مصدق به روايت تاريخ و اسناد
7.5K subscribers
1.9K photos
147 videos
608 files
654 links
اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin
Download Telegram
Forwarded from طرفِ خانه‌ی سوان
دکتر-محمد-مصدق.pdf
281.5 KB
بخشی از کتاب
«دکتر محمد مصدق: سرگذشت سیاسی»
نوشته‌ی فرهاد دیبا
نشر نی
انتشار سخنرانی دکتر صَدیقی پس از پنجاه سال
خَطابه دکتر غلام‌حسین صَدیقی
به مناسبت دریافت مقام استاد ممتاز
هجدهم بهمن ۱۳۵۲، دانشگاه طهران.
نکوداشت بنیان‌گذار جامعه‌شناسی در ایران
سال ۱۳۵۲ به تصویب شورای دانشگاه طهران، به پاس شخصیت علمی و کوشش‌های ارزشمند دکتر غلام‌حسین صَدیقی در زمینه‌های پژوهشی و آموزشی و نقش بنیادین ایشان در پایه‌گذاری دانش جامعه‌شناسی در ایران عنوان «استادی ممتاز» به ایشان داده شد. در تاریخ هجدهم بهمن ماه ۱۳۵۲ در دانشگاه طهران، مجلس نکوداشتی به این مناسبت برپا گردید که در آن دکتر صَدیقی طی سخنانی گیرا از تصمیم شورای دانشگاه در این‌باره سپاسگزاری کردند. دکتر صَدیقی در این خطابه که می‌توان آن را به اعتباری زیباترین نثر استاد به شمار آورد، با فروتنی بسیار و «دانشجوی پیر» خواندن خود، مواضع خویش را چنین بر می‌شمارد: تواضع راستین نسبت به دانشوران، احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران، تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی، اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی، برکناری از تعصب و گرامی داشتن شخصیت دانشجویان، خطابه پرتوان و کوتاه خود را چنین ایراد می‌کند:
جناب آقای رئیس دانشگاه
چند تن از استادان ارجمند که در این بزمگاه روحانی حاضرند و روزی در این دانشگاه دانشجو بوده و مرا شناخته‌اند گواه عدل‌اند که من در هر وضع و حال همواره به دانشجویی مفتخِر و مباهی بوده‌ام و بدین امتیاز ناز بر فلک و حُکم بر ستاره می‌کرده‌ام. زیرا پدر روشندل و آموزگاران جان‌پرور و فرهنگ بَرومَند قدیم و قویم ملّی و استادان مسیحاوش ایرانی و غیر ایرانی که انفاس قدسی و دم گرمشان افسون اِحیای من بود، [مرا به روزگار کودکی و جوانی] به مِفاد قول سروش‌آساى العلم يعلوا ولايعلى آشنا ساخته و به من آموخته بودند که علم و اخلاق دو خمیرمایه‌ٔ عزت و سرافرازی‌اند و آنکه این دو را دارد به حقیقت همه چیز دارد.
در خور تعظیم دانش دان و اخلاق نکو
قدرت آن دارد که دارد این دو را با خویشتن.
ارج فکر خویش اگر خواهی نمودن آشکار
ارج می‌نِه این دو گوهر را چه در سِّر چه عَلَن.
رئیس محترم و استادان گرامی دانشکده علوم اجتماعی و تعاون می‌دانند که چون خواستند درباره من پیشنهاد استادی ممتاز کنند، من به جدّ امتناع می‌کردم و خود را در خور این پایگاه بلند که سدرة‌المنتهی دانشش توان گفت، نمی‌دانستم. اکنون هم که اعضاء شورای آن دانشکده و شورای دانشکده ادبیات، علوم انسانی و شورای دانشگاه با آراء مَکرُمت‌آمیز خود این افتخار عظیم را به دانشجوی خُردمایه‌ای چون من بخشیده‌اند، آن را از باب آثار لطف آن سروران بلندقدر می‌دانم نه از باب استحقاق:
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا! [حافظ].
قولو الحق ولو على انفسكم. [پیامبر اسلام]
گر ز تو انصاف آید در وجود
به که عمری در رکوع و در سجود [عطار]
