#سالنامه
.
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد: چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند. همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند؛ یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد. از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند: شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد. نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد. همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
با ارزوی علو درجات برای استاد بزرگوار مرحوم دکتر ندوشن
@naein_nameh
.
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد: چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند. همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند؛ یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد. از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند: شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد. نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد. همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
با ارزوی علو درجات برای استاد بزرگوار مرحوم دکتر ندوشن
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
شعر و موسیقی
ترانه قدیمی مربوط به سال ۱۳۱۰ به نام یه حمومی سیت بسازم چل ستون چل پنجره!
همراه با تصاویری که هیچگاه ندیده اید..👌
@naein_nameh
.
شعر و موسیقی
ترانه قدیمی مربوط به سال ۱۳۱۰ به نام یه حمومی سیت بسازم چل ستون چل پنجره!
همراه با تصاویری که هیچگاه ندیده اید..👌
@naein_nameh
#سالنامه
.
#اخبار_نایین
دکتر حبیب الله اسماعیلی از همشهریان ارجمند که نویسنده، پژوهشگر و استاد تاریخ هستند را خدمت عزیزان معرفی می کنیم.
قبلا تاریخچه اتومبیل ایشان در کانال نشر یافت.
@naein_nameh
.
#اخبار_نایین
دکتر حبیب الله اسماعیلی از همشهریان ارجمند که نویسنده، پژوهشگر و استاد تاریخ هستند را خدمت عزیزان معرفی می کنیم.
قبلا تاریخچه اتومبیل ایشان در کانال نشر یافت.
@naein_nameh
زبان نایینی
#سالنامه . #آموزش_گویش_نایینی . #حکایت روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، که مربـوط به ببـری بـود کـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـد، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسِـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه…
#سالنامه
.
#آموزش_گویش_نایینی
با سپاس بسیار از استاد عبدالحمید مرزوق شاعر معاصر که حکایت فوق الذکر را به نظم و زبان شیرین مادری تحت عنوان "لاف نایینی" سروده اند، هر چند با اندک تفاوت در فایل صوتی زیر شنیدنی است. 👇👇👇👇
@naein_nameh
.
#آموزش_گویش_نایینی
با سپاس بسیار از استاد عبدالحمید مرزوق شاعر معاصر که حکایت فوق الذکر را به نظم و زبان شیرین مادری تحت عنوان "لاف نایینی" سروده اند، هر چند با اندک تفاوت در فایل صوتی زیر شنیدنی است. 👇👇👇👇
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
#حکایت
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
@naein_nameh
.
#حکایت
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
@naein_nameh
#سالنامه
.
#سخن_روز
.
سر الاسرار
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
....
هاتف، ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
....
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
پی بری گر به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
"هاتف اصفهانی"
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
@naein_nameh
.
#سخن_روز
.
سر الاسرار
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
....
هاتف، ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
....
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
پی بری گر به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
"هاتف اصفهانی"
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
@naein_nameh
#سالنامه
.
پنگاب خانه ای در کویر
کویر از حس سبز ما
به باران می رسد پایش
به خواب تشنه ای شاید
بود یک قطره دریایش
عکس: از هنرمند فقید سید محسن موسی کاظمی
@naein_nameh
.
پنگاب خانه ای در کویر
کویر از حس سبز ما
به باران می رسد پایش
به خواب تشنه ای شاید
بود یک قطره دریایش
عکس: از هنرمند فقید سید محسن موسی کاظمی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
#حکایت
.
رباط حاجی محمد ابراهیم در سنه ۱۲۷۱ ( ه-ق)ساخته شده ، قبل از ظهر که اینجا وارد شدیم احدی اینجا نبود.
بعد از ظهر قریب پنجاه نفر زوار شیرازی هر یک با یک راس الاغ وارد شدند. غروب ملا ابوطالب یزدی که داعیه روضه خوانی دارد، خواست تا آواز خود را در مقام چهارگاه بیازماید. به مجرد کشیدن آواز این همه خران یک مرتبه نهیق برکشیدند، بیچاره ملا ابوطالب صوت خود را در میان اصوات خران مستهلک دیده بی اختیارگفت:
بر همکار بد لعنت. خیلی بامزه بود.
نقل از صفحه ۴۳ سفرنامه صفاء السلطنه نایینی ( گزارش کویر) که سال ۱۳۰۰ هجری قمری از مشهد به نایین و از راه کویر انجام شده است.
@naein_nameh
.
#حکایت
.
رباط حاجی محمد ابراهیم در سنه ۱۲۷۱ ( ه-ق)ساخته شده ، قبل از ظهر که اینجا وارد شدیم احدی اینجا نبود.
بعد از ظهر قریب پنجاه نفر زوار شیرازی هر یک با یک راس الاغ وارد شدند. غروب ملا ابوطالب یزدی که داعیه روضه خوانی دارد، خواست تا آواز خود را در مقام چهارگاه بیازماید. به مجرد کشیدن آواز این همه خران یک مرتبه نهیق برکشیدند، بیچاره ملا ابوطالب صوت خود را در میان اصوات خران مستهلک دیده بی اختیارگفت:
بر همکار بد لعنت. خیلی بامزه بود.
نقل از صفحه ۴۳ سفرنامه صفاء السلطنه نایینی ( گزارش کویر) که سال ۱۳۰۰ هجری قمری از مشهد به نایین و از راه کویر انجام شده است.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه در طبق نه
منقل بگذار در شبستان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
( سعدی، غزلیات، غزل ۴۴۷ )
آمدن بهار و عید نوروز مبارکبادا
@naein_nameh
.
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه در طبق نه
منقل بگذار در شبستان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
( سعدی، غزلیات، غزل ۴۴۷ )
آمدن بهار و عید نوروز مبارکبادا
@naein_nameh