Forwarded from اتچ بات
نبرد خدايان بعد از يك سال مجوز چاپ گرفت. .
.
.
رمان فانتزي و اسطوره اي نبرد خدايان نوشته مرتضي .
.
نبرد خدایان نبردی است که دروسعت یک دنیای تخیلی رخ می دهد با همۀ تفاوتهایی که در مذاهب و آیینها و منافع مردمان مختلف و حکومتهای آنها وجود دارد. ماجرای کتاب درست از اوج شروع می شود. سرزمینی گسیخته که خاندان پادشاهی در آن دچار اختلاف و شکاف شده اند و در یک سوی شکاف فرخ همایون، شاهنشاه کیانی ایستاده ودر سوی دیگر آمیستریس کیانی، میهن بانوی این سرزمین و دختر عموی پادشاه که به شدت با پسرعموی خویش مخالف است و خواهان مرگ و سرنگونی اوست. در میان این اختلافات شدید که به خونریزیهای هولناک ختم می شود، کتاب از جایی آغاز می شود که موجودی با لشکری مهیب به پشت مرزهای این سرزمین رسیده. همۀ پادشاهی ها و کشورهایی که در مسیرش بوده اند را مغلوب کرده و به زیر فرمان خویش کشیده. او خود را انگره سار می خواند؛ فرستادۀ اهریمن. روح پلیدیها در کالبد این جهانی پلیدیها دمیده شده و او برانگیخته شده تا فرمان خدایش را در جهان جاری کند و همۀ خدایان را از میان بردارد تا تنها یک خدا پرستیده شود. او برای شکست خوردن خلق نشده و آمده تا پیروز باشد. «پدرام دوشین» جادوگر پیر این سرزمین و «سوشان» پسرش گمان می کنند راه نابودی این برانگیخته را دریافته اند... در حالی که رازی عظیم و بزرگ از برابر چشمان آنها پنهان مانده و اینها همه در حالی است که اختلافات شاهنشاه و میهن بانو زمینه ساز یک خیانت بزرگ و جنایت عظیم می شود... سرانجام حوادث و اتفاقات بسیار تلخ و ناگواری رخ می دهد و همه چیز در آستانۀ نابودی قرار می گیرد و پرسش همه این می شود: آیا خدایان مرده اند؟
www.mowjbook.com
#نشرموج #مرتضي_رضايي #نبرد_خدايان #كتاب #فانتزي #اسطوره #معرفي_كتاب
.
.
رمان فانتزي و اسطوره اي نبرد خدايان نوشته مرتضي .
.
نبرد خدایان نبردی است که دروسعت یک دنیای تخیلی رخ می دهد با همۀ تفاوتهایی که در مذاهب و آیینها و منافع مردمان مختلف و حکومتهای آنها وجود دارد. ماجرای کتاب درست از اوج شروع می شود. سرزمینی گسیخته که خاندان پادشاهی در آن دچار اختلاف و شکاف شده اند و در یک سوی شکاف فرخ همایون، شاهنشاه کیانی ایستاده ودر سوی دیگر آمیستریس کیانی، میهن بانوی این سرزمین و دختر عموی پادشاه که به شدت با پسرعموی خویش مخالف است و خواهان مرگ و سرنگونی اوست. در میان این اختلافات شدید که به خونریزیهای هولناک ختم می شود، کتاب از جایی آغاز می شود که موجودی با لشکری مهیب به پشت مرزهای این سرزمین رسیده. همۀ پادشاهی ها و کشورهایی که در مسیرش بوده اند را مغلوب کرده و به زیر فرمان خویش کشیده. او خود را انگره سار می خواند؛ فرستادۀ اهریمن. روح پلیدیها در کالبد این جهانی پلیدیها دمیده شده و او برانگیخته شده تا فرمان خدایش را در جهان جاری کند و همۀ خدایان را از میان بردارد تا تنها یک خدا پرستیده شود. او برای شکست خوردن خلق نشده و آمده تا پیروز باشد. «پدرام دوشین» جادوگر پیر این سرزمین و «سوشان» پسرش گمان می کنند راه نابودی این برانگیخته را دریافته اند... در حالی که رازی عظیم و بزرگ از برابر چشمان آنها پنهان مانده و اینها همه در حالی است که اختلافات شاهنشاه و میهن بانو زمینه ساز یک خیانت بزرگ و جنایت عظیم می شود... سرانجام حوادث و اتفاقات بسیار تلخ و ناگواری رخ می دهد و همه چیز در آستانۀ نابودی قرار می گیرد و پرسش همه این می شود: آیا خدایان مرده اند؟
www.mowjbook.com
#نشرموج #مرتضي_رضايي #نبرد_خدايان #كتاب #فانتزي #اسطوره #معرفي_كتاب
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
پدرام بانگ زد:
-فرمان بده به آنان بتازند. ما را دیگر توان نبرد و جان جنگ نیست. آنان را به دوزخ برگردان فرخ همایون.
