This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔘 با #حسین_ع یا با شامیان
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#پادکست
#اسماعیل_شفیعی_سروستانی
#از_قله_عاشورا_تا_دریای_ظهور | شماره ۶
#محرم
@mouood_org
@mouood_multimedia
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#پادکست
#اسماعیل_شفیعی_سروستانی
#از_قله_عاشورا_تا_دریای_ظهور | شماره ۶
#محرم
@mouood_org
@mouood_multimedia
◽️ عيسی خشّاب نقل میكند كه گفت: به امام حسين(ع) عرض كردم: آيا صاحب الامر شماييد؟ فرمودند:
«نه، بلكه صاحب الامر، آن دورافتاده گریزان است كه انتقام خون پدر او گرفته نشده و پنهان شده از دست عموی خويش است. و [آنگاه كه ظهور كند] شمشير [پيكار با ستم پيشگان] را هشت ماه بر شانه خود مینهد.»
◽️ «كمالالدين»، ج 1، ص 318، ح 5.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«نه، بلكه صاحب الامر، آن دورافتاده گریزان است كه انتقام خون پدر او گرفته نشده و پنهان شده از دست عموی خويش است. و [آنگاه كه ظهور كند] شمشير [پيكار با ستم پيشگان] را هشت ماه بر شانه خود مینهد.»
◽️ «كمالالدين»، ج 1، ص 318، ح 5.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔘 برای یاریتان آمادهایم
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#پادکست
#اسماعیل_شفیعی_سروستانی
#از_قله_عاشورا_تا_دریای_ظهور | شماره ۷
#محرم
@mouood_org
@mouood_multimedia
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#پادکست
#اسماعیل_شفیعی_سروستانی
#از_قله_عاشورا_تا_دریای_ظهور | شماره ۷
#محرم
@mouood_org
@mouood_multimedia
◽️ امام حسين(ع) فرمودند:
«اگر مهدی آل محمّد(ص) قيام كند، مردم او را نمیشناسند؛ زيرا او به سوي آنان میآيد، در حالیكه جوانی رشيد است و از بزرگترين آزمونها اين است كه صاحب مردم [امام زمان] جوان ظهور میكند؛ در حالیكه آنان میپندارند، او پيرمرد كهنسالی است.»
◽️ «عقدالدرر»، ص 41.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«اگر مهدی آل محمّد(ص) قيام كند، مردم او را نمیشناسند؛ زيرا او به سوي آنان میآيد، در حالیكه جوانی رشيد است و از بزرگترين آزمونها اين است كه صاحب مردم [امام زمان] جوان ظهور میكند؛ در حالیكه آنان میپندارند، او پيرمرد كهنسالی است.»
◽️ «عقدالدرر»، ص 41.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
◽️ عميره دختر نفيل گويد: از حسين بن علي(ع) شنيدم میفرمودند:
«آن امر (فرج) كه انتظارش را میكشيد، رخ نخواهد داد؛ مگر اينكه در اثر آشفتگی و نابسامانی، دستهای از شما از دسته ديگر برائت جويد و برخی از شما بر چهره برخی ديگر آب دهان بيفكند و گروهی از شما به كفرِ گروه ديگر شهادت دهد و بعضی از شما بعض ديگر را لعن فرستد.»
عميره پرسید: در آن زمان هيچ خيری نيست؟!!
فرمودند: «همه خيرها در آن زمان جمع است. قائم ما قيام میكند و همه آن بدیها را برطرف میسازد.»
◽️ «الغيبة نعمانی»، ص 205، ح 9.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«آن امر (فرج) كه انتظارش را میكشيد، رخ نخواهد داد؛ مگر اينكه در اثر آشفتگی و نابسامانی، دستهای از شما از دسته ديگر برائت جويد و برخی از شما بر چهره برخی ديگر آب دهان بيفكند و گروهی از شما به كفرِ گروه ديگر شهادت دهد و بعضی از شما بعض ديگر را لعن فرستد.»
عميره پرسید: در آن زمان هيچ خيری نيست؟!!
فرمودند: «همه خيرها در آن زمان جمع است. قائم ما قيام میكند و همه آن بدیها را برطرف میسازد.»