***
  بزرگوارانی که در این ادبگاه کَرم تشریف دارند، خوبست بدانند هنگامی [‌که] جناب آقای رئیس دانشگاه به من اعلام فرمودند که در این مجلس شکوهمند حاضر شوم، با ملاحظه آنچه گذشت، برای من در اجابت دستور تأملی حاصل شد و تنها یادآوری آن پیرایه علم و ادب، مرا به تکلیف و فریضه اخلاقی متوجه نمود. پس از آنکه شورای محترم دانشگاه با نظر استحسان، مرا مشمول عنایت خویش قرار داد با تذکر فحوای این پند که: «خویشتن‌شناسان را از ما درود دهید» (پندی که بنابر، معروف زینت‌بخش تاج خسرو انوشیروان بود و نظیر آن را در سخن دانش‌افزای سقراط بزرگ می‌یابیم)، مکرر فکر سبب‌جوی را متوجه این امر کرده‌ام که چه چیز موجب حصول این افتخار شده است!؟ پس از اِمعان نظر به این نتیجه رسیده‌ام، تصميم اعضاء شوراهای محترم در آغاز چهلمین سال تأسیس دانشگاه، با بضاعت مزجاة من در علم، با علم و عنایت به سی و پنج سال کار دانشگاهی من و دانش‌دوستی به نیت قربت، نه قصد شهرت، سوداگری و تواضع راستین نسبت به دانشوران و احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران و تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی و اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی و برکناری از تعصب که پیوسته آن را استعفا از تعقل شمرده‌ام و گرامی‌داشتن شخصیت دانشجویان که فروغ‌دیده استادان و امیدمایۀ آینده ایران‌اند، بوده است.
ظاهراً انصاف یا لااقل گرایش به بیشتر آنچه گفته شد. کوچکترین نشان انتساب به علم و دانش باشد و برای طالب علم اگر از گران‌جانی و تیره‌بختی، این مایه هم از شرایط و لوازم دانشجویی حاصل نباید، نزول او در حرم کبریای علم نه تنها امری دشوار می‌نماید، بلکه چنین سلوکی در طریق کسب معرفت بی‌ثمر و به منزلهٔ حلقهٔ اقبال ناممکن جنباندن است.
سنت نیکوی قدردانی از مشتغلان و دلباختگان دانش که نقد عمر را در طلب آن صرف کرده‌اند، در همان حال که بازنمای تصدیق صحت راه و رسم آنان است مایه تشویق و ترغیب دانشجویان نوکار نیز هست و بی‌شک اعضاء جلیل شورای دانشگاه مصلحت اخیر را نیز در مدنظر داشته‌اند.
درس‌های علوم اجتماعی که در اوایل تأسیس دانشگاه تهران در سراسر کشور، به چند ساعت در هفته محدود بود، با اقبال روزافزون دانشجویان، گسترش در خور ملاحظه‌ای یافته است. به نحوی‌ که مواد درس‌های مذکور تنها در دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران در دوره روزانه و شبانه لیسانس و در دوره فوق لیسانس در هفته در حدود صدو پنجاه ساعت تدریس میشود و عده استادانی که به تدریس مواد آن علوم مشغول‌اند به پنجاه می‌رسد و جنبه عملی و تحقیقی و رایزنی آن علوم نیز در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به صورت سودمند و بدیع با کوشش مُستمِر به سوی کمال رَهسِپَر است.
باش تا صبح دولت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است. [انوری]
العُلى محظورةٌ الّا على
من بَنى فوقَ بِناءِ السلف. [سعدالدین ورواینی]
افلاطون در مدینه فاضله خویش تمثیل‌وار همر [Homer] را مورد تجلیل و تمجید قرار داده، تاج افتخار بر سر او می‌نهد و بعد چون شعر و شاعری در مدینهٔ او محل و پایگاهی ندارد، آن پیر هنرپرورده را از شهرستان [شایگان] خود به بیرون می‌فرستد. جای مسرت است که در مدینه علم شما جناب آقای رئیس دانشگاه، شعر و ادب و دیگر مظاهر خلاقیت فکر و ذوق، با ملاحظه ضرورت عمل، همه جایگاهی دارند و پیرانی را نیز که هنوز در هوای کعبه مقصود روز می‌گذارند و آتش عشقشان که با خاموشی چراغ عمر فرو می‌نشیند، همچنان فروزان است به کار وا می‌دارند .
همه آنچه گفته شد این دانشجوی پیر را بر می‌انگیزد که از صمیم قلب سپاسدار و حق‌گزار جناب‌عالی و استادان و دانشجویانی باشد که باعث، موجب و وسيلهٔ بخشش چُنین افتخاری شده‌اند. افتخاری که البته مایۀ سربلندی است، اما نه دستاویز در هم پیچیدن بساط دانش‌ا‌ندوزی و کوتاهی در کاستن جهل.
بنده پیرِ مَغانم که ز جهلم بِرهانَد
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد. [حافظ]
همواره مزید کامیابی استادان گرانقدر شریف را در گسترش علم و مکارم اخلاق آرزو دارم.
 
