Audio
هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی
سخنرانی :
#محسن_رنانی
عنوان : کنشگر سیاسی توسعه خواه، حلقه مفقوده توسعه ایران
9 خرداد 98
@mohammadmosaddegh
سخنرانی :
#محسن_رنانی
عنوان : کنشگر سیاسی توسعه خواه، حلقه مفقوده توسعه ایران
9 خرداد 98
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و فرجام کار یکی از دست اندرکاران یورش به خانه دکتر مصدق در نهم اسفند و بخشی از اعترافهای او
طيب حاج رضائی به پاس خدماتش در وقايع ۲۸ مرداد از جانب وزارت جنگ به يک قطعه مدال درجه ۲ رستاخيز مفتخر می شود و او دارای کارت عضويت در جمعيت قيام رستاخيز ۲۸ مرداد بود؛ طیب کمی بعد به عضويت هيئت رئيسه اين جمعيت منصوب می شود. در گزارشی از ساواک در سال ۱۳۳۶ می خوانيم: "طيب حاج رضايی چهار صندوق ميوه به منزل آيت الله کاشانی برد."
يک منبع مطلّع و مطمئن (از قضات نظامی) چندی پيش برای نگارنده تعريف کرد که وقتی طيّب حاج رضائی (طيّب خان) را پس از قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگير کردند ، خود او مانند بسياری از مردم، هرگز گمان نميکرد محکوم به اعدام شود. اما لحظه ای که فهميد قضيه جدّی است ، گفت بود در جريان نهم اسفند ۱۳۳۱ برای سرنگونی دکتر مصدق ، به شاه خدمت کرده و مستحق اعدام نيست. سرهنگ جلالی قاجار، دادستانِ دادگاهِ محاکمۀ طيّب ويارانش از او پرسيده بود در نهم اسفند چه خدمتی انجام داده؟ طيّب جواب داده بود که آن روز ۱۰ کاميون پُر از "برو بچه ها " و دوستانش را به نفع اعليحضرت و برای سرنگونی مصدّق وارد ميدان کرده است.
جلالی قاجار به طيّب ميگويد " اولاً اگر آن روز خدمتی به اعليحضرت کردی، پاداش مناسبی هم گرفتی. ثانيا بگو ببينم چه کسی به تو گفته بود در نهم اسفند ۱۰ کاميون آدم بياوری؟ " طيبّ با قاطعيت پاسخ داده بود : " جناب سرهنگ! دو نفر به من گفته بودند هرچه ميتوانم بچه ها را جمع کنم و بياورم ، اولیش سرلشکر{محمود} بهارمست رييس ستاد، دومی هم سرلشکر گرزن."
در دوران زمامداری مصدق در تاريخ ۱۰ اسفند ۱۳۳۱ و به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ) بازداشت می شود. طيب و هم بندانش در اعتراض به اين بازداشت در نامه ای به فرماندار نظامی تهران می نويسند، «اين جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقيف و بازداشت نموده اند.»
در روز ۱۵ خرداد طيب سر دسته جمعيتی بود که از ميدان بار فروشان به تظاهرات پرداختند .سپهبد نصيری فرماندار نظامی تهران در گزارش ويژه ای به شاه اعلام می کند: شخص طيب حاج رضايی مسئوول اين اقدامات است. طيب دستگير می شود و در نخستين بازجويی خود اعلام می کند: «من همچنان فدايی شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگيم را در راه شاه بدهم.»
وکيل طيب حتی ياد آور می شود که او «تمثال شاهنشاه فقيد را بر روی شکم و پس از آن تمثال مبارک شاهانه را با تاج پهلوی و دو پرچم ايران بر روی سينه و تمثال خجسته ديگری از ذات اقدس ملوکانه را بر روی دست خويش خالکوبی کرده که همين تحمل چندين هزار سوزن بر بدن برای حک اين تمثال های مقدس نشانه نهايت علاقه و دلبستگی بی شائبه [او است]...»
اقدامات خانواده و دوستان او بجايی نرسيد و حکم اعدام در ميدان تير حشمتيه به اجرا در آمد.
