1️⃣
🔘 مادران کربلا: مادر #عمرو_بن_جناده
🔷 مادر شهید
▪️ او با پسر و همسرش با کاروان امام حسین(ع) همراه شد. همسر او در کارزار #عاشورا به #شهادت رسید و پسر او نیز، با تشویق مادر راهی میدان شد.
▪️ مادر عمرو، پس از شهادت پسرش عمرو یکی از خیمه ها را برداشت و با آن دو نفر از اشرار قوم حرامیان را به دوزخ فرستاد و رجز خواند:
من پیرزنی ضعیف هستم که قدم خمیده و پیکرم لاغر و پوسیده شده؛ ولی ای گروه کافران! در یاری فرزندان عزیز حضرت فاطمه عزتمند، ضربه سختی به شما می زنم.
▪️ امام حسین (ع) پس از این، او را به خیام بازگرداند و در حق او دعا خیر فرمود.
▪️ او پس از شهادت امام حسین (ع) همراه با باقی زنان و کودکان، به دست گرگ صفتان #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظات شهید
▪️ کلاه خودش برای سرش بزرگ بود. کسی فکر نمی کرد نوجوان یازده ساله ای به میدان برود. ولی امکانات همین بود.
▪️ گرمی دستهای حسین بن علی (ع) را هنوز بر شانه اش احساس می کرد. نیزه را به دست گرفت و از زیر کلاه خود لشکریان را از نظر گذراند. در دلش «یا علی (ع)» گفت و رجز خواند:
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر...
امیر من حسین است و چه خوب امیری است.
▪️ سرور دل رسول بشیر نذیر است. پدر او علی مرتضی (ع) و مادرش فاطمه ی زهرا (س) است.
آیا چون او همانندی می شناسید؟ او نوری دارد، درخشنده تر از نور درخشان خورشید و رخساره ای چون قرص ماه!
🔷 وداع
▪️ زن، موهای سرخ شده ی عمرو را نوازش کرد و بوسید. سرش را به سینه چسباند و گفت:
چه خوب جنگیدی عمرو من! نور دیده ی مادر!» دوباره سرش را بالا گرفت و در چشمهایش نگریست و به لبهای چاک چاکش.
▪️ مادر، برخاست، سر را بوسید و گفت: «خداحافظ!» به سمت لشکر دشمن پرتابش کرد و درست به صورت کسی زد که از گریه ی او می خندید...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ج 1، ص 907.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: مادر #عمرو_بن_جناده
🔷 مادر شهید
▪️ او با پسر و همسرش با کاروان امام حسین(ع) همراه شد. همسر او در کارزار #عاشورا به #شهادت رسید و پسر او نیز، با تشویق مادر راهی میدان شد.
▪️ مادر عمرو، پس از شهادت پسرش عمرو یکی از خیمه ها را برداشت و با آن دو نفر از اشرار قوم حرامیان را به دوزخ فرستاد و رجز خواند:
من پیرزنی ضعیف هستم که قدم خمیده و پیکرم لاغر و پوسیده شده؛ ولی ای گروه کافران! در یاری فرزندان عزیز حضرت فاطمه عزتمند، ضربه سختی به شما می زنم.
▪️ امام حسین (ع) پس از این، او را به خیام بازگرداند و در حق او دعا خیر فرمود.
▪️ او پس از شهادت امام حسین (ع) همراه با باقی زنان و کودکان، به دست گرگ صفتان #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظات شهید
▪️ کلاه خودش برای سرش بزرگ بود. کسی فکر نمی کرد نوجوان یازده ساله ای به میدان برود. ولی امکانات همین بود.
▪️ گرمی دستهای حسین بن علی (ع) را هنوز بر شانه اش احساس می کرد. نیزه را به دست گرفت و از زیر کلاه خود لشکریان را از نظر گذراند. در دلش «یا علی (ع)» گفت و رجز خواند:
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر...
امیر من حسین است و چه خوب امیری است.
▪️ سرور دل رسول بشیر نذیر است. پدر او علی مرتضی (ع) و مادرش فاطمه ی زهرا (س) است.
