رونمایی از یک تمبر سمبولیک [حاوی عکس پاپ فرانسیس و نقشەی #کردستان_بزرگ در زمینه آن ] در اربیل #اقلیم_کردستان و اعتراض #ایران و #ترکیه به نمایش تمبر یادشدە، و موضع دولت اقلیم و عذر خواهی مسئولان این #منطقەی_خودمختار، دستمایه و موضوع یک نوشتەی نسبتاً کوتاە از من در دو روز گذشته بود، کە چند نکتە توضیحی- گزارشی پیرامون آن بشرح ذیل ضرورت یافته است.
١. در نوشتەی مورد بحث، هیچ موردی کە مبین اهانت به مردم، نادیدە انگاری حقوق و #حق_تعیین_سرنوشت و آیندەی #ملت_کورد باشد وجود ندارد، و من در حصوص رد و یا انکار حقوق مردم یک کلمه هم ننوشتەام اما اگر در این رابطه [صرفا در ارتباط با حقوق مردم] جایی برای پوزش خواهی هست، من صمیمانه از مردم و ملت کورد عذرخواهی خواهم کرد.
٢ . با توجه بە رد طرح تمبر و عذر خواهی #مقامات_اقلیم_کردستان، در خصوص اطلاع، یا عدم اطلاع آنها از موضوع طراحی تمبر و یا احتمال شیطنت از سوی عوامل خارجی بویژه با توجه به حضور گستردەی عوامل ترک در #اربیل، سه فرض را مطرح کردم و یکی از سه احتمال [ البته نە بطور قطع الیقین]، به نقش احتمالی خود ترکها و صد البته با عنایت به رد طرح تمبر از سوی مقامات کورد و مسبوق به سابقه بودن تهدیدات و شلوغ کردنهای ظاهری ترکها، با هدف جلب نظر اجتماع بر علیه اقلیم اشاره کرده بودم. شکی نیست این تنها یک فرض بوده است و بس.
٣. در اشاره به #رفراندوم_استقلال_کردستان در ٢٠١٧، با توجه به جمیع جهات و اینکه آمریکا از اقلیم خواسته بود، با تعویق برگزاری رفراندوم آنرا به وقت مناسبتری در آمادگی کامل موکول کند، اما سکوت موزیانه همسایەای چون ترکیه تا پیش از رفراندوم، احتمالا بنوعی نشان از رضایت و یا به تعبیری چراغ سبز تلقی شده بود ولی در اصل هدف ترکیه غافلگیر کردن اقلیم ناآماده و در عمل محاصره نظامی اقتصادی و حملات گازانبری در آن مقطع بوده تا اقلیم را ناچار به تعلیق نتیجه رفراندوم و از دست دادن #کرکوک و نیمی از کردستان بگرداند، کە البته این هم میتواند یک فرض و یک احتمال باشد.
درهر حال بسیاری موضع من و حتی #سازمان_حقوق_بشر_کردستان را نسبت به تعیین سرنوشت ملتها، چه در زمان برگزاری رفراندوم ٢٠١٧ کردستان و چه پیامدهای پس از آن را میدانند و لازم به تکرار نیست.
٤. کپی خبر کردی عذرخواهی مسئولان اقلیم را در جایی دیدم که نام خود را به"اداره شمال عراق" تغییر داده بودند که ضمن ابراز تعجب از روند در پیش گرفته مقامات اریبل محض تشر زدن به خودشان در پست کوتاه کردی بعدی از همان عنوان استفاده کرده و اتفاقا کپی خبر را هم ضمیمه پست گذاشته بودم.
٥ . همانگونه که در بندهای ٢ و٣ و ٤ اشاره و ذکر شده هیچ مورد و نشانی از توهین و اهانت بە مردم کورد و یا جمله ای که متضمن رد حقوق و مطالبات #مردم_کورد باشد وجود ندارد. من هرگز، هیچ زمان و در هیچ مکانی، جز دفاع و حمایت از حقوق مردم و #ملت_کورد، موضعی نگرفته و نداشتەام.
در کل اما و خارج از نوشتەی یاد شده، #فساد_مالی، اقتصادی و حزبی و سیاسی، #حکومت_خانوادگی، سایه #دو_اداره و چند ادارەیی شدن بر سر اقلیم، موضوع لا مركزی استانی، تعدد حزبی و گروهی اغلباً وابستە، واستگی مالی و سیاسی احزاب بە بیرون از مرزها، پیادە کنندگان برنامەهای دولتهای خارجی برای تغییر رسوم و #فرهنگ_کوردی،
حضور گسترده نظامی و امنیتی دولتهای خارجی لااقل در بخشهایی از اقلیم، حضور گروهها و #اپوزیسیون_کورد همسایه، لاینحل ماندن موضوع #مناطق_مورد_اختلاف، مسالەی تغییر دمگرافی و موضوع #کرکوک و نفت و بودجه از جمله موضوعات مورد نقد و انتقاد و بحث هر منقد علاقەمندی به اقلیم میتواند باشد.
