Naakojaa ناکجا
2.46K subscribers
6.1K photos
558 videos
4 files
3.02K links
وب‌سایت نشر ناکجا در فرانسه، شامل جدیدترین کتاب‌های داخل و خارج کشور است. می‌توانید کتاب‌های مورد علاقه‌ی خود را سفارش بدهید
www.naakojaa.com
تماس مستقیم با ما
@Naakojaapub
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یک روز هم ابرهای تیره سرزمین ما را ترک خواهند کرد و آفتاب صلح و آرامش به سرزمین ما خواهد تابید.
‏پس از آن روز، به‌جای خبر جنگ، قصه‌های عاشقانه‌ی بسیاری خواهیم شنید.

‏کنارتان هستیم از ⁧ #ناکجا ⁩ تا رسیدن روزهای روشن و روزهای شنیدن از عاشقی.

www.naakojaaketab.com
«در ستایش عشق و برابری»
‏کتاب «آبی گرم‌ترین رنگ است» روایت دختر نوجوانی‌ست که تفاوت خود را با همکلاسی‌هایش می‌بیند و از نگاه و قضاوت آن‌ها هراس دارد. این کتاب سرودی‌ست برای پذیرفتن دیگری با تمام تفاوت‌هایش، تصویری یکپارچه در ستایش عشق و برابری و برادری..

آبی؛ رنگی به گرمای تن‌های ما

‏⁧#نشر_ناکجا⁩ ⁧#کتاب_مصور
‏این کتاب را می‌توانید از طریق سایت ⁧#ناکجا⁩ سفارش دهید:

https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D8%A2%D8%A8%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%85-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دقیقه ای با الکساندر عزیز، کتاب دوست فرانسوی عزیزمان که از انتخاب کتابهایش و علاقه اش به زبان فارسی برایمان می گوید… ☺️💙🤍❤️
.
#ناکجا
#زنان_تأثیرگذار_ایران
.
#منتشر_شد📣📣📣
.
#نشر_ناکجا
#دومین_کتاب_سال_۲۰۲۴
.
#زنان_تأثیرگذار_ایران ثبت تاریخ زنان از زبان زنان است تاریخی طولانی اما ناگفته از زنانی که برای زنده ماندن، رسیدن به کرامت انسانی برابر همواره آشکار و نهان مبارزه کرده اند. این کتاب مجموعه ای است از شرح احوال شماری از بی شمار زن ایرانی که مقاومت و مبارزه شان در عرصه های مختلف اجتماعی چراغ راه جامعه ی ایران شده تا علیه نابرابری و ظلم بشورد. «زنان تأثیرگذار ایران اولین کتاب از مجموعه تلاش ها برای بازگویی تاریخ زنان تأثیرگذار به انتخاب خود زنان است.…
.
جهت #تهیه این کتاب می توانید به سایت رسمی #ناکجا مراجعه فرمایید:
www.naakojaaketab.com
این آخر هفته در #ناکجا
.
www.naakojaaketab.com
Utopiran Naakojaa
Librairie Perse en Poche
11 Rue Edmond Roger 75015 Paris
Tel 0145749986
www.utopiran.com
www.naakojaaketab.com
Forwarded from Naakojaa ناکجا
این آخر هفته در #ناکجا
.
www.naakojaaketab.com
Utopiran Naakojaa
Librairie Perse en Poche
11 Rue Edmond Roger 75015 Paris
Tel 0145749986
www.utopiran.com
www.naakojaaketab.com
#ناکجا_کتاب
.
📚 اگر در خانه‌ام دو تا کلید داشت
✍🏽 انیسا دهقانی
📚 نشر ناکجا
.
سفارش از طریق سایت رسمی ناکجا:
www.naakojaaketab.com
.
«فقط من که او را دیده بودم می توانم تشخیص دهم که این کله ی درهم‌وبرهم همان زن است. من می‌‌توانم به آنها بگويم این کاسه‌ی خالی، جای آن چشم‌های طلایی بوده. تنها شاهد من بودم. این ها هیچ چیز ندیدند. نگهبانی در کار نبود. ساعت یازده شب بود. در سکوی این ایستگاه که ایستگاه آخر است، فقط من بودم و آن زن.»
#ناکجا_کتاب
.
📚 غذاش بادمجان است
✍🏽 سید مهدی موسوی
📚 نشر ناکجا
.
سفارش از طریق سایت رسمی ناکجا:
www.naakojaaketab.com
.
نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانه ترین خواب های توی تنت
به عشقبازی من با ادامه ی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
به بچّه ای که توام! در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
به خوردن ِ دمپایی بر آخرین حشره…
.
Forwarded from Naakojaa ناکجا
#ناکجا_کتاب
.
📚 اگر در خانه‌ام دو تا کلید داشت
✍🏽 انیسا دهقانی
📚 نشر ناکجا
.
سفارش از طریق سایت رسمی ناکجا:
www.naakojaaketab.com
.
«فقط من که او را دیده بودم می توانم تشخیص دهم که این کله ی درهم‌وبرهم همان زن است. من می‌‌توانم به آنها بگويم این کاسه‌ی خالی، جای آن چشم‌های طلایی بوده. تنها شاهد من بودم. این ها هیچ چیز ندیدند. نگهبانی در کار نبود. ساعت یازده شب بود. در سکوی این ایستگاه که ایستگاه آخر است، فقط من بودم و آن زن.»
#ناکجا_کتاب
.
📚 یک نفر که عضو پینک فلوید نبود
✍🏽امید کشتکار
📚 نشر ناکجا
.
سفارش از طریق سایت رسمی ناکجا:
www.naakojaaketab.com
.
«درست وسط همان زمین در آن گودال خاکی که تاب‌ها و سرسره‌ها را کار گذاشته بودند. همان‌جا بالای بلندترین سرسره‌ی فلزی که رنگ قرمز داشت. همان بالا. همان بالا ایستاد. کلتش را روی شقیقه‌ی راستش گذاشت، به افق نگاه کرد و شلیک کرد. بدن سنگین بی‌جانش بین دستگیره‌های فلزی بالای سرسره گیر کردند و نیمِ تنه‌اش به پایین و نیمِ تنه‌اش به بالا معلق ماند وَ خونش شره کرد روی خاک. خون غلیظ از سراشیبی به پایین لیز خورد و آمد تا گودی کوچک پایین سرسره که از لیز خوردن و افتادن مداوم بچه‌ها درست شده بود. گودی تبدیل شده بود به چاله‌ای پر از خون.»…