آیا چون او همانندی می شناسید؟ او نوری دارد، درخشنده تر از نور درخشان خورشید و رخساره ای چون قرص ماه!
🔷 وداع
▪️ زن، موهای سرخ شده ی عمرو را نوازش کرد و بوسید. سرش را به سینه چسباند و گفت:
چه خوب جنگیدی عمرو من! نور دیده ی مادر!» دوباره سرش را بالا گرفت و در چشمهایش نگریست و به لبهای چاک چاکش.
▪️ مادر، برخاست، سر را بوسید و گفت: «خداحافظ!» به سمت لشکر دشمن پرتابش کرد و درست به صورت کسی زد که از گریه ی او می خندید...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ج 1، ص 907.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
2️⃣
🔘 مادران کربلا: قمر
🔷 مادر شهید
▪️ #قمر , مادر #وهب_بن_عبدالله و به #ام_وهب مشهور بود. او زنی شجاع و دلیر از یکی از طوایف مسیحی بود. او، پسر و همسر پسرش به دست امام حسین(ع) مسلمان شدند و با حضرت راهی #کربلا گشتند.
▪️ ام وهب، پسرش را تشویق به جنگ می کرد و از جنگاوری خود او نیز در مقاتل سخن به میان آمده است. او با عمود یکی از خیمه ها 2 تن از سربازان عمر بن سعد ملعون را به دوزخ فرستاد و از طرفی با سر بریده ی پسر خود نیز فرد دیگری را کشت.
▪️ او زمانی دست از جنگ کشید که امام حسین (ع) او را خطاب قرار داده و فرمودند: «ای مادر وهب! تو با پسرت به خدمت جناب رسول خدا (ص) مشرف خواهید شد. به سوی خیمه برگرد که جهاد از زنان برداشته شده است.»
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ وهب، تازه داماد بود. در صورتش برق جوانی و طراوت می درخشید و وقتی رجز می خواند، همه از هیبتش عقب می رفتند. امّ وهب، شانه های نازک عروسش را گرفته بود و آرامش می کرد و گاهی وقتی جنگ سخت می شد و هانیه تاب از کف می داد، به او نهیب می زد که: «بنگر شجاعت شوهرت را!»
▪️ وهب برای خداحافظی بازگشت. خون و عرق از سر و رویش می چکید ولی همچنان لبخند می زد. به سمت مادر و همسرش دوید و از مادرش پرسید: «مادر مهربانم! از من راضی شدی؟»
امّ وهب چشم از هانیه که خیره به وهب نگاه می کرد، برداشت و گفت: «هنوز نه! زمانی راضی می شوم که در مقابل امامت تو را کشته و به خون غلتیده ببینم.»
🔷 وداع
▪️ سر وهب درست در دامن مادرش افتاد. چیزی نمانده بود که هانیه از هوش برود. ولی مادر، از جا برخاست و با قدمهای محکم به سمت لشکر لعینان رفت. سر را بدون نشانه گیری به میان لشکر پرت کرد و فریاد زد:
چیزی را که در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم!
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ج 1، ص 865.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: قمر
🔷 مادر شهید
▪️ #قمر , مادر #وهب_بن_عبدالله و به #ام_وهب مشهور بود. او زنی شجاع و دلیر از یکی از طوایف مسیحی بود. او، پسر و همسر پسرش به دست امام حسین(ع) مسلمان شدند و با حضرت راهی #کربلا گشتند.
▪️ ام وهب، پسرش را تشویق به جنگ می کرد و از جنگاوری خود او نیز در مقاتل سخن به میان آمده است. او با عمود یکی از خیمه ها 2 تن از سربازان عمر بن سعد ملعون را به دوزخ فرستاد و از طرفی با سر بریده ی پسر خود نیز فرد دیگری را کشت.
▪️ او زمانی دست از جنگ کشید که امام حسین (ع) او را خطاب قرار داده و فرمودند: «ای مادر وهب! تو با پسرت به خدمت جناب رسول خدا (ص) مشرف خواهید شد. به سوی خیمه برگرد که جهاد از زنان برداشته شده است.»