◽️ «الغيبة نعمانی»، ص 205، ح 9.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
◽️ امام حسين(ع) فرمودند:
«با يكديگر رابطه برقرار كنيد و به همديگر احسان كنيد. سوگند به آن خدايی كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد! بر شما آن چنان روزی فراخواهد رسيد كه در آن هيچ كس برای پرداخت دينار و درهم (انفاقی) خود، جايی [و كسی] را پيدا نمیكند.»
◽️ «عقد الدرر»، ص 171.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«با يكديگر رابطه برقرار كنيد و به همديگر احسان كنيد. سوگند به آن خدايی كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد! بر شما آن چنان روزی فراخواهد رسيد كه در آن هيچ كس برای پرداخت دينار و درهم (انفاقی) خود، جايی [و كسی] را پيدا نمیكند.»
◽️ «عقد الدرر»، ص 171.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
◽️ امام عصر(عج) در تفسیر عبارت «کهیعص» فرمودند:
«كاف» اسم كربلا و «هاء» اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهره (خاندان مكرّم حضرت رسالت) است؛ «ياء» اشاره به يزيد است كه بر حسين(ع) ظلم نمود؛ «عين» اشاره به عطش و تشنگی حسين(ع) [و ياران عزيز او]ست و «ص» اشاره به صبر آن حضرت است [در مقابل مصايب و شدايد].»
◽️ طبرسی، «الاحتجاج»، ج 2، ص 268.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«كاف» اسم كربلا و «هاء» اشاره به شهادت و هلاكت عترت طاهره (خاندان مكرّم حضرت رسالت) است؛ «ياء» اشاره به يزيد است كه بر حسين(ع) ظلم نمود؛ «عين» اشاره به عطش و تشنگی حسين(ع) [و ياران عزيز او]ست و «ص» اشاره به صبر آن حضرت است [در مقابل مصايب و شدايد].»
◽️ طبرسی، «الاحتجاج»، ج 2، ص 268.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
🔘ماجرای تنور
▪️صدای جیغ و نعره و گرگر آتش در صدای هوهوی طوفان سرخ رنگ می پیچید و دشت، غلغله بود. ماه نمی تابید، ستاره نمی درخشید و غیر از آتشی که از خیمه ها بالا می رفت، روشنایی دیگری در دشت نبود.
▪️«خولی» کیسه را بر دوشش انداخت و در اشتیاق گرفتن مژدگانی به خانه تاخت.
▪️وقتی به خانه رسید، حتم داشت، «نوار» خوابیده است، چرا که شب از نیمه گذشته بود. کیسه را در تنور انداخت و در حالی که از شوق سر تا پا می لرزید، زرهش را گوشه ای انداخت و خودش را در بستر انداخت.
▪️نوار، با تکان او، از خواب بیدار شد. نیم خیز شد و برق شیطنت آمیز چشمهای همسرش را از نظر گذراند و مو بر تنش سیخ شد. در حالی که با دقت به او می نگریست، گفت: «گنج یافتهای؟»
▪️خولی خندید و گفت: «نه. سر حسین (ع) را آورده ام.»
▪️چشمهای نوار باریک شد. زیر لب گفت: «حسین؟ کدام حسین؟» خولی که حوصله اش سر رفته بود خمیازه ای کشید و گفت: «حسین بن علی (ع) ای زن احمق!»
▪️نوار از جا جست. با دستانش به سرش چنگ زد و از وحشت ناله کرد. به سمت خولی هجوم برد و بر سر و سینه اش کوفت. اشک می ریخت و فریاد می زد: «وای بر تو! سر پسر پیغمبر را به خانه آورده ای؟! بختت سیاه بود نوار با این شوهر کردنت! خاک بر سرت مرد! خاک بر سرت. کجاست؟ کجا گذاشتی آن سر عزیز را؟»
▪️خولی فریاد زد: «تنور» و با چشمهای بیرون زده، دویدن نوار را دنبال کرد.
▪️نوار، تا صبح کنار تنور قرآن خواند و بر سرش زد. نوری چون عمود، از تنور به آسمان بالا می رفت و دور تا دور نور، پرندگان سفید رنگی می چرخیدند و می چرخیدند و می چرخیدند...
