان دوست با آنها معاشرت کنم و همچنین در چندین فروم عمومی با آنها بحث کنم. اجازه میخواهم پیشاپیش بگویم آنچه در ادامه میآید، نقدی است تند بر کتاب ساختن سرمایهداری جهانگیر. اگر تصمیم گرفتهام که به جای ستایشْ بر نقد آخرین اثر آنها متمرکز شوم، دقیقاً به این دلیل است که تحقیقشان را برای بحث جاری دربارهی ماهیت نظم سرمایهداری جهانگیر سدهی بیستویکم حیاتی میدانم. اگر هدف ما فراتر از درک این نظم، جایگزینی آن با نظمی دیگر باشد که انسانیتر است، پس نقد و مناظرهْ فرآیندی است حیاتی در دستیابی به شفافیت لازم برای چنین کاری.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3A1
#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #سهراب_نیکزاد
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مرور و بررسی انتقادی کتاب «ساختن سرمایهداری جهانگیر» اثر پانیچ و گیندین
23 ژوئیه 2023
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 شاید تضاد اساسی نظام سرمایهداری جهانگیر (global capitalism)، گسست بین اقتصادی جهانگیر و نظام قدرت سیاسی مبتنی بر دولت-ملت باشد. این گسست چالشهای بزرگی را برای تبیین مفهومی و تحلیلِ رابطهی دولت ایالات متحد با سرمایهداری جهانگیر ایجاد میکند. در واقع، این موضوعِ بحثهای بزرگی در دو دههی گذشته بوده و هدف اصلی تحقیق جدید لئو پانیچ و سام گیندین، ساختن سرمایهداری جهانگیر: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا است. من با بسیاری از نکات در کار تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی آنها موافق هستم. مهمتر از همه، آنها دو تصحیح برای بخش اعظم نوشتههای معاصر دربارهی جهانی شدن (globalization) و سرمایهداری جهانی (world capitalism) ارائه میدهند. اولاً، آنها اشاره میکنند که جهانی شدن به جای کنار گذاشتن دولت، متضمن نقشی بزرگتر برای دولت در تسهیل و تنظیم انباشت گستردهی سرمایه در مقیاس جهانی و مدیریت بحرانها بوده است. ثانیاً، آنها نقش دولت ایالات متحد را در این فرایند بهعنوان یکی از «سرپرستان» سرمایهداری جهانگیر مشخص میکنند. آنها اظهار میکنند که دولت ایالات متحد «در همان فرآیند حمایت از صدور سرمایه و گسترش شرکتهای چندملیتی، بهطور فزایندهای مسئولیت ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش و بازتولید کلی سرمایهداری در سطح بینالمللی را بر عهده گرفت.»
🔸 این اظهارات جدید نیستند. من همراه با دیگران به همین نکات اشاره کردهایم. این نکات در شرح پانیچ و گیندین از نقش اساسی ایالات متحد در ظهور سرمایهداری جهانگیر پس از ظهورش بهعنوان قدرتی امپریالیستی در اواخر سدهی نوزدهم جایگاه مرکزی دارند. در حالی که نکات زیاد قابل ستایشی در اثر پانیچ و گیندین وجود دارد و نیز همگرایی چشمگیری با نظریهی من دربارهی سرمایهداری جهانگیر و رویکردشان در آن به چشم میخورد، من با برساختهی آنها از چندین جنبه مخالفم که چهار مورد از آنها را در اینجا برجسته میکنم: معضلات تعریفی/مفهومی، یعنی ابهام و فقدان تعریف از مفاهیم اصلیای که آنها به کار میبرند از جمله امپراتوری، جهانی شدن، سرمایهداری جهانگیر و دولت؛ نادیده گرفتن سرمایهی فراملیّتی و طبقهی سرمایهدار فراملّی؛ ناکامی در ارائهی تحلیلی از سرمایهی جهانگیر؛ و شیواره کردن دولت.
🔸 قبل از توضیح بیشتر دربارهی این ایرادات، اجازه دهید بگویم که پانیچ و گیندین دانشمندان و فعالان سوسیالیست مادامالعمری هستند که عمیقاً میستایمشان. چند سال است که آنها را میشناسم و این امتیاز را داشتهام که بهعنوان دوست با آنها معاشرت کنم و همچنین در چندین فروم عمومی با آنها بحث کنم. اجازه میخواهم پیشاپیش بگویم آنچه در ادامه میآید، نقدی است تند بر کتاب ساختن سرمایهداری جهانگیر. اگر تصمیم گرفتهام که به جای ستایشْ بر نقد آخرین اثر آنها متمرکز شوم، دقیقاً به این دلیل است که تحقیقشان را برای بحث جاری دربارهی ماهیت نظم سرمایهداری جهانگیر سدهی بیستویکم حیاتی میدانم. اگر هدف ما فراتر از درک این نظم، جایگزینی آن با نظمی دیگر باشد که انسانیتر است، پس نقد و مناظرهْ فرآیندی است حیاتی در دستیابی به شفافیت لازم برای چنین کاری.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3A1
#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #سهراب_نیکزاد
#لئو_پانیچ #سام_گیندین
#امپراتوری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بتوارهپرستی امپراتوری
مرور و بررسی انتقادی کتاب پانیچ و گیندین نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون ترجمهی: :سهراب نیکزاد عملکرد دولت ایالات متحد در جهانْ چه منافع طبقاتی و اجتماعی را برآورده میکند؟ روایت پانیچ و گیندین دربار…
▫️ امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایهداری جهانی
9 اوت 2023
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 چنانکه عنوان کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشان میدهد، تفسیر آنْ نقطه مقابل تفسیرهای غالب در اقتصاد سیاسی انتقادی از رابطهی بین امپراتوری سرمایهداری و جهانی شدن است. این تفسیرها مکرر در مکرر رقابتجویی روبهرشد اقتصادی بینالمللی را که در پسِ افزایش جریان تجارت و سرمایه نهفته است، بازتاب کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد و نیز چالشی برای هژمونی آمریکا میدانند. آنها بدینسان درجه و اهمیت ادغام سرمایهداری به منزلهی نظامی جهانی را درک نمیکنند. این درونمایهی اصلی کتاب معروف «امپراتوری» هارت و نگری بود که با این همه دستخوش همآمیزی ابعاد سیاسی و اقتصادی سرمایهداری جهانی شد. ما در طی دههای که مشغول تحقیق و نوشتن کتابمان بودیم برخوردهای جالب و رفیقانهای با رابینسون داشتیم؛ او در میان آن دسته از محققان منتقدی که بر توسعهی طبقهی سرمایهدار فراملی تمرکز کردهاند، برجستهترین فردی بود که تأکید داشت بُعد سیاسی را باید در قالب توسعهی یک دولت سرمایهداری فراملی درک کرد. متأسفانه، خصومتی که رابینسون اکنون در بررسی خود از باب عدم استفادهی ما از الگویش نشان میدهد، به جای اینکه به بحث سازنده دربارهی کتاب ما و دیدگاههای جایگزین خودش کمک کند، آن را تضعیف میکند.
🔸 رابینسون میگوید کتاب ما «تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی» است، اما در عین حال ادعا میکند که «هیچ چیز جدیدی» در مقایسه با نوشتههای کمتر تحقیقی خودش که در اینجا به آنها استناد میکند، ندارد. در واقع، بررسی او تا حد زیادی بررسی تاریخی واقعی را که ما در کتاب خود انجام میدهیم نادیده میگیرد ــ به سیاقی که میان جامعهشناسان، فیلسوفان و اقتصاددانان مارکسیست بسیار رایج است و با وجود وفاداریشان به روش ماتریالیسم تاریخیْ علاقهی چندانی به تاریخ نشان نمیدهند. رابینسون در عوض بر ادعای «ناکامی» ما «در تعریف امپراتوری» متمرکز میشود، چه رسد به تعریف «جهانیسازی، سرمایهداری جهانگیر، دولت و غیره.» این سخن واقعاً شگفتانگیز است، زیرا کتاب با بیان دقیق و مختصر نحوهی درک ما از جهانی شدن سرمایهداری و دولت سرمایهداری، از جمله استفادهی متمایز از مفهوم «بینالمللی شدن دولت» آغاز میشود و به تبار نظری این بحث و نیز نوشتههای قبلی گستردهی ما دربارهی این مفاهیم میپردازد. سپس در ادامهی بحث بین «تاریخ دیرینهی امپراتوریها که شامل حکومت سیاسی بر سرزمینهای گسترده است» و «امپریالیسم تجارت آزاد» که توسط بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم آغاز شد تمایز قائل میشویم، و سپس با تعریف نوع متمایز دولت آمریکا که در خلال قرن بیستم به یک امپراتوری غیررسمی تبدیل شد و بنا به «نقش آن در ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش عمومی و بازتولید سرمایهداری در سطح بینالمللی» فهمیده میشد، ادامه مییابد.
🔸 برچسبهای «اقتصاد جهانی» و «اقتصاد جهانگیر» که رابینسون برای دورهبندیاش به کار میبرد، آنقدر سستاند که انواع ابهامات زمانی را پنهان میکنند. به نوبهی خود، به قول رابینسون، ما هرگز در واقع از مفهوم «امواج جهانی شدن» استفاده نمیکنیم، چه رسد به اینکه استدلال خود را چنانکه او پیشنهاد میکند براساس نظرات هرست و تامپسون بسازیم. علاوه بر این، ادعای او (و آنها) مبنی بر اینکه تشدید تجارت مشخصهی اواخر قرن نوزدهم بود، بینش بزرگ نظریههای مارکسیستی امپریالیسم در آن زمان را، که چنانکه کتابهای ما اشاره میکند، بر صدور سرمایه تأکید داشت، نادیده میگیرد. از سوی دیگر، تأکید رابینسون بر «تمایز کیفی» بین دهههای پس از دههی 1980 و هر آنچه پیش از آن رخ داده، مانع دیدن تغییرات در تولید، بخش مالی و دولتها در خلال سدهی بیستم میشود که به تحولات امروزی جهان انجامید.
