🔘 چه ویژگی هایی از امامان بشناسیم؟
6️⃣ جایگاههای #علم الهی
🔸 در روایتی از امام باقر(ع)، در این زمینه چنین آمده است:
به خدا سوگند، ما خزانهداران خدا در آسمان و زمین او هستیم، ولی نه بر طلا و نقره، بلکه بر علم او.
❓ این علوم چگونه به امامان معصوم(ع) افاضه میشود؟
🔸 1. #ارث بردن از پدران خویش (علومی که از پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) و از آن حضرت نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شده است)؛
🔸 2. منابع #مکتوب (کتابهایی مانند #صحیفه و #جامعه از امام علی(ع) به فرزندان معصومش به ارث رسیده و دست به دست گشته است)؛
🔸 3. #الهام ربانی (علومی که از طریق فرشته وحی یا به طور مستقیم به آنان الهام میشود).
🔸 #مفضل_بن_عمر نقل میکند، درباره اقسام #علوم_ائمه (ع) چنین آمده است:
به ابوالحسن امام موسی بن جعفر(ع) عرض کردم: برای ما از اباعبدالله [امام جعفر صادق](ع) روایت کردهاند که فرموده است: همانا علم ما یا [مربوط به ]گذشته است، یا نوشته شده است، یا [از طریق] وارد شدن در دل و تأثیر در گوش الهام شده است.
پس آن حضرت فرمود: گذشته مربوط به امور پیشین است [که میدانیم]؛ علم مکتوب مربوط به اموری است که در آینده میآید و وارد شدن در دل الهام و تأثیر در گوش امر فرشته [برای زمان حال] است.
📚 برگرفته از کتاب #درسنامه_فرهنگ_مهدویت_و_انتظار, ج 2: #او_را_بشناسیم؛ اثر #ابراهیم_شفیعی_سروستانی .
📬 خرید از یاران شاپ https://b2n.ir/darsnameh
از کتابراه: https://b2n.ir/504402
از فراکتاب: https://b2n.ir/790748
از طاقچه: https://b2n.ir/878540
#امام_زمان_شناسی
@mouood_org
6️⃣ جایگاههای #علم الهی
🔸 در روایتی از امام باقر(ع)، در این زمینه چنین آمده است:
به خدا سوگند، ما خزانهداران خدا در آسمان و زمین او هستیم، ولی نه بر طلا و نقره، بلکه بر علم او.
❓ این علوم چگونه به امامان معصوم(ع) افاضه میشود؟
🔸 1. #ارث بردن از پدران خویش (علومی که از پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) و از آن حضرت نسل بعد از نسل به همه امامان منتقل شده است)؛
🔸 2. منابع #مکتوب (کتابهایی مانند #صحیفه و #جامعه از امام علی(ع) به فرزندان معصومش به ارث رسیده و دست به دست گشته است)؛
🔸 3. #الهام ربانی (علومی که از طریق فرشته وحی یا به طور مستقیم به آنان الهام میشود).
🔸 #مفضل_بن_عمر نقل میکند، درباره اقسام #علوم_ائمه (ع) چنین آمده است:
به ابوالحسن امام موسی بن جعفر(ع) عرض کردم: برای ما از اباعبدالله [امام جعفر صادق](ع) روایت کردهاند که فرموده است: همانا علم ما یا [مربوط به ]گذشته است، یا نوشته شده است، یا [از طریق] وارد شدن در دل و تأثیر در گوش الهام شده است.
پس آن حضرت فرمود: گذشته مربوط به امور پیشین است [که میدانیم]؛ علم مکتوب مربوط به اموری است که در آینده میآید و وارد شدن در دل الهام و تأثیر در گوش امر فرشته [برای زمان حال] است.
📚 برگرفته از کتاب #درسنامه_فرهنگ_مهدویت_و_انتظار, ج 2: #او_را_بشناسیم؛ اثر #ابراهیم_شفیعی_سروستانی .
📬 خرید از یاران شاپ https://b2n.ir/darsnameh
از کتابراه: https://b2n.ir/504402
از فراکتاب: https://b2n.ir/790748
از طاقچه: https://b2n.ir/878540
#امام_زمان_شناسی
@mouood_org
فروشگاه موعود
فروشگاه اینترنتی موعود - فروشگاه موعود
انتشارات موعود عصر و هلال
🔘 خفقان شدید زمان امام کاظم(ع) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام
▪️ #هشام_بن_سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه #عبدالله_افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.
من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند.
▪️ ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که #زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که #مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمی گوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»
▪️ پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های #مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟
▪️ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».
من ترسیدم که او جاسوس خلیفه #منصور_دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق ع بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد.
▪️ به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بیجهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.»
▪️ پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه به سوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است]
▪️ گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را #هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.»
▪️ با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.»
▪️ پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود.
▪️ پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و #مفضل_بن_عمر و #ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) میآمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند
📚 منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215
کافی ج1، ص352
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
@mouood_org
▪️ #هشام_بن_سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه #عبدالله_افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.
من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند.
▪️ ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که #زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که #مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمی گوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»
▪️ پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های #مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟
▪️ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».
من ترسیدم که او جاسوس خلیفه #منصور_دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق ع بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد.
▪️ به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بیجهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.»
▪️ پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه به سوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است]
▪️ گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را #هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.»
▪️ با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.»
▪️ پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود.
▪️ پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و #مفضل_بن_عمر و #ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) میآمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند
📚 منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215
کافی ج1، ص352
#شهادت_امام_کاظم علیه السلام
@mouood_org