📚 منبع روایت: قمی، عباس، منتهی الآمال، ج1، نشر حسینی، 1375، ص 474.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
▪️صدای جیغ و نعره و گرگر آتش در صدای هوهوی طوفان سرخ رنگ می پیچید و دشت، غلغله بود. ماه نمی تابید، ستاره نمی درخشید و غیر از آتشی که از خیمه ها بالا می رفت، روشنایی دیگری در دشت نبود.
▪️«خولی» کیسه را بر دوشش انداخت و در اشتیاق گرفتن مژدگانی به خانه تاخت.
▪️وقتی به خانه رسید، حتم داشت، «نوار» خوابیده است، چرا که شب از نیمه گذشته بود. کیسه را در تنور انداخت و در حالی که از شوق سر تا پا می لرزید، زرهش را گوشه ای انداخت و خودش را در بستر انداخت.
▪️نوار، با تکان او، از خواب بیدار شد. نیم خیز شد و برق شیطنت آمیز چشمهای همسرش را از نظر گذراند و مو بر تنش سیخ شد. در حالی که با دقت به او می نگریست، گفت: «گنج یافتهای؟»
▪️خولی خندید و گفت: «نه. سر حسین (ع) را آورده ام.»
▪️چشمهای نوار باریک شد. زیر لب گفت: «حسین؟ کدام حسین؟» خولی که حوصله اش سر رفته بود خمیازه ای کشید و گفت: «حسین بن علی (ع) ای زن احمق!»
▪️نوار از جا جست. با دستانش به سرش چنگ زد و از وحشت ناله کرد. به سمت خولی هجوم برد و بر سر و سینه اش کوفت. اشک می ریخت و فریاد می زد: «وای بر تو! سر پسر پیغمبر را به خانه آورده ای؟! بختت سیاه بود نوار با این شوهر کردنت! خاک بر سرت مرد! خاک بر سرت. کجاست؟ کجا گذاشتی آن سر عزیز را؟»
▪️خولی فریاد زد: «تنور» و با چشمهای بیرون زده، دویدن نوار را دنبال کرد.
▪️نوار، تا صبح کنار تنور قرآن خواند و بر سرش زد. نوری چون عمود، از تنور به آسمان بالا می رفت و دور تا دور نور، پرندگان سفید رنگی می چرخیدند و می چرخیدند و می چرخیدند...
📚 منبع روایت: قمی، عباس، منتهی الآمال، ج1، نشر حسینی، 1375، ص 474.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
◽️ امام عصر(عج) در بخشی از زیارت ناحیه مقدّسه (زیارت امام حسین(ع)) فرمودند:
«پس از خدايی كه مقامت را گرامی داشت و مرا به تو كرامت بخشيد، درخواست میكنم خونخواهی تو را همراه با امام و پيشوای پيروزمند در خاندان حضرت محمّد(ص) روزی من كند.»
◽️ «مفاتيح الجنان»، زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«پس از خدايی كه مقامت را گرامی داشت و مرا به تو كرامت بخشيد، درخواست میكنم خونخواهی تو را همراه با امام و پيشوای پيروزمند در خاندان حضرت محمّد(ص) روزی من كند.»
◽️ «مفاتيح الجنان»، زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
◽️ امام عصر(عج) در بخشی از زیارت ناحیه مقدّسه (زیارت امام حسین(ع)) فرمودند:
«اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت و مُقدَّرات الهى مرا از یارىِ تو باز داشت و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند، بجنگم و با کسانی که با تو دشمنى کردند، خصومت نمایم، (در عوض) صبح و شام بر تو مویه میکنم و به جاى اشک، بر تو خون میگریم...»
◽️ «مفاتيح الجنان»، زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«اگرچه زمانه مرا به تأخیر انداخت و مُقدَّرات الهى مرا از یارىِ تو باز داشت و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند، بجنگم و با کسانی که با تو دشمنى کردند، خصومت نمایم، (در عوض) صبح و شام بر تو مویه میکنم و به جاى اشک، بر تو خون میگریم...»
◽️ «مفاتيح الجنان»، زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا.
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
◽️ امام عصر(عج) در بخشی از زیارت ناحیه مقدّسه (زیارت امام حسین(ع)) فرمودند:
«اى واى بر این سرکشان گناهکار! چرا که با کشتن تو، اسلام را کشتند و نماز و روزه را رها نمودند و سنتها و احکام (دین) را از بین بردند و پایههاى ایمان را منهدم نمودند و آیاتِ قرآن را تحریف کرده در (وادىِ) جنایت و عداوت پیش تاختند...»
