#یک_خاطره
#کلیدهای_تربیتی
عادتش بود تکریم بچهها و احترام به آنها.
نه که جلوی روی خودشان، پشت سر هم از بچهها با عزت یاد میکرد و اجازه نمیداد دفتر معلمان در زنگهای تفریح تبدیل به پاتوق بدگویی بچهها شود.
خلاصه نه تنها تحقیر و توهین در کارش نبود بلکه همواره شخصیت بچهها را حفظ میکرد.
یکبار در حالی که پاگرد پلهها را بالا میرفتم با هم تلاقی کردیم درحالی که با دانشآموزی همراه بود.
او شروع کرد پیش من از آن دانشآموز تعریف و تمجید کردن:
که ایشان چنین است و چنان نیست و صاحب فلان کمال است و واجد بهمان نقصان نیست و ...
شاگرد از خجالت سر به زیر داشت و یکی در میان میگفت: خواهش میکنم.
الان چهره آن شاگرد را در خاطر ندارم اما گمان کنم از بچههای دوم راهنمایی بود.
آن لحظات با سکوت و اعجاب من از این همه تعریف و تمجید گذشت.
من که مثل هر معلم تازهکاری بیش از هر چیزی از پررو شدن بچهها خائف بودم در فرصتی به آقای مدیر گفتم:
آقای صبوحی این بچه پر رو نمیشه اینقدر شما بالا بردیدش؟
خدایش بیامرزد هنوز صدایش در گوشم هست، گفت: در حضور شما از او تعریف میکنم و خصوصی از او توقع.
یک جمله بود اما یک دنیا تربیت و رشددادن در همین یک جمله بود.
در حضور این و آن تعریف
و در غیاب آنان توقع...
🔆🔅🔅🔆🔆🔅🔅🔆
آن پسر که الان سالهاست فارغالتحصیل شده، بعید است از دوران راهنماییاش چیزی به خاطر آورد جز جوانمردی آقای مدیر را...
✨خاطرهای از مرحوم #استادمهدیصبوحی
مسعود اسماعیلی
••✾•🍃🌺🍃•✾••
@morabianedini
#کلیدهای_تربیتی
عادتش بود تکریم بچهها و احترام به آنها.
نه که جلوی روی خودشان، پشت سر هم از بچهها با عزت یاد میکرد و اجازه نمیداد دفتر معلمان در زنگهای تفریح تبدیل به پاتوق بدگویی بچهها شود.
خلاصه نه تنها تحقیر و توهین در کارش نبود بلکه همواره شخصیت بچهها را حفظ میکرد.
یکبار در حالی که پاگرد پلهها را بالا میرفتم با هم تلاقی کردیم درحالی که با دانشآموزی همراه بود.
او شروع کرد پیش من از آن دانشآموز تعریف و تمجید کردن:
که ایشان چنین است و چنان نیست و صاحب فلان کمال است و واجد بهمان نقصان نیست و ...
شاگرد از خجالت سر به زیر داشت و یکی در میان میگفت: خواهش میکنم.
الان چهره آن شاگرد را در خاطر ندارم اما گمان کنم از بچههای دوم راهنمایی بود.
آن لحظات با سکوت و اعجاب من از این همه تعریف و تمجید گذشت.
من که مثل هر معلم تازهکاری بیش از هر چیزی از پررو شدن بچهها خائف بودم در فرصتی به آقای مدیر گفتم:
آقای صبوحی این بچه پر رو نمیشه اینقدر شما بالا بردیدش؟
خدایش بیامرزد هنوز صدایش در گوشم هست، گفت: در حضور شما از او تعریف میکنم و خصوصی از او توقع.
یک جمله بود اما یک دنیا تربیت و رشددادن در همین یک جمله بود.
در حضور این و آن تعریف
و در غیاب آنان توقع...
🔆🔅🔅🔆🔆🔅🔅🔆
آن پسر که الان سالهاست فارغالتحصیل شده، بعید است از دوران راهنماییاش چیزی به خاطر آورد جز جوانمردی آقای مدیر را...
✨خاطرهای از مرحوم #استادمهدیصبوحی
مسعود اسماعیلی
••✾•🍃🌺🍃•✾••
@morabianedini