مصدق به روايت تاريخ و اسناد
7.55K subscribers
1.91K photos
148 videos
626 files
666 links
اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin
Download Telegram
🔹مصدق و قانون ملی منع واگذاری امتیاز نفتی به بیگانگان

✍️دکتر افشین جعفرزاده

مصدق بیشتر به مثابه رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری اش از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شهره است. اما برخی نمی دانند سیاست ورزی او در راستای دفاع از حقوق ملی ایران و مردم سالاری پیشینه ای دیرپا تر دارد و او در بیشتر دوره زندگانی سیاسی اش یک چهره پارلمانی و نماینده مجلس بود و اوج این کنش گری نمایندگی مجلس چهاردهم که توانست به عنوان وکیل اول تهران راهی مجلس شود.

در زمانه اشغال ایران توسط سپاهیان روس و بریتانیا و تضعیف استقلال ملی و سرزمینی ایران. سال ۱۳۲۳، سال ممنوعیت اعطای امتیاز نفتی به بیگانگان بود. سالی که مجلس چهاردهم پس از سال‌ها باج‌خواهی بیگانگان و اعطای امتیازات رنگارنگ به اشغالگران با تلاش دکتر محمد مصدق طرحی را از تصویب گذراند که در شرایط آن روزگار تا حدودی استقلال از دست رفتۀ ایران را زنده می‌کرد؛ طرحی مبتنی بر لغو اعطای امتیاز به بیگانگان که بعدها سنگ بنای مبارزات بعدی دکتر مصدق و همفکرانش برای ملی شدن صنعت نفت ایران شد و در همان زمان استقلال ملی ایران را بیمه کرد.
https://plink.ir/VOJQa
#مطلب_روز ۴ خرداد ۱۳۲۹؛ ایستادگی دکتر مصدق در برابر دگرگونی قانون اساسی مشروطه به سلطنتی مطلقه و افزایش اختیارهای شاه
روز ۴ خرداد ۱۳۲۹ مصدق نطق مهمی در مجلس ایراد کرد. وی تشکیل مجلس موسسان گذشته را غیر قانونی دانست و آن را قویا محکوم کرد. مصدق شاه را از هرگونه اقدام مخالف با قانون اساسی و اصرار در کسب حق وتو برای انحلال مجلسین و انتصاب نخست وزیران، بدون رای تمایل مجلس بر حذر داشت و به شاه توصیه کرد مانند یک پادشاه مشروطه سلطنت کند:
«قانون اساسی مال مردم است، قانون اساسی روابط مردم را با دولت تعیین می کند و از حقوق عمومی است و اگر مردم خواستند قانون اساسی تغییر بکند، شاهنشاه هم باید رضایت بدهند. بنابراین نظر من این است هر وقت قانون اساسی باید تغییر بکند، باید با مردم به طور آزاد مشورت کرد نه اینکه در تهران ۱۸۰ هزار رای، از سوراخ گنبد مسجد سپهسالار وارد صندوق کنند( اشاره به تقلب در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم در تهران) و یک عده انتخاب شوند. از ولایات هم دولت سیصد نفر به همین صورت بیاورد و مجلس موسسان را تشکیل و قانون اساسی را تغییر بدهد.
این مجلس موسسان قلابی است و ملت ایران زیر بار این مجلس موسسان نخواهد رفت. بر فرض اینکه شما هم بگویید مجلس این قانون را تغییر داده، قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست. قرآن هم آیات منسوخه دارد ...قانون اساسی را باید مردم از روی میل و رغبت قبول بکنند....من فردا دعوت می کنم اهل این شهر را می گویم هر کس با تجدید نظر در قانون اساسی مخالف است، بیاید در مجلس و هر کس موافق است برود مسجد و شما خواهید دید در مسجد مجد یک نفر هم نمی رود، مگر آنکه آن را هم از اسکی بیاورند- خنده حضار-.( منظور از اس- کی-ای اتحادیه سندیکای کارگران ایران است که به وسیله خسرو هدایت و دارو دسته اش اداره می شد. در واقع این اتحادیه ساختگی، سال ها پیش توسط قوام السلطنه برای انجام اهدافش پی ریزی شده بود و زیر نظر دولت انجام وظیفه می کرد.)»