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
«اى واى بر این سرکشان گناهکار! چرا که با کشتن تو، اسلام را کشتند و نماز و روزه را رها نمودند و سنتها و احکام (دین) را از بین بردند و پایههاى ایمان را منهدم نمودند و آیاتِ قرآن را تحریف کرده در (وادىِ) جنایت و عداوت پیش تاختند...»
📚 « #از_حسین_ع_تا_مهدی_ع »
📬 خرید از یاران شاپ yon.ir/5i3WJ
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#سلام_بر_حسین_ع
#محرم
@mouood_org
🔘 باد و سليمان(ع)
▪️سليمان بر بساط خود، در آسمان در حال حركت بود. ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سليمان از كنترل وی خارج شد. سليمان(ع) تعجب كرد و وحشت و اضطرابی عجيب، سراپای او را فرا گرفت.
▪️پرسيد: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به
قتلگاه حسين(ع) رسيدهايم.
سليمان پرسيد: حسين(ع)
كيست؟
▪️باد گفت: او فرزند علی بن ابيطالب و دختر خاتم الانبيا ـ محمد مصطفی ـ است كه در اين سرزمين، به دست قومی جفاكار به قتل ميرسد.
سليمان پرسيد: نام قاتلش كيست؟
پاسخ داد: او ملعون زمين و آسمانها است.
▪️در اين هنگام، سليمان دست به آسمان برداشت و يزيد را لعن كرد. باد به خود آمد و بساط سليمان را برداشت و از زمين كربلا دور كرد.
📚 علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص ۱۵۶ به نقل #ماهنامه_موعود، سال۱۳۸۵، شماره۷۲
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#گذر_پیامبران_بر_کربلا
#ماه_محرم
@mouood_org
▪️سليمان بر بساط خود، در آسمان در حال حركت بود. ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سليمان از كنترل وی خارج شد. سليمان(ع) تعجب كرد و وحشت و اضطرابی عجيب، سراپای او را فرا گرفت.
▪️پرسيد: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به
قتلگاه حسين(ع) رسيدهايم.
سليمان پرسيد: حسين(ع)
كيست؟
▪️باد گفت: او فرزند علی بن ابيطالب و دختر خاتم الانبيا ـ محمد مصطفی ـ است كه در اين سرزمين، به دست قومی جفاكار به قتل ميرسد.
سليمان پرسيد: نام قاتلش كيست؟
پاسخ داد: او ملعون زمين و آسمانها است.
▪️در اين هنگام، سليمان دست به آسمان برداشت و يزيد را لعن كرد. باد به خود آمد و بساط سليمان را برداشت و از زمين كربلا دور كرد.
📚 علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص ۱۵۶ به نقل #ماهنامه_موعود، سال۱۳۸۵، شماره۷۲
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#گذر_پیامبران_بر_کربلا
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 زندگانِ سر جدا
▪️ حرث بن وكيده جمعیت را کنار میزد تا بتواند نگاه دقیقتری به کاروان اسرا بیندازد که به شام آورده بودند. صف را شکست و پیشاپیش مردم ایستاد و با دقّت به زنان محجوبی و خاکی و خمیده ای که از کنارش رد میشد نگاه کرد.
ناگهان صدایی از بالای سر به گوشش رسید. بر سر نیزه سری آیات سورة کهف را میخواند:
«و میگویند این از آیات شگفت ماست!»
▪️ تن حرث، به لرزه افتاد. صدا، صدای آشنای حسین بن علی(ع) بود. با اشک حلقه زده در چشمانش زیر لب پرسید: به راستی این سر حسین بن علی(ع) است که قرآن میخواند؟
▪️ ناگاه بانگ حسین بن علی(ع) همچون صاعقه بر قلبش فرود آمد: «ای ابن وكيده! آيا نمیدانی ما امامان، نزد پروردگار خود زندهايم؟!»
▪️ حرث با وحشت به اسرایی نگاه کرد که حال میدانست خاندان رسول خداست و به سنگها و ریگهایی که از بالای پشت بامها بر سرشان می ریخت. از دلش گذشت که سر را برباید و به گوشهای فرار کند.