٦. پس از انتشار مطلب و نوشتار مورد نظر تعدادی زیادی از کوردها، بنظر در آنسوی مرزها با گذاشتن کامنت و یا با گذاشتن پست، واکنشهای متعدد و اغلب اعتراضی نشان دادند.
١-٦ . تعدادی از منتقدان و معترضین بسیار مودبانه و محترمانه از نوشتەی من انتقاد کردەاند که در همین جا از نزاکت و سطح بالای شعور و ادب آتها تشکر میکنم.
٢-٦ . تعدادی دیگر از معترضین نزاکت را خیلی رعایت نکرده و هرچه خواستەاند گفتەاند، برخی نیز آرزو کردەاند کاش هنوز در #زندان میبودم، در کل از این دستە هم تشکر میکنم.
٣-٦ . دسته سوم اما فحاشها، هرزەگوها و لجن پراکنها هستند، تهمتهای چون دشمن مردم و ملت کورد، عامل جمهوری اسلامی،خائن، آپوچی، شاخ و برگ پ.ک.ک، جاش ایران، جاش پ.ک.ک و... نسبت داده اند، مثلا فردی بی نام و نشان کە حتی در بیرون از مرزها جرئت ندارد نام خود را بنویسد و یا یک به اصطلاح دکتر ! که وعده کبابخوریش در آمریکا را پست میگذارد و چنین میپندارد تفریحاتش نوعی مبارزه برای رهایی ملت کورد است. این قبیل افراد بددهن، بنظرم سزاوار پاسخ دادن هم نیستند.
٧. تعدادی از کامنت گذاران با عکسهایی از حضورشان در حمایت از من، هنگام #اعتصاب_غذا را یادآور شدەاند، تعدادی مرا بابت حضورشان در تجمعاتی در اروپا و جاهایی
١. در نوشتەی مورد بحث، هیچ موردی کە مبین اهانت به مردم، نادیدە انگاری حقوق و #حق_تعیین_سرنوشت و آیندەی #ملت_کورد باشد وجود ندارد، و من در حصوص رد و یا انکار حقوق مردم یک کلمه هم ننوشتەام اما اگر در این رابطه [صرفا در ارتباط با حقوق مردم] جایی برای پوزش خواهی هست، من صمیمانه از مردم و ملت کورد عذرخواهی خواهم کرد.
٢ . با توجه بە رد طرح تمبر و عذر خواهی #مقامات_اقلیم_کردستان، در خصوص اطلاع، یا عدم اطلاع آنها از موضوع طراحی تمبر و یا احتمال شیطنت از سوی عوامل خارجی بویژه با توجه به حضور گستردەی عوامل ترک در #اربیل، سه فرض را مطرح کردم و یکی از سه احتمال [ البته نە بطور قطع الیقین]، به نقش احتمالی خود ترکها و صد البته با عنایت به رد طرح تمبر از سوی مقامات کورد و مسبوق به سابقه بودن تهدیدات و شلوغ کردنهای ظاهری ترکها، با هدف جلب نظر اجتماع بر علیه اقلیم اشاره کرده بودم. شکی نیست این تنها یک فرض بوده است و بس.
٣. در اشاره به #رفراندوم_استقلال_کردستان در ٢٠١٧، با توجه به جمیع جهات و اینکه آمریکا از اقلیم خواسته بود، با تعویق برگزاری رفراندوم آنرا به وقت مناسبتری در آمادگی کامل موکول کند، اما سکوت موزیانه همسایەای چون ترکیه تا پیش از رفراندوم، احتمالا بنوعی نشان از رضایت و یا به تعبیری چراغ سبز تلقی شده بود ولی در اصل هدف ترکیه غافلگیر کردن اقلیم ناآماده و در عمل محاصره نظامی اقتصادی و حملات گازانبری در آن مقطع بوده تا اقلیم را ناچار به تعلیق نتیجه رفراندوم و از دست دادن #کرکوک و نیمی از کردستان بگرداند، کە البته این هم میتواند یک فرض و یک احتمال باشد.
درهر حال بسیاری موضع من و حتی #سازمان_حقوق_بشر_کردستان را نسبت به تعیین سرنوشت ملتها، چه در زمان برگزاری رفراندوم ٢٠١٧ کردستان و چه پیامدهای پس از آن را میدانند و لازم به تکرار نیست.