ایستادگی مصدق در جلوگیری از طرح تجدید نظر در قانون اساسی به منظور تقویت اختیارات شاه، و انعطاف پذیری منصور در برابر خواست ها و نظریات مصدق و جبهه ملی، شاه را خشمگین و نگران ساخت. او با توجه به عدم اطمینان نسبت به پشتیبانی اکثریت نمایندگان در تصویب طرح تجدید نظر چند اصل قانون اساسی، از ادامه تعقیب موضوع در آن موقع دست کشید. شپرد، سفیر انگلیس هم معتقد بود چنانچه موضوع اختیارات شاه در مجلس مطرح و هنگام اخذ رای رد شود، به اعتبار شاه لطمه وارد خواهد شد. قوام السلطنه هم با انتشار نامه خود به شاه در انتقاد از تجدید نظر در قانون اساسی« آن را در حکم بازگشت حکومت مطلقه دانست که از زمان محمد علی میرزا کسی جرات پیشنهاد آن را نداشته است».
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی-جلد نخست- ص۱۶۵ و ۱۶۸ و ۱۷۰
@mohammadmosaddegh
هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی
پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷ الی ۱۹
تهران، میدان توحید، خیابان پرچم، کانون توحید
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۷ خرداد ۱۳۳۱؛ دکتر مصدق برای دفاع از ایران در دیوان دادگستری لاهه، راهی هلند شد؛ هیچ کس امیدی نداشت، ولی مصدق می گفت اگر پنج درصد هم شانس داشته باشیم من باید بروم!
دکتر محمد مصدق روز چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۳۱ ایران برای شرکت در دیوان دادگستری بین المللی لاهه جهت دفاع از حقوق ملت ایران را ترک کرد.
دکتر کریم سنجابی در خود به عاقبت دیوان لاهه خوشبین نبود حتی کوشیده بود که مصدق را از رفتن به آنجا باز دارد. او در خاطرات خود می گوید:«بنده باید اقرار بکنم که به ایشان عرض کردم رفتن ما به لاهه به منزله رفتن گوسفند به پای خودش به قربانگاه است...دکتر مصدق به من جواب داد اگر درصد شانس ده شانس یا پنج شانس داشته باشیم من باید این کار را که مصدق هستم انجام بدهم که فردا ملت ایران نگوید یک شانس هم در این جا بود و من در انجام آن کوتاهی کردم.»
روزنامه معتبر فیگارو در آن روزگار چنین می نویسد:در شورای امنیت مهارت سیاسی دکتر مصدق از پیشرفت مقاصد انگلستان موقتا جلوگیری نمود، ولی راه را بر روی آنها نبست؛ رای شورای امنیت درباره اینکه قضیه به دادگاه لاهه محول شود، حربه ای بود که به دست انگلستان داده شد تا قضیه را از طزیق مجامع بین المللی دنبال کند و از آن به بعد انگلیسیها تمام امید خود را به دادگاه لاهه بستند و در خفا در شهر آرام و بی سرو صدای لاهه به فعالیت پرداختند.
انگلیسی ها در عین حال که از یک طرف برای جلب رای دادگاه لاهه می کوشیدند، فشار اقتصادی خود را علیه ایران شدیدتر کردند و بر تحریکات داخلی خود در این کشور افزودند، شرکت نفت انگلیس و ایران با پشتیبانی دولت انگلستان تمام شرکت های دولتی و خصوصی را در معامله خرید نفت ایران مورد تهدید قرار داد، بندرگاه آبادان و خرمشهر که روزگاری مرکز بزرگترین فعالیتهای کشتیرانی و تجارتی بود در ظرف مدت کوتاهی به منطقه آرام و ساکتی مبدل گردید...قضات دادگاه لاهه در برابر دولت های خود مسئولیت ندارند ولی باید در نظر داشت که عملا برای قضات دادگاه لاهه استقلال رای نیست و هریک از قاضی ها معمولا به دستور دولت خود و مطابق سیاست دولت متبوع خود رای خواهند داد.