▪️ هنوز فکرش کامل نشده بود که امام حسین(ع) مخاطبش ساخت:
«اي ابن وكيده! اين كار تو نيست. اينكه خونم را ريختند، نزد خداوند متعال عظيمتر از گرداندن سر من (در كوی و برزنها) است. پس ايشان را به حال خود واگذار.»
▪️ «زودى خواهند دانست؛ هنگامى كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مىشوند.»
📚 منبع: « #شعور_و_شهود_عاشوراییان»، ص 152.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
▪️ حرث بن وكيده جمعیت را کنار میزد تا بتواند نگاه دقیقتری به کاروان اسرا بیندازد که به شام آورده بودند. صف را شکست و پیشاپیش مردم ایستاد و با دقّت به زنان محجوبی و خاکی و خمیده ای که از کنارش رد میشد نگاه کرد.
ناگهان صدایی از بالای سر به گوشش رسید. بر سر نیزه سری آیات سورة کهف را میخواند:
«و میگویند این از آیات شگفت ماست!»
▪️ تن حرث، به لرزه افتاد. صدا، صدای آشنای حسین بن علی(ع) بود. با اشک حلقه زده در چشمانش زیر لب پرسید: به راستی این سر حسین بن علی(ع) است که قرآن میخواند؟
▪️ ناگاه بانگ حسین بن علی(ع) همچون صاعقه بر قلبش فرود آمد: «ای ابن وكيده! آيا نمیدانی ما امامان، نزد پروردگار خود زندهايم؟!»
▪️ حرث با وحشت به اسرایی نگاه کرد که حال میدانست خاندان رسول خداست و به سنگها و ریگهایی که از بالای پشت بامها بر سرشان می ریخت. از دلش گذشت که سر را برباید و به گوشهای فرار کند.
▪️ هنوز فکرش کامل نشده بود که امام حسین(ع) مخاطبش ساخت:
«اي ابن وكيده! اين كار تو نيست. اينكه خونم را ريختند، نزد خداوند متعال عظيمتر از گرداندن سر من (در كوی و برزنها) است. پس ايشان را به حال خود واگذار.»
▪️ «زودى خواهند دانست؛ هنگامى كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مىشوند.»
📚 منبع: « #شعور_و_شهود_عاشوراییان»، ص 152.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘موسی و كربلا
▪️موسی(ع) با «يوشعبن نون» در راه بودند كه ناگهان، نعلين موسی پاره شد و خاری در پايش فرو رفت و خون از آن جاری شد.
▪️موسی رو به آسمان گفت: خدايا! مگر از من گناهی سر زده است كه به چنين كيفری، در دنيا مبتلا میشوم؟
▪️خطاب رسيد: «ای موسی! نام اين سرزمين كربلا است و در همين سرزمين، خون حسين(ع) ريخته میشود و به دست قومی جفاكار به قتل میرسد.»
▪️موسی گفت: خدايا! حسين كيست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفی، آخرين فرستاده من، است.»
▪️عرض كرد: قاتل او كيست؟ فرمود: «كسی است كه ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هوا نيز او را لعن می كنند.»
موسی(ع) نيز رو به آسمان كرد و قاتلان حسين(ع) را لعن و نفرين كرد و با يوشع از زمين كربلا گذشت.
📚 علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص ۱۵۶ به نقل #ماهنامه_موعود، سال۱۳۸۵، شماره۷۲
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#گذر_پیامبران_بر_کربلا
#ماه_محرم
@mouood_org
▪️موسی(ع) با «يوشعبن نون» در راه بودند كه ناگهان، نعلين موسی پاره شد و خاری در پايش فرو رفت و خون از آن جاری شد.
▪️موسی رو به آسمان گفت: خدايا! مگر از من گناهی سر زده است كه به چنين كيفری، در دنيا مبتلا میشوم؟
▪️خطاب رسيد: «ای موسی! نام اين سرزمين كربلا است و در همين سرزمين، خون حسين(ع) ريخته میشود و به دست قومی جفاكار به قتل میرسد.»
▪️موسی گفت: خدايا! حسين كيست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفی، آخرين فرستاده من، است.»
▪️عرض كرد: قاتل او كيست؟ فرمود: «كسی است كه ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هوا نيز او را لعن می كنند.»