🔸 در خصوص پیوند میان بینالمللیشدن اقتصادی و صورتبندی و هویت طبقاتی سرمایهداری که ابعاد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عمیقاً در آن دخیل هستند، باید بسیار دقیق بود. دولت-ملتها نه تنها در بازتولید شرایط انباشت سرمایه بلکه در شکلگیری طبقات سرمایهدار نیز محوری بوده و هستند. هر قدر هم که تأثیر جهانی شدن تولید حیاتی باشد، ضرورت تحلیل ارتباط مستمر هویت ملی متمایز طبقات سرمایهدار به عنوان گروههای اجتماعی واقعی از بین نمیبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Bw
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #سام_گیندین #دلشاد_عبادی
#ویلیام_آی_رابینسون
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
9 اوت 2023
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 چنانکه عنوان کتاب «ساختن سرمایهداری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» نشان میدهد، تفسیر آنْ نقطه مقابل تفسیرهای غالب در اقتصاد سیاسی انتقادی از رابطهی بین امپراتوری سرمایهداری و جهانی شدن است. این تفسیرها مکرر در مکرر رقابتجویی روبهرشد اقتصادی بینالمللی را که در پسِ افزایش جریان تجارت و سرمایه نهفته است، بازتاب کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحد و نیز چالشی برای هژمونی آمریکا میدانند. آنها بدینسان درجه و اهمیت ادغام سرمایهداری به منزلهی نظامی جهانی را درک نمیکنند. این درونمایهی اصلی کتاب معروف «امپراتوری» هارت و نگری بود که با این همه دستخوش همآمیزی ابعاد سیاسی و اقتصادی سرمایهداری جهانی شد. ما در طی دههای که مشغول تحقیق و نوشتن کتابمان بودیم برخوردهای جالب و رفیقانهای با رابینسون داشتیم؛ او در میان آن دسته از محققان منتقدی که بر توسعهی طبقهی سرمایهدار فراملی تمرکز کردهاند، برجستهترین فردی بود که تأکید داشت بُعد سیاسی را باید در قالب توسعهی یک دولت سرمایهداری فراملی درک کرد. متأسفانه، خصومتی که رابینسون اکنون در بررسی خود از باب عدم استفادهی ما از الگویش نشان میدهد، به جای اینکه به بحث سازنده دربارهی کتاب ما و دیدگاههای جایگزین خودش کمک کند، آن را تضعیف میکند.
🔸 رابینسون میگوید کتاب ما «تأثیرگذار و کاملاً تحقیقی» است، اما در عین حال ادعا میکند که «هیچ چیز جدیدی» در مقایسه با نوشتههای کمتر تحقیقی خودش که در اینجا به آنها استناد میکند، ندارد. در واقع، بررسی او تا حد زیادی بررسی تاریخی واقعی را که ما در کتاب خود انجام میدهیم نادیده میگیرد ــ به سیاقی که میان جامعهشناسان، فیلسوفان و اقتصاددانان مارکسیست بسیار رایج است و با وجود وفاداریشان به روش ماتریالیسم تاریخیْ علاقهی چندانی به تاریخ نشان نمیدهند. رابینسون در عوض بر ادعای «ناکامی» ما «در تعریف امپراتوری» متمرکز میشود، چه رسد به تعریف «جهانیسازی، سرمایهداری جهانگیر، دولت و غیره.» این سخن واقعاً شگفتانگیز است، زیرا کتاب با بیان دقیق و مختصر نحوهی درک ما از جهانی شدن سرمایهداری و دولت سرمایهداری، از جمله استفادهی متمایز از مفهوم «بینالمللی شدن دولت» آغاز میشود و به تبار نظری این بحث و نیز نوشتههای قبلی گستردهی ما دربارهی این مفاهیم میپردازد. سپس در ادامهی بحث بین «تاریخ دیرینهی امپراتوریها که شامل حکومت سیاسی بر سرزمینهای گسترده است» و «امپریالیسم تجارت آزاد» که توسط بریتانیا در اواسط قرن نوزدهم آغاز شد تمایز قائل میشویم، و سپس با تعریف نوع متمایز دولت آمریکا که در خلال قرن بیستم به یک امپراتوری غیررسمی تبدیل شد و بنا به «نقش آن در ایجاد شرایط سیاسی و حقوقی برای گسترش عمومی و بازتولید سرمایهداری در سطح بینالمللی» فهمیده میشد، ادامه مییابد.
🔸 برچسبهای «اقتصاد جهانی» و «اقتصاد جهانگیر» که رابینسون برای دورهبندیاش به کار میبرد، آنقدر سستاند که انواع ابهامات زمانی را پنهان میکنند. به نوبهی خود، به قول رابینسون، ما هرگز در واقع از مفهوم «امواج جهانی شدن» استفاده نمیکنیم، چه رسد به اینکه استدلال خود را چنانکه او پیشنهاد میکند براساس نظرات هرست و تامپسون بسازیم. علاوه بر این، ادعای او (و آنها) مبنی بر اینکه تشدید تجارت مشخصهی اواخر قرن نوزدهم بود، بینش بزرگ نظریههای مارکسیستی امپریالیسم در آن زمان را، که چنانکه کتابهای ما اشاره میکند، بر صدور سرمایه تأکید داشت، نادیده میگیرد. از سوی دیگر، تأکید رابینسون بر «تمایز کیفی» بین دهههای پس از دههی 1980 و هر آنچه پیش از آن رخ داده، مانع دیدن تغییرات در تولید، بخش مالی و دولتها در خلال سدهی بیستم میشود که به تحولات امروزی جهان انجامید.
🔸 در خصوص پیوند میان بینالمللیشدن اقتصادی و صورتبندی و هویت طبقاتی سرمایهداری که ابعاد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عمیقاً در آن دخیل هستند، باید بسیار دقیق بود. دولت-ملتها نه تنها در بازتولید شرایط انباشت سرمایه بلکه در شکلگیری طبقات سرمایهدار نیز محوری بوده و هستند. هر قدر هم که تأثیر جهانی شدن تولید حیاتی باشد، ضرورت تحلیل ارتباط مستمر هویت ملی متمایز طبقات سرمایهدار به عنوان گروههای اجتماعی واقعی از بین نمیبرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Bw
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #سام_گیندین #دلشاد_عبادی
#ویلیام_آی_رابینسون
#امپراتوری_آمریکا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایهداری جهانی
نوشتهی: لئو پانیچ و سام گیندین ترجمهی: دلشاد عبادی در واقع، تضادهای موجود در دولت رفاه کینزی را ــ که در مبارزات طبقاتی داخلی بین کار و سرمایه در دههی 1960 به نمایش گذاشته شد، و ما استدلال میکن…
▫️ جووانی آریگی: چرخههای سیستمی انباشت، گذارهای هژمونیک و برآمد چین
30 اوت 2023
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 این مقاله به بررسی و ارزیابی انتقادی ثمرهی زندگی جووانی آریگی، جامعهشناس معروف تاریخی و پژوهشگر نظامهای جهانی میپردازد که در 2009 درگذشت. آریگی در سهگانهای از کتابهایش که میان سالهای 1994 تا 2007 منتشر شد، مفهوم اصلی میراث نظریاش یعنی چرخههای سیستمی انباشت را میپروراند، و خوانشی اصیل از تاریخ و پویشهای سرمایهداری جهانی را بهعنوان توالی رخدادهای هژمونیک مطرح میکند، رخدادهایی که هر یک از دورههای پیش از خود گستردهتر است و به بحرانها و گذارهای آشفته میانجامد. او ظهور آسیای شرقی به رهبری چین را بهعنوان مرکز نوظهور اقتصاد و جامعهی جهانی بازسازماندهیشده در سدهی بیستویکم پیشبینی کرد. آریگی به دلیل ناکامی در بسط نظریهای پیرامون سیاست، دولت و عاملیت جمعی در برساخت خود، عدمتوجه به نیروهای اجتماعی از پایین، و به دلیل رد نظریهپردازیهای اخیر پیرامون جهانی شدن با انتقادهایی روبهرو شده است.
🔸 آثار آریگی و معاصرانش در دههی 1960 معروف به «پارادایم آفریقای جنوبی» پیرامون حدود پرولتریزه شدن و سلب مالکیت نوشته شدند. برخی با تکیه بر این پارادایم به بسط نظریههای «شیوههای مفصلبندیشدهی تولید» پرداختند، به نحوی که به نظرشان بازتولید بیش از یک شیوه (مثلاً دهقانبنیاد و سرمایهداری) در اقتصاد استعماری، به جای اقتصادی عقبافتاده، برای شیوهی مسلط سرمایهداری کارآمدتر است. آریگی خود از بینشهای این پارادایم برای به دست آوردن نتایج گستردهتری دربارهی تاریخ و ماهیت سرمایهداری جهانی استفاده میکند. او بعداً با رابرت برنر و دیگرانی که با مطالعهی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری در اروپا اصرار داشتند که پرولتریزه شدن کامل به نفع توسعهی سرمایهداری است، بحث کرد. «مشکل مدلهای سادهی ”پرولتریسازی توسعه سرمایهداری“ این است که نه تنها واقعیتهای سرمایهداری مهاجرنشین آفریقای جنوبی، بلکه بسیاری موارد دیگر، مانند خود ایالات متحد را نادیده میگیرد که با الگوی کاملاً متفاوتی یعنی ترکیبی از بردهداری، نسلکشی جمعیت بومی و مهاجرت کار مازاد از اروپا مشخص میشود.»
