در پاریس قرن پانزدهم، دختر کولی جوان و زیبایی بنام اسمرالدا به همراه بز باهوش خود جالی می‌رقصید و برنامه اجرا می‌کرد. کلود فرولو، رییس شماسهای نتردام و راهبی که نفس شکنجه‌اش می‌دهد در نهان عاشق اسمرالدا شده‌است، او سعی می‌کند با کمک کازیمودو، ناقوس زن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید، ولی با دخالت کاپیتان فوبوس دوشاتوپر ناکام می‌ماند و کازیمودو دستگیر می‌شود. کازیمودو را در میدان اعدام با شلاق مجازات می‌کنند و تنها اسمرالدا که قلبی مهربان دارد به او کمک می‌کند و جرعه‌ای آب به او می‌دهد:دخترک بدون اینکه سخنی بر زبان راند به محکوم نزدیک شد، گوژپشت می‌خواست به هر قیمتی شده خود را از وی کنار کشد. ولی دختر قمقمه‌ای را که بر کمربند آویخته بود باز کرد و به آرامی آن را با لب سوزان مرد بینوا آشنا ساخت. در چشم شرربار و خشک گوژپشت اشکی حلقه زد و بر چهره نازیبای او فروغلطید. شاید این نخستین قطره اشکی بود که در سراسر زندگی از دیده فرو می‌ریخت.

#گوژپشت_نتردام ، به قلم #ویکتور_هوگو را هرجای دنیا که هستید از #ناکجا بخواهید.

https://bit.ly/2Gpcs8S

#ناکجاکتاب #داستان_بلند #ادبیات_فرانسه
#Notre_Dame_de_Paris

تصویرسازی سال 1901 از صحنه ی آتش در نوتردام برای کتاب گوژپشت نوتردام.
.
#گوژپشت_نتردام #ویکتور_هوگو #شهلا_انتظاریان #نشر_قدیان #ناکجاکتاب #ناکجا #داستان_بلند #ادبیات_فرانسوی #فرانسه
#Notre_Dame_de_Paris

آنگاه که ظلمات
در تکاپوی دوباره از راه رسیدنند
وقایع را باید چون مشعلی برافروخت.
#ویکتور_هوگو
#دفترهای_پیشاسقوط
#مهسا_امینی

.
آنگاه که ظلمات
در تکاپوی دوباره از راه رسیدنند
وقایع را باید چون مشعلی برافروخت.

#ویکتور_هوگو

شماره‌ی اول و دوم دفترهای پیشاسقوط در دسترس قرار دارند و دوستان خارج از کشور می‌توانند از وبسایت و کتابفروشی ناکجا در پاریس تهیه کنند.

شمارهٔ نخست به صورت نسخه الکترونیکی برای عزیزان در داخل ایران فرستاده خواهد شد.
نسخهٔ الکترونیکی شماره‌ی دوم به تغییراتی نیاز دارد که به‌زودی انجام خواهد شد و برای عزیزان در داخل ایران فرستاده خواهد شد.

#دفترهای_پیشاسقوط
#مهسا_امینی


https://www.naakojaaketab.com/product-page/pishasoghut2

آزادی ما از نقطه‌ای شروع می‌شود که آزادی دیگران پایان می‌یابد.

‏بینوایان
‏⁧ #ویکتور_هوگو⁩

یکشنبه شبی، موبو ایزابو، نانوای میدان کلیسا در فاورول، برای خفتن مهیا می‌شد که ناگهان صدای ضربت سختی را که بر در آهنی شیشه‌دار جلو دکانش وارد آمد، شنید. به موقع پشت در رسید و دید که یک دست و بازو از میان سوراخی که بر در آهنین و بر شیشه ایجاد شده بود به درون آمده است. دست نانی برداشت و برد. ایزابو شتابان بیرون آمد. دزد با همه قوت پاهایش می‌گریخت. ایزابو دنبالش دوید و دستگیرش کرد. دزد، نان را دور انداخته بود. اما دستش هنوز خون‌آلود بود. این، ژان والژان بود.


بینوایان اثر جاودان #ویکتور_هوگو به زبان‌های فارسی و فرانسه در کتابفروشی ناکجا موجود است و به امریکا و اروپا برایتان ارسال خواهیم کرد.



http://surl.li/kfueb

یکشنبه شبی، موبو ایزابو، نانوای میدان کلیسا در فاورول، برای خفتن مهیا می‌شد که ناگهان صدای ضربت سختی را که بر در آهنی شیشه‌دار جلو دکانش وارد آمد، شنید. به موقع پشت در رسید و دید که یک دست و بازو از میان سوراخی که بر در آهنین و بر شیشه ایجاد شده بود به درون آمده است. دست نانی برداشت و برد. ایزابو شتابان بیرون آمد. دزد با همه قوت پاهایش می‌گریخت. ایزابو دنبالش دوید و دستگیرش کرد. دزد، نان را دور انداخته بود. اما دستش هنوز خون‌آلود بود. این، ژان والژان بود.


بینوایان اثر جاودان #ویکتور_هوگو به زبان‌های فارسی و فرانسه در کتابفروشی ناکجا موجود است و به امریکا و اروپا برایتان ارسال خواهیم کرد.



http://surl.li/kfueb

گاه که ظلمات
‏در تکاپوی دوباره از راه رسیدنند
‏وقایع را باید چون مشعلی برافروخت.

‏ ⁧ #ویکتور_هوگو ⁩

‏⁧ #زن_زندگى_آزادى ⁩

‏آزادی‌تان مبارک.