موسی(ع) نيز رو به آسمان كرد و قاتلان حسين(ع) را لعن و نفرين كرد و با يوشع از زمين كربلا گذشت.
📚 علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص ۱۵۶ به نقل #ماهنامه_موعود، سال۱۳۸۵، شماره۷۲
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع، بازارسال کنید.
#گذر_پیامبران_بر_کربلا
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 رأس الحسین، این دفین، کیف دفین
▪️در چندین و چند منزلی که سر مقدَس امام حسین (ع)، بر نیزه برده می شد، وقایع بسیاری رخ داد؛ امّا درباره ی محل دفن سر مقدس امام حسین (ع)، در میان روایات، اختلاف وجود دارد. در ادامه به بیان نقلهای مختلف درباره ی محل و نحوه ی دفن سر ایشان می پردازیم.
▪️ #کربلا
مشهورترین روایت که اکثر علمای شیعه آن را پذیرفته اند، دفن سر امام حسین (ع)، به همراه بدن ایشان، در کربلاست. #سید_بن_طاووس، در کتاب مشهورش « #لهوف» آورده است که در #اربعین، امام سجاد (ع)، و کاروان عاشوراییان، به کربلا بازگشتند و سر مقدس امام را در کنار بدنش دفن کردند. (1)
برخی هم معتقدند که سر امام، سالها بعد، به دستور عمر بن عبدالعزیز (خلیفه ی عباسی که به امامان ارادت داشت) از شام به کربلا منتقل شد.
▪️ #نجف
برخی از علما، معتقدند سر مقدس آن حضرت در کنار امیرالمؤمنین علی (ع) در نجف دفن شده است. امام صادق(ع) فرمودند: «هنگامى كه سر مطهّر آن حضرت را به #شام آوردند يكى از دوستان ما آن را ربود و در کنار امير المؤمنين (ع) دفن نمود.» (2)
▪️ #مدینه
نظر سوم درباره ی محل دفن سر امام حسین (ع)، دفن آن در مدینه است. علامه مجلسی در بحارالانوار این نظر را به تفصیل بیان کرده است.(3)
▪️ برخی از علمای دیگر، معتقدند سر امام حسین (ع)، به #مصر برده شد و برخی دیگر نیز می گویند که این سر در همان شام دفن گردید. (4)
▪️ حکمت پوشیدگی این امر برای ما معلوم نیست. حال باید جور دیگری از خودمان بپرسیم: راس الحسین، این دفین، کیف دفین، متی دفین؛ سر حسین (ع)، کجا دفن شد، چگونه دفن شد، چه زمان دفن شد؟)
📚 پی نوشت:
1. غم نامه كربلا/ ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف؛ ص214
2. کامل الزيارات/ ترجمه ذهنى تهرانى، ص: 98
3. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)؛ ص192
4. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص 308308
🔻 مقاله تفصیلی در سایت موعود
yon.ir/roqXr
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
▪️در چندین و چند منزلی که سر مقدَس امام حسین (ع)، بر نیزه برده می شد، وقایع بسیاری رخ داد؛ امّا درباره ی محل دفن سر مقدس امام حسین (ع)، در میان روایات، اختلاف وجود دارد. در ادامه به بیان نقلهای مختلف درباره ی محل و نحوه ی دفن سر ایشان می پردازیم.
▪️ #کربلا
مشهورترین روایت که اکثر علمای شیعه آن را پذیرفته اند، دفن سر امام حسین (ع)، به همراه بدن ایشان، در کربلاست. #سید_بن_طاووس، در کتاب مشهورش « #لهوف» آورده است که در #اربعین، امام سجاد (ع)، و کاروان عاشوراییان، به کربلا بازگشتند و سر مقدس امام را در کنار بدنش دفن کردند. (1)
برخی هم معتقدند که سر امام، سالها بعد، به دستور عمر بن عبدالعزیز (خلیفه ی عباسی که به امامان ارادت داشت) از شام به کربلا منتقل شد.