٤. کپی خبر کردی عذرخواهی مسئولان اقلیم را در جایی دیدم که نام خود را به"اداره شمال عراق" تغییر داده بودند که ضمن ابراز تعجب از روند در پیش گرفته مقامات اریبل محض تشر زدن به خودشان در پست کوتاه کردی بعدی از همان عنوان استفاده کرده و اتفاقا کپی خبر را هم ضمیمه پست گذاشته بودم.
٥ . همانگونه که در بندهای ٢ و٣ و ٤ اشاره و ذکر شده هیچ مورد و نشانی از توهین و اهانت بە مردم کورد و یا جمله ای که متضمن رد حقوق و مطالبات #مردم_کورد باشد وجود ندارد. من هرگز، هیچ زمان و در هیچ مکانی، جز دفاع و حمایت از حقوق مردم و #ملت_کورد، موضعی نگرفته و نداشتەام.
در کل اما و خارج از نوشتەی یاد شده، #فساد_مالی، اقتصادی و حزبی و سیاسی، #حکومت_خانوادگی، سایه #دو_اداره و چند ادارەیی شدن بر سر اقلیم، موضوع لا مركزی استانی، تعدد حزبی و گروهی اغلباً وابستە، واستگی مالی و سیاسی احزاب بە بیرون از مرزها، پیادە کنندگان برنامەهای دولتهای خارجی برای تغییر رسوم و #فرهنگ_کوردی،
حضور گسترده نظامی و امنیتی دولتهای خارجی لااقل در بخشهایی از اقلیم، حضور گروهها و #اپوزیسیون_کورد همسایه، لاینحل ماندن موضوع #مناطق_مورد_اختلاف، مسالەی تغییر دمگرافی و موضوع #کرکوک و نفت و بودجه از جمله موضوعات مورد نقد و انتقاد و بحث هر منقد علاقەمندی به اقلیم میتواند باشد.
٦. پس از انتشار مطلب و نوشتار مورد نظر تعدادی زیادی از کوردها، بنظر در آنسوی مرزها با گذاشتن کامنت و یا با گذاشتن پست، واکنشهای متعدد و اغلب اعتراضی نشان دادند.
١-٦ . تعدادی از منتقدان و معترضین بسیار مودبانه و محترمانه از نوشتەی من انتقاد کردەاند که در همین جا از نزاکت و سطح بالای شعور و ادب آتها تشکر میکنم.
٢-٦ . تعدادی دیگر از معترضین نزاکت را خیلی رعایت نکرده و هرچه خواستەاند گفتەاند، برخی نیز آرزو کردەاند کاش هنوز در #زندان میبودم، در کل از این دستە هم تشکر میکنم.
٣-٦ . دسته سوم اما فحاشها، هرزەگوها و لجن پراکنها هستند، تهمتهای چون دشمن مردم و ملت کورد، عامل جمهوری اسلامی،خائن، آپوچی، شاخ و برگ پ.ک.ک، جاش ایران، جاش پ.ک.ک و... نسبت داده اند، مثلا فردی بی نام و نشان کە حتی در بیرون از مرزها جرئت ندارد نام خود را بنویسد و یا یک به اصطلاح دکتر ! که وعده کبابخوریش در آمریکا را پست میگذارد و چنین میپندارد تفریحاتش نوعی مبارزه برای رهایی ملت کورد است. این قبیل افراد بددهن، بنظرم سزاوار پاسخ دادن هم نیستند.
٧. تعدادی از کامنت گذاران با عکسهایی از حضورشان در حمایت از من، هنگام #اعتصاب_غذا را یادآور شدەاند، تعدادی مرا بابت حضورشان در تجمعاتی در اروپا و جاهایی
#امید_بیگی_زاده از مدیران #سازمان_حقوق_بشر_کردستان به #کرونا مبتلا شده است. آقای بیگیزاده از پنج روز پیش به دلیل افت شدید اکسیژن خون و قرار گرفتن در وضعیت حاد و نارسایی حاد تنفسی به بخش مراقبتهای حاد و ویژه بیمارستان [ در برلین آلمان ] منتقل شده و متاسفانه کماکان در وضعیت شبهه کما قرار دارد.
٭٭٭
امید بیگی زاده در سال ١٣٥٦ در شهر #سنندج متولد شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و تحصیلات عالی را در سنندج و تهران تمام نموده و بعنوان کارشناش ارشد حسابداری و حسابرسی حدود هشت سال در شرکتهای حسابرسی و یک شرکت فرانسوی در #تهران، فعالیت حرفەایی داشتە است.