و شاه شمشیرش را برکشید. به سورنا و مهرآذر و کاوه که با او بودند نگاه کرد. با برآوردن شمشیرش هزاران سرباز، یکی از پس دیگری شمشیرش را برمیآورد.
شاه فرمان داد: به نام ایزد و برای میهن و از برای پیروزی، یک تن را باز نگذارید و به گوردخمههای گورسان بازگردانید.
اما پیش از آن که بخواهد فرمان تاختن بدهد، دیوان اهریمن پرست بودند که بهسویشان تازش گرفتند. هریک، بلندای دو مرد را داشتند. تیغهایی بزرگ و سنگین در دستانشان بود. نیمی از تنشان در زره بود. اما خود چنان پوستی بر تن داشتند که از پولاد سخت تر مینمود.
هزاران مرد و دیو بهسوی هم میتاختند. از کوبش پایشان، گرد و خاکستر آسمان را باردیگر تیره میکرد. انگار دل همة جهان در آن دشت و زیر پای آن مردان میتپید...
دهها هزار جنگجو درهم گره خوردند. تیغها در سینهها فرو رفت. سرها از گردنها فرو افتاد. پهلوها شکافته شد. چکاچک شمشیرها، هزاران شمشیر، پایان هستی میساخت. لشکریان اهریمن، درنده و زورمند بودند. اندیشهای جز کشتار نداشتند. اما دلیری پهلوانان شاهنشاهی را همآوردی نبود. به شمارگان ستارگان آسمان، مردان بر هم میکوفتند. شمشیرها هوا را میشکافت و بر سینهها مینشست. زمین زیر پای آن مردان زیر و زبر میشد. لشکریان پرشمار شاهنشاهی چنان پرتوان میجنگیدند که درهم شکستن لشکریان اهریمن آسان مینمود... گیو که دیوان را نابودگرِ یارانِ در رزمش میدید در شیپور خویش دمید. شهسواران به تاخت، بهسوی پیادگان خونخواره روانه شدند. زمین بر جای بند نبود. پانزده هزار سواره میتاختند و مرگ را با چرخش شمشیرها و تازش ستورانشان میپرداختند. از شکوه شان چشمها کور و از بانگ سم اسبانشان گوشها کر میگشت.
شاه در میانة کارزار دلاورانه میجنگید. هیچ کس در شمشیرزنی یارای ایستادن در برابر شاه رویین تن را نداشت. تا دید شهسوارانش بهسوی دشمنانش میتازند، مستانه راهی گشود. بی باک به دل مردانِ در تازش زد. سوارگان شکست ناپذیر سپاه، به مردان رسیدند. باردیگر هزاران کس در هم گره خوردند. شهسواران در میان دیوان و مردان تیغ نهادند. دو سپاه باردیگر به کشتار میرسید. از هرسو تیغ بود که سینه میشکافت. سرها بود که بر زمین میافتاد و زمین انگار از خون سیراب نمیشد.
همة دشت به خون و خاکستر دچار بود. پایانی بر آن کشتار نبود... #نبرد_خدايان #مرتضي_رضايي #فانتزي #كتاب #نشرموج
📚 @mowjpub
🌐 www.mowjbook.com
-فرمان بده به آنان بتازند. ما را دیگر توان نبرد و جان جنگ نیست. آنان را به دوزخ برگردان فرخ همایون.