🔸 نظریهی گذار هژمونیک بهعنوان تغییر سیستمی که آریگی در قرن بیستم طولانی ارائه کرد، بسیاری از راهنماییهای نظری را برای کتاب آشوب و حکمرانی در نظام جهانی مدرن ارائه میدهد که در 1999 منتشر شد. آریگی، همسر و شریک تألیفاتش بورلی سیلور و چندین همکار تلاش میکنند تا با تحلیل تغییرات سیستمی در دورههای قبلی دگرگونی در نظام جهانی، درک بیشتری از اواخر سدهی بیستم به دست آورند و بتوانند تا حدی آینده را پیشبینی کنند. این تلاش از طریق کندوکاو در چندین مناقشهی مرتبط انجام میشود. یکی از این مناقشات تغییر موازنهی قوا بین دولتهاست. آریگی و همکارانش پیشنهاد میکنند که ما در اواخر سدهی بیستم شاهد تجدید رقابت قدرتهای بزرگ، گسترش مالیه در سطح نظام با محوریت هژمونی رو به زوال ایالات متحد و ظهور کانونهای جدید قدرت، بهویژه آسیای شرقی بودیم. با این حال، اواخر سدهی بیستم اهمیت ویژهای داشت چرا که با «دوشاخه شدن» ناپایدار «قدرت نظامی جهانی ایالات متحد و مالیه آسیای شرقی» مشخص میشود. مناقشهی دیگر مرتبط بود با توازن قوا بین دولتها و سازمانهای تجاری. گذار از شرکتهای بازرگانی سهامی قدیمی به نظام بریتانیایی بنگاههای تجاری خانوادگی، و سپس به نظام شرکتهای چندملیتی مستقر در ایالات متحد بهعنوان پسزمینهی بازسازماندهی روابط دولت-تجارت در اواخر سدهی بیستم بر اساس تمرکززدایی فراملی، گسترش شبکههای غیررسمی و احیای کسبوکارهای کوچک زیردستانه در سراسر جهان که توانایی نظارتی حتی قدرتمندترین کشورها را تضعیف کرده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3CZ
#ویلیام_آی_رابینسون #بهرام_صفایی #جووانی_آریگی
#امپریالیسم #چین #انباشت
👇🏽
🖋@naghd_com
30 اوت 2023
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 این مقاله به بررسی و ارزیابی انتقادی ثمرهی زندگی جووانی آریگی، جامعهشناس معروف تاریخی و پژوهشگر نظامهای جهانی میپردازد که در 2009 درگذشت. آریگی در سهگانهای از کتابهایش که میان سالهای 1994 تا 2007 منتشر شد، مفهوم اصلی میراث نظریاش یعنی چرخههای سیستمی انباشت را میپروراند، و خوانشی اصیل از تاریخ و پویشهای سرمایهداری جهانی را بهعنوان توالی رخدادهای هژمونیک مطرح میکند، رخدادهایی که هر یک از دورههای پیش از خود گستردهتر است و به بحرانها و گذارهای آشفته میانجامد. او ظهور آسیای شرقی به رهبری چین را بهعنوان مرکز نوظهور اقتصاد و جامعهی جهانی بازسازماندهیشده در سدهی بیستویکم پیشبینی کرد. آریگی به دلیل ناکامی در بسط نظریهای پیرامون سیاست، دولت و عاملیت جمعی در برساخت خود، عدمتوجه به نیروهای اجتماعی از پایین، و به دلیل رد نظریهپردازیهای اخیر پیرامون جهانی شدن با انتقادهایی روبهرو شده است.
🔸 آثار آریگی و معاصرانش در دههی 1960 معروف به «پارادایم آفریقای جنوبی» پیرامون حدود پرولتریزه شدن و سلب مالکیت نوشته شدند. برخی با تکیه بر این پارادایم به بسط نظریههای «شیوههای مفصلبندیشدهی تولید» پرداختند، به نحوی که به نظرشان بازتولید بیش از یک شیوه (مثلاً دهقانبنیاد و سرمایهداری) در اقتصاد استعماری، به جای اقتصادی عقبافتاده، برای شیوهی مسلط سرمایهداری کارآمدتر است. آریگی خود از بینشهای این پارادایم برای به دست آوردن نتایج گستردهتری دربارهی تاریخ و ماهیت سرمایهداری جهانی استفاده میکند. او بعداً با رابرت برنر و دیگرانی که با مطالعهی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری در اروپا اصرار داشتند که پرولتریزه شدن کامل به نفع توسعهی سرمایهداری است، بحث کرد. «مشکل مدلهای سادهی ”پرولتریسازی توسعه سرمایهداری“ این است که نه تنها واقعیتهای سرمایهداری مهاجرنشین آفریقای جنوبی، بلکه بسیاری موارد دیگر، مانند خود ایالات متحد را نادیده میگیرد که با الگوی کاملاً متفاوتی یعنی ترکیبی از بردهداری، نسلکشی جمعیت بومی و مهاجرت کار مازاد از اروپا مشخص میشود.»
🔸 نظریهی گذار هژمونیک بهعنوان تغییر سیستمی که آریگی در قرن بیستم طولانی ارائه کرد، بسیاری از راهنماییهای نظری را برای کتاب آشوب و حکمرانی در نظام جهانی مدرن ارائه میدهد که در 1999 منتشر شد. آریگی، همسر و شریک تألیفاتش بورلی سیلور و چندین همکار تلاش میکنند تا با تحلیل تغییرات سیستمی در دورههای قبلی دگرگونی در نظام جهانی، درک بیشتری از اواخر سدهی بیستم به دست آورند و بتوانند تا حدی آینده را پیشبینی کنند. این تلاش از طریق کندوکاو در چندین مناقشهی مرتبط انجام میشود. یکی از این مناقشات تغییر موازنهی قوا بین دولتهاست. آریگی و همکارانش پیشنهاد میکنند که ما در اواخر سدهی بیستم شاهد تجدید رقابت قدرتهای بزرگ، گسترش مالیه در سطح نظام با محوریت هژمونی رو به زوال ایالات متحد و ظهور کانونهای جدید قدرت، بهویژه آسیای شرقی بودیم. با این حال، اواخر سدهی بیستم اهمیت ویژهای داشت چرا که با «دوشاخه شدن» ناپایدار «قدرت نظامی جهانی ایالات متحد و مالیه آسیای شرقی» مشخص میشود. مناقشهی دیگر مرتبط بود با توازن قوا بین دولتها و سازمانهای تجاری. گذار از شرکتهای بازرگانی سهامی قدیمی به نظام بریتانیایی بنگاههای تجاری خانوادگی، و سپس به نظام شرکتهای چندملیتی مستقر در ایالات متحد بهعنوان پسزمینهی بازسازماندهی روابط دولت-تجارت در اواخر سدهی بیستم بر اساس تمرکززدایی فراملی، گسترش شبکههای غیررسمی و احیای کسبوکارهای کوچک زیردستانه در سراسر جهان که توانایی نظارتی حتی قدرتمندترین کشورها را تضعیف کرده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3CZ
#ویلیام_آی_رابینسون #بهرام_صفایی #جووانی_آریگی
#امپریالیسم #چین #انباشت
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جووانی آریگی: چرخههای سیستمی انباشت، گذارهای هژمونیک و برآمد چین
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون ترجمهی: بهرام صفایی این مقاله به بررسی و ارزیابی انتقادی ثمرهی زندگی جووانی آریگی، جامعهشناس معروف تاریخی و پژوهشگر نظامهای جهانی میپردازد که در 2009 درگذشت. آریگ…
▫️ جووانی آریگی در پکن: بدیل سرمایهداری
10 سپتامبر 2023
نوشتهی: لئو پانیچ
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 جووانی آریگی در طی پنج دهه سهم بسیار گسترده و اصیلی در اقتصاد سیاسی تطبیقی و جامعهشناسی تاریخی داشت. آخرین کتاب او واجد این ویژگیهاست. اما متأسفانه کتاب آدام اسمیت در پکن اساساً دربارهی خاستگاهها و پویشهای سرمایهداری چین در سه دههی گذشته نیست. این کتابْ آدام اسمیت را نه بهعنوان رسول سرمایهداری بازار آزاد، بلکه بهعنوان پیامبر «جامعهی بازار غیرسرمایهداری» معرفی و از آن برای اثبات این موضوع استفاده میکند که از آنجا که توسعهی اقتصادی چین خارج از «هسته»ی سرمایهدارانهی اروپا/آمریکای شمالی صورت میگیرد، تقریباً بنا به تعریف، چین نباید سرمایهداری باشد. در اینجا بازارها همچون ابزار دولتها در نظر گرفته میشوند، اما آن نظریهی دولت که در این کتاب مطرح میشود به شدت عقبمانده است. استدلال آریگی مبنی بر اینکه توسعهی اقتصادی چین جزیی از افول پروژهی ایالات متحد برای تثبیت خود بهعنوان «دولت جهانی» است، از ماهیت امپراتوری ایالات متحد تفسیر نادرستی میکند و همچنین گسترهی ادغام چین در جهانیشدن سرمایهدارانه به رهبری ایالات متحد را نادیده میگیرد.