٭٭٭
آقای امید بیگی زاده از آغاز جوانی در کنار تحصیل و فعالیت شغلی، به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و مدنی و حقوق بشری روی آورد و از بدو و آغاز فعالیت نشریه #پیام_مردم در سال ١٣٨٢ و تاسیس #سازمان_دفاع_از_حقوق_بشر_کردستان [ درفروردین ١٣٨٤ ] بعنوان عضو و مدیری مسئولیت پذیر و متعهد و پرکار و دلسوز و در عین حال مایل بە عدم طرح نام و عنوان خود، در این نهادها فعالیتی پرثمر داشته است.
سازمان حقوق بشر کردستان به حق و از هر نظر مدیون نیک کرداری این مبارز راستین حقوق بشر است و گذار این سازمان در مواج و بزنگاههای درهم شکن، مرهون همفکری و همراهی و درایت کاک امید بیگی زاده، این انسان پاک سرشت و این فرزند برومند ملت کورد است.
٭٭٭
آقای امید بیگی زاده به حق از مدیران درجه اول سازمان حقوق بشر کردستان است، که بیش از نیمی از عمر ٤٤ ساله خود را در راه تلاش برای طرح و مطالبه حقوق حقەی #ملت_کورد و مبارزه در دفاع از #حقوق_بشر صرف کرده است.
در تمام سالهای #زندان و حبس ده سالەی من، در حالیکه خود وی در معرض تهدید مداوم بازداشت و زندانی شدن قرار داشت و با وجود اینکه تعدادی از اعضای فعال سازمان پراکنده شدە و یا از کشور خارج گردیده بودند، کاک امید کماکان بدون هراس از تهدیدها، با شجاعت و با متانتی بینظیر مسئولیت و مدیریت سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان را برعهده داشت.
او به رغم تهدیدهای مداوم امنیتی و با وجود امکان بازداشت وی و نیز علیرغم محدودیتهای سیاسی و امنیتی موجود در آن ایام، مانع از توقف فعالیت سازمان شد و همزمان از نفوذیهای مشکوک و انحراف در سازمان حقوق بشر کردستان جلوگیری کرد.
٭٭٭
زمانی که کاک امید ناچار شد کشور را ترک کند، برای چند ماهی در #اقلیم_کردستان [خانەی آرزوهای خیالی و بە ظاهر امن #کوردها] ساکن شد. اما با وجود اینکه مجوز از #سازمان_ملل داشت، اما این عضو برجستەی حقوق بشر روژهلات و این مدیر انسان دوست سازمان حقوق بشر کردستان از تهدید و مزاحمت برخی افراد مزدور کورد فروش در سازمانهای امنیتی [ آسایش] اقلیم کردستان در امان نماند و این تهدیدها چند بار تا آستانەی بازداشت و تحویل وی به ایران پیش رفت. از این رو آقای بیگی زاده ناگزیر به عنوان #پناهنده_سیاسی به اروپا و آلمان مهاجرت کرد.
٭٭٭
بعنوان ثبت در تاریخ حقوق بشر #روژهلات، کردستان و تاریخ سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان اعلام میشود، آقای امید بیگی زاده از بنیانگذاران درجه اول این سازمان است، و اگر بعنوان مدیر شماره یک از وی یاد نشود، قطعا نقش وی بە نام رئیس و مدیر دوم سازمان حقوق بشر کردستان در تمام سالهای فعالیت، حداقلی از رعایت اصل انصاف است.
٭٭٭
در اینجا از اعماق قلب رهایی کاک امید بیگی زاده عزیز را از چنک بیماری کرونا، و بازگشت امید و زندگی و سلامتی وی و طول عمر عزتمندانه را برای این تلاشگر خستگی ناپذیر حقوق بشر و حقوق #مردم_کورد و #کردستان آرزو میکنم.
٭٭٭
امید بیگی زاده در سال ١٣٥٦ در شهر #سنندج متولد شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود و تحصیلات عالی را در سنندج و تهران تمام نموده و بعنوان کارشناش ارشد حسابداری و حسابرسی حدود هشت سال در شرکتهای حسابرسی و یک شرکت فرانسوی در #تهران، فعالیت حرفەایی داشتە است.
٭٭٭
آقای امید بیگی زاده از آغاز جوانی در کنار تحصیل و فعالیت شغلی، به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و مدنی و حقوق بشری روی آورد و از بدو و آغاز فعالیت نشریه #پیام_مردم در سال ١٣٨٢ و تاسیس #سازمان_دفاع_از_حقوق_بشر_کردستان [ درفروردین ١٣٨٤ ] بعنوان عضو و مدیری مسئولیت پذیر و متعهد و پرکار و دلسوز و در عین حال مایل بە عدم طرح نام و عنوان خود، در این نهادها فعالیتی پرثمر داشته است.