و شاه شمشیرش را برکشید. به سورنا و مهرآذر و کاوه که با او بودند نگاه کرد. با برآوردن شمشیرش هزاران سرباز، یکی از پس دیگری شمشیرش را برمیآورد.
شاه فرمان داد: به نام ایزد و برای میهن و از برای پیروزی، یک تن را باز نگذارید و به گوردخمههای گورسان بازگردانید.
اما پیش از آن که بخواهد فرمان تاختن بدهد، دیوان اهریمن پرست بودند که بهسویشان تازش گرفتند. هریک، بلندای دو مرد را داشتند. تیغهایی بزرگ و سنگین در دستانشان بود. نیمی از تنشان در زره بود. اما خود چنان پوستی بر تن داشتند که از پولاد سخت تر مینمود.
هزاران مرد و دیو بهسوی هم میتاختند. از کوبش پایشان، گرد و خاکستر آسمان را باردیگر تیره میکرد. انگار دل همة جهان در آن دشت و زیر پای آن مردان میتپید...
دهها هزار جنگجو درهم گره خوردند. تیغها در سینهها فرو رفت. سرها از گردنها فرو افتاد. پهلوها شکافته شد. چکاچک شمشیرها، هزاران شمشیر، پایان هستی میساخت. لشکریان اهریمن، درنده و زورمند بودند. اندیشهای جز کشتار نداشتند. اما دلیری پهلوانان شاهنشاهی را همآوردی نبود. به شمارگان ستارگان آسمان، مردان بر هم میکوفتند. شمشیرها هوا را میشکافت و بر سینهها مینشست. زمین زیر پای آن مردان زیر و زبر میشد. لشکریان پرشمار شاهنشاهی چنان پرتوان میجنگیدند که درهم شکستن لشکریان اهریمن آسان مینمود... گیو که دیوان را نابودگرِ یارانِ در رزمش میدید در شیپور خویش دمید. شهسواران به تاخت، بهسوی پیادگان خونخواره روانه شدند. زمین بر جای بند نبود. پانزده هزار سواره میتاختند و مرگ را با چرخش شمشیرها و تازش ستورانشان میپرداختند. از شکوه شان چشمها کور و از بانگ سم اسبانشان گوشها کر میگشت.
شاه در میانة کارزار دلاورانه میجنگید. هیچ کس در شمشیرزنی یارای ایستادن در برابر شاه رویین تن را نداشت. تا دید شهسوارانش بهسوی دشمنانش میتازند، مستانه راهی گشود. بی باک به دل مردانِ در تازش زد. سوارگان شکست ناپذیر سپاه، به مردان رسیدند. باردیگر هزاران کس در هم گره خوردند. شهسواران در میان دیوان و مردان تیغ نهادند. دو سپاه باردیگر به کشتار میرسید. از هرسو تیغ بود که سینه میشکافت. سرها بود که بر زمین میافتاد و زمین انگار از خون سیراب نمیشد.
همة دشت به خون و خاکستر دچار بود. پایانی بر آن کشتار نبود... #نبرد_خدايان #مرتضي_رضايي #فانتزي #كتاب #نشرموج
📚 @mowjpub
🌐 www.mowjbook.com
Telegram
attach 📎
نبرد خدايان
.
.
.
رمان فانتزي و اسطوره اي نبرد خدايان نوشته مرتضي .
.