عبدالله برهان، ماهنامه نگاه نو، اسفند ۱۳۶۹
زندگی و مرگ طيب حاج رضائی، اميرحسن چهل تن، بی بی سی فارسی
@mohammadmosaddegh
طيب حاج رضائی به پاس خدماتش در وقايع ۲۸ مرداد از جانب وزارت جنگ به يک قطعه مدال درجه ۲ رستاخيز مفتخر می شود و او دارای کارت عضويت در جمعيت قيام رستاخيز ۲۸ مرداد بود؛ طیب کمی بعد به عضويت هيئت رئيسه اين جمعيت منصوب می شود. در گزارشی از ساواک در سال ۱۳۳۶ می خوانيم: "طيب حاج رضايی چهار صندوق ميوه به منزل آيت الله کاشانی برد."
يک منبع مطلّع و مطمئن (از قضات نظامی) چندی پيش برای نگارنده تعريف کرد که وقتی طيّب حاج رضائی (طيّب خان) را پس از قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگير کردند ، خود او مانند بسياری از مردم، هرگز گمان نميکرد محکوم به اعدام شود. اما لحظه ای که فهميد قضيه جدّی است ، گفت بود در جريان نهم اسفند ۱۳۳۱ برای سرنگونی دکتر مصدق ، به شاه خدمت کرده و مستحق اعدام نيست. سرهنگ جلالی قاجار، دادستانِ دادگاهِ محاکمۀ طيّب ويارانش از او پرسيده بود در نهم اسفند چه خدمتی انجام داده؟ طيّب جواب داده بود که آن روز ۱۰ کاميون پُر از "برو بچه ها " و دوستانش را به نفع اعليحضرت و برای سرنگونی مصدّق وارد ميدان کرده است.
جلالی قاجار به طيّب ميگويد " اولاً اگر آن روز خدمتی به اعليحضرت کردی، پاداش مناسبی هم گرفتی. ثانيا بگو ببينم چه کسی به تو گفته بود در نهم اسفند ۱۰ کاميون آدم بياوری؟ " طيبّ با قاطعيت پاسخ داده بود : " جناب سرهنگ! دو نفر به من گفته بودند هرچه ميتوانم بچه ها را جمع کنم و بياورم ، اولیش سرلشکر{محمود} بهارمست رييس ستاد، دومی هم سرلشکر گرزن."
در دوران زمامداری مصدق در تاريخ ۱۰ اسفند ۱۳۳۱ و به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری(معروف به شعبان بی مخ) بازداشت می شود. طيب و هم بندانش در اعتراض به اين بازداشت در نامه ای به فرماندار نظامی تهران می نويسند، «اين جانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقيف و بازداشت نموده اند.»
در روز ۱۵ خرداد طيب سر دسته جمعيتی بود که از ميدان بار فروشان به تظاهرات پرداختند .سپهبد نصيری فرماندار نظامی تهران در گزارش ويژه ای به شاه اعلام می کند: شخص طيب حاج رضايی مسئوول اين اقدامات است. طيب دستگير می شود و در نخستين بازجويی خود اعلام می کند: «من همچنان فدايی شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگيم را در راه شاه بدهم.»
وکيل طيب حتی ياد آور می شود که او «تمثال شاهنشاه فقيد را بر روی شکم و پس از آن تمثال مبارک شاهانه را با تاج پهلوی و دو پرچم ايران بر روی سينه و تمثال خجسته ديگری از ذات اقدس ملوکانه را بر روی دست خويش خالکوبی کرده که همين تحمل چندين هزار سوزن بر بدن برای حک اين تمثال های مقدس نشانه نهايت علاقه و دلبستگی بی شائبه [او است]...»
اقدامات خانواده و دوستان او بجايی نرسيد و حکم اعدام در ميدان تير حشمتيه به اجرا در آمد.
عبدالله برهان، ماهنامه نگاه نو، اسفند ۱۳۶۹
زندگی و مرگ طيب حاج رضائی، اميرحسن چهل تن، بی بی سی فارسی
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۱۹ خرداد ۱۳۳۱ خورشیدی؛ سخنرانی تاریخی دکتر محمد مصدق در دیوان دادگستری لاهه، برخی از از تماشاچيان به گريه افتادند.
بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند...ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم... ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد. در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد.در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کار شکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا موجبات بدنامی مارا فراهم سازد.
در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه امی بدست نیاورد، قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود.
میزان [سو]استفاده ها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتی به رایگان به انگلیس فروخته میشد اطلاع حاصل نماید...علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند. دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره ی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند. از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک «اینتلجنتس سرویس» در کلیه نقاط کشور نفوذ کند.ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد. مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده ..به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور مارا در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند. در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد. تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.