سازمان حقوق بشر کردستان به حق و از هر نظر مدیون نیک کرداری این مبارز راستین حقوق بشر است و گذار این سازمان در مواج و بزنگاههای درهم شکن، مرهون همفکری و همراهی و درایت کاک امید بیگی زاده، این انسان پاک سرشت و این فرزند برومند ملت کورد است.
٭٭٭
آقای امید بیگی زاده به حق از مدیران درجه اول سازمان حقوق بشر کردستان است، که بیش از نیمی از عمر ٤٤ ساله خود را در راه تلاش برای طرح و مطالبه حقوق حقەی #ملت_کورد و مبارزه در دفاع از #حقوق_بشر صرف کرده است.
در تمام سالهای #زندان و حبس ده سالەی من، در حالیکه خود وی در معرض تهدید مداوم بازداشت و زندانی شدن قرار داشت و با وجود اینکه تعدادی از اعضای فعال سازمان پراکنده شدە و یا از کشور خارج گردیده بودند، کاک امید کماکان بدون هراس از تهدیدها، با شجاعت و با متانتی بینظیر مسئولیت و مدیریت سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان را برعهده داشت.
او به رغم تهدیدهای مداوم امنیتی و با وجود امکان بازداشت وی و نیز علیرغم محدودیتهای سیاسی و امنیتی موجود در آن ایام، مانع از توقف فعالیت سازمان شد و همزمان از نفوذیهای مشکوک و انحراف در سازمان حقوق بشر کردستان جلوگیری کرد.
٭٭٭
زمانی که کاک امید ناچار شد کشور را ترک کند، برای چند ماهی در #اقلیم_کردستان [خانەی آرزوهای خیالی و بە ظاهر امن #کوردها] ساکن شد. اما با وجود اینکه مجوز از #سازمان_ملل داشت، اما این عضو برجستەی حقوق بشر روژهلات و این مدیر انسان دوست سازمان حقوق بشر کردستان از تهدید و مزاحمت برخی افراد مزدور کورد فروش در سازمانهای امنیتی [ آسایش] اقلیم کردستان در امان نماند و این تهدیدها چند بار تا آستانەی بازداشت و تحویل وی به ایران پیش رفت. از این رو آقای بیگی زاده ناگزیر به عنوان #پناهنده_سیاسی به اروپا و آلمان مهاجرت کرد.
٭٭٭
بعنوان ثبت در تاریخ حقوق بشر #روژهلات، کردستان و تاریخ سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان اعلام میشود، آقای امید بیگی زاده از بنیانگذاران درجه اول این سازمان است، و اگر بعنوان مدیر شماره یک از وی یاد نشود، قطعا نقش وی بە نام رئیس و مدیر دوم سازمان حقوق بشر کردستان در تمام سالهای فعالیت، حداقلی از رعایت اصل انصاف است.
٭٭٭
در اینجا از اعماق قلب رهایی کاک امید بیگی زاده عزیز را از چنک بیماری کرونا، و بازگشت امید و زندگی و سلامتی وی و طول عمر عزتمندانه را برای این تلاشگر خستگی ناپذیر حقوق بشر و حقوق #مردم_کورد و #کردستان آرزو میکنم.
١٥ سال پیش در چنین روزی مرا به جرم دفاع از #حقوق_بشر بازداشت و زندانی کردند و برای مدت ١٠ سال و سه روز پشت میلەهای #زندان نگه داشتند.
٭٭٭
در ١٠ تیرماه ١٣٨٦ ماموران با مراجعه به محل کارم در تهران مرا بازداشت و به بند ٢٠٩ زندان اوین انتقال دادند. در جریان بازرسی محل دفتر و منزل، کلیه کامپیوترها، اسناد و مدارک بایگانی و لوح های صوتی و تصویری مربوط به #سازمان_دفاع_از_حقوق_بشر_کردستان و کتب و نوشته ها نیز ضبط گردید.
٭٭٭
در ١٠ تیرماه ١٣٨٦ ماموران با مراجعه به محل کارم در تهران مرا بازداشت و به بند ٢٠٩ زندان اوین انتقال دادند. در جریان بازرسی محل دفتر و منزل، کلیه کامپیوترها، اسناد و مدارک بایگانی و لوح های صوتی و تصویری مربوط به #سازمان_دفاع_از_حقوق_بشر_کردستان و کتب و نوشته ها نیز ضبط گردید.
این مادر رنجیده، این پیر زن که با چهره درد آلود و جراحات صورتش دل و وجدان هر انسانی را به لرزه و به درد می آورد، مادر یک زندانی به نام ستار بهشتی است. ستار در بازداشتگاه کشته شد.
من هرگز این خانم را از نزدیک ندیده ام. هیچ وقت هم پس از آزادی از زندان، همانند آنانی که رفتند و دست بر شانه اش، عکس یادگاری می گرفتند و بر مرگ فرزندش داستانهای نا راست می گفتند، عمل نکردە ام.