رئیس دادگاه لاهه ژول بسدوان فرانسوی بود ولی دادگاه لاهه در دوره اجلاسیه اخیر خود«سرآرنولد مک نیر» قاضی انگلیسی را به ریاست انتخاب نمود. انتخاب یک نفر انگلیسی به به ریاست دادگاه، بخصوص در این موقع که دادگاه لاهه باید به قضیه نفت ایران رسیدگی کند، با تعجب زیاد تلقی شد.
از پانزده قاضی عضو لاهه قضات کشورهای انگلستان، امریکا، فرانسه، سالوادور، نروژ، برزیل کانادا، بلژیک و مکزیک به احتمال قریب به یقین به نفع انگلستان رای خواهند داد. روش دکتر هومو نماینده چین و زوریسیچ نماینده یوگسلاوی نامعلوم است، ولی به احتمال قوی آنها هم به نفع انگلیسی ها رای خواهند داد. نماینده هندوستان« سر بنگال رائو» عقیده خود را اعلام نداشته...
امیدها و ناامیدی ها، پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، گفتگو با کریم سنجابی، ص ۳۱۵
زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، نصرالله شیفته، ص ۹۳-۹۵
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۹ خرداد ماه درگذشت دکتر مهدی آذر پایه گذار طب داخلی و وزیر فرهنگ کابینه دکتر مصدق؛ خاطره وی از دادگاه فرمایشی و سلام او به دکتر مصدق
دکتر مهدی آذر در مشهد زاده شد. او پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۳۰۲ وارد مدرسهٔ عالی طب دارالفنون شد و در سال ۱۳۰۷ توانست دکتری خویش را دریافت کند. برای ادامه تحصیل عازم پاریس شد و در سال ۱۳۱۳ در گرایش بیماریهای داخلی از دانشگاه پاریس تخصص گرفت. او پس از یک سلسله مسئولیت‌ها در بیمارستان‌های مختلف کشور، در سال ۱۳۲۸ استاد دانشکده پزشکی گردید. وی پایه

گذار رشتهٔ طب داخلی در ایران به شمار می‌آید.
او درباره حضورش در دادگاه نظامی می گوید:«... پس از قرار گرفتن [در جایگاه شهود] آزموده از من پرسید" آیا در روز ۲۵ مرداد در جلسه هیات دولت حاضر بوده ام؟" گفتم از قضیه کودتا و جلسه فوق العاده اول صبحگاه روز ۲۵ مرداد و صدور اعلامیه بی خبر بودم. از طرف دیگر آزموده ضمن بازپرسی های مکرری که از آقایان وزرا و من کرده بود پی برده بود که چند نفری از آنان در جلسه فوق العاده هیات دولت حضور نداشته اند و می خواست نخست وزیر را متهم به اقدام بدون جلب نظر و همکاری وزار بسازد. چنانچه پس از پاسخ من رو به دادگاه کرد و گفت:«این هم یک وزیر دیگر که در جلسه هیات دولت نبوده و از اعلامیه خبر نداشته است.»