نکات ویرایشگر:
۱ - این سخنرانی بنا بر شواهد از تلویزیون آن زمان پخش شد، نسخه نوار این سخنرانی، گویا هنگامه پخش از تلویزیون، توسط دستگاه ضبط، برداشته شده که نسخه منتشر شده احتمالاً برآمده از این ضبط است.
۲ - کوشش شده که متن حاضر با دیگر منابعی که متن سخنرانی در آن‌جا درج یافته از جمله نشریه مطالعات جامعه‌شناختی دوره قدیم، مجله بخارا، همه هستی‌ام نثار ایران (یادنامه دکتر غلام‌حسین صَدیقی)، از همه مهمتر با نوار سخنرانی تطبیق داده شود. در پاره‌ای جملات تنها در متن سخنرانی آمده که ذکر شده، یا جایی که تنها در نوار آمده که در قلاب ذکر و در پاروقی توضیح داده شده است. به‌کاربری برخی کلمات ممکن است طی زمان تغییر داشته باشد، اما کوشش کرده‌ایم که تلفظ دقیق سخنران را بیان کنیم.
۳ – در این اهتمام افرادی به این‌جاب یاری رساندند. جناب مسعود قاسمی که به عنوان دانشجوی جامعه‌شناس از ابتدای دهه ۱۳۹۰ با چندی از دوستان پیگری زیادی برای ۱۲ آذر بنیاد روز علوم‌اجتماعی به‌مناسبت زادروز دکتر غلام‌حسین صَدیقی انجام داده است. یکی از خدمات وی یافتن اسناد ارزنده، از جمله همین نوار است. وحید صالحی با مهر و اشتیاق فراوان صدای بی‌کیفیت نوار را در حد مقبولی پالایش کرد. جناب امیر شریفی لطف کردند و متن‌های مربوط به سخنرانی دکتر صَدیقی را از منابع گوناگون تایپ کنند. علی‌رضا مهیجی مهر ورزیده و فایل را در قالب یوتیوب و اینستاگرام طراحی کردند. با سپاس از جملگی دوستان.
۴ – برای فهم چرایی اعطای استاد ممتازی به دکتر غلام‌حسین صَدیقی این نکته حائز اهمیت است که رئیس دانشگاه طهران در آن برهه «هوشنگ نهاوندی» بوده که این رویداد را به اطلاع شخص پادشاه می‌رساند. پادشاه بدگمان بود که مبادا سخنی نافی مصالح شاهنشاهی گفته شود و حتی یادی از دکتر مصدق کند! هوشنگ نهادوندی در گفت‌وگو با شاهرخ مسکوب به نمایندگی از تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، تا حدی به این نکته اشاره می‌کند:
«وقتی هم که دکتر صَدیقی استاد ممتاز دانشگاه شد و قرار بود که برنامه استادی ممتاز به‌طور مستقیم و زنده به اصطلاح از تلویزیون پخش بشود سازمان امنیت با این مطلب مخالفت کرد، چون ناطق اصلی آن جلسه دکتر صَدیقی بود. با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده به‌عرض [شاه رساندم]
س- بله.
ج- با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده به‌عرض اعلی‌حضرت رساندم اعلی‌حضرت گفتند که «شما تضمین می‌کنید که دکتر صدیقی حرفی نزند؟» بنده البته هیچ تضمینی نمی‌توانستم بکنم و اصلاً جرأت هم نداشتم بروم به دکتر صدیقی بگویم حرفی بزند یا نزند. نمی‌دانم شما پیرمرد را می‌شناسید یا نمی‌شناسید به‌قدر کافی.
س- نه خیر نمی‌شناسم.
ج- ولی به‌هرحال می‌دانستم که اینقدر آدم عاقلی هست
س- که نکند.
ج- که چیزی نگوید که برای بنده به‌خصوص [؟] لااقل اسباب زحمت بشود. برای اینکه فقط من به ایشان گفتم که «قرار است که فرمایشات حضرت استاد مستقیم از تلویزیون پخش بشود.
» می‌دانستم که اینقدر این آدم مسئول است و با وجدان که حرف نامربوط نخواهد زد که نگفتم. همه‌اش در وصف ایران صحبت کرد و درباره دفاع از فرهنگ و استقلال دانشگاه که هیچ کسی با آن مخالفتی نداشت.»
[تاریخ شفاهی همان، نوار شماره ۱۲ ۲۷ مارس ۱۹۸۶.]
 