دکتر غلامحسن مصدق درباره سخنرانی دکتر مصدق در دیوان دادگستری می گوید:« پس از اقتتاح جلسه، پدرم نطقی به زبان فرانسوی ايراد کرد که قسمت هایی از آن را خبرگزاريهای خارجی به سراسر جهان مخابره کردند. بيانات او، جنبه حقوقی، سياسی و تبليغاتی داشت...در جريان اين سخنرانی، عده ای از تماشاچيان به گريه افتادند، مک نير Mac Nierقاضی انگليسی که طبق سنت معمول در دادگاههای انگلستان، کلاه گيس بلندی داشت، سرش را پائين انداخته و به دقت به سخنان ناطق (دکتر مصدق) گوش می کرد.»
ماهنامه حافظ شماره ۶۱، دکتر سعید فاطمی، ۱۵ خرداد ۱۳۸۴
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۱۰۸-۱۰۹
@mohammadmosaddegh
بشریت مدتی است به فکر افتاده به جای توسل به زور و فشار اختلافات خود را از طریق حق و عدالت حل و فصل کند...ما ملل شرق سالیان دراز مزه ی تلخ موسسات اختصاصی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان بوجود آمده بود چشیده و به چشم خود دیده ایم... ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامت یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد. در آن موقع دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتر بازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارزهایی که در انگلستان داشتیم عملی سازد.در داخل ایران به کمک عمال و ایادی خود دسایسی علیه دولت و نهضت ملی بر پا نمود و در امور مالی و اقتصادی و صنعتی ما کار شکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا موجبات بدنامی مارا فراهم سازد.
در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه امی بدست نیاورد، قیافه ای مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود.
میزان [سو]استفاده ها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتی به رایگان به انگلیس فروخته میشد اطلاع حاصل نماید...علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند. دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره ی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند. از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک «اینتلجنتس سرویس» در کلیه نقاط کشور نفوذ کند.ضمنا عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه میداد. مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده ..به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور مارا در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نموده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته ی آزادی است نداشتند. در ۱۹۵۱ با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسفناک خاتمه داده شد. تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.
دکتر غلامحسن مصدق درباره سخنرانی دکتر مصدق در دیوان دادگستری می گوید:« پس از اقتتاح جلسه، پدرم نطقی به زبان فرانسوی ايراد کرد که قسمت هایی از آن را خبرگزاريهای خارجی به سراسر جهان مخابره کردند. بيانات او، جنبه حقوقی، سياسی و تبليغاتی داشت...در جريان اين سخنرانی، عده ای از تماشاچيان به گريه افتادند، مک نير Mac Nierقاضی انگليسی که طبق سنت معمول در دادگاههای انگلستان، کلاه گيس بلندی داشت، سرش را پائين انداخته و به دقت به سخنان ناطق (دکتر مصدق) گوش می کرد.»
ماهنامه حافظ شماره ۶۱، دکتر سعید فاطمی، ۱۵ خرداد ۱۳۸۴
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۱۰۸-۱۰۹
@mohammadmosaddegh
هدی صابر جان سخت روان
نوشته تقی رحمانی
🔰۲۱خرداد او از میان ما رفت. به قول خودش داشت (سیر را طی می کرد) که ناتمام ماند استبداد سیر را برید.
اما رفت شاید آن باب بگشا یا رفیقش میدانست که این تن باید زیاد از حد زجر وضع این مردم و جامعه را بکشد پس او را با خود برد.
او جان سخت روان بود بدون آرامش و لحظه ای توقف.
4 ساعت خواب برای او بس بود. میتوانست صبح تبریز و عصر اهواز و آخر شب تهران باشد، به راحتی چنین بود و خستهگی هم در تن نداشت.
سبکی نوشتاریش سناریونویسی بود که به آن وارد بود دنیائی از اصطلاحات داشت که بر ذهن آدم میریخت که بعد باید عادت کنی که منظورش چه است. نوشتههایش نیاز به ویرایش نداشت.
مثلا می گفت فیلم پدر خوانده یک ثانیه اضافی ندارد.