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ وهب، تازه داماد بود. در صورتش برق جوانی و طراوت می درخشید و وقتی رجز می خواند، همه از هیبتش عقب می رفتند. امّ وهب، شانه های نازک عروسش را گرفته بود و آرامش می کرد و گاهی وقتی جنگ سخت می شد و هانیه تاب از کف می داد، به او نهیب می زد که: «بنگر شجاعت شوهرت را!»
▪️ وهب برای خداحافظی بازگشت. خون و عرق از سر و رویش می چکید ولی همچنان لبخند می زد. به سمت مادر و همسرش دوید و از مادرش پرسید: «مادر مهربانم! از من راضی شدی؟»
امّ وهب چشم از هانیه که خیره به وهب نگاه می کرد، برداشت و گفت: «هنوز نه! زمانی راضی می شوم که در مقابل امامت تو را کشته و به خون غلتیده ببینم.»
🔷 وداع
▪️ سر وهب درست در دامن مادرش افتاد. چیزی نمانده بود که هانیه از هوش برود. ولی مادر، از جا برخاست و با قدمهای محکم به سمت لشکر لعینان رفت. سر را بدون نشانه گیری به میان لشکر پرت کرد و فریاد زد:
چیزی را که در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم!
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ج 1، ص 865.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
3️⃣
🔘 مادران کربلا: ام کلثوم صغری
🔷 مادر شهید
▪️ ام کلثوم صغری: او دختر امیرمؤمنان، همسر #مسلم بن عقیل و مادر دو شهید #کربلا بودند. محمد و عبدالله.
▪️ حضرت مسلم (ع) چهار پسر داشتند که دو نفر از آنها در کربلا شهید شدند و دو نفر دیگر در #کوفه. ام کلثوم(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به دست حرامیان، #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ کسی از یاران نمانده بود. برادران و عموها و فرزندانشان، لباس رزم پوشیده و در خیمه نشسته بودند تا به مولایشان بگویند: «تا ما هستیم، به علی اکبر (ع) اذن میدان نده!»
▪️ #عبدالله_بن_مسلم از جا برخاست. حتی پیش از پسران #ام_البنین. اذن گرفت و به میدان رفت و رجز خواند:
▪️ «امروز پدرم مسلم را ملاقات می کنم و کسانی که در راه دین رسول خدا، شربت #شهادت نوشیدند.
▪️ اینان در بین مردم به دروغگویی شناخته نمی شدند؛ بلکه آنها بزرگان و شریفان قبیله اند: از سادات #بنی_هاشم.
🔷 وداع
▪️ چشم ام کلثوم به شکاف پیشانی عبدالله عادت نمی کرد. به خاطر می آورد: وقتی نگاهش می کرد که چگونه با دست عرق از پیشانی می گیرد، یک لحظه دیده بود که تیر، دست و پیشانی را به هم دوخته بود.
▪️ مادر، از روی اسب، سربلند کرده بود به نیزه می نگریست و بارها از خودش پرسید: چه می شد اگر دشت، اینهمه داغ و سوزان نبود...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 922.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: ام کلثوم صغری
🔷 مادر شهید
▪️ ام کلثوم صغری: او دختر امیرمؤمنان، همسر #مسلم بن عقیل و مادر دو شهید #کربلا بودند. محمد و عبدالله.
▪️ حضرت مسلم (ع) چهار پسر داشتند که دو نفر از آنها در کربلا شهید شدند و دو نفر دیگر در #کوفه. ام کلثوم(ع) پس از شهادت امام حسین(ع) به دست حرامیان، #اسیر شد.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ کسی از یاران نمانده بود. برادران و عموها و فرزندانشان، لباس رزم پوشیده و در خیمه نشسته بودند تا به مولایشان بگویند: «تا ما هستیم، به علی اکبر (ع) اذن میدان نده!»
▪️ #عبدالله_بن_مسلم از جا برخاست. حتی پیش از پسران #ام_البنین. اذن گرفت و به میدان رفت و رجز خواند:
▪️ «امروز پدرم مسلم را ملاقات می کنم و کسانی که در راه دین رسول خدا، شربت #شهادت نوشیدند.
