Naakojaa ناکجا
2.44K subscribers
6.11K photos
569 videos
4 files
3.05K links
وب‌سایت نشر ناکجا در فرانسه، شامل جدیدترین کتاب‌های داخل و خارج کشور است. می‌توانید کتاب‌های مورد علاقه‌ی خود را سفارش بدهید
www.naakojaa.com
تماس مستقیم با ما
@Naakojaapub
Download Telegram
اینک سی سال است که من سایه‌ای زیر پاهای تو هستم

سگ سیاه وفاداری که بر گرد پاشنه‌های تو می‌چرخد...
.
.
چشم های الزا، به قلم لویی آراگون و ترجمه جواد فرید را هرجای دنیا که هستید از #ناکجا بخواهید.
.
http://www.naakojaa.com/book/16487
.

#چشم_های_الزا #لویی_آراگون #جواد_فرید #کتاب #ناکجاکتاب #خرید_کتاب_آنلاین #کتابخوانی #کتاب_خوان_باشیم
تو‌ مرا برای هیچ رویایی ترک‌ نکردی رویایش را حتی ندیدی…

#لویی_آراگون
برگردان #تینوش_نظم_جو
عکس: #اولین_نسبیت حدودا در سال ۱۹۰۰ میلادی
محله‌ای در شهر نیست که تو برای همیشه ملکه‌اش نبوده باشی
‏چیزی را دوست ندارم مگر به شکرانه‌ی لطف و مدد تو
‏و پاریس برایم جز الزا نیست.

‏⁧ #لویی_آراگون
دختری کشته شد

برگردید چرا که بیهوده است
چیزی بیشتر پیش‌نهادن در ازای دوزخ و دیو،
شاید که با قنداق تفنگ بشکنید درها را
آلمانی‌ها

بیدارش نمی‌کنید هرگز
زیرا که مرده است
پیشتر زان که چشمان درشتش‌ را بگشاید
هیچ چیز
از رویای شگفتی که با خود می‌بردش
بیدارش نمی‌کند
انگار خفته با گیسوان پریشانش
حالاست که نفس می‌کشد واقعا
حالا نفس نفس می‌کشد
شب می‌اید و قلمرو خویش را
در دست‌های کوچکش می‌گذارد
دیگر یادهایش را برنمی‌دارد.
و رنگ پریده گل سوری از مرگ.
او آرام ِ آرام ِ آرام
دیدن و زیستن را
می‌برد از یاد.

#لویی_آراگون
ترجمه‌ی حسین مکی‌زاده
#لویی_آراگون ؛ عشقی که تنها یک واژه نیست.
سال ۲۰۰۰ وقتی نمایشنامه خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد را ترجمه و اجرا کردم، این شعر آراگون را به جای شعر بودلر در نمایشنامه گذاشتم. البته با اجازه‌ی ماتئی ویسنی‌یک که گفت ایده‌ی خوبی‌ست. به نظرم موفقیت آن نمایشنامه بی‌ربط با اشعار لویی آراگون نبود که آن زمان هنوز برای خواننده‌ی ایرانی کاملا ناشناس بود.
#لویی_آراگون ؛ عشقی که تنها یک واژه نیست.
سال ۲۰۰۰ وقتی نمایشنامه خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد را ترجمه و اجرا کردم، این شعر آراگون را به جای شعر بودلر در نمایشنامه گذاشتم. البته با اجازه‌ی ماتئی ویسنی‌یک که گفت ایده‌ی خوبی‌ست. به نظرم موفقیت آن نمایشنامه بی‌ربط با اشعار لویی آراگون نبود که آن زمان هنوز برای خواننده‌ی ایرانی کاملا ناشناس بود.
دختری کشته شد

برگردید چرا که بیهوده است
چیزی بیشتر پیش‌نهادن در ازای دوزخ و دیو،
شاید که با قنداق تفنگ بشکنید درها را
آلمانی‌ها

بیدارش نمی‌کنید هرگز
زیرا که مرده است
پیشتر زان که چشمان درشتش‌ را بگشاید
هیچ چیز
از رویای شگفتی که با خود می‌بردش
بیدارش نمی‌کند
انگار خفته با گیسوان پریشانش
حالاست که نفس می‌کشد واقعا
حالا نفس نفس می‌کشد
شب می‌آید و قلمرو خویش را
در دست‌های کوچکش می‌گذارد
دیگر یادهایش را برنمی‌دارد.
و رنگ پریده گل سوری از مرگ.
او آرام ِ آرام ِ آرام
دیدن و زیستن را
می‌برد از یاد.

#لویی_آراگون
ترجمه‌ی حسین مکی‌زاده
در عشاقی که از هم جدا می‌شوند این تویی که مرا ترک می‌کنی
در تمام چشمان گریان این عشق ماست
در آن کوچه‌ای که هر کس گمراه می‌شود عشق ماست
و آن دم که کوچه بسته می‌شود این تویی این عشق ماست

#لویی_آراگون
تصویر از #سائول_لایتر