اما از مرگ و کشته شدن فرزندش و هم از وضعیت فعلی خودش عمیقاً متاسف و متاثر شده ام، و حملە اخیر بە این مادر رنجیدە و دلسوختە را شرم آور و آن را روز مرگ وجدان و اخلاق انسانی میدانم.
٭٭٭
در اینجا با اجتناب از هرگونه پیش داوری و قضاوت در مورد سوء استفاده سیاسی و غیر سیاسی از مرگ و کشته شدن، از بازداشت و زندانی شدن، از مجروح شدن و شکنجه و نقض حقوق بشر انسان ها،
فقط و فقط روایتی واقعی از تنها شب زندانی بودن #ستار_بهشتی فرزند خانم #گوهر_عشقی در بند ٣٥٠ #زندان_اوین را باز می گویم.
بخش دوم روایت هم بدون هیچ قضاوتی صرفاً بازگویی حرفای آن ناظر بر مراسم بوده است و بس.
٭٭٭
عصر نزدیک به غروب یک روز پاییزی [ آبان ماه ١٣٩١ ] یک تازه وارد به آمار زندانیان بند ٣٥٠ اضافه شده بود.
می گفتند این تازه وارد از هوادارهای جنبش سبز است و باید سبزها او را در اتاق هایشان جا دهند،
گفته شد سبزها هم گفته اند، تا بطور کامل هویت او برای شان محرز نشود، او را به عنوان بازداشتی جنبش سبز نمی پذیرند. به همین دلیل او را به اتاق ٢ در بغل اتاق ما در طبقه پایبن فرستاده بودند. اتاق ٢ هم او را جا داده و سپس به حمام فرستادند.
دوش های حمام و بخش ظرفشویی در یک مکان قرار داشت.
تازه اول شب بود و من برای شستن لیوانی به آن قسمت رفتم، دیدم قسمت ظرفشویی شلوغ است و چند نفر مشغول ظرف شستن هستند. آنها با دیدن من لیوان به دست، هر یک می گفتند؛ آقای کبودوند لیوانت را بده من بشویم.
در این هنگامه از یکی دوشها، یکی سرش را از لای در دوش بیرون آورد و پرسید، آقایون ببخشید، اینجا آقای کبودوند تشریف دارن، آقای محمد صدیق کبودوند؟
جواب دادند، بلی.
در میانه در دوش و در میانه بخار حمام، آن چهره نامشخص، خیلی مودبانه گفت: آقای کبودوند من اسمم ستار بهشتیه، اگر اجازه بدین، بیرون که آمدم، بیام خدمتتون.
٭٭٭
تقریبا یک ساعت بعد، جوانی با سر و روی بخار دوش دیده و سری تقریبا بدون مو، به دیدن من آمد، کنار تخت من نشست.
اتاق ما حدود ٢٠ نفر جمعیت داشت و آنها تقریبا همه بجز یکی که کنار تخت من نشسته بود، در میانه شان یک گفتگویی در جریان بود و داشتند با همدیگر صحبت میکردند.
ستار هم پس معرفی مجدد خودش به من، گفت: یک وبلاگ دارم و به خاطر چیزهایی که نوشت ام بازداشتم کرده اند، دو روزی در بازداشتگاه پلیس امنیت بوده ام.
ستار به نظر می رسید به شدت ترسیده بود. ترس و حتی لرزشی آشکار در بدن و گفتارش دیده می شد. او گفت : خیلی کتکم زده اند.
پرسیدم چه اتهامی بهت زده اند مگر ؟ گفت : تبلیغ علیه نظام.
من با چای و شکلات از او و همراهم پذیرای کردم.
دلداریش دادم و گفتم، اصلا نترس و نگران مباش، اتهامی گفته اند، اگر هم ثابت بشه، نهایت ٣ ماه تا یک سال حبس داره.
تو باید قوی باشی و محکم، نگران چیزی مباش.
گفت فردا هم دوباره برم می گردانند پلیس امنیت.
من او را مرتب دلداری می دادم، اون هم مودبانه می گفت : جناب کبودوند هرکسی اراده شما را نداره و هیچ کس نمیتونه آقای کبودوند بشود.
در پایان به او گفتم آقای سلطانی وکیل حقوق بشریه و آلان تو اتاق هفته در بالا، قبل از رفتن به دادگاه حتما از سلطانی هم مشورت بگیر، اینکه در دادگاه چ جوابی بدی، لازمه و مهم.
٭٭٭
روز بعد او را بردند و روز پس از آن خبر آمد که آن جوان، در بازداشتگاه کشته شده است.