🔰فلانی سیرش را طی نکرده چرا به حنیف انتقادی خصوصی و خانوادگی می کند منظورش مقاله محمد قوچانی در برابر ازدواج حنیف نژاد بود.
میگفت رجوی سیرش را طی نکرده است برای همین چنین شد. این مشکل را بدیع زادگان گفته بود درباره رجوی.
منش را در کنار بینش و روش عمده کرد. اما برخلاف اقای عماد بهاوردر منش منظور هدی مرام نبود. مرام امری شخصی بود اما منش از نظر هدی بسیارمهم بود. منش باید عمومی میشد پس به روش نیاز داشت. این منش قابل تعمیم به افراد بود از نظر او جریان سیاسی اگر روشنفکری نباشد باید منش قابل تعمیم برای اعضا داشته باشد.
انتقاد را باور داشت اما میگفت هر انتقادی اگر در جایش نباشد بیاثر است پس به ژور نالیسم در کار تشکیلاتی چندان توجه نداشت. اما مخالف ژورنالیسم نبود.
🔰امضا با هر کسی نمیکرد میگفت افراد باید سیر داشته باشند هر کس نمیتواند با فرد دیگری بدون سیر طی شده هم ردیف شود .معتقد بود مهندس سحابی نباید با هر فرد در میزگرد بشنیند چرا که باعث می شود هم فرد متوهم شود و هم گفتگوی غنی نشود. مهندس چنین فکری نداشت.
این نگاه وی تشکیلاتی و سازمانی بود به حقوق برابر شهروندی افراد ربطی نداشت. سحابی را چون جان میدانست اما در انتقاد به او هم ابا نداشت.
واژه نازل را به کار می برد. مانند بحث نازلی بود.
این واژه نازل را برای نقد و سطح پائین بحث ها و رفتار های نادرست به کار میبرد.
🔰واژه بحث و رفتار دانشجوئی را هم به کار میبرد در این موقع توجه او به بیتجربه گی بود نه نازل بودن بحث ،در این موقع می گفت بحث دانشجوئی است .
لوطیگری را باور داشت در این لوطیگری کم نمی گذاشت. سختگیر بود به حدی که کلافهات میکرد اما خیالت راحت بود که اگر هست مانند کوه است.
ناصر حجازی را به قلعه نوعی ترجیح میداد.
میان لوطی و لمپن فرق میگذاشت. عبدالله کرمی را اولی و شعبان بیمخ را دومی میدانست.
عاشق کشتی بود اما فوتبال را میدانست و تاجی بود. گارنیشای برزیلی و بعد پوشکاش مجاری را با امار و عدد بهترین بازیکنان تاریخ میدانست.
پهلوان حسن رزاز را میستود که پهلوان پاتخت بود. تحقیقاتش در باره فوتبال و سینما و کشتی مثال زدنی بود به او پروژه ها داده بودند همین پروژهها را بازجوها مصداق جاسوسی میدانستند، ان هم برای هدی که با هر نوع خارجی مرزبندی پررنگی داشت .
🔰دوست داشت دوستش داشته باشند اما باج نمیداد محبتش گاه طرف مقابل را کلافه و گاه خجالت زده میکرد.
در زندان سپاه او دو روز در هفته روزه میگرفت افطارش را با لقمهای که به هم سلولی میداد و نگهبان بند، باز میکرد. گاهی نگهبان به دلیل واهمه از مسولش از گرفتن لقمه پنیر ابا میکرد ،هدی اصرار میکرد. میگفتم بابا برایش دردسر درست نکن، اما او دوست داشت چنین کند. اهل سو استفاده نبود چیزی از آنان درخواست نمیکرد.
گوش هایش تیز بود شنوائی بالائی داشت بر عکس من که شنوائی معمولی هم ندارم. در درد دل ها نگهبانان شنیده بود یکی از آنان مشکل مالی دارد. به بهانهای نشان از او گرفت بدون دانستن ان نگهبان مشکلش حل شد.
روحیه بابا شملی داشت این روحیه برایش دردسر ساز بود اگر ظلمی مدنی به دیگری میدید ساکت نمیشد مثلا چند باز دیدم موتورسواری که در پیاده رو میراند را دعوا کرد.
🔰دنیای ورزش خوان بود موسیقی اعتزاضی دهه 40 . 50 را میدانست و گوش کرده بود. به حجاب تعصب داشت اما تحمیل نداشت.