تصحیح و توضیحات: فرید اسدی دهدزی
Forwarded from سعیده زادهوش
Forwarded from سعیده زادهوش
Forwarded from سعیده زادهوش
برای نگارش رمان شمیران سی و سه از این منابع بهره جستم
– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی: بهرام افراسیابی
– روزشمار تاریخ ایران: باقر عاقلی
– گفتگویی طولانی با دکتر شاهین فاطمی (برادرزاده دکتر فاطمی)
– مستند عشق شمعدانی‌ها
– با چشم گریان
– یادداشت‌های دکتر حسین فاطمی در مخفیگاه و زندان
– روایت سلطنت فاطمی از اعدام برادرش
– خاطرات من از حسین فاطمی نوشته مکری
– مستند روزنامه‌نگاری که در آتش سوخت
– اخبار مجموعه تاریخی کاخ سعدآباد
– مستند یادی از مبارزات دکتر فاطمی
– گزارش روزنامه شرق با عنوان چرا نمی شود
و بسیاری دیگر که در این اندک نگنجد اما برای ساختن راوی اصلی از خاطرات سربازی این آقا که از اولین سربازهای ایران است مایه گرفتم
📍در یک کلام: رمانم را با همه وجودم و با عشق نوشتم
#سعیده_ زادهوش
@mehripublicationukltd
https://www.instagram.com/p/Cz_x_5auc4o/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
1_6102048780
<unknown>
🔶 مجموعه پادکست‌های «گام به گام با بازرگان»