مرحوم دکتر مصدق به تصور اینکه شاید من از بیم قبول مسئولیت در امر صدور اعلامیه خود را غایب قلمداد کرده ام، سر بلند کرد و خطاب به آزموده گفت:«آقای دکتر آذر وزیر فرهنگ بوده و حقوق نخوانده است، نمی داند ماده ۳۱۷ قانون دادرسی ارتش که شما همه را با آن تهدید می کنید به فرض اینکه در صدور اعلامیه ۲۵ مرداد هم شرکت داشته، شامل او نمی شود.» من از این سخن مرحوم مصدق سخت ناراحت و شرمسار شدم، زیرا معنی فرمایش او این بود من از ترس ماده ۳۱۷ حضور خود را کتمان می کنم اما شکر که لطف خدا به دادم رسید. به این ترتیب که آزموده با لحنی آمیخته به استهزا گفت: «آقا، پس شما که نبوده اید و از اعلامیه خبر نداشته اید، چرا اعتراض نکرده اید!؟ من گفتم: اتفاق می افتاد من در ماموریتی بودم یا به علت دیگری در هیات دولت شرکت نمی کردم ولی به واسطه اعتماد کامل به همه وزرا و خود آقای نخست وزیر و قبول مسئولیت مشترک، تمام مصوبات آنها را خواه با حضور من یا در غیاب من بود می پذیرفتم. با این جواب من مرحوم دکتر مصدق دست بلند کرد و فرمود: «آقایان ببینید شما دولتی نمی یابید که اعضای آن تا این اندازه به هم اطمینان داشته باشند.» با این سخن مرحوم دکتر مصدق، آزموده نگاهی به من کرد و گفت: دیگر سوالی از شما ندارم. معنی حرف او این بود که از دادگاه بروم. افسر صورت جلسه را روی میز پیش کشید و با عجله گفت آقا امضا کنید...حاضران در صدد بیرون رفتن از دادگاه بر آمدند...امضا کردم و با عجله به سمت مرحوم دکتر مصدق که هنوز در جای خود ایستاده بود رفتم. سرهنگ الهیاری (یکی از دادیاران) جلویم را گرفت که کجا می روید؟ گفتم می خواهم سلامی خدمت جناب دکتر عرض کنم. او بازوان خود را باز کرد و ممانعت نمود. من ناچار از همان فاصله سلامی بلند عرض کردم و در عالم هیجان، بی مناسبت از دکتر مصدق اجازه مرخصی خواستم. مرحوم دکتر مصدق نظر لطفی به من انداخت و جواب داد و من با قلبی پر از دو احساس متناقض شادی و غم بیکران از تالار بیرون رفتم و به سلول پاسدارخانه برگردانده شدم...»
دکتر مهدی آذر در ۹ خرداد ۱۳۷۳ چشم از جهان فروبست.
دکتر باقر عاقلی. روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی
محمد مصدق در محکمه نظامی -جلیل بزرگمهر- ص ۷۱۵-۷۱۶
@mohammadmosaddegh
در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۹۰ میزگردی در فصلنامه سیاووشان درباره آن چه که از سوی منتقدین دکتر مصدق ” خطاهای سیاسی مصدق ” قلمداد می شود، برگزار شد.
ایرج امینی – فرزند دکتر علی امینی نخست وزیر رژیم شاه – و دکتر صادق زیباکلام به عنوان منتقدین دکتر مصدق در این میزگرد حضور یافتند. در سوی مقابل، مرحوم مهندس عزت الله سحابی و دکتر هرمیداس باوند حضور داشتند که مدافع عملکرد مصدق بودند.
اکنون که متن این میزگرد در پیش روی خوانندگان قرار دارد، مهندس عزت الله سحابی رخ در نقاب خاک کشیده و به دیاری پر کشیده است که – به تعبیر مولانا – جز باقی ِآباد نیست.
چند روز پس از این میزگرد، مهندس سحابی به علت سکته مغزی به کما رفت و چندی بعد نیز به دیدار پاکان و بزرگانی چون دکتر مصدق، یدالله سحابی، آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان شتافت. سحابی که عمر خود را به دفاع از پیوند عقلانی ملیت و دیانت گذراند و همواره بر حقانیت دکتر محمد مصدق پای می فشرد، در این میزگرد نیز برای آخرین بار به دفاع از کارنامه سیاسی مراد و مقتدای خویش برخاست. آنچه در پی می آید، متن گفتگوی آن ” عزیز سفرکرده ” با ایرج امینی، هرمیداس باوند و صادق زیباکلام است.
فایل زیر حاوی متن کامل مصاحبه است.
@mohammadmosaddegh
Audio
هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی
سخنرانی :
#محسن_رنانی
عنوان : کنشگر سیاسی توسعه خواه، حلقه مفقوده توسعه ایران
9 خرداد 98
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و فرجام کار یکی از دست اندرکاران یورش به خانه دکتر مصدق در نهم اسفند و بخشی از اعترافهای او
طيب حاج رضائی به پاس خدماتش در وقايع ۲۸ مرداد از جانب وزارت جنگ به يک قطعه مدال درجه ۲ رستاخيز مفتخر می شود و او دارای کارت عضويت در جمعيت قيام رستاخيز ۲۸ مرداد بود؛ طیب کمی بعد به عضويت هيئت رئيسه اين جمعيت منصوب می شود. در گزارشی از ساواک در سال ۱۳۳۶ می خوانيم: "طيب حاج رضايی چهار صندوق ميوه به منزل آيت الله کاشانی برد."