نبرد خدایان نبردی است که دروسعت یک دنیای تخیلی رخ می دهد با همۀ تفاوتهایی که در مذاهب و آیینها و منافع مردمان مختلف و حکومتهای آنها وجود دارد. ماجرای کتاب درست از اوج شروع می شود. سرزمینی گسیخته که خاندان پادشاهی در آن دچار اختلاف و شکاف شده اند و در یک سوی شکاف فرخ همایون، شاهنشاه کیانی ایستاده ودر سوی دیگر آمیستریس کیانی، میهن بانوی این سرزمین و دختر عموی پادشاه که به شدت با پسرعموی خویش مخالف است و خواهان مرگ و سرنگونی اوست. در میان این اختلافات شدید که به خونریزیهای هولناک ختم می شود، کتاب از جایی آغاز می شود که موجودی با لشکری مهیب به پشت مرزهای این سرزمین رسیده. همۀ پادشاهی ها و کشورهایی که در مسیرش بوده اند را مغلوب کرده و به زیر فرمان خویش کشیده. او خود را انگره سار می خواند؛ فرستادۀ اهریمن. روح پلیدیها در کالبد این جهانی پلیدیها دمیده شده و او برانگیخته شده تا فرمان خدایش را در جهان جاری کند و همۀ خدایان را از میان بردارد تا تنها یک خدا پرستیده شود. او برای شکست خوردن خلق نشده و آمده تا پیروز باشد. «پدرام دوشین» جادوگر پیر این سرزمین و «سوشان» پسرش گمان می کنند راه نابودی این برانگیخته را دریافته اند... در حالی که رازی عظیم و بزرگ از برابر چشمان آنها پنهان مانده و اینها همه در حالی است که اختلافات شاهنشاه و میهن بانو زمینه ساز یک خیانت بزرگ و جنایت عظیم می شود... سرانجام حوادث و اتفاقات بسیار تلخ و ناگواری رخ می دهد و همه چیز در آستانۀ نابودی قرار می گیرد و پرسش همه این می شود: آیا خدایان مرده اند؟
www.mowjbook.com
#نشرموج #مرتضي_رضايي #نبرد_خدايان #كتاب #فانتزي #اسطوره #معرفي_كتاب
.
.
.
رمان فانتزي و اسطوره اي نبرد خدايان نوشته مرتضي .
.
نبرد خدایان نبردی است که دروسعت یک دنیای تخیلی رخ می دهد با همۀ تفاوتهایی که در مذاهب و آیینها و منافع مردمان مختلف و حکومتهای آنها وجود دارد. ماجرای کتاب درست از اوج شروع می شود. سرزمینی گسیخته که خاندان پادشاهی در آن دچار اختلاف و شکاف شده اند و در یک سوی شکاف فرخ همایون، شاهنشاه کیانی ایستاده ودر سوی دیگر آمیستریس کیانی، میهن بانوی این سرزمین و دختر عموی پادشاه که به شدت با پسرعموی خویش مخالف است و خواهان مرگ و سرنگونی اوست. در میان این اختلافات شدید که به خونریزیهای هولناک ختم می شود، کتاب از جایی آغاز می شود که موجودی با لشکری مهیب به پشت مرزهای این سرزمین رسیده. همۀ پادشاهی ها و کشورهایی که در مسیرش بوده اند را مغلوب کرده و به زیر فرمان خویش کشیده. او خود را انگره سار می خواند؛ فرستادۀ اهریمن. روح پلیدیها در کالبد این جهانی پلیدیها دمیده شده و او برانگیخته شده تا فرمان خدایش را در جهان جاری کند و همۀ خدایان را از میان بردارد تا تنها یک خدا پرستیده شود. او برای شکست خوردن خلق نشده و آمده تا پیروز باشد. «پدرام دوشین» جادوگر پیر این سرزمین و «سوشان» پسرش گمان می کنند راه نابودی این برانگیخته را دریافته اند... در حالی که رازی عظیم و بزرگ از برابر چشمان آنها پنهان مانده و اینها همه در حالی است که اختلافات شاهنشاه و میهن بانو زمینه ساز یک خیانت بزرگ و جنایت عظیم می شود... سرانجام حوادث و اتفاقات بسیار تلخ و ناگواری رخ می دهد و همه چیز در آستانۀ نابودی قرار می گیرد و پرسش همه این می شود: آیا خدایان مرده اند؟
www.mowjbook.com
#نشرموج #مرتضي_رضايي #نبرد_خدايان #كتاب #فانتزي #اسطوره #معرفي_كتاب