▪️ اینان در بین مردم به دروغگویی شناخته نمی شدند؛ بلکه آنها بزرگان و شریفان قبیله اند: از سادات #بنی_هاشم.
🔷 وداع
▪️ چشم ام کلثوم به شکاف پیشانی عبدالله عادت نمی کرد. به خاطر می آورد: وقتی نگاهش می کرد که چگونه با دست عرق از پیشانی می گیرد، یک لحظه دیده بود که تیر، دست و پیشانی را به هم دوخته بود.
▪️ مادر، از روی اسب، سربلند کرده بود به نیزه می نگریست و بارها از خودش پرسید: چه می شد اگر دشت، اینهمه داغ و سوزان نبود...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 922.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
4️⃣
🔘 مادران کربلا: رباب
🔷 مادر شهید
▪️ #رباب ، دختر عاقل و عالمِ عدی بن اوس از #انصار ساکن #شام بود. کسی کلامش به فصاحت مشهور و زبانش به شاعری گشورده شده بود.
▪️ پس از ازدواج با حسین بن علی (ع)، مورد توجه و علاقه ایشان قرار گرفت؛ تا جایی که ایشان درباره رباب و دخترش فرموده است: «هرگز زندگی در خانه ای را دوست ندارم که در آن #سکینه و رباب نباشند. می خواهم تمام مال خود را نثارشان نمایم و من را سرزنش و عتاب نکنید.»
▪️رباب که در واقعه #کربلا حضور داشت، پس از #اربعین یکسال در زیر آفتاب نشست و هرگز در سایه نرفت تا اینکه از این مصیبت، به دیدار خداوند شتافت.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ لبهای #علی_اصغر ، مثل ماهیان بیرون از آب به هم می خورد. رباب، لبهای خشکش را گاز گرفت و او را به سینه ی بی شیر چسباند. ناگهان برخاست. هاجر وار میان خیمه ها می دوید و طلب آب می کرد.
▪️ #زینب (س) با چشمان پر اشک به او می نگریست. فرزند برادر را به آغوش گرفت و به سمت حسین (ع) رفت. رباب در سکوت به زینب خیره شد که طفل را در دستان برادر گذاشت و فرمود: «این طفل تو سه روز است آبی ننوشیده. از این قوم برای او جرعه ای #آب بطلب.»
▪️ حسین بن علی (ع) به سمت لشکریان دشمن برگشت و فرمود: «ای مردم! شما پیروان و خانواده ام را کشتید. جگر این طفل شیرخواره از #تشنگی آتش گرفته است. نزدیک به هلاکت رسیدن است، جرعه آبی برای این تشنه لب بدهید.»
▪️ رباب، به چشم خود دید، حرمله را و گلوی شش ماهه اش را. رباب، در سکوت، به رضای الهی راضی شد.
🔷 وداع
▪️برای علی (ع) یک قبر کوچک با غلاف شمشیر می کند و خاک مزارش با اشک در می آمیخت. صدای آه حسین (ع) زنها را از خیمه بیرون کشید. اول ام کلثوم دوید... پایش به لباس عربی می پیچید و زمین می خورد؛ آخر برادرزاده اش برای چه کشته بودند؟
▪️ فریاد می کشید: ای وای از آتش دلم! آه از این مصیبت!
▪️ علی در خاک رفت ولی این آخرین دیدار رباب نبود. رباب، زمانی که با دستان بسته و پای غل شده در زنجیر، در کاروان می رفت، بارها و بارها سر بلند کرد و سر علی را بر قامت نیزه دید و دید و دید...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 1009.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: رباب
🔷 مادر شهید
▪️ #رباب ، دختر عاقل و عالمِ عدی بن اوس از #انصار ساکن #شام بود. کسی کلامش به فصاحت مشهور و زبانش به شاعری گشورده شده بود.
