«چیزی که آن روز ما را تحت تاثیر قرار داد توجهش به خوشیهای کوچک زندگی بود؛ انگار در هفتاد و هشت سالگی تازه معجزهی زندگی را کشف کرده است. وقتی پرستار بالشهایش را مرتب میکرد، لولهای فلزی به رانش خورد: «خنک است. آدم خوشش میآید.» بوی ادوکلن و پودر تالک را به سینه میکشید: «چه بوی خوبی دارد.» خواست گلها و گلدانها را روی میز چرخدار بگذارند: «این گلهای سرخ کوچولو از میرینیاک آمدهاند. در میرینیاک هنوز هم گل سرخ پیدا میشود.» از ما خواست پردهی پنجره را کنار بزنیم و از پشت شیشه شاخوبرگ طلایی درختها را نگاه کرد: «واقعا زیباست. در خانهام خبری از این چیزها نیست!» لبخند میزد و من و خواهرم در این فکر بودیم که این همان لبخندی است که کودکیمان را روشن میکرد، لبخند شاد یک زن جوان. اما این لبخند سالهای سال کجا ناپدید شده بود؟»
از ناکجا تهیه کنید:
🌐https://bit.ly/2kCBLfF
نقاشی اثر:
#John_Everett_Millais
#مرگی_بسیار_آرام #سیمون_دوبووار #ناکجا #ناکجاکتاب #خرید_آنلاین_کتاب
از ناکجا تهیه کنید:
🌐https://bit.ly/2kCBLfF
نقاشی اثر:
#John_Everett_Millais
#مرگی_بسیار_آرام #سیمون_دوبووار #ناکجا #ناکجاکتاب #خرید_آنلاین_کتاب
naakojaa
مرگی بسیار آرام | naakojaa
مرگی بسیار آرام کتاب کوچکی است که در آن سیمون دوبووار ایام سخت ابتلای مادرش به سرطان را شرح داده است و از این نظر نوعی خودزندگینامه محسوب میشود که بهصورت داستانی تلخ و دردناک نوشته شده است. دوبووار در جهان فکری متفاوتی با مادرش زندگی میکرد؛ او روشنفکری…