▪️ #نجف
برخی از علما، معتقدند سر مقدس آن حضرت در کنار امیرالمؤمنین علی (ع) در نجف دفن شده است. امام صادق(ع) فرمودند: «هنگامى كه سر مطهّر آن حضرت را به #شام آوردند يكى از دوستان ما آن را ربود و در کنار امير المؤمنين (ع) دفن نمود.» (2)
▪️ #مدینه
نظر سوم درباره ی محل دفن سر امام حسین (ع)، دفن آن در مدینه است. علامه مجلسی در بحارالانوار این نظر را به تفصیل بیان کرده است.(3)
▪️ برخی از علمای دیگر، معتقدند سر امام حسین (ع)، به #مصر برده شد و برخی دیگر نیز می گویند که این سر در همان شام دفن گردید. (4)
▪️ حکمت پوشیدگی این امر برای ما معلوم نیست. حال باید جور دیگری از خودمان بپرسیم: راس الحسین، این دفین، کیف دفین، متی دفین؛ سر حسین (ع)، کجا دفن شد، چگونه دفن شد، چه زمان دفن شد؟)
📚 پی نوشت:
1. غم نامه كربلا/ ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف؛ ص214
2. کامل الزيارات/ ترجمه ذهنى تهرانى، ص: 98
3. زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)؛ ص192
4. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش، ص 308308
🔻 مقاله تفصیلی در سایت موعود
yon.ir/roqXr
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#ماه_محرم
@mouood_org
🔘 شگفتی ندیده اید!
▪️«زید بن ارقم»، برخلاف بسیاری از همشهری هایش که در پشت بام و کوچه ها برای دیدن «شورشیها» جمع شده بودند، در خانه نشسته بود و برخلاف آنان که بر دف می زدند و می رقصیدند، زانو بغل گرفته بود و می گریست.
▪️زید، سخن رسول خدا(ص) را در حالی که حسن و حسین(ع) را در آغوش داشت، به یاد آورد که فرمودند: «هر کس اینها را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس با آنان دشمنی ورزد، با من دشمنی کرده است.»
▪️صدای هلهله ها، بلند تر شد و همزمان، زمزمه ای در شهر بلند شد. انگار برخی از مردم خواب شام، تازه بیدار شده بودند و فهمیده بودند، آنها که خارجی نامیده شده اند، فرزندان رسول خدا (ص) هستند.
▪️زید با بیزاری از هیاهوها، سر از زانو بلند کرد و نور تابناکی را دید که از میان روزنه های در چوبی خانه اش به داخل می تابید. با حیرت اشک هایش را پاک کرد و از پنجره که بیرون را نگاه کرد، فهمید این نور، از خورشید نیست.
▪️سراسیمه از جای برخاست و درب را گشود. نفس در سینه اش حبس شد. کاروانی مجروح و خسته و آفتاب خورده، در حرکت بودند. درست در مقابل چشم های خاکی آب گرفته ی زنان، بر بلندای نیزه ها، سرهایی برافراشته شده بود.
▪️زید پا برهنه از خانه بیرون دوید و به دنبال سری رفت که می درخشید؛ انگار خورشید را بر نیزه کرده بودند. وقتی که زید به آن نیزه و آن سر رسید، آوایی شنید: ندایی حزن آلود امّا بی نظیر. ندایی که مو بر تنش راست کرد و اشک هایش را جاری ساخت. ندایی که انگار از عمق آسمان به گوش می رسید و نه از بلندای نیزه:
▪️«ام حسبت انَّ اصحاب الکهفِ و الرّقیم من آیاتِنا عجَبا»
(آیا گمان می کنند اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ماست؟!)
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#راس_الحسین
#محرم
@mouood_org
▪️«زید بن ارقم»، برخلاف بسیاری از همشهری هایش که در پشت بام و کوچه ها برای دیدن «شورشیها» جمع شده بودند، در خانه نشسته بود و برخلاف آنان که بر دف می زدند و می رقصیدند، زانو بغل گرفته بود و می گریست.
▪️زید، سخن رسول خدا(ص) را در حالی که حسن و حسین(ع) را در آغوش داشت، به یاد آورد که فرمودند: «هر کس اینها را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس با آنان دشمنی ورزد، با من دشمنی کرده است.»
▪️صدای هلهله ها، بلند تر شد و همزمان، زمزمه ای در شهر بلند شد. انگار برخی از مردم خواب شام، تازه بیدار شده بودند و فهمیده بودند، آنها که خارجی نامیده شده اند، فرزندان رسول خدا (ص) هستند.