▪️ پس از ازدواج با حسین بن علی (ع)، مورد توجه و علاقه ایشان قرار گرفت؛ تا جایی که ایشان درباره رباب و دخترش فرموده است: «هرگز زندگی در خانه ای را دوست ندارم که در آن #سکینه و رباب نباشند. می خواهم تمام مال خود را نثارشان نمایم و من را سرزنش و عتاب نکنید.»
▪️رباب که در واقعه #کربلا حضور داشت، پس از #اربعین یکسال در زیر آفتاب نشست و هرگز در سایه نرفت تا اینکه از این مصیبت، به دیدار خداوند شتافت.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ لبهای #علی_اصغر ، مثل ماهیان بیرون از آب به هم می خورد. رباب، لبهای خشکش را گاز گرفت و او را به سینه ی بی شیر چسباند. ناگهان برخاست. هاجر وار میان خیمه ها می دوید و طلب آب می کرد.
▪️ #زینب (س) با چشمان پر اشک به او می نگریست. فرزند برادر را به آغوش گرفت و به سمت حسین (ع) رفت. رباب در سکوت به زینب خیره شد که طفل را در دستان برادر گذاشت و فرمود: «این طفل تو سه روز است آبی ننوشیده. از این قوم برای او جرعه ای #آب بطلب.»
▪️ حسین بن علی (ع) به سمت لشکریان دشمن برگشت و فرمود: «ای مردم! شما پیروان و خانواده ام را کشتید. جگر این طفل شیرخواره از #تشنگی آتش گرفته است. نزدیک به هلاکت رسیدن است، جرعه آبی برای این تشنه لب بدهید.»
▪️ رباب، به چشم خود دید، حرمله را و گلوی شش ماهه اش را. رباب، در سکوت، به رضای الهی راضی شد.
🔷 وداع
▪️برای علی (ع) یک قبر کوچک با غلاف شمشیر می کند و خاک مزارش با اشک در می آمیخت. صدای آه حسین (ع) زنها را از خیمه بیرون کشید. اول ام کلثوم دوید... پایش به لباس عربی می پیچید و زمین می خورد؛ آخر برادرزاده اش برای چه کشته بودند؟
▪️ فریاد می کشید: ای وای از آتش دلم! آه از این مصیبت!
▪️ علی در خاک رفت ولی این آخرین دیدار رباب نبود. رباب، زمانی که با دستان بسته و پای غل شده در زنجیر، در کاروان می رفت، بارها و بارها سر بلند کرد و سر علی را بر قامت نیزه دید و دید و دید...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار،ج 1، ص 1009.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
5️⃣
🔘 مادران کربلا: زینب کبری(س)
🔷 مادر شهید
▪️ حضرت #زینب_کبری (س), سومین فرزند امیرمؤمنان علی(ع) و فاطمه زهرا(س), حدوداً پنج ساله بود که مادرش به شهادت رسید و در جوانی پدرش و کمی بعد, برادر بزرگش حسن مجتبی(ع) و حدوداً در پنجاه سالگی، در #کربلا برادر مجبوبش امام حسین(ع) به #شهادت رسید.
▪️ از نقش ایشان در کربلا، همین جمله بس که
سرّ نی در #نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود...
▪️ حضرت زینب (س)، مادر دو شهید کربلا بودند: #عون و #محمد بن #عبدالله_بن_جعفر_طیار.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ اول محمد رجز خواند:
از این دشمنان به خداوند شکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند...
▪️ و بعد عون خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفرم؛ شهید صدق و صفاست و رویش چون مهتاب درخشنده است و در باغ های بهشت با بالهای سبز پرواز می کند و همین برای سربلندی من کافی است.
▪️ دورشان را گرفتند و جنگیدن آغاز شد. دو برادر، فرزند بزرگان بودند. پشت به پشت هم، همچون علی(ع) جنگیدند و کربلا, محراب خونین شهادتشان شد...
🔷 وداع
▪️حسین (ع)، عون رو با یک دست و محمد را با دست دیگر در آغوش گرفته بود و به سمت خیمه شهدا می آورد. اشک بر گونه هایش جاری بود. تا پیکر خونین آن دو رسید، زنان بر سر زنان جمع شدند.