عدالت برایش اصل دین بود. در میان پیامبران داوود را دوست داشت . محمد را دارای خلق عظیم می دانست اما میگفت که پیامبر در مورد ازدواج الگوی من نیست.
اصطلاح پاکار را به کار می برد چرا که هم به قولی چای میداد هم سخنرانی میکرد هم مدیر جلسه بود آرام قرار نداشت.
آشپزی بلد بود. خرید خانهاش عالی بود. قیمت ها را میدانست.
هر شماره تلفن را یک بار میگفتی به قول خودش با روش مخصوص حفظ میکرد دفترچه تلفن نداشت. با موبایل میانه نداشت. رانندگی بلد نبود.
تمام تهران را میشناخت و تمام غذاخوریهای سنتی تجریش را میدانست. اگر روی فرم بود با همان چهره عبوس همه را شاد میکرد. اما ه میشه شاد نبود.
@mohammadmosaddegh
نوشته تقی رحمانی
🔰۲۱خرداد او از میان ما رفت. به قول خودش داشت (سیر را طی می کرد) که ناتمام ماند استبداد سیر را برید.
اما رفت شاید آن باب بگشا یا رفیقش میدانست که این تن باید زیاد از حد زجر وضع این مردم و جامعه را بکشد پس او را با خود برد.
او جان سخت روان بود بدون آرامش و لحظه ای توقف.
4 ساعت خواب برای او بس بود. میتوانست صبح تبریز و عصر اهواز و آخر شب تهران باشد، به راحتی چنین بود و خستهگی هم در تن نداشت.
سبکی نوشتاریش سناریونویسی بود که به آن وارد بود دنیائی از اصطلاحات داشت که بر ذهن آدم میریخت که بعد باید عادت کنی که منظورش چه است. نوشتههایش نیاز به ویرایش نداشت.
مثلا می گفت فیلم پدر خوانده یک ثانیه اضافی ندارد.
🔰فلانی سیرش را طی نکرده چرا به حنیف انتقادی خصوصی و خانوادگی می کند منظورش مقاله محمد قوچانی در برابر ازدواج حنیف نژاد بود.
میگفت رجوی سیرش را طی نکرده است برای همین چنین شد. این مشکل را بدیع زادگان گفته بود درباره رجوی.
منش را در کنار بینش و روش عمده کرد. اما برخلاف اقای عماد بهاوردر منش منظور هدی مرام نبود. مرام امری شخصی بود اما منش از نظر هدی بسیارمهم بود. منش باید عمومی میشد پس به روش نیاز داشت. این منش قابل تعمیم به افراد بود از نظر او جریان سیاسی اگر روشنفکری نباشد باید منش قابل تعمیم برای اعضا داشته باشد.
انتقاد را باور داشت اما میگفت هر انتقادی اگر در جایش نباشد بیاثر است پس به ژور نالیسم در کار تشکیلاتی چندان توجه نداشت. اما مخالف ژورنالیسم نبود.
🔰امضا با هر کسی نمیکرد میگفت افراد باید سیر داشته باشند هر کس نمیتواند با فرد دیگری بدون سیر طی شده هم ردیف شود .معتقد بود مهندس سحابی نباید با هر فرد در میزگرد بشنیند چرا که باعث می شود هم فرد متوهم شود و هم گفتگوی غنی نشود. مهندس چنین فکری نداشت.
این نگاه وی تشکیلاتی و سازمانی بود به حقوق برابر شهروندی افراد ربطی نداشت. سحابی را چون جان میدانست اما در انتقاد به او هم ابا نداشت.
واژه نازل را به کار می برد. مانند بحث نازلی بود.
این واژه نازل را برای نقد و سطح پائین بحث ها و رفتار های نادرست به کار میبرد.
🔰واژه بحث و رفتار دانشجوئی را هم به کار میبرد در این موقع توجه او به بیتجربه گی بود نه نازل بودن بحث ،در این موقع می گفت بحث دانشجوئی است .
لوطیگری را باور داشت در این لوطیگری کم نمی گذاشت. سختگیر بود به حدی که کلافهات میکرد اما خیالت راحت بود که اگر هست مانند کوه است.
ناصر حجازی را به قلعه نوعی ترجیح میداد.
میان لوطی و لمپن فرق میگذاشت. عبدالله کرمی را اولی و شعبان بیمخ را دومی میدانست.