🔸 مهم است که از همان آغاز روشن شود که آدام اسمیت در عنوان کتاب، رسول سرمایهداری بازار آزاد تلقی نمیشود، بلکه پیامبر «جامعهی بازار غیرسرمایهداری» شناخته میشود. استدلال اصلی آریگی این است که آنچه اکنون در چین اتفاق میافتد باید روندی غیرسرمایهداری تلقی کنیم (یا، چنانکه گاهی این بحث را مشروط میکند، «لزوماً» سرمایهداری نیست). این بحث که ریشه در نظریهی نظامهای جهانی دارد و نظریهی وابستگی خویشاوند نزدیک آن است (بهویژه که کتاب به آندره گوندر فرانک تقدیم شده است)، بر برداشتی جغرافیایی از استثمار سرمایهداری استوار است و خود این برداشت مبتنی بر مقولههای کانون-پیرامون است. از آنجا که سرمایهداری بر حسب «توسعهی توسعهنیافتگی» درک میشود و این روند با توسعهطلبی کانون (اروپا و آمریکای شمالی) در مقابل «پیرامون» (بقیهی جهان) از سدهی شانزدهم آغاز شد، به نظر میرسد که هر زمان که توسعهی اقتصادی بیرون از این «کانون» اتفاق میافتد، تقریباً بنا به تعریف، نباید سرمایهداری باش
🔸 آریگی استدلال میکند که اسمیت چین را یکی از مصداقهای مسیر ثروت ملی میدید که با هدایت سرمایه، ابتدا به کشاورزی و فقط بعدها به سمت تولید صنعتی و تجارت خارجی (در مقابل مسیر توسعهی «غیرطبیعی و واپسگرا»ی هلند)، «مسیر طبیعی امور» را طی کرد. و این پایهای است برای اینکه آریگی فکر میکند دیدگاه اسمیت به ما کمک می کند تا بفهمیم چرا چین، در پایان، پیشتاز راهی است که در زمان ما سرانجام شالودهی پنج قرنی کانون-پیرامون اقتصاد سیاسی جهانی را برمیاندازد. در حالی که این اظهارنظر اسمیت را نادیده نمیگیریم که بیزاری چین از تجارت خارجی در زمانهی او منجر به درس نگرفتن از «پیشرفتهای هنر و صنعت در بخشهای مختلف جهان» شد (که میتوان آن را پیشگویی اسمیت خواند که حتی چین نیز با صنعتی شدن سرمایهداری اروپایی تحتالشعاع قرار میگیرد)، آریگی خود تبیین براساس گرایش غرب به تجارت خارجی را ترجیح میدهد که منجر به توسعهی نیروی قهرآمیز خردکنندهی امپریالیستی میشود.
🔸 آریگی با تصدیق اینکه رابطهی تولیدکنندگان مستقیم با وسایل تولید معیاری است حیاتی که در چارچوب اسمیتی وجود ندارد، بهطور ضمنی تعریف جایگزین سرمایهداری را که از اسمیت برگرفته و مبتنی است بر رابطهی بین دولت و سرمایهداران تضعیف میکند. آریگی در فصل پایانی کتابش، با دادن عنوان «انباشت بدون سلبمالکیت» به بخش مرتبط با «بنگاههای شهر و روستا» در چرخش به اقتصاد بازار، به نظر میرسد ناخواسته اذعان میکند که سلبمالکیت ابزار تولید از تولیدکنندگان مستقیم نشاندهندهی خصیصهی اساسی است که معرف جامعهی سرمایهداری به شمار میآید. با این حال، این بخش نه تنها مناسبات طبقاتی نابرابری را که به سرعت درون بنگاههای شهر و روستا ایجاد شد نادیده میگیرد، بلکه به این نکته نیز توجه نمیکند که بنگاههای شهر و روستا اینک بهعنوان شالودهی توسعهی اقتصادی چین به حاشیه رانده شدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3EP
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #جووانی_آریگی #حسن_مرتضوی
#مناسبات_اجتماعی #بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
10 سپتامبر 2023
نوشتهی: لئو پانیچ
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 جووانی آریگی در طی پنج دهه سهم بسیار گسترده و اصیلی در اقتصاد سیاسی تطبیقی و جامعهشناسی تاریخی داشت. آخرین کتاب او واجد این ویژگیهاست. اما متأسفانه کتاب آدام اسمیت در پکن اساساً دربارهی خاستگاهها و پویشهای سرمایهداری چین در سه دههی گذشته نیست. این کتابْ آدام اسمیت را نه بهعنوان رسول سرمایهداری بازار آزاد، بلکه بهعنوان پیامبر «جامعهی بازار غیرسرمایهداری» معرفی و از آن برای اثبات این موضوع استفاده میکند که از آنجا که توسعهی اقتصادی چین خارج از «هسته»ی سرمایهدارانهی اروپا/آمریکای شمالی صورت میگیرد، تقریباً بنا به تعریف، چین نباید سرمایهداری باشد. در اینجا بازارها همچون ابزار دولتها در نظر گرفته میشوند، اما آن نظریهی دولت که در این کتاب مطرح میشود به شدت عقبمانده است. استدلال آریگی مبنی بر اینکه توسعهی اقتصادی چین جزیی از افول پروژهی ایالات متحد برای تثبیت خود بهعنوان «دولت جهانی» است، از ماهیت امپراتوری ایالات متحد تفسیر نادرستی میکند و همچنین گسترهی ادغام چین در جهانیشدن سرمایهدارانه به رهبری ایالات متحد را نادیده میگیرد.
🔸 مهم است که از همان آغاز روشن شود که آدام اسمیت در عنوان کتاب، رسول سرمایهداری بازار آزاد تلقی نمیشود، بلکه پیامبر «جامعهی بازار غیرسرمایهداری» شناخته میشود. استدلال اصلی آریگی این است که آنچه اکنون در چین اتفاق میافتد باید روندی غیرسرمایهداری تلقی کنیم (یا، چنانکه گاهی این بحث را مشروط میکند، «لزوماً» سرمایهداری نیست). این بحث که ریشه در نظریهی نظامهای جهانی دارد و نظریهی وابستگی خویشاوند نزدیک آن است (بهویژه که کتاب به آندره گوندر فرانک تقدیم شده است)، بر برداشتی جغرافیایی از استثمار سرمایهداری استوار است و خود این برداشت مبتنی بر مقولههای کانون-پیرامون است. از آنجا که سرمایهداری بر حسب «توسعهی توسعهنیافتگی» درک میشود و این روند با توسعهطلبی کانون (اروپا و آمریکای شمالی) در مقابل «پیرامون» (بقیهی جهان) از سدهی شانزدهم آغاز شد، به نظر میرسد که هر زمان که توسعهی اقتصادی بیرون از این «کانون» اتفاق میافتد، تقریباً بنا به تعریف، نباید سرمایهداری باش
🔸 آریگی استدلال میکند که اسمیت چین را یکی از مصداقهای مسیر ثروت ملی میدید که با هدایت سرمایه، ابتدا به کشاورزی و فقط بعدها به سمت تولید صنعتی و تجارت خارجی (در مقابل مسیر توسعهی «غیرطبیعی و واپسگرا»ی هلند)، «مسیر طبیعی امور» را طی کرد. و این پایهای است برای اینکه آریگی فکر میکند دیدگاه اسمیت به ما کمک می کند تا بفهمیم چرا چین، در پایان، پیشتاز راهی است که در زمان ما سرانجام شالودهی پنج قرنی کانون-پیرامون اقتصاد سیاسی جهانی را برمیاندازد. در حالی که این اظهارنظر اسمیت را نادیده نمیگیریم که بیزاری چین از تجارت خارجی در زمانهی او منجر به درس نگرفتن از «پیشرفتهای هنر و صنعت در بخشهای مختلف جهان» شد (که میتوان آن را پیشگویی اسمیت خواند که حتی چین نیز با صنعتی شدن سرمایهداری اروپایی تحتالشعاع قرار میگیرد)، آریگی خود تبیین براساس گرایش غرب به تجارت خارجی را ترجیح میدهد که منجر به توسعهی نیروی قهرآمیز خردکنندهی امپریالیستی میشود.
🔸 آریگی با تصدیق اینکه رابطهی تولیدکنندگان مستقیم با وسایل تولید معیاری است حیاتی که در چارچوب اسمیتی وجود ندارد، بهطور ضمنی تعریف جایگزین سرمایهداری را که از اسمیت برگرفته و مبتنی است بر رابطهی بین دولت و سرمایهداران تضعیف میکند. آریگی در فصل پایانی کتابش، با دادن عنوان «انباشت بدون سلبمالکیت» به بخش مرتبط با «بنگاههای شهر و روستا» در چرخش به اقتصاد بازار، به نظر میرسد ناخواسته اذعان میکند که سلبمالکیت ابزار تولید از تولیدکنندگان مستقیم نشاندهندهی خصیصهی اساسی است که معرف جامعهی سرمایهداری به شمار میآید. با این حال، این بخش نه تنها مناسبات طبقاتی نابرابری را که به سرعت درون بنگاههای شهر و روستا ایجاد شد نادیده میگیرد، بلکه به این نکته نیز توجه نمیکند که بنگاههای شهر و روستا اینک بهعنوان شالودهی توسعهی اقتصادی چین به حاشیه رانده شدهاند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3EP
#امپریالیسم #لئو_پانیچ #جووانی_آریگی #حسن_مرتضوی
#مناسبات_اجتماعی #بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جووانی آریگی در پکن: بدیل سرمایهداری
نوشتهی: لئو پانیچ ترجمهی: حسن مرتضوی به نظر میرسد آریگی سه دهه منتظر بوده است تا به نقد معروف رابرت برنر از «مارکسیسم نواسمیتی» با این ادعای جسورانه پاسخ دهد که او در واقع یک «اسمیتی» است و به آ…
▫️ کارل مارکس بین دو جهان
▫️ ناهمخوانیهای کتاب «آدام اسمیت در پکن» اثر جووانی آریگی
15 اکتبر 2023
نوشتهی: ریچارد واکر
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 «آدام اسمیت در پکن» کتابی حجیم و با موضوعات پراکنده است، اما جووانی آریگی با دیدگاه تاریخی-جهانی خود از سرمایهداری امروزی و رقابت فزاینده بین امپراتوری در حال افول آمریکا و قدرت رو به رشد چین خدمت بزرگی انجام داده است. این وظیفهای است فراتر از توان بسیاری از ما، و نویسنده را در معرض خطر انتقاد از بسیاری جهات قرار میدهد. کتاب از دو جهت میدرخشد. یکی اینکه پویشهای جغرافیایی را محور تاریخ جهان قرار داده است ــ به این معنی که اقتصاد جهانی را بیش از مجموع تاریخهای توسعهی بسیاری از مناطق، یا بدتر از آن، گسترش سرمایهداری از کشوری به کشور دیگر در نظر میگیرد. فضیلت دومْ گنجاندن تاریخ اقتصادی در سیاست نظام دولتی بینالمللی است که شامل استفاده از زور، گسترش امپراتوری و نقش قدرتهای هژمونیک است. با این وجود، واکاوی اقتصادی-جغرافیایی آریگی پیرامون شماری از نکات مهم مانند خاستگاههای انقلاب صنعتی، دلایل پیشی گرفتن اروپا از چین در اوایل دوران جدید، دلایل تزلزل اقتصاد ایالات متحد پس از 1970، و دلایل عنانگسیختگی سپهر مالی، رشد خارقالعادهی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم یا علت گسترش شگفتانگیز کنونی چین تبیین قانعکنندهای ارائه نمیدهد.