▪️ هر شهیدی که می آوردند، اول از همه زینب(س) به سمتش می دوید. فرزندانش که آمدند، از گوشه خیمه چند دانه اشک به استقبالشان ریخت.
▪️بیرون نیامد که مبادا رخساره زیبای برادر را شرمنده ببیند...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص 927.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: زینب کبری(س)
🔷 مادر شهید
▪️ حضرت #زینب_کبری (س), سومین فرزند امیرمؤمنان علی(ع) و فاطمه زهرا(س), حدوداً پنج ساله بود که مادرش به شهادت رسید و در جوانی پدرش و کمی بعد, برادر بزرگش حسن مجتبی(ع) و حدوداً در پنجاه سالگی، در #کربلا برادر مجبوبش امام حسین(ع) به #شهادت رسید.
▪️ از نقش ایشان در کربلا، همین جمله بس که
سرّ نی در #نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود...
▪️ حضرت زینب (س)، مادر دو شهید کربلا بودند: #عون و #محمد بن #عبدالله_بن_جعفر_طیار.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ اول محمد رجز خواند:
از این دشمنان به خداوند شکوه میبرم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر میبرند...
▪️ و بعد عون خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفرم؛ شهید صدق و صفاست و رویش چون مهتاب درخشنده است و در باغ های بهشت با بالهای سبز پرواز می کند و همین برای سربلندی من کافی است.
▪️ دورشان را گرفتند و جنگیدن آغاز شد. دو برادر، فرزند بزرگان بودند. پشت به پشت هم، همچون علی(ع) جنگیدند و کربلا, محراب خونین شهادتشان شد...
🔷 وداع
▪️حسین (ع)، عون رو با یک دست و محمد را با دست دیگر در آغوش گرفته بود و به سمت خیمه شهدا می آورد. اشک بر گونه هایش جاری بود. تا پیکر خونین آن دو رسید، زنان بر سر زنان جمع شدند.
▪️ هر شهیدی که می آوردند، اول از همه زینب(س) به سمتش می دوید. فرزندانش که آمدند، از گوشه خیمه چند دانه اشک به استقبالشان ریخت.
▪️بیرون نیامد که مبادا رخساره زیبای برادر را شرمنده ببیند...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص 927.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
6️⃣
🔘 مادران کربلا: فاطمه زهرا(س)
🔷 مادر شهید
▪️ #فاطمه زهرا(س), دختر رسول گرامی اسلام(ص) و همسر علی بن ابی طالب(ع) بود. کسی که به فضائل او هیچ کس نتوانسته و نمی تواند دست یابد.
▪️ حضرت فاطمه کبری(س) در سال یازدهم هجری، در حمایت از ولایت امیرمؤمنان (ع)، مجروح شده و به #شهادت رسیدند و با شهادت ایشان و فرزندانشان, اسلام زنده ماند و رشد یافت.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ نفس نفس زنان دور پیکر خون آلود او جمع شده بودند. با وجود صدها زخم، چون ماه تابان می درخشید. از همه زیباتر بود. کسی پا بر سینه او گذاشت و ما بقی همچون زوزه ی کفتار، قهقهه زدند. دور تا دور او را گرفتند. هر کس چیزی دستش بود و عجیب آنکه، شمشیر و نیزه و سنان و تیر، همه خون آلود بودند.
▪️ شنیدند که آب خواست. همه خندیدند . کسی وقیحانه گفت: آبی جز شراب دوزخی نمی نوشی آن هم در هاویه!
▪️ و #حسین (ع) با آخرین رمق گفت: «بلکه نزد جدم رسول خدا(ص) می روم و در منزل او که قرارگاه صدق است, تحت حمایت خدای توانا خواهم بود و از آب پاک بنوشم و از آنچه با من کردید به او شکایت می کنم.»
▪️ همه خشمگین شدند. حمله کردند و دریدند و جهان، بر هم ریخت.
▪️ دشت، تاریک تاریک شد، سرخ سرخ از خاک سرخی که از صحرا برخاسته بود و در باد می پیچید و همه چیز را محو می کرد. وقتی که باد فرو نشست، جز لاله ای در خون، چیزی میان قتلگاه نبود و هیچکس صدای شیون سوزناک فاطمه (س) را نشنید...