يک منبع مطلّع و مطمئن (از قضات نظامی) چندی پيش برای نگارنده تعريف کرد که وقتی طيّب حاج رضائی (طيّب خان) را پس از قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگير کردند ، خود او مانند بسياری از مردم، هرگز گمان نميکرد محکوم به اعدام شود. اما لحظه ای که فهميد قضيه جدّی است ، گفت بود در جريان نهم اسفند ۱۳۳۱ برای سرنگونی دکتر مصدق ، به شاه خدمت کرده و مستحق اعدام نيست. سرهنگ جلالی قاجار، دادستانِ دادگاهِ محاکمۀ طيّب ويارانش از او پرسيده بود در نهم اسفند چه خدمتی انجام داده؟ طيّب جواب داده بود که آن روز ۱۰ کاميون پُر از "برو بچه ها " و دوستانش را به نفع اعليحضرت و برای سرنگونی مصدّق وارد ميدان کرده است.
جلالی قاجار به طيّب ميگويد " اولاً اگر آن روز خدمتی به اعليحضرت کردی، پاداش مناسبی هم گرفتی. ثانيا بگو ببينم چه کسی به تو گفته بود در نهم اسفند ۱۰ کاميون آدم بياوری؟ " طيبّ با قاطعيت پاسخ داده بود : " جناب سرهنگ! دو نفر به من گفته بودند هرچه ميتوانم بچه ها را جمع کنم و بياورم ، اولیش سرلشکر{محمود} بهارمست رييس ستاد، دومی هم سرلشکر گرزن."
در دوران زمامداری مصدق در تاريخ ۱۰ اسفند ۱۳۳۱ و به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ) بازداشت می شود. طيب و هم بندانش در اعتراض به اين بازداشت در نامه ای به فرماندار نظامی تهران می نويسند، «اين جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقيف و بازداشت نموده اند.»
در روز ۱۵ خرداد طيب سر دسته جمعيتی بود که از ميدان بار فروشان به تظاهرات پرداختند .سپهبد نصيری فرماندار نظامی تهران در گزارش ويژه ای به شاه اعلام می کند: شخص طيب حاج رضايی مسئوول اين اقدامات است. طيب دستگير می شود و در نخستين بازجويی خود اعلام می کند: «من همچنان فدايی شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگيم را در راه شاه بدهم.»
وکيل طيب حتی ياد آور می شود که او «تمثال شاهنشاه فقيد را بر روی شکم و پس از آن تمثال مبارک شاهانه را با تاج پهلوی و دو پرچم ايران بر روی سينه و تمثال خجسته ديگری از ذات اقدس ملوکانه را بر روی دست خويش خالکوبی کرده که همين تحمل چندين هزار سوزن بر بدن برای حک اين تمثال های مقدس نشانه نهايت علاقه و دلبستگی بی شائبه [او است]...»
اقدامات خانواده و دوستان او بجايی نرسيد و حکم اعدام در ميدان تير حشمتيه به اجرا در آمد.
عبدالله برهان، ماهنامه نگاه نو، اسفند ۱۳۶۹
زندگی و مرگ طيب حاج رضائی، اميرحسن چهل تن، بی بی سی فارسی
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۱۹ خرداد ۱۳۳۱ خورشیدی؛ سخنرانی تاریخی دکتر محمد مصدق در دیوان دادگستری لاهه، برخی از از تماشاچيان به گريه افتادند.
بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند...ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم... ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد. در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد.در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کار شکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا موجبات بدنامی مارا فراهم سازد.
در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه امی بدست نیاورد، قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود.
میزان [سو]استفاده ها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتی به رایگان به انگلیس فروخته میشد اطلاع حاصل نماید...علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند. دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره ی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند. از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک «اینتلجنتس سرویس» در کلیه نقاط کشور نفوذ کند.ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد. مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده ..به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور مارا در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند. در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد. تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.