🔸 «آدام اسمیت در پکن»، بر اساس یک طرح نظری، در چهار پاره شرح داده میشود. پارهی اول با تقابل آدام اسمیت با کارل مارکس پیرامون نظریهی اسمیت شروع میشود و آگاهی اسمیت را از چین و مسیر بسیار متفاوت توسعهی آن با توسعهی اروپا نشان میدهد. پارهی دوم به اثر رابرت برنر دربارهی اقتصاد رکود طولانی اواخر سدهی بیستم میپردازد و آن را با ربع آخر سدهی نوزدهم در پایان پکس بریتانیکا (صلح بریتانیا) مقایسه میکند و به علل افول اقتصادی آمریکا میپردازد. پارهی سوم با نظریهی جغرافیایی امپریالیسم دیوید هاروی و ترمیم مکانمند، اجتنابناپذیری تغییرات در هستهی جغرافیایی سرمایهداری، و بیهودگی تلاشهای امپریالیستهای ایالات متحد برای نگه داشتن جهان زیر سرانگشتان خود دست و پنجه نرم میکند. پارهی چهارم با نگاهی به توسعهی آسیای شرقی، شالودههای تاریخی آن در تولید کاربَر و سیاستهای بیندولتی در درازمدت، و برجستگی جهانی امروز چین به پایان میرسد.
🔸 من میخواهم با دیدگاههای آریگی پیرامون هر یک از این موضوعات درگیر شوم و استدلال کنم که مارکس بهرغم کاستیهایش در جغرافیا، تاریخ جهانی و نظریهی دولت، هنوز بهترین شالوده برای درک توسعهی اروپایی، چینی و جهانی است. با این وجود، آریگی یک بار دیگر ضرورت حفظ مارکسیسم به عنوان یک نظام نظری باز را نشان میدهد که میتواند با اسمیت، شومپیتر و برودل درگیر شود (و آنها را کاملاً بفهمد)، بگذریم از متفکران آسیایی که معروفیت علمی چندانی ندارند...
🔸 برخورد آریگی با دولت چین جای تامل دارد. در حالی که درست است که کمیتهی مرکزی حزب کمونیست چین و دولت پکن کنترل خود را بر استراتژی کلی اصلاحات (یعنی باز کردن قفل نیروهای بازار، کار مزدی، مالکیت خصوصی و سرمایه) حفظ کردهاند، راز بزرگ عمومی چین این است که دولتهای محلی و استانی آزاد بودهاند تا اصلاحات را به شیوهای کاملاً مخالف کنترل متمرکز انجام دهند. در واقع، چین یکی از غیرمتمرکزترین نظامهای دولتی در جهان امروز را دارد و سطوح پایینتر مقامات و کادرهای آن، مروج مشتاق راه سرمایهداری بودهاند. آنها راه را در توسعهی زمین، خصوصیسازی داراییهای عمومی، هموار کردن راه برای صنعتیسازی، کنترل پرولتاریای جدید، و در بسیاری موارد، پیوستن مشتاقانه به طبقهی جدید سرمایهدار رهبری کردهاند. این نه تنها شباهت بسیار کمی به ایام بهیادماندنی درستکاری مائوئیستی دارد، بلکه بوی نقش دولت محلی در اوج توسعه و صنعتی شدن قارهی آمریکا را میدهد. بنابراین، به سیاق آریگی، دولتگرایی وجود دارد، و ما بهتر است به پویش داخلی دولتها توجه بیشتری داشته باشیم و نه فقط به تصویر کلان درگیریهای بیندولتی...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3IQ
#امپریالیسم #جووانی_آریگی #ریچارد_واکر #دلشاد_عبادی
#چین #دولتگرایی #سرمایهداری_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ناهمخوانیهای کتاب «آدام اسمیت در پکن» اثر جووانی آریگی
15 اکتبر 2023
نوشتهی: ریچارد واکر
ترجمهی: دلشاد عبادی
🔸 «آدام اسمیت در پکن» کتابی حجیم و با موضوعات پراکنده است، اما جووانی آریگی با دیدگاه تاریخی-جهانی خود از سرمایهداری امروزی و رقابت فزاینده بین امپراتوری در حال افول آمریکا و قدرت رو به رشد چین خدمت بزرگی انجام داده است. این وظیفهای است فراتر از توان بسیاری از ما، و نویسنده را در معرض خطر انتقاد از بسیاری جهات قرار میدهد. کتاب از دو جهت میدرخشد. یکی اینکه پویشهای جغرافیایی را محور تاریخ جهان قرار داده است ــ به این معنی که اقتصاد جهانی را بیش از مجموع تاریخهای توسعهی بسیاری از مناطق، یا بدتر از آن، گسترش سرمایهداری از کشوری به کشور دیگر در نظر میگیرد. فضیلت دومْ گنجاندن تاریخ اقتصادی در سیاست نظام دولتی بینالمللی است که شامل استفاده از زور، گسترش امپراتوری و نقش قدرتهای هژمونیک است. با این وجود، واکاوی اقتصادی-جغرافیایی آریگی پیرامون شماری از نکات مهم مانند خاستگاههای انقلاب صنعتی، دلایل پیشی گرفتن اروپا از چین در اوایل دوران جدید، دلایل تزلزل اقتصاد ایالات متحد پس از 1970، و دلایل عنانگسیختگی سپهر مالی، رشد خارقالعادهی ژاپن پس از جنگ جهانی دوم یا علت گسترش شگفتانگیز کنونی چین تبیین قانعکنندهای ارائه نمیدهد.
🔸 «آدام اسمیت در پکن»، بر اساس یک طرح نظری، در چهار پاره شرح داده میشود. پارهی اول با تقابل آدام اسمیت با کارل مارکس پیرامون نظریهی اسمیت شروع میشود و آگاهی اسمیت را از چین و مسیر بسیار متفاوت توسعهی آن با توسعهی اروپا نشان میدهد. پارهی دوم به اثر رابرت برنر دربارهی اقتصاد رکود طولانی اواخر سدهی بیستم میپردازد و آن را با ربع آخر سدهی نوزدهم در پایان پکس بریتانیکا (صلح بریتانیا) مقایسه میکند و به علل افول اقتصادی آمریکا میپردازد. پارهی سوم با نظریهی جغرافیایی امپریالیسم دیوید هاروی و ترمیم مکانمند، اجتنابناپذیری تغییرات در هستهی جغرافیایی سرمایهداری، و بیهودگی تلاشهای امپریالیستهای ایالات متحد برای نگه داشتن جهان زیر سرانگشتان خود دست و پنجه نرم میکند. پارهی چهارم با نگاهی به توسعهی آسیای شرقی، شالودههای تاریخی آن در تولید کاربَر و سیاستهای بیندولتی در درازمدت، و برجستگی جهانی امروز چین به پایان میرسد.
🔸 من میخواهم با دیدگاههای آریگی پیرامون هر یک از این موضوعات درگیر شوم و استدلال کنم که مارکس بهرغم کاستیهایش در جغرافیا، تاریخ جهانی و نظریهی دولت، هنوز بهترین شالوده برای درک توسعهی اروپایی، چینی و جهانی است. با این وجود، آریگی یک بار دیگر ضرورت حفظ مارکسیسم به عنوان یک نظام نظری باز را نشان میدهد که میتواند با اسمیت، شومپیتر و برودل درگیر شود (و آنها را کاملاً بفهمد)، بگذریم از متفکران آسیایی که معروفیت علمی چندانی ندارند...
🔸 برخورد آریگی با دولت چین جای تامل دارد. در حالی که درست است که کمیتهی مرکزی حزب کمونیست چین و دولت پکن کنترل خود را بر استراتژی کلی اصلاحات (یعنی باز کردن قفل نیروهای بازار، کار مزدی، مالکیت خصوصی و سرمایه) حفظ کردهاند، راز بزرگ عمومی چین این است که دولتهای محلی و استانی آزاد بودهاند تا اصلاحات را به شیوهای کاملاً مخالف کنترل متمرکز انجام دهند. در واقع، چین یکی از غیرمتمرکزترین نظامهای دولتی در جهان امروز را دارد و سطوح پایینتر مقامات و کادرهای آن، مروج مشتاق راه سرمایهداری بودهاند. آنها راه را در توسعهی زمین، خصوصیسازی داراییهای عمومی، هموار کردن راه برای صنعتیسازی، کنترل پرولتاریای جدید، و در بسیاری موارد، پیوستن مشتاقانه به طبقهی جدید سرمایهدار رهبری کردهاند. این نه تنها شباهت بسیار کمی به ایام بهیادماندنی درستکاری مائوئیستی دارد، بلکه بوی نقش دولت محلی در اوج توسعه و صنعتی شدن قارهی آمریکا را میدهد. بنابراین، به سیاق آریگی، دولتگرایی وجود دارد، و ما بهتر است به پویش داخلی دولتها توجه بیشتری داشته باشیم و نه فقط به تصویر کلان درگیریهای بیندولتی...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3IQ
#امپریالیسم #جووانی_آریگی #ریچارد_واکر #دلشاد_عبادی
#چین #دولتگرایی #سرمایهداری_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کارل مارکس بین دو جهان
ناهمخوانیهای کتاب «آدام اسمیت در پکن» اثر جووانی آریگی نوشتهی: ریچارد واکر ترجمهی: دلشاد عبادی من میخواهم با دیدگاههای آریگی درگیر شوم و استدلال کنم که مارکس بهرغم کاستیهایش در جغرافیا، تار…
▫️ پکن بین اسمیت و مارکس
8 نوامبر 2023
نوشتهی: لوچا پرادلا
ترجمهی: حسن مرتضوی
📝 توضیح نقد: با انتشار این مقاله، دومین بخش از پروژهی امپریالیسم به پایان میرسد که معطوف به بررسی نظرات جووانی آریگی، بهویژه کتابش «آدام اسمیت در پکن» و منتقدان آن بود. در مقالات بخش بعدی آرا و نظرات دیوید هاروی، به ویژه کتابش «امپریالیسم نوین» و منتقدان آن بررسی میشود.