عاشق کشتی بود اما فوتبال را میدانست و تاجی بود. گارنیشای برزیلی و بعد پوشکاش مجاری را با امار و عدد بهترین بازیکنان تاریخ میدانست.
پهلوان حسن رزاز را میستود که پهلوان پاتخت بود. تحقیقاتش در باره فوتبال و سینما و کشتی مثال زدنی بود به او پروژه ها داده بودند همین پروژهها را بازجوها مصداق جاسوسی میدانستند، ان هم برای هدی که با هر نوع خارجی مرزبندی پررنگی داشت .
🔰دوست داشت دوستش داشته باشند اما باج نمیداد محبتش گاه طرف مقابل را کلافه و گاه خجالت زده میکرد.
در زندان سپاه او دو روز در هفته روزه میگرفت افطارش را با لقمهای که به هم سلولی میداد و نگهبان بند، باز میکرد. گاهی نگهبان به دلیل واهمه از مسولش از گرفتن لقمه پنیر ابا میکرد ،هدی اصرار میکرد. میگفتم بابا برایش دردسر درست نکن، اما او دوست داشت چنین کند. اهل سو استفاده نبود چیزی از آنان درخواست نمیکرد.
گوش هایش تیز بود شنوائی بالائی داشت بر عکس من که شنوائی معمولی هم ندارم. در درد دل ها نگهبانان شنیده بود یکی از آنان مشکل مالی دارد. به بهانهای نشان از او گرفت بدون دانستن ان نگهبان مشکلش حل شد.
روحیه بابا شملی داشت این روحیه برایش دردسر ساز بود اگر ظلمی مدنی به دیگری میدید ساکت نمیشد مثلا چند باز دیدم موتورسواری که در پیاده رو میراند را دعوا کرد.
🔰دنیای ورزش خوان بود موسیقی اعتزاضی دهه 40 . 50 را میدانست و گوش کرده بود. به حجاب تعصب داشت اما تحمیل نداشت.
عدالت برایش اصل دین بود. در میان پیامبران داوود را دوست داشت . محمد را دارای خلق عظیم می دانست اما میگفت که پیامبر در مورد ازدواج الگوی من نیست.
اصطلاح پاکار را به کار می برد چرا که هم به قولی چای میداد هم سخنرانی میکرد هم مدیر جلسه بود آرام قرار نداشت.
آشپزی بلد بود. خرید خانهاش عالی بود. قیمت ها را میدانست.
هر شماره تلفن را یک بار میگفتی به قول خودش با روش مخصوص حفظ میکرد دفترچه تلفن نداشت. با موبایل میانه نداشت. رانندگی بلد نبود.
تمام تهران را میشناخت و تمام غذاخوریهای سنتی تجریش را میدانست. اگر روی فرم بود با همان چهره عبوس همه را شاد میکرد. اما ه میشه شاد نبود.
@mohammadmosaddegh
هر آنچه در مورد هدی صابر میخواهید بدانید را میتوانید در سایت وی بیابید.
www.hodasaber.com
www.hodasaber.com
جانِ شیفته
(در آستانه ۲۲ خرداد هشتمین سالگرد شهادت هدی صابر)
علیرضا رجایی
🔴 دشوار است جهان پارهپاره و از همگسسته در یگانگی روح و ایمانی تکافتاده به وحدت برسد. این یک بیان شاعرانه یا رومانتیسمی موقّر امّا میانتهی نیست، توضیحی است از طوفانیترین مقاطع تاریخ امروز ایران.تلاش انقلابیان مشروطه و جانفشانیهای محلّهی امیرخیزِ تبریز برای تاسیس نظم و جهانی دیگرگون، بازتابی از همان کوشندگی و تلاطمی بود که ویرانیِ ازنفسافتادهی تاریخ ما را به تحرّک دراورد. دههها بعد بنیانگذاران سازمانهای سیاسی، خوابگردهای شبزدهای نبودند که وضوح واقعیت از مقابل چشمانشان میگریخت. روایتهای دقیقتری که امروز از آنان میخوانیم و میشنویم، نشان میدهد که "سازمان" در نزد آنها فراتر از مفهومی بوروکراتیک یا الیگارشیک، طرحی نه از پیشتعیینشده که آجری ابتدایی از آیندهای بود که میبایست خطوط و زوایای آن بتدریج کامل و در متن جامعه محو شود.
🔴