📌 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان اقدام به تولید و انتشار خلاصه‌ای از آثار آن مرحوم تحت عنوان «گام به گام با بازرگان» در قالب پادکست کرده‌ است. شش پادکست منتشر شده جهت دسترسی آسان‌تر در این پست مجددا باز‌نشر می‌شود.

پادکست «سازگاری ایرانی»
پادکست «چرا مخالف استبداد هستیم؟»
پادکست « منابع فقه، فقه، فقیه»
پادکست «ملت ایران چه باید بکند؟
پادکست «چرا دچار استبداد شده‌ایم؟»
پادکست «ما معلمیم یا مربی؟»

متن و صدا: دکتر علی ملک‌پور


🔷 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان

@Bonyadbazargan
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی

نشست " مهندس سحابی، نقدها و پاسخ ها" در کلاب خیابان مصدق

به تاریخ: آدینه ۸ دی ماه ۱۴۰۲

🎙با سخنرانی:
مهندس محمد توسلی
دکتر احسان شریعتی
دکتر مهدی نوربخش
دکتر علیرضا رجایی
دکتر مصطفی دانشگر
دکتر حسین رفیعی
ایمان فلاح




.
@sokhanranihaa
@mossadeghstreet
@mohammadmosaddegh
تقی زاده و مصدق در چهار قاب

یک : تقی زاده می گفت چندی پس از اینکه با طرح تغییر سلطنت در مجلس پنجم مخالفت کردیم دکتر مصدق از مستوفی الممالک و مشیرالدوله و علاء و یحیی دولت آبادی و من دعوتی کرد و از ما خواست برای ادامه مبارزه هیچ نوع کاری را در حکومت بعد قبول نکنیم و از همکاری خودداری کنیم. پس از اینکه جمع متفرق شد، مرا نگاه داشت و گفت چون می دانم برای شما از نظر مادی امکان آن نیست که بیکار بمانید خوشوقت می شوم تا به هر نحو که مایل باشید ترتیباتی بدهم که زندگی شما مختل نماند. البته من تشکر کردم. مصدق در آن دوره با دلیری و خودداری تمام برکنار ماند و تحمل تبعید و زندان هم کرد.

دو : هم از تقی زاده و هم از باقر مهذب الدوله کاظمی شنیدم پس از کوتاه شدن دوره چهار ساله سنا به مدت دو سال و بیکار شدن سناتورها، تقی زاده قصد مسافرت به اروپا برای معالجه کرد. چون خرید ارز تحت نظارت بود، تقی زاده کاغذی به وزارت دارایی نوشت و به علت لزوم معالجه در خارج، تقاضای مبلغی ارز بیش از آن مقدار کرد که مقرر شده بود و ناچار این موارد می بایست در هیأت دولت مطرح شود. مصدق موضوع پیشنهاد موافق وزارت دارایی را در جلسه دولت مطرح می کند ولی به تصویب نمی رسد. پس مصدق ضمن نامه ای خصوصی در معذرت خواهی به تقی زاده می نویسد چون دولت موافقت نکرده است که به شما بیش از میزان مقرر ارز فروخته شود و من می دانم که فعلاً برای شما پرداخت تفاوت قیمت ارز آزاد امکان ندارد، مبلغ مورد اختلاف طی یک قطعه چک شخصی فرستاده می شود و انتظار قبول آن را به طور دوستانه دارم تا هر وقت که امکان پیدا کردید مسترد فرمایید. کاظمی که دوست هر دو بود کاغذ را برای تقی زاده می برد. کاظمی می گفت که سه چهار روز پس از آن، مصدق نامه تقی زاده را نشان داد که ضمن ابراز تشکر همان چک را پس فرستاده بود.