▪️گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 جاذبهی اصلی کتاب «آدام اسمیت در پکن» جووانی آریگی در موضوعهای معاصری نهفته است که این کتاب در مرکز تحلیل خود قرار میدهد، و نیز موضع تأییدآمیزش در قبال نیاز به اتخاذ دیدگاهی جهانی برای درک تحولات اجتماعی جاری و انتقال احتمالی هژمونی از ایالات متحد آمریکا به چین، کشوری که بعد از بیش از یک سده افول، بار دیگر در مرکز اقتصاد جهانی قرار گرفته است. به گفتهی آریگی، بحران عراق ناشی از مقاومت مردم عراقْ احتمالاً بحران پایانی هژمونی ایالات متحد را آغاز کرده و اولین و تنها قرن آمریکایی ــ «قرن طولانی بیستم» ــ را به پایان خواهد رساند. چنین دگرگونیهای دورانسازیْ رویکرد اروپاییمحور علوم اجتماعی را تضعیف میکنند و پرسشهایی اساسی دربارهی آیندهی بشریت پیش میکشند. نتیجه چه خواهد بود؟ تشدید رقابت بینالمللی و جنگ یا رشد مسالمتآمیز و همیارانه؟ آریگی به سمت فرضیهی دوم گرایش دارد: تز زیربنایی کتابش این است که «شکست پروژهی قرن آمریکایی جدید و موفقیت توسعهی اقتصادی چینْ تحقق دیدگاه اسمیت دربارهی جامعه بازار جهانی مبتنی بر برابری بیشتر در میان تمدنهای جهان را بیش از هر زمان دیگری در دو سده و نیم پس از انتشار ثروت ملل محتمل ساخته است.»
🔸 در حالی که آریگی تمایل دارد انزوای چین را به «عوامل داخلی» و ماهیت «نظام دولتی» آن نسبت دهد و این را یکی از عواملی میداند که راه را برای توسعهطلبی اروپایی گشود، سایر نویسندگان (از جمله مارکس) آن را یک ویژگی ذاتی جامعهی چین تلقی نکردهاند بلکه واکنشی از سوی سلسله چینگ (مانچو) به خصلت تهاجمی شرکتهای تجاری اروپایی دانستهاند. این سلسله بیش از هر چیز نگران این احتمال بود که خارجیها به نارضایتی اجتماعی داخلی که زمینهساز شورشهای مزمن دهقانی بود، دامن بزنند، شورشهایی که خصیصهی تاریخ چین بودهاند. آریگی علاوه بر جداسازی سیاستهای امپراتوری از بافتار بینالمللیشان، ماهیت روابط اجتماعی داخلی کشور را نیز بررسی نمیکند و صرفاً به تحلیل چین آنگونه که در صفحات کتاب ثروت ملل آمده است اشاره میکند.
🔸 پیش فرض جهانشمولشدن کامل شیوهی تولید سرمایهداری به این معنا نیست که این روند اجتنابناپذیر دانسته میشود. اما این دقیقاً همان انتقادی است که آریگی مطرح میکند؛ او میگوید مارکس پیوسته از مانیفست کمونیست تا سرمایه استدلال میکرد که مقدر بود جوامع آسیایی در برابر حملهی خشونتآمیز بورژوازی تسلیم شوند. این دیدگاه ویژگی اساسی تحلیل انتقادی مارکس را نادیده میگیرد که بر اساس آن سرمایهداری یک شیوهی تولید تاریخاً متعیّن و قابلجایگزینی است که، دقیقاً به همین دلیل، میتواند بهعنوان یک کلیت در نظر گرفته شود ــ و در نتیجه از دوگانگی تاریخ و نظریه که مشخصهی اقتصاد سیاسی کلاسیک است فراتر میرود. از نظر مارکس، توسعهی سرمایهداری همانا توسعهی تضادهای آن است و بنیادی را برای ایجاد بدیل تاریخیاش در سطح جهانی یعنی سوسیالیسم فراهم میآورد. سرمایه اساساً تحلیلی از تضاد دو نظام اجتماعی متفاوت است که مارکس آنها را موثر در واقعیت میدید و در این واقعیت با شرح و توضیح «ابزار» لازم برای جنبش انقلابیْ فعالانه مداخله میکرد. به نظر میرسد این واقعیت که مارکس مواضع زیادی اتخاذ کرد و در سالهای آخر زندگیاش، علاقهای پرشور به شکلهای اجتماعی زمینداری در آسیا و روسیه داشت، انتقاد آریگی را بیشتر تضعیف میکند.
🔹 متن کامل این متن را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ln
#لوچا_پرادلا #حسن_مرتضوی #جووانی_آریگی
#امپریالیسم #جهانیشدن_سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
8 نوامبر 2023
نوشتهی: لوچا پرادلا
ترجمهی: حسن مرتضوی
📝 توضیح نقد: با انتشار این مقاله، دومین بخش از پروژهی امپریالیسم به پایان میرسد که معطوف به بررسی نظرات جووانی آریگی، بهویژه کتابش «آدام اسمیت در پکن» و منتقدان آن بود. در مقالات بخش بعدی آرا و نظرات دیوید هاروی، به ویژه کتابش «امپریالیسم نوین» و منتقدان آن بررسی میشود.
▪️گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 جاذبهی اصلی کتاب «آدام اسمیت در پکن» جووانی آریگی در موضوعهای معاصری نهفته است که این کتاب در مرکز تحلیل خود قرار میدهد، و نیز موضع تأییدآمیزش در قبال نیاز به اتخاذ دیدگاهی جهانی برای درک تحولات اجتماعی جاری و انتقال احتمالی هژمونی از ایالات متحد آمریکا به چین، کشوری که بعد از بیش از یک سده افول، بار دیگر در مرکز اقتصاد جهانی قرار گرفته است. به گفتهی آریگی، بحران عراق ناشی از مقاومت مردم عراقْ احتمالاً بحران پایانی هژمونی ایالات متحد را آغاز کرده و اولین و تنها قرن آمریکایی ــ «قرن طولانی بیستم» ــ را به پایان خواهد رساند. چنین دگرگونیهای دورانسازیْ رویکرد اروپاییمحور علوم اجتماعی را تضعیف میکنند و پرسشهایی اساسی دربارهی آیندهی بشریت پیش میکشند. نتیجه چه خواهد بود؟ تشدید رقابت بینالمللی و جنگ یا رشد مسالمتآمیز و همیارانه؟ آریگی به سمت فرضیهی دوم گرایش دارد: تز زیربنایی کتابش این است که «شکست پروژهی قرن آمریکایی جدید و موفقیت توسعهی اقتصادی چینْ تحقق دیدگاه اسمیت دربارهی جامعه بازار جهانی مبتنی بر برابری بیشتر در میان تمدنهای جهان را بیش از هر زمان دیگری در دو سده و نیم پس از انتشار ثروت ملل محتمل ساخته است.»
🔸 در حالی که آریگی تمایل دارد انزوای چین را به «عوامل داخلی» و ماهیت «نظام دولتی» آن نسبت دهد و این را یکی از عواملی میداند که راه را برای توسعهطلبی اروپایی گشود، سایر نویسندگان (از جمله مارکس) آن را یک ویژگی ذاتی جامعهی چین تلقی نکردهاند بلکه واکنشی از سوی سلسله چینگ (مانچو) به خصلت تهاجمی شرکتهای تجاری اروپایی دانستهاند. این سلسله بیش از هر چیز نگران این احتمال بود که خارجیها به نارضایتی اجتماعی داخلی که زمینهساز شورشهای مزمن دهقانی بود، دامن بزنند، شورشهایی که خصیصهی تاریخ چین بودهاند. آریگی علاوه بر جداسازی سیاستهای امپراتوری از بافتار بینالمللیشان، ماهیت روابط اجتماعی داخلی کشور را نیز بررسی نمیکند و صرفاً به تحلیل چین آنگونه که در صفحات کتاب ثروت ملل آمده است اشاره میکند.
🔸 پیش فرض جهانشمولشدن کامل شیوهی تولید سرمایهداری به این معنا نیست که این روند اجتنابناپذیر دانسته میشود. اما این دقیقاً همان انتقادی است که آریگی مطرح میکند؛ او میگوید مارکس پیوسته از مانیفست کمونیست تا سرمایه استدلال میکرد که مقدر بود جوامع آسیایی در برابر حملهی خشونتآمیز بورژوازی تسلیم شوند. این دیدگاه ویژگی اساسی تحلیل انتقادی مارکس را نادیده میگیرد که بر اساس آن سرمایهداری یک شیوهی تولید تاریخاً متعیّن و قابلجایگزینی است که، دقیقاً به همین دلیل، میتواند بهعنوان یک کلیت در نظر گرفته شود ــ و در نتیجه از دوگانگی تاریخ و نظریه که مشخصهی اقتصاد سیاسی کلاسیک است فراتر میرود. از نظر مارکس، توسعهی سرمایهداری همانا توسعهی تضادهای آن است و بنیادی را برای ایجاد بدیل تاریخیاش در سطح جهانی یعنی سوسیالیسم فراهم میآورد. سرمایه اساساً تحلیلی از تضاد دو نظام اجتماعی متفاوت است که مارکس آنها را موثر در واقعیت میدید و در این واقعیت با شرح و توضیح «ابزار» لازم برای جنبش انقلابیْ فعالانه مداخله میکرد. به نظر میرسد این واقعیت که مارکس مواضع زیادی اتخاذ کرد و در سالهای آخر زندگیاش، علاقهای پرشور به شکلهای اجتماعی زمینداری در آسیا و روسیه داشت، انتقاد آریگی را بیشتر تضعیف میکند.