دکتر غلامحسن مصدق درباره سخنرانی دکتر مصدق در دیوان دادگستری می گوید:« پس از اقتتاح جلسه، پدرم نطقی به زبان فرانسوی ايراد کرد که قسمت هایی از آن را خبرگزاريهای خارجی به سراسر جهان مخابره کردند. بيانات او، جنبه حقوقی، سياسی و تبليغاتی داشت...در جريان اين سخنرانی، عده ای از تماشاچيان به گريه افتادند، مک نير Mac Nierقاضی انگليسی که طبق سنت معمول در دادگاههای انگلستان، کلاه گيس بلندی داشت، سرش را پائين انداخته و به دقت به سخنان ناطق (دکتر مصدق) گوش می کرد.»
ماهنامه حافظ شماره ۶۱، دکتر سعید فاطمی، ۱۵ خرداد ۱۳۸۴
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۱۰۸-۱۰۹
@mohammadmosaddegh
هدی صابر جان سخت روان
نوشته تقی رحمانی
🔰۲۱خرداد او از میان ما رفت. به قول خودش داشت (سیر را طی می کرد) که ناتمام ماند استبداد سیر را برید.
اما رفت شاید آن باب بگشا یا رفیقش می‌دانست که این تن باید زیاد از حد زجر وضع این مردم و جامعه را بکشد پس او را با خود برد.
او جان سخت روان بود بدون آرامش و لحظه ای توقف.
4 ساعت خواب برای او بس بود. می‌توانست صبح تبریز و عصر اهواز و آخر شب تهران باشد، به راحتی چنین بود و خسته‌گی هم در تن نداشت.
سبکی نوشتاریش سناریونویسی بود که به آن وارد بود دنیائی از اصطلاحات داشت که بر ذهن آدم می‌ریخت که بعد باید عادت کنی که منظورش چه است. نوشته‌هایش نیاز به ویرایش نداشت.
مثلا می گفت فیلم پدر خوانده یک ثانیه اضافی ندارد.
🔰فلانی سیرش را طی نکرده چرا به حنیف انتقادی خصوصی و خانوادگی می کند منظورش مقاله محمد قوچانی در برابر ازدواج حنیف نژاد بود.
می‌گفت رجوی سیرش را طی نکرده است برای همین چنین شد. این مشکل را بدیع زادگان گفته بود درباره رجوی.
منش را در کنار بینش و روش عمده کرد. اما برخلاف اقای عماد بهاوردر منش منظور هدی مرام نبود. مرام امری شخصی بود اما منش از نظر هدی بسیارمهم بود. منش باید عمومی میشد پس به روش نیاز داشت. این منش قابل تعمیم به افراد بود از نظر او جریان سیاسی اگر روشنفکری نباشد باید منش قابل تعمیم برای اعضا داشته باشد.
انتقاد را باور داشت اما می‌گفت هر انتقادی اگر در جایش نباشد بی‌اثر است پس به ژور نالیسم در کار تشکیلاتی چندان توجه نداشت. اما مخالف ژورنالیسم نبود.
🔰امضا با هر کسی نمی‌کرد می‌گفت افراد باید سیر داشته باشند هر کس نمی‌تواند با فرد دیگری بدون سیر طی شده هم ردیف شود .معتقد بود مهندس سحابی نباید با هر فرد در میزگرد بشنیند چرا که باعث می شود هم فرد متوهم شود و هم گفتگوی غنی نشود. مهندس چنین فکری نداشت.
این نگاه وی تشکیلاتی و سازمانی بود به حقوق برابر شهروندی افراد ربطی نداشت. سحابی را چون جان می‌دانست اما در انتقاد به او هم ابا نداشت.
واژه نازل را به کار می برد. مانند بحث نازلی بود.
این واژه نازل را برای نقد و سطح پائین بحث ها و رفتار های نادرست به کار می‌برد.
🔰واژه بحث و رفتار دانشجوئی را هم به کار می‌برد در این موقع توجه او به بی‌تجربه گی بود نه نازل بودن بحث ،در این موقع می گفت بحث دانشجوئی است .
لوطی‌گری را باور داشت در این لوطی‌گری کم نمی گذاشت. سختگیر بود به حدی که کلافه‌ات می‌کرد اما خیالت راحت بود که اگر هست مانند کوه است.