سه : تقی زاده می گفت چند روزی پس از اینکه قشونیها دکتر مصدق را محبوس کرده بودند، عصری در خانه ام زده شد. آمدند و گفتند که یک نظامی به اسم سرلشکر آزموده می خواهد با شما ملاقات کند. آمد و صحبت کردیم. مضمون حرفش این بود که شما می دانید که مصدق قرار است محاکمه شود و ما در صدد جمع آوری دلایل برای تهیه ادعا نامه هستیم. از جمله دلایل ما یکی هم رساله دکتری اوست که راجع به موضوع وصیت در فقه شیعه نوشته است و در آنجا بعضی مطالب را طرح کرده است که می تواند مورد استفاده در محکمه بر ضد او باشد. پس عباراتی چند از آن کتاب را به من نشان داد. گفت اگر شما هم به این منظور کمک و طی مشروحه ای تأیید کنید که او در این نوشته ها اصول اسلامی را انتقاد کرده است دلایل ما محکمه پسند و محکم تر می شودا تقی زاده گفت بی اختیار خنده ام گرفت. هم از اینکه مصدق را نشناخته و کتاب او را نفهمیده اند و هم مرا. پس به او گفتم آقا معلوم می شود حرف درست و دلایل حسابی ندارید بعلاوه شما در این نوع مطالب علمی و دانشگاهی حق اظهار نظر ندارید! بروید و خودتان را ملعبه نکنید. دست ازین کارهای غلط بردارید.

چهار : وقتی مصدق به رحمت الهی پیوست تقی زاده به دکتر متین دفتری که داماد مصدق بود نامه ای نوشت. من اصل آن نامه را ندیده ام ولی قسمتی از مسوده آن به دستم افتاده است. این مسوده عبارت است از صورت تقریر نامه ای که بر روی کاغذ مجلس سنا نوشته شده و به خط یکی از منشی های زیر دست تقی زاده است. اما فقط ورق اول آن باقی است و قسمت دومش به دستم نیفتاده. تقی زاده دراین نامه چنین نوشته است: جناب آقای دکتر متین دفتری، دوست عزیزم! از واقعه مصیبت بار که واقع شد این جانب به قدری متأثر و اندوهگین هستم که به بیانش قادر نمی باشم. وفات مرحوم دکتر مصدق بیش از اندازه به این جانب مؤثر گردید و می توانید تشخیص بدهید که احساسات من نسبت به آن رفیق و دوست قدیم چه اندازه بوده و هست که به حقیقت از بیان احساسات خود قاصر و عاجزم. آن مرحوم رفیق قدیم و دوست دیرین من بود و البته می دانید که بیش از پنجاه سال روابط دوستانه و همکاری ما باید اعلی درجه بوده و از زمان دوره اول مجلس شورای ملی دائماً با آن مرحوم نزدیک و همقدم و همکار بوده ایم و این واقعه ضربه عظیمی برای مخلص... (دنباله آن در دست نیست).

@hamidrezaabedian

منبع : نادره کاران، زنده یاد استاد ایرج افشار، ص ۱۸۵-۱۸۳
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۱- در "مسلمانی"

چندی پس از درگذشت خانم ضیاء السلطنه، همسر دکتر مصدق، آقای زنجانی مرا خواست تا به خانه‌اش بروم. در خانه آقای زنجانی، مهندس احمد مصدق نیز به ما ملحق شد و گفت آقا(دکتر مصدق) سلام رساندند و این وجوهات شرعی و این مبلغ را بابت خرید نماز و روزه برای مادرم به من دادند تا تقدیم شما کنم که هر طور صلاح می‌دانید آنها را به مصرف برسانید. سپس مبلغ دیگری به آقای زنجانی داد و گفت این مبلغ را نیز پدرم بابت آنکه ممکن است دینی به گردن داشته باشد تقدیم کرده است.

آقای زنجانی پس از دریافت پول‌ها در حضور مهندس احمد مصدق نامه‌ای به دکتر مصدق نوشت و در آن پس از تشکر اظهار کرد چون از وجوهات شرعی استفاده نمی‌کنم و به کسانی که نماز و روزه قضا را به عهده می‌گیرند دسترسی ندارم این پول‌ها را خدمت آیت الله میلانی می‌فرستم و رسید آن را به شما می‌دهم. سپس وجوهات را در دو کیسه گذاشت و به همراه دو نامه که برای آقای میلانی نوشت به من داد تا در مشهد به آقای میلانی تحویل دهم.