🔹 متن کامل این متن را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ln
#لوچا_پرادلا #حسن_مرتضوی #جووانی_آریگی
#امپریالیسم #جهانیشدن_سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پکن بین اسمیت و مارکس
نوشتهی: لوچا پرادلا ترجمهی: حسن مرتضوی تحلیل آریگی با تلاش برای فراتررفتن از مارکس از طریق بازگشت به اسمیت، به عدمتعیّن میانجامد. و بههمین دلیل است که بهجای اینکه یک نقد واقعی باشد، اغلب چیز…
▫️ امپریالیسم «جدید»
▫️ پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت
6 دسامبر 2023
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 بقای سرمایهداری برای مدت طولانی در مواجهه با بحرانهای متعدد و بازسازماندهیها همراه با پیشبینیهای شوم دربارهی نابودی قریبالوقوع آن، هم از چپ و هم از راست، رازی است که به روشنگری نیاز دارد. مثلاً لوفور فکر میکرد پاسخ در این اظهارنظر مشهورش است که سرمایهداری از طریق تولید فضا زنده میماند، اما او دقیقاً توضیح نداد چگونه. هم لنین و هم لوکزامبورگ، به دلایلی کاملاً متفاوت و با استفاده از شکلهای کاملاً متفاوت استدلال، امپریالیسم ــ شکل خاصی از تولید فضا ــ را پاسخ معما میدانستند، اگرچه هر دو استدلال میکردند که این راهحل به دلیل تناقضهای نهایی خود محدود است.
🔸 روشی که من در دههی 1970 برای بررسی این معضل جستوجو کردم، تحقیق دربارهی نقش «ترمیمهای مکانمند» در تضادهای درونی انباشت سرمایه بود. استدلال کردم که موشکافی دقیق اینکه سرمایه به چه ترتیبی فضا تولید میکند، به ما کمک میکند تا نظریهی پیچیدهتری از توسعهی ناموزون جغرافیایی طراحی کنیم، پدیدههای گسترش جغرافیایی را در بازسازیها و تجدیدنظرهای گوناگون نظریهی انباشت سرمایه مارکس بگنجانیم، و به این طریق این نظریهها را با نظریههای امپریالیسم و وابستگی تلفیق کنیم که در آن زمان موضوع بحث جدی بودند. با رواج موشکافی گفتاری، هم در سمت چپ و هم در سمت راست طیف سیاسی، در آنچه برخی مایلاند «امپریالیسم جدید» بنامند، بررسی مجدد این ایدههای کلی در پرتو تحولات معاصر مفید به نظر میرسد.
🔸 استدلال مرتبط با ترمیم مکانمند فقط در زمینهی گرایش فراگیر سرمایهداری به ایجاد بحرانهای ناشی از فوقانباشت معنا میدهد، گرایشی که از لحاظ نظری از طریق برخی روایتهای نظریهی مارکس پیرامون کاهش نرخ سود درک میشود. چنین بحرانهایی بهعنوان مازادهای سرمایه و نیروی کار در کنار یکدیگر ثبت میشوند، بدون اینکه ظاهراً هیچ وسیلهای برای ترکیب سودآورانهی آنها برای انجام وظایف مفید اجتماعی وجود داشته باشد. اگر بناست کاهشهای ارزش (و حتی تخریب) سرمایه و نیروی کار در سراسر نظام وجود نداشته نباشد، ناگزیر باید راههایی برای جذب این مازادها یافت. گسترش جغرافیایی و بازسازماندهی فضایی یکی از این گزینهها را فراهم میکند. اما این را نمیتوان از ترمیمهای زمانمند نیز جدا کرد، زیرا گسترش جغرافیایی اغلب مستلزم سرمایهگذاری در زیرساختهای مادی و اجتماعی درازمدت (مثلاً در شبکههای حملونقل و ارتباطات و آموزش و پژوهش) است که سالها طول میکشد تا ارزش خود را از طریق فعالیت مولدی که انجام میدهند به گردش بازگرداند.
🔸 از آنجایی که اشاره به نمونههای واقعی در ادامهی مطلب مفید خواهد بود، پیشنهاد میکنم استدلال برنر را بپذیریم که سرمایهداری جهانی از دههی 1970 با مشکل مزمن و پایدار فوقانباشت روبهرو بوده است. من بیثباتی سرمایهداری بینالمللی را در خلال این سالها بهعنوان مجموعهای از ترمیمهای موقت مکانمند – زمانمند تفسیر میکنم که حتی در میانمدت برای مقابله با مشکلات فوقانباشت شکست خوردند. با این حال، همانطور که گوان استدلال میکند، ایالات متحد از طریق زمینهچینی برای حل چنین بیثباتی بود که به جستوجوی جایگاه هژمونیک خود درون سرمایهداری جهانی پرداخت.بر خلاف حملات سابق ارزشکاهی در جاهای دیگر (آمریکای لاتین در دههی 1980 و اوایل دههی 1990 و حتی جدیتر بحرانی که شرق و جنوب شرق آسیا را در 1997 و سپس روسیه و بیشتر آمریکای لاتین را فرا گرفت)، تغییر ظاهری اخیر به سمت یک امپریالیسم باز، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحد، ممکن است همچون نشانهای از تضعیف این هژمونی در مقابل تهدید جدی رکود و ارزشکاهی گسترده در داخل تعبیر شود. اما همچنین میخواهم استدلال کنم که ناتوانی در انباشت از طریق بازتولید گسترده بر مبنایی پایدار با افزایش تلاشها برای انباشت به مدد سلبمالکیت همراه شده است. سپس نتیجه خواهم گرفت که این مشخصهی شکلهای اخیر امپریالیسم است. از آنجایی که این بحث برای یک قطعه کوتاه بسیار زیاد است، من به روشی شماتیک و ساده پیش میروم و جزئیات بیشتر را برای مقالات بعدی باقی میگذارم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ob
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #آسیا #سلب_مالکیت
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت
6 دسامبر 2023
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 بقای سرمایهداری برای مدت طولانی در مواجهه با بحرانهای متعدد و بازسازماندهیها همراه با پیشبینیهای شوم دربارهی نابودی قریبالوقوع آن، هم از چپ و هم از راست، رازی است که به روشنگری نیاز دارد. مثلاً لوفور فکر میکرد پاسخ در این اظهارنظر مشهورش است که سرمایهداری از طریق تولید فضا زنده میماند، اما او دقیقاً توضیح نداد چگونه. هم لنین و هم لوکزامبورگ، به دلایلی کاملاً متفاوت و با استفاده از شکلهای کاملاً متفاوت استدلال، امپریالیسم ــ شکل خاصی از تولید فضا ــ را پاسخ معما میدانستند، اگرچه هر دو استدلال میکردند که این راهحل به دلیل تناقضهای نهایی خود محدود است.
🔸 روشی که من در دههی 1970 برای بررسی این معضل جستوجو کردم، تحقیق دربارهی نقش «ترمیمهای مکانمند» در تضادهای درونی انباشت سرمایه بود. استدلال کردم که موشکافی دقیق اینکه سرمایه به چه ترتیبی فضا تولید میکند، به ما کمک میکند تا نظریهی پیچیدهتری از توسعهی ناموزون جغرافیایی طراحی کنیم، پدیدههای گسترش جغرافیایی را در بازسازیها و تجدیدنظرهای گوناگون نظریهی انباشت سرمایه مارکس بگنجانیم، و به این طریق این نظریهها را با نظریههای امپریالیسم و وابستگی تلفیق کنیم که در آن زمان موضوع بحث جدی بودند. با رواج موشکافی گفتاری، هم در سمت چپ و هم در سمت راست طیف سیاسی، در آنچه برخی مایلاند «امپریالیسم جدید» بنامند، بررسی مجدد این ایدههای کلی در پرتو تحولات معاصر مفید به نظر میرسد.
🔸 استدلال مرتبط با ترمیم مکانمند فقط در زمینهی گرایش فراگیر سرمایهداری به ایجاد بحرانهای ناشی از فوقانباشت معنا میدهد، گرایشی که از لحاظ نظری از طریق برخی روایتهای نظریهی مارکس پیرامون کاهش نرخ سود درک میشود. چنین بحرانهایی بهعنوان مازادهای سرمایه و نیروی کار در کنار یکدیگر ثبت میشوند، بدون اینکه ظاهراً هیچ وسیلهای برای ترکیب سودآورانهی آنها برای انجام وظایف مفید اجتماعی وجود داشته باشد. اگر بناست کاهشهای ارزش (و حتی تخریب) سرمایه و نیروی کار در سراسر نظام وجود نداشته نباشد، ناگزیر باید راههایی برای جذب این مازادها یافت. گسترش جغرافیایی و بازسازماندهی فضایی یکی از این گزینهها را فراهم میکند. اما این را نمیتوان از ترمیمهای زمانمند نیز جدا کرد، زیرا گسترش جغرافیایی اغلب مستلزم سرمایهگذاری در زیرساختهای مادی و اجتماعی درازمدت (مثلاً در شبکههای حملونقل و ارتباطات و آموزش و پژوهش) است که سالها طول میکشد تا ارزش خود را از طریق فعالیت مولدی که انجام میدهند به گردش بازگرداند.