🔷 وداع
▪️ «ای زینب! ام کلثوم! حسن! حسین! این آخرین ملاقات با مادرتان است تا در #بهشت همدیگر را ملاقات کنیم. بیایید و توشه بگیرید.»
▪️ جمله علی (ع) به پایان نرسیده بود که فرزندان درد کشیده گرد مادر جمع شدند.
▪️ حسین (ع) صورتش را بر پای مادر گذاشته بود و می گریست و می گفت: « مادر! منم فرزندت حسين! با من حرف بزن پيش از آنكه دلم از كار بيفتد.»
▪️ ماجرا تمام نشد، شمشیر #انتقام در پیش است و زهرا (س)، انتقام خون فرزندانش را خواهد گرفت. هم انتقام خون حسین (ع) را هم انتقام خون #عباس را...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص 927.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 مادران کربلا: فاطمه زهرا(س)
🔷 مادر شهید
▪️ #فاطمه زهرا(س), دختر رسول گرامی اسلام(ص) و همسر علی بن ابی طالب(ع) بود. کسی که به فضائل او هیچ کس نتوانسته و نمی تواند دست یابد.
▪️ حضرت فاطمه کبری(س) در سال یازدهم هجری، در حمایت از ولایت امیرمؤمنان (ع)، مجروح شده و به #شهادت رسیدند و با شهادت ایشان و فرزندانشان, اسلام زنده ماند و رشد یافت.
🔷 آخرین لحظه ی شهید
▪️ نفس نفس زنان دور پیکر خون آلود او جمع شده بودند. با وجود صدها زخم، چون ماه تابان می درخشید. از همه زیباتر بود. کسی پا بر سینه او گذاشت و ما بقی همچون زوزه ی کفتار، قهقهه زدند. دور تا دور او را گرفتند. هر کس چیزی دستش بود و عجیب آنکه، شمشیر و نیزه و سنان و تیر، همه خون آلود بودند.
▪️ شنیدند که آب خواست. همه خندیدند . کسی وقیحانه گفت: آبی جز شراب دوزخی نمی نوشی آن هم در هاویه!
▪️ و #حسین (ع) با آخرین رمق گفت: «بلکه نزد جدم رسول خدا(ص) می روم و در منزل او که قرارگاه صدق است, تحت حمایت خدای توانا خواهم بود و از آب پاک بنوشم و از آنچه با من کردید به او شکایت می کنم.»
▪️ همه خشمگین شدند. حمله کردند و دریدند و جهان، بر هم ریخت.
▪️ دشت، تاریک تاریک شد، سرخ سرخ از خاک سرخی که از صحرا برخاسته بود و در باد می پیچید و همه چیز را محو می کرد. وقتی که باد فرو نشست، جز لاله ای در خون، چیزی میان قتلگاه نبود و هیچکس صدای شیون سوزناک فاطمه (س) را نشنید...
🔷 وداع
▪️ «ای زینب! ام کلثوم! حسن! حسین! این آخرین ملاقات با مادرتان است تا در #بهشت همدیگر را ملاقات کنیم. بیایید و توشه بگیرید.»
▪️ جمله علی (ع) به پایان نرسیده بود که فرزندان درد کشیده گرد مادر جمع شدند.
▪️ حسین (ع) صورتش را بر پای مادر گذاشته بود و می گریست و می گفت: « مادر! منم فرزندت حسين! با من حرف بزن پيش از آنكه دلم از كار بيفتد.»
▪️ ماجرا تمام نشد، شمشیر #انتقام در پیش است و زهرا (س)، انتقام خون فرزندانش را خواهد گرفت. هم انتقام خون حسین (ع) را هم انتقام خون #عباس را...
📚 مجلسی، محمد باقر، محن الابرار، ترجمه ی مقتل بحارالانوار، ص 927.
#مادران_کربلا
#مهدیه_ثارالله
#ماه_محرم
@mouood_org