فردای آن روز با قطار رهسپار مشهد شدم و در آنجا از طریق آقای طاهر احمدزاده از آقای میلانی وقت ملاقات گرفتم و به خانه ایشان واقع در خیابان تهران رفتم. مرحوم آیت الله میلانی مرا به اندرونی دعوت کرد. در آنجا به جز من و ایشان، آقا سید علی فرزندش نیز حضور داشت. آیت الله میلانی پس از خواندن نامه‌ها برای مرحوم ضیاء السلطنه فاتحه‌ای خواند و سپس پاسخ هر دو نامه را نوشت و از من خواست ناهار را در آنجا بخورم. به ایشان عرض کردم اگر اجازه دهید برای عرض سلام به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. پاسخ داد خیر همین جا بمانید و من سلام شما را به امام رضا می‌رسانم و بلیط بازگشت به تهران نیز برای شما تهیه می‌کنم.

عصر همان روز آقا سید علی مرا به ایستگاه قطار رساند و من نیز به تهران بازگشتم و پاسخ نامه‌ها را به آقای زنجانی دادم. ایشان در حضور من نامه‌ها را باز کرد و خواند. یکی از آنها که با عنوان آقای دکتر مصدق، نخست وزیر شروع شده بود برای دکتر مصدق بود و در آن از وی تجلیل شده بود. آیت الله میلانی در این نامه خطاب به دکتر مصدق نوشته بود "آقای دکتر مصدق امانتی شما رسید. انشاالله مقبول است و پاداش شما نزد خداوند محفوظ." در این نامه همچنین دریافت وجوه مربوط را تایید کرده بود.

با خواندن نامه‌ها، آقای زنجانی به مهندس احمد مصدق تلفن کرد و گفت پیش من امانتی دارید و هر وقت مجال داشته باشید برای گرفتن آن نزد من بیایید. آیت الله میلانی به مقلدان خود در تهران دستور داده بود که وجوهات خود را به آقای زنجانی بدهند. از این رو تا آنجا که من می‌دانم بسیاری از مقلدان آقای میلانی وجوهات خود را به آقای زنجانی می‌دادند.

@hamidrezaabedian

منبع : هفتاد سال پایداری، خاطرات حسین شاه حسینی، به کوشش امیرطیرانی، ص ۲۳۹-۲۳۸
Forwarded from گفتگوهای ملی
🔴 نخست‌وزیر محصور، چالش‌ها و چشم‌انداز‌ها

🔻 به مناسبت پنجاه و هفتمین سالگرد فوت دکتر محمد مصدق

🔻 سخنرانان:
▫️محمد ترکمان (تاریخ‌نگار)
▫️نیکلا گرجستانی (کارشناس ارشد سابق بانک جهانی و نویسنده‌ی کتاب میراث مصدق)
▫️داریوش رحمانیان (استاد تاریخ دانشگاه تهران)

🔻 زمان برگزاری:
یک‌شنبه ۳ مارچ ۲۰۲۴ مورخ ۱۳ اسفندماه ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۰ به وقت ایران و ۱۷:۳۰ به وقت اروپای مرکزی

🔻 برگزاری در بستر:
کلاب «گفت‌وگوهای ملی» :
https://www.clubhouse.com/house/گفتگوهای-ملی

#محمد_مصدق
#احمد_آباد

@goftegoha_melli
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۲- در "تربیت فرزندان"

در نوشاتل مانند دیگر شهرهای اروپا میوه‌های نارس یا رسیده باغچه‌ها اغلب زیر درختان مجاور پیاده‌روها می‌ریزد و عابرین به آن توجه نمی‌کنند. از سوی دیگر، در سوئیس چیدن میوه نارس به خصوص انگور جرم است و مجازات دارد. روزی مادر قصد داشت برای ناهار پلو خورش بادمجان درست کند. در آن موقع نیازمندی آشپزخانه را که شامل گوشت، سبزیجات، میوه و نان و غیره بود از دکان‌های نزدیک خانه می‌خریدیم. بدین ترتیب که اجناس را از دکاندار می‌گرفتیم و او یادداشت می‌کرد. آخر هر ماه پدرم با مراجعه به آنها بدهی اش را می‌پرداخت.