🔸 از آنجایی که اشاره به نمونههای واقعی در ادامهی مطلب مفید خواهد بود، پیشنهاد میکنم استدلال برنر را بپذیریم که سرمایهداری جهانی از دههی 1970 با مشکل مزمن و پایدار فوقانباشت روبهرو بوده است. من بیثباتی سرمایهداری بینالمللی را در خلال این سالها بهعنوان مجموعهای از ترمیمهای موقت مکانمند – زمانمند تفسیر میکنم که حتی در میانمدت برای مقابله با مشکلات فوقانباشت شکست خوردند. با این حال، همانطور که گوان استدلال میکند، ایالات متحد از طریق زمینهچینی برای حل چنین بیثباتی بود که به جستوجوی جایگاه هژمونیک خود درون سرمایهداری جهانی پرداخت.بر خلاف حملات سابق ارزشکاهی در جاهای دیگر (آمریکای لاتین در دههی 1980 و اوایل دههی 1990 و حتی جدیتر بحرانی که شرق و جنوب شرق آسیا را در 1997 و سپس روسیه و بیشتر آمریکای لاتین را فرا گرفت)، تغییر ظاهری اخیر به سمت یک امپریالیسم باز، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحد، ممکن است همچون نشانهای از تضعیف این هژمونی در مقابل تهدید جدی رکود و ارزشکاهی گسترده در داخل تعبیر شود. اما همچنین میخواهم استدلال کنم که ناتوانی در انباشت از طریق بازتولید گسترده بر مبنایی پایدار با افزایش تلاشها برای انباشت به مدد سلبمالکیت همراه شده است. سپس نتیجه خواهم گرفت که این مشخصهی شکلهای اخیر امپریالیسم است. از آنجایی که این بحث برای یک قطعه کوتاه بسیار زیاد است، من به روشی شماتیک و ساده پیش میروم و جزئیات بیشتر را برای مقالات بعدی باقی میگذارم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ob
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #آسیا #سلب_مالکیت
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم «جدید»
پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت نوشتهی: دیوید هاروی ترجمهی: سهراب نیکزاد سرمایهداری شیوههای آدمخواری و همچنین درندهخویی و کلاهبرداری را درونی میکند. اما هما…
▫️ انباشت سرمایه و نظام دولتی
▫️ ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی
27 دسامبر 2023
نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی کتاب مهمی است. این کتاب در وهلهی نخست به یکی از مسائل روز میپردازد: ماهیت امپریالیسم و شکلهایی که در حال حاضر به خود گرفته است. ثانیاً، هاروی در بررسی این مسئله از منابع فکری چشمگیر مجموعهی برجستهای از آثار در حوزهی اقتصاد سیاسی مارکسیستی معاصر استفاده میکند. او قبلاً در کتاب «محدودیتهای سرمایه» عناصری از یک نظریهی امپریالیسم را در چارچوب شرح گستردهتر خود دربارهی نیروهایی که سرمایهداری را به سمت بحرانهای فوقانباشت سوق میدهند، ترسیم کرده بود. اما «امپریالیسم جدید» نظریهی بسیار منظمتری را بسط میدهد، ضمن آنکه مضامین بزرگتری را که هاروی در کارهای قبلیاش بررسی کرده بود، از نظر دور نمیدارد.
🔸 ثالثاً، واکاوی هاروی، بهرغم برخی محدودیتها، از جهات بسیاری ارزشمند است. او جنگ عراق را نوعی حملهی پیشگیرانهی جمهوریخواهان دستراستی مسلط بر دولت بوش تعبیر میکند که هم برای ارسال پیامی به «رقبای همتا»ی بالقوهی ایالات متحد مانند اتحادیهی اروپا و چین طراحی شده بود و هم برای تحکیم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و تشدید کنترل واشنگتن بر دسترسی به نفت منطقه که این قدرتهای رقیب بهشدت به آن متکیاند. علاوه بر این، هاروی در بسط این تحلیل، امپریالیسم سرمایهدارانه را برخاسته از «رابطهی دیالکتیکی بین منطقهای سرزمینی و سرمایهداری قدرت» متصور میشود. «این دو منطق متمایزند و بههیچوجه قابلتقلیل به یکدیگر نیستند، بلکه بهشدت در هم تنیده شدهاند.» این صورتبندی با دیدگاه خود ما مطابقت نزدیکی دارد، که بنا به آن «نظریهی مارکسیستیِ امپریالیسم شکلهایی را تحلیل میکند که در آن رقابت ژئوپلیتیکی و رقابت اقتصادی در سرمایهداری مدرن در هم تنیده شدهاند.» این واقعیت که نظریهپردازان با پیشینههای مختلف بهنحو کاملاً مستقلی به مفهومسازیهای مشابهی از امپریالیسم میرسند، نشانهای است خوشایند از جریانهای بالقوه بسیار بارور در چپ رادیکال معاصر.
🔸 بنابراین، نظرات ما دربارهی کتاب «امپریالیسم جدید» با روحیهی گفتوگویی ارائه میشود که میتواند به شفافیت و تقویت درکهای مشترک کمک کند. در ادامه، ابتدا موضع هاروی را پیرامون ماهیت رقابتهای میان امپریالیستی معاصر مورد بحث قرار میدهیم، رابطهی بین رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی را روشن میکنیم و دربارهی ادعاهای گاه بسیار گزاف هاروی در خصوص نقش «انباشت به مدد سلبمالکیت» در سرمایهداری معاصر جانب احتیاط را میگیریم. بهویژه، ما با دفاعی که او گهگاه از این ایده میکند که سرمایهداری پیشرفته ــ و بهویژه ایالات متحد ــ امروزه عمدتاً غارتگر است، مخالفیم. در عوض، استدلال میکنیم که سرمایهداری معاصر همچنان سود خود را از استثمار نیروی کار مزدی به دست میآورد، و این روند همچنان عمدتاً در منطقهی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، و اضافه شدن بسیار مهم چین، متمرکز است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3PW
#امپریالیسم #سام_اشمن #الکس_کالینیکوس #بهرام_صفایی #دیوید_هاروی #نظام_دولتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی
27 دسامبر 2023
نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی کتاب مهمی است. این کتاب در وهلهی نخست به یکی از مسائل روز میپردازد: ماهیت امپریالیسم و شکلهایی که در حال حاضر به خود گرفته است. ثانیاً، هاروی در بررسی این مسئله از منابع فکری چشمگیر مجموعهی برجستهای از آثار در حوزهی اقتصاد سیاسی مارکسیستی معاصر استفاده میکند. او قبلاً در کتاب «محدودیتهای سرمایه» عناصری از یک نظریهی امپریالیسم را در چارچوب شرح گستردهتر خود دربارهی نیروهایی که سرمایهداری را به سمت بحرانهای فوقانباشت سوق میدهند، ترسیم کرده بود. اما «امپریالیسم جدید» نظریهی بسیار منظمتری را بسط میدهد، ضمن آنکه مضامین بزرگتری را که هاروی در کارهای قبلیاش بررسی کرده بود، از نظر دور نمیدارد.
🔸 ثالثاً، واکاوی هاروی، بهرغم برخی محدودیتها، از جهات بسیاری ارزشمند است. او جنگ عراق را نوعی حملهی پیشگیرانهی جمهوریخواهان دستراستی مسلط بر دولت بوش تعبیر میکند که هم برای ارسال پیامی به «رقبای همتا»ی بالقوهی ایالات متحد مانند اتحادیهی اروپا و چین طراحی شده بود و هم برای تحکیم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و تشدید کنترل واشنگتن بر دسترسی به نفت منطقه که این قدرتهای رقیب بهشدت به آن متکیاند. علاوه بر این، هاروی در بسط این تحلیل، امپریالیسم سرمایهدارانه را برخاسته از «رابطهی دیالکتیکی بین منطقهای سرزمینی و سرمایهداری قدرت» متصور میشود. «این دو منطق متمایزند و بههیچوجه قابلتقلیل به یکدیگر نیستند، بلکه بهشدت در هم تنیده شدهاند.» این صورتبندی با دیدگاه خود ما مطابقت نزدیکی دارد، که بنا به آن «نظریهی مارکسیستیِ امپریالیسم شکلهایی را تحلیل میکند که در آن رقابت ژئوپلیتیکی و رقابت اقتصادی در سرمایهداری مدرن در هم تنیده شدهاند.» این واقعیت که نظریهپردازان با پیشینههای مختلف بهنحو کاملاً مستقلی به مفهومسازیهای مشابهی از امپریالیسم میرسند، نشانهای است خوشایند از جریانهای بالقوه بسیار بارور در چپ رادیکال معاصر.
🔸 بنابراین، نظرات ما دربارهی کتاب «امپریالیسم جدید» با روحیهی گفتوگویی ارائه میشود که میتواند به شفافیت و تقویت درکهای مشترک کمک کند. در ادامه، ابتدا موضع هاروی را پیرامون ماهیت رقابتهای میان امپریالیستی معاصر مورد بحث قرار میدهیم، رابطهی بین رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی را روشن میکنیم و دربارهی ادعاهای گاه بسیار گزاف هاروی در خصوص نقش «انباشت به مدد سلبمالکیت» در سرمایهداری معاصر جانب احتیاط را میگیریم. بهویژه، ما با دفاعی که او گهگاه از این ایده میکند که سرمایهداری پیشرفته ــ و بهویژه ایالات متحد ــ امروزه عمدتاً غارتگر است، مخالفیم. در عوض، استدلال میکنیم که سرمایهداری معاصر همچنان سود خود را از استثمار نیروی کار مزدی به دست میآورد، و این روند همچنان عمدتاً در منطقهی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، و اضافه شدن بسیار مهم چین، متمرکز است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3PW
#امپریالیسم #سام_اشمن #الکس_کالینیکوس #بهرام_صفایی #دیوید_هاروی #نظام_دولتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه و نظام دولتی
ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس ترجمهی: بهرام صفایی رویکردهای مارکسیستی به امپریالیسم راهی برای درک مسیر سرمایهداری جهانی بهعنوان یک کل است. این یکی ا…