ناصر حجازی را به قلعه نوعی ترجیح می‌داد.
میان لوطی و لمپن فرق می‌گذاشت. عبدالله کرمی را اولی و شعبان بی‌مخ را دومی می‌دانست.
عاشق کشتی بود اما فوتبال را می‌دانست و تاجی بود. گارنیشای برزیلی و بعد پوشکاش مجاری را با امار و عدد بهترین بازیکنان تاریخ می‌دانست.
پهلوان حسن رزاز را می‌ستود که پهلوان پاتخت بود. تحقیقاتش در باره فوتبال و سینما و کشتی مثال زدنی بود به او پروژه ها داده بودند همین پروژه‌ها را بازجوها مصداق جاسوسی می‌دانستند، ان هم برای هدی که با هر نوع خارجی مرزبندی پررنگی داشت .
🔰دوست داشت دوستش داشته باشند اما باج نمی‌داد محبتش گاه طرف مقابل را کلافه و گاه خجالت زده می‌کرد.
در زندان سپاه او دو روز در هفته روزه می‌گرفت افطارش را با لقمه‌ای که به هم سلولی می‌داد و نگهبان بند، باز می‌کرد. گاهی نگهبان به دلیل واهمه از مسولش از گرفتن لقمه پنیر ابا می‌کرد ،هدی اصرار می‌کرد. می‌گفتم بابا برایش دردسر درست نکن، اما او دوست داشت چنین کند. اهل سو استفاده نبود چیزی از آنان درخواست نمی‌کرد.
گوش هایش تیز بود شنوائی بالائی داشت بر عکس من که شنوائی معمولی هم ندارم. در درد دل ها نگهبانان شنیده بود یکی از آنان مشکل مالی دارد. به بهانه‌ای نشان از او گرفت بدون دانستن ان نگهبان مشکلش حل شد.
روحیه بابا شملی داشت این روحیه برایش دردسر ساز بود اگر ظلمی مدنی به دیگری می‌دید ساکت نمی‌شد مثلا چند باز دیدم موتورسواری که در پیاده رو می‌راند را دعوا کرد.
🔰دنیای ورزش خوان بود موسیقی اعتزاضی دهه 40 . 50 را می‌دانست و گوش کرده بود. به حجاب تعصب داشت اما تحمیل نداشت.
عدالت برایش اصل دین بود. در میان پیامبران داوود را دوست داشت . محمد را دارای خلق عظیم می دانست اما می‌گفت که پیامبر در مورد ازدواج الگوی من نیست.
اصطلاح پاکار را به کار می برد چرا که هم به قولی چای می‌داد هم سخنرانی می‌کرد هم مدیر جلسه بود آرام قرار نداشت.
آشپزی بلد بود. خرید خانه‌اش عالی بود. قیمت ها را می‌دانست.
هر شماره تلفن را یک بار می‌گفتی به قول خودش با روش مخصوص حفظ می‌کرد دفترچه تلفن نداشت. با موبایل میانه نداشت. رانندگی بلد نبود.
تمام تهران را می‌شناخت و تمام غذاخوری‌های سنتی تجریش را می‌دانست. اگر روی فرم بود با همان چهره عبوس همه را شاد می‌کرد. اما ه میشه شاد نبود.
@mohammadmosaddegh
هر آنچه در مورد هدی صابر می‌خواهید بدانید را می‌توانید در سایت وی بیابید.
www.hodasaber.com
به مناسبت سالگرد شهادت هدی صابر
@mohammadmosaddegh
‍ جانِ شیفته

(در آستانه ۲۲ خرداد هشتمین سالگرد شهادت هدی صابر)

علیرضا رجایی

🔴 دشوار است جهان پاره‌پاره و از هم‌گسسته در یگانگی روح و ایمانی تک‌افتاده به وحدت برسد. این یک بیان شاعرانه یا رومانتیسمی موقّر امّا میان‌تهی نیست، توضیحی است از طوفانی‌ترین مقاطع تاریخ امروز ایران.تلاش انقلابیان مشروطه و جان‌فشانی‌های محلّه‌ی امیرخیزِ تبریز برای تاسیس نظم و جهانی دیگرگون، بازتابی از همان کوشندگی و تلاطمی بود که ویرانیِ ازنفس‌افتاده‌ی تاریخ ما را به تحرّک دراورد. دهه‌ها بعد بنیانگذاران سازمانهای سیاسی، خوابگردهای شبزده‌ای نبودند که وضوح واقعیت از مقابل چشمانشان می‌گریخت. روایت‌های دقیق‌تری که امروز از آنان می‌خوانیم و می‌شنویم، نشان می‌دهد که "سازمان" در نزد آنها فراتر از مفهومی بوروکراتیک یا الیگارشیک، طرحی نه از پیش‌تعیین‌شده که آجری ابتدایی از آینده‌ای بود که می‌بایست خطوط و زوایای آن بتدریج کامل و در متن جامعه محو شود.