عصر آن روز در مکان مسجد بند موسوم به بیت العباس، برای ستار مراسم گرفتند و هریک رفتند و پشت منبر چیزی گفتند در باره ستار.
هم اتاقی من که خود نزدیک به جنبش سبزی ها و کاندیدای اسلام شهر بود
در پایان مراسم آمد و گفت :
آقای کبودوند، عجب دنیای گیج کننده ای شده، یعنی اینجا هم فقط مرگ ارزش میده به آدمها، آدمها با مرگشون ارزش پیدا میکنن ؟ این آدمها چه زود رنگ عوض میکنند، صداقت، راست و درستی را دیگر چطور می توان تشخیص داد ؟
او گفت ؛
دیروز این جوانی که آلان کشته شده، اومد تو بند، کسی او را نمی پذیرفت، تنها کسی که دیدم با او رفتار محترمانه، مهربانانه و انسانی داشت، شما بودید.
امروز اما چه حرفای باور نکردنی شنیدیم از همون آدمای دیروز، آدمای که حاضر نبودن حتی با اون جوون بخت برگشته حرف بزنن ! دیروز که اون جوون زنده بود چه شون بود ؟ و امروز چه شون شده .... ؟
من هرگز این خانم را از نزدیک ندیده ام. هیچ وقت هم پس از آزادی از زندان، همانند آنانی که رفتند و دست بر شانه اش، عکس یادگاری می گرفتند و بر مرگ فرزندش داستانهای نا راست می گفتند، عمل نکردە ام.
اما از مرگ و کشته شدن فرزندش و هم از وضعیت فعلی خودش عمیقاً متاسف و متاثر شده ام، و حملە اخیر بە این مادر رنجیدە و دلسوختە را شرم آور و آن را روز مرگ وجدان و اخلاق انسانی میدانم.
٭٭٭
در اینجا با اجتناب از هرگونه پیش داوری و قضاوت در مورد سوء استفاده سیاسی و غیر سیاسی از مرگ و کشته شدن، از بازداشت و زندانی شدن، از مجروح شدن و شکنجه و نقض حقوق بشر انسان ها،
فقط و فقط روایتی واقعی از تنها شب زندانی بودن #ستار_بهشتی فرزند خانم #گوهر_عشقی در بند ٣٥٠ #زندان_اوین را باز می گویم.
بخش دوم روایت هم بدون هیچ قضاوتی صرفاً بازگویی حرفای آن ناظر بر مراسم بوده است و بس.
٭٭٭
عصر نزدیک به غروب یک روز پاییزی [ آبان ماه ١٣٩١ ] یک تازه وارد به آمار زندانیان بند ٣٥٠ اضافه شده بود.
می گفتند این تازه وارد از هوادارهای جنبش سبز است و باید سبزها او را در اتاق هایشان جا دهند،
گفته شد سبزها هم گفته اند، تا بطور کامل هویت او برای شان محرز نشود، او را به عنوان بازداشتی جنبش سبز نمی پذیرند. به همین دلیل او را به اتاق ٢ در بغل اتاق ما در طبقه پایبن فرستاده بودند. اتاق ٢ هم او را جا داده و سپس به حمام فرستادند.
دوش های حمام و بخش ظرفشویی در یک مکان قرار داشت.
تازه اول شب بود و من برای شستن لیوانی به آن قسمت رفتم، دیدم قسمت ظرفشویی شلوغ است و چند نفر مشغول ظرف شستن هستند. آنها با دیدن من لیوان به دست، هر یک می گفتند؛ آقای کبودوند لیوانت را بده من بشویم.
در این هنگامه از یکی دوشها، یکی سرش را از لای در دوش بیرون آورد و پرسید، آقایون ببخشید، اینجا آقای کبودوند تشریف دارن، آقای محمد صدیق کبودوند؟
جواب دادند، بلی.
در میانه در دوش و در میانه بخار حمام، آن چهره نامشخص، خیلی مودبانه گفت: آقای کبودوند من اسمم ستار بهشتیه، اگر اجازه بدین، بیرون که آمدم، بیام خدمتتون.
٭٭٭
تقریبا یک ساعت بعد، جوانی با سر و روی بخار دوش دیده و سری تقریبا بدون مو، به دیدن من آمد، کنار تخت من نشست.
اتاق ما حدود ٢٠ نفر جمعیت داشت و آنها تقریبا همه بجز یکی که کنار تخت من نشسته بود، در میانه شان یک گفتگویی در جریان بود و داشتند با همدیگر صحبت میکردند.
ستار هم پس معرفی مجدد خودش به من، گفت: یک وبلاگ دارم و به خاطر چیزهایی که نوشت ام بازداشتم کرده اند، دو روزی در بازداشتگاه پلیس امنیت بوده ام.
ستار به نظر می رسید به شدت ترسیده بود. ترس و حتی لرزشی آشکار در بدن و گفتارش دیده می شد. او گفت : خیلی کتکم زده اند.
پرسیدم چه اتهامی بهت زده اند مگر ؟ گفت : تبلیغ علیه نظام.
من با چای و شکلات از او و همراهم پذیرای کردم.
دلداریش دادم و گفتم، اصلا نترس و نگران مباش، اتهامی گفته اند، اگر هم ثابت بشه، نهایت ٣ ماه تا یک سال حبس داره.
تو باید قوی باشی و محکم، نگران چیزی مباش.
گفت فردا هم دوباره برم می گردانند پلیس امنیت.
من او را مرتب دلداری می دادم، اون هم مودبانه می گفت : جناب کبودوند هرکسی اراده شما را نداره و هیچ کس نمیتونه آقای کبودوند بشود.
در پایان به او گفتم آقای سلطانی وکیل حقوق بشریه و آلان تو اتاق هفته در بالا، قبل از رفتن به دادگاه حتما از سلطانی هم مشورت بگیر، اینکه در دادگاه چ جوابی بدی، لازمه و مهم.
٭٭٭
روز بعد او را بردند و روز پس از آن خبر آمد که آن جوان، در بازداشتگاه کشته شده است.
عصر آن روز در مکان مسجد بند موسوم به بیت العباس، برای ستار مراسم گرفتند و هریک رفتند و پشت منبر چیزی گفتند در باره ستار.
هم اتاقی من که خود نزدیک به جنبش سبزی ها و کاندیدای اسلام شهر بود
در پایان مراسم آمد و گفت :
آقای کبودوند، عجب دنیای گیج کننده ای شده، یعنی اینجا هم فقط مرگ ارزش میده به آدمها، آدمها با مرگشون ارزش پیدا میکنن ؟ این آدمها چه زود رنگ عوض میکنند، صداقت، راست و درستی را دیگر چطور می توان تشخیص داد ؟
او گفت ؛
دیروز این جوانی که آلان کشته شده، اومد تو بند، کسی او را نمی پذیرفت، تنها کسی که دیدم با او رفتار محترمانه، مهربانانه و انسانی داشت، شما بودید.
امروز اما چه حرفای باور نکردنی شنیدیم از همون آدمای دیروز، آدمای که حاضر نبودن حتی با اون جوون بخت برگشته حرف بزنن ! دیروز که اون جوون زنده بود چه شون بود ؟ و امروز چه شون شده .... ؟
٣.١.
از سال ١٣٨٣ و بعداز توقیف «پیام مردم» و با سرکوب #سازمان_حقوق_بشر_کردستان، برای مدت نزدیک به ١١ سال در #سنندج، #مهاباد و #تهران، به جرم فعالیت روزنامه نگاری و حقوق بشری که ببش از ده سال آن در #زندان_اوین تهران بوده، حبس کشیده ام....
٣.٢.
بجز ایام انفرادی و بجز سال هایی که ما زندانیان سیاسی را از سایر زندانیان جدا و به
بند ٣٥٠ انتقال دادند، تلفن در بند های عمومی در دسترس همه ی زندانیان بود،
علاوه براین شنیده میشد که معدودی هم قاچاقی موبایل دارند که البته اغلب در بازرسی ها کشف و ضبط میشد. ...
٣.٣.
پیش از زندانی شدم خودم هم، زندانیانی حتا در شرف #اعدام هم با من به عنوان دبیر و رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، تماس می گرفتند.
بنابر این تماس موردی و تلفنی یک زندانی با بیرون از زندان، امر عجیب و غریبی نیست !
از سال ١٣٨٣ و بعداز توقیف «پیام مردم» و با سرکوب #سازمان_حقوق_بشر_کردستان، برای مدت نزدیک به ١١ سال در #سنندج، #مهاباد و #تهران، به جرم فعالیت روزنامه نگاری و حقوق بشری که ببش از ده سال آن در #زندان_اوین تهران بوده، حبس کشیده ام....
٣.٢.
بجز ایام انفرادی و بجز سال هایی که ما زندانیان سیاسی را از سایر زندانیان جدا و به
بند ٣٥٠ انتقال دادند، تلفن در بند های عمومی در دسترس همه ی زندانیان بود،
علاوه براین شنیده میشد که معدودی هم قاچاقی موبایل دارند که البته اغلب در بازرسی ها کشف و ضبط میشد. ...
٣.٣.
پیش از زندانی شدم خودم هم، زندانیانی حتا در شرف #اعدام هم با من به عنوان دبیر و رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، تماس می گرفتند.
بنابر این تماس موردی و تلفنی یک زندانی با بیرون از زندان، امر عجیب و غریبی نیست !