4_5985706924694306917.m4a
1.5 MB
#آموزش_گویش_نایینی
.
#شعر_محلی
🍂 پسر شکمو "پری تل فیرخ"🍂
با الهام از دفترچه خاطرات پدر گرامی ام
سعید قاسمی تودشکی
فرودین۱۳۹۶
🍃🌸 @tiveshk
@naein_nameh
.
#شعر_محلی
🍂 پسر شکمو "پری تل فیرخ"🍂
با الهام از دفترچه خاطرات پدر گرامی ام
سعید قاسمی تودشکی
فرودین۱۳۹۶
🍃🌸 @tiveshk
@naein_nameh
Forwarded from سهند ایرانمهر
زین برودتکده هر نغمه که بر گوش خورَد
شورِ دندان بههمخوردهی سرمازده است
بیدل
#شعر_واپسین_شب
@sahandiranmehr
شورِ دندان بههمخوردهی سرمازده است
بیدل
#شعر_واپسین_شب
@sahandiranmehr
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
#شعر_ها | آتشِ قلم
میخواستم که دل بِکَنم از خودم...نشد!
صد بار توبه کردم و اینبار هم نشد
دلبر هزار و حضرتِ دلدار، یک نفر
هرگز کسی بجز تو عزیزِ دلم نشد
از لحظهای که دل به هوای تو پر کشید
از عشقِ من به چشمِ تو یک ذره کم نشد
جز دل که در وفای تو جان داد و دم نزد
نزد تو کَس به نقضِ وفا متهم نشد
هرچیز با گذشتِ زمان محو شد ولی
عشقِ تو رهسپارِ دیارِ عدم نشد
تاریخِ انقضای جهان هم مشخص است
جز عشق، هیچ قصه به عالم عَلَم نشد
میخواستم تو را بِنِویسم ز سوزِ دل
کاغذ حریفِ آتشِ تندِ قلم نشد!
#علی_حاجیلاری
@yekhezaran
.
جمعه با شعر و موسیقی
#شعر_ها | آتشِ قلم
میخواستم که دل بِکَنم از خودم...نشد!
صد بار توبه کردم و اینبار هم نشد
دلبر هزار و حضرتِ دلدار، یک نفر
هرگز کسی بجز تو عزیزِ دلم نشد
از لحظهای که دل به هوای تو پر کشید
از عشقِ من به چشمِ تو یک ذره کم نشد
جز دل که در وفای تو جان داد و دم نزد
نزد تو کَس به نقضِ وفا متهم نشد
هرچیز با گذشتِ زمان محو شد ولی
عشقِ تو رهسپارِ دیارِ عدم نشد
تاریخِ انقضای جهان هم مشخص است
جز عشق، هیچ قصه به عالم عَلَم نشد
میخواستم تو را بِنِویسم ز سوزِ دل
کاغذ حریفِ آتشِ تندِ قلم نشد!
#علی_حاجیلاری
@yekhezaran
#جمعه_بازار
.
که سلطان از این روزه گوئی چه خواست؟
که افطار او عید طفلان ماست
خورنده که خیرش برآید زدست
به از صائم الدهر دنیا پرست
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان چاشت
وگرنه چه لازم که سعیی بری
زخود بازگیری و هم خود خوری
#سعدی
#رمضان #شعر_شب
@Sahandiranmehr
.
که سلطان از این روزه گوئی چه خواست؟
که افطار او عید طفلان ماست
خورنده که خیرش برآید زدست
به از صائم الدهر دنیا پرست
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمانده ای را دهد نان چاشت
وگرنه چه لازم که سعیی بری
زخود بازگیری و هم خود خوری
#سعدی
#رمضان #شعر_شب
@Sahandiranmehr
Forwarded from یک حرف از هزاران
#شعر_ها | خودکارِ کهنه
پرواز کرده بودی و من پر نداشتم
این شهر را بدون تو باور نداشتم
دلخوش به این قفس شده بودم تمامِ عمر
سودای آشیانهیِ بهتر نداشتم
زان دم که بیهوا به غمت مبتلا شدم،
دیگر هوای غیرِ تو در سر نداشتم
در تنگنای وحشتِ "میدانِ مینِ" عشق
تنها نشسته بودم و مَعبَر نداشتم
سربازِ صفر بودم و در عرصهی نبرد
در حملهی نگاهِ تو سنگر نداشتم
با این وجود، غرقِ خیالِ تو بودم و
جز دردِ عاشقی غمِ دیگر نداشتم
مانند قصهای که به آخر نمیرسد
من نیز بی تو قسمتِ آخر نداشتم
میخواستم که یکسره بنویسمت ولی
خودکارِ کهنه بودم و جوهر نداشتم
شعر: #علی_حاجیلاری
خط: #سیده_حمیده_آیت_اللهی
اختصاصیِ #یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
پرواز کرده بودی و من پر نداشتم
این شهر را بدون تو باور نداشتم
دلخوش به این قفس شده بودم تمامِ عمر
سودای آشیانهیِ بهتر نداشتم
زان دم که بیهوا به غمت مبتلا شدم،
دیگر هوای غیرِ تو در سر نداشتم
در تنگنای وحشتِ "میدانِ مینِ" عشق
تنها نشسته بودم و مَعبَر نداشتم
سربازِ صفر بودم و در عرصهی نبرد
در حملهی نگاهِ تو سنگر نداشتم
با این وجود، غرقِ خیالِ تو بودم و
جز دردِ عاشقی غمِ دیگر نداشتم
مانند قصهای که به آخر نمیرسد
من نیز بی تو قسمتِ آخر نداشتم
میخواستم که یکسره بنویسمت ولی
خودکارِ کهنه بودم و جوهر نداشتم
شعر: #علی_حاجیلاری
خط: #سیده_حمیده_آیت_اللهی
اختصاصیِ #یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
#جمعه_بازار
#شعرای_نایین
#سخن_روز
.
از کُنده، کرد مردک هیزم شکن سوال
کاین ناله ات به وقت شکستن ز دست کیست؟
نالی ز حدت تبر آهنین من ؟
یا من که ضربه می زنم و بازویم قویست؟
گفتا نه از توام گله باشد نه از تبر
زان دلشکسته ام که رفیقم رفیق نیست
از دسته ی دست های تو،تیغه ی تبر
گر یک برابر است،فشارش شود دویست
گر نیست نوع من همه جایی علیه من
همدست اره و تبر و تیشه بهر چیست؟
آری ز جنس خویشتنم رنج می رسد
آن سان که آدمی سبب رنج آدمی است
#شعر از مرحوم میرزا جلال خان بقایی نایینی
@naein_nameh
#شعرای_نایین
#سخن_روز
.
از کُنده، کرد مردک هیزم شکن سوال
کاین ناله ات به وقت شکستن ز دست کیست؟
نالی ز حدت تبر آهنین من ؟
یا من که ضربه می زنم و بازویم قویست؟
گفتا نه از توام گله باشد نه از تبر
زان دلشکسته ام که رفیقم رفیق نیست
از دسته ی دست های تو،تیغه ی تبر
گر یک برابر است،فشارش شود دویست
گر نیست نوع من همه جایی علیه من
همدست اره و تبر و تیشه بهر چیست؟
آری ز جنس خویشتنم رنج می رسد
آن سان که آدمی سبب رنج آدمی است
#شعر از مرحوم میرزا جلال خان بقایی نایینی
@naein_nameh