🔴 امروز، روزمرّگی‌های خفه‌کننده با همه زوال و انحطاط آن، وجه غالب زندگی است، زیرا به حق، این انتخابی کم‌آسیب و کمتر مخاطره‌آمیز است. امّا قهرمانان این روزگارِ سقوط کرده در تکرار و زوال نیز، باز و همچنان، همان ایمان‌های بی‌قراری هستند که خطوط هستیِ آنها با تلاطم‌های طوفانی معنا می‌شود. تلاطم‌هایی از آن‌دست که به شکلی نمونه‌وار در جان شیفته هدی صابر نیز بود. هدی از یک‌سو رو به دانش توحیدی داشت و از سویی به اهمیّت و ضرورت دانش اجتماعی آگاه بود.آمیزه‌ی این دو ساحت از دانش، میراثی عظیم است که طی چند دهه در ایران شکل گرفته‌است و در راس یکی از قلّه‌های آن علی شریعتی جای دارد.مسلّم است که نظم دانشگاهیِ مستقر به جِد این سنّت را نادیده بگیرد زیرا در غیراین صورت دغدغه‌ی نان و نام و ابتذالِ خویش را باید به یک‌سو نهد.به همین دلیل است که صابر هرگز دانش‌پژوهی آکادمیک از نوع مرسوم آن نشد و پیوسته در ساحت قیام‌لله متذکّر به بیداری و ناخرسندی از وضع موجود بود. قیام‌لله یعنی دانش متعهدی که به طور همه جانبه به عرصه‌ی نقد نظری و عملی وارد می‌شود. این نقدی است که در ساحت نظر متوقف نمی‌‌ماند و با نقد اخلاقیِ وضع مستقر، تا حوزه ضروری عمل نیز گسترش می‌یابد. همسویی با چنین سنّتی بود که هدی را در جایگاهی یگانه قرار می‌داد و در عصر زوال اتوپیا و شکست انقلابها، نشان داد که اتوپیا همان‌قدر واقعی و ملموس است که خود او با گوشت و پوستش.

🔴 اکنون هدی صابر در تاریخ ما بیش از آن‌که به نام اندیشمند، فعّال سیاسی، روزنامه‌نگار یا محقق شناخته شود به عنوان‌ پهلوان شهرت دارد، زیرا پهلوان آن کس است که در عصر تراژدی و زوالِ اخلاق و تباهیِ جهان، با وجود همه‌ی تنهایی‌ها و بی‌یاوری‌ها، قامت برمی‌افرازد و تیرهای کینه‌توز بلا یکایک بر جان او فرومی‌ایند تا اثبات کنند که روزگار جوانمردی و امید به رهایی به پایان رسیده‌است. پهلوان امّا یکه و تنها می‌ایستد و فوران خونِ او بر باران تیربارها ریشخند می‌زند زیرا ایستادگی او بهانه‌ی عجز و نتوانستن را از ما می‌گیرد و در لحظه‌ای از هستی، یادآور می‌شود انسان همان موجودی است که آسمان بر وی نماز می‌گزارد و جباریت و ارتجاع، یارای غلبه‌ی بر او را ندارند. این مشی پهلوانانه‌ی هدی صابر بود که او را بر آن داشت در دقیقه‌ای تکرارناپذیر دو رکعت نماز بی‌بدیلی را به جای آورد که وضوی آن درست نمی‌آمد الّا به خون.

@iranfardamag
@mohammadmosaddegh