آن روز مادرم وسایل مورد نیاز ناهار یعنی گوشت برنج و بادمجان را گرفته بود اما غوره برای خورش بادمجان پیدا نکرده بود. در اروپا مصرف غوره به صورت چاشنی به طوری که در ایران مرسوم است معمول نیست... به هر صورت مادر به غوره نیاز داشت و در بساط دکان‌های فروش سبزی و میوه، غوره نبود. در همسایگی آپارتمان ما باغچه و موستان بزرگی بود و من ضمن عبور و به هنگام بازی با بچه‌ها، درخت‌های انگور آنجا را دیده بودم. وقتی مادر گفت دنبال غوره می‌گردد به فکرم رسید خدمتی بکنم.

بدون اینکه به مادر حرفی بزنم تصمیم خود را با احمد که آن روز از پانسیون نزد ما آمده بود در میان گذاشتم و هر دو از خانه بیرون آمدیم. از دیوار باغ همسایه به آسانی بالا رفتیم. احمد در پای دیوار منتظرم بود. در داخل باغ دو سه خوشه بزرگ غوره چیدم و به همان ترتیب از آنجا خارج شدم و همراه احمد به خانه برگشتم. مادرم که تعجب کرده بود پرسید غلام از کجا غوره پیدا کردی؟ حقیقت را گفتم. مادر، من و احمد را به خاطر اینکه بدون اجازه وارد خانه مردم شده‌ایم و میوه باغشان را چیده‌ایم ملامت کرد.

گفتم چه اهمیت دارد؟ بچه‌ها هر روز هنگام عبور از کنار باغچه‌ها میوه‌هایی را که زمین ریخته برمی‌دارند و گاهی هم از درختان می‌کنند! مادر گفت بچه‌ها کار بدی می‌کنند، شما نباید از آنها تقلید کنید، به هر حال غوره را چیده‌ای، آن را مصرف می‌کنم ولی بعد از ظهر به اتفاق آنجا می‌رویم و بهای آن را به صاحبخانه می‌پردازیم!

ظهر که پدر آمد از خوشمزگی خورش غوره بادمجان تعریف کرد و از مادرم پرسید غوره از کجا پیدا کرده است؟ مادر گفت بعد از اینکه غذا خوردید داستان را برای شما تعریف می‌کنم. پدر با تعریف مجدد از خوشمزگی خورش، غذایش را تمام کرد و از مادر خواست که چگونگی تهیه غوره را برای او شرح دهد.

مادر گفت غلام و احمد غوره را از باغ همسایه چیده اند. پدر با شنیدن این خبر سخت عصبانی شد و خطاب به من و احمد گفت شما دزدی کرده‌اید! بی‌اجازه وارد خانه مردم شده‌اید، پدرتان را در می‌آورم، هر دوتان را می‌کشم!

در این ضمن از جا برخاست و به طرف ما روی آورد. من و احمد که آماده فرار بودیم از اتاق بیرون جستیم. احمد گریه کنان می‌گفت الان پدر ما را می‌کشد، فرار کنیم! من که از او کوچکتر بودم - حدود ۷ سال داشتم - به او گفتم گریه نکن، نترس! او نمی‌تواند ما را بکشد، او را حبس می‌کنند!

@hamidrezaabedian

منبع: در کنار پدرم؛ مصدق ، خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، به کوشش سرهنگ غلامرصا نجاتی، ص ۱۶-۱۵