▪️زید با بیزاری از هیاهوها، سر از زانو بلند کرد و نور تابناکی را دید که از میان روزنه های در چوبی خانه اش به داخل می تابید. با حیرت اشک هایش را پاک کرد و از پنجره که بیرون را نگاه کرد، فهمید این نور، از خورشید نیست.
▪️سراسیمه از جای برخاست و درب را گشود. نفس در سینه اش حبس شد. کاروانی مجروح و خسته و آفتاب خورده، در حرکت بودند. درست در مقابل چشم های خاکی آب گرفته ی زنان، بر بلندای نیزه ها، سرهایی برافراشته شده بود.
▪️زید پا برهنه از خانه بیرون دوید و به دنبال سری رفت که می درخشید؛ انگار خورشید را بر نیزه کرده بودند. وقتی که زید به آن نیزه و آن سر رسید، آوایی شنید: ندایی حزن آلود امّا بی نظیر. ندایی که مو بر تنش راست کرد و اشک هایش را جاری ساخت. ندایی که انگار از عمق آسمان به گوش می رسید و نه از بلندای نیزه:
▪️«ام حسبت انَّ اصحاب الکهفِ و الرّقیم من آیاتِنا عجَبا»
(آیا گمان می کنند اصحاب کهف و رقیم از نشانه های عجیب ماست؟!)
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#راس_الحسین
#محرم
@mouood_org
🔘دستی از غیب
▪️«همین جا استراحت می کنیم. لبی تر می کنیم و دوباره راه میفتیم!» وقتی رهبر گروه این حرف را فریاد زد، بقیه ای نعره ای در موافقت با آن کشیدند و اسبها را در کنار کاروان سرا، به طویله دار سپردند.
▪️در اتاق بزرگی، دور هم نشستند و جام شراب را یکی پس از دیگری سر می کشیدند. سر گروه، صندوقچه ی کوچکی که در پشت زین اسب بسته بود، در آورد و وسط مجلس گذاشت. با یک دست، جامش را نگه داشته بود و با دست دیگر، سر خون آلودی را از صندوقچه بیرون آورد و نگاهی به آن کرد و به دست دیگری داد.
▪️چند دقیقه ای، سر، دست در دست می گشت تا اینکه نگاه تک تک شان بر دستی افتاد که با قلمی آهنین بر روی دیوار می نوشت:
▪️«اترجوا امّةً قَتَلَت حسیناً// شفاعةَ جدِّهِ یومَ الحسابِ»
(آیا امتی که حسین را کشتند، امید شفاعت جد او را در روز قیامت دارند؟!)
▪️ هنوز قلم در حال نوشتن بود که همگی جامها را بر زمین انداختند و گریختند...
📚 منبع: سید بن طاووس، لهوف، شر نبوغ، ص 227.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#محرم
@mouood_org
▪️«همین جا استراحت می کنیم. لبی تر می کنیم و دوباره راه میفتیم!» وقتی رهبر گروه این حرف را فریاد زد، بقیه ای نعره ای در موافقت با آن کشیدند و اسبها را در کنار کاروان سرا، به طویله دار سپردند.
▪️در اتاق بزرگی، دور هم نشستند و جام شراب را یکی پس از دیگری سر می کشیدند. سر گروه، صندوقچه ی کوچکی که در پشت زین اسب بسته بود، در آورد و وسط مجلس گذاشت. با یک دست، جامش را نگه داشته بود و با دست دیگر، سر خون آلودی را از صندوقچه بیرون آورد و نگاهی به آن کرد و به دست دیگری داد.
▪️چند دقیقه ای، سر، دست در دست می گشت تا اینکه نگاه تک تک شان بر دستی افتاد که با قلمی آهنین بر روی دیوار می نوشت:
▪️«اترجوا امّةً قَتَلَت حسیناً// شفاعةَ جدِّهِ یومَ الحسابِ»
(آیا امتی که حسین را کشتند، امید شفاعت جد او را در روز قیامت دارند؟!)
▪️ هنوز قلم در حال نوشتن بود که همگی جامها را بر زمین انداختند و گریختند...
📚 منبع: سید بن طاووس، لهوف، شر نبوغ، ص 227.
#نذر_یک_نگاه #حضرت_عباس_ع بازارسال کنید.
#رأس_الحسین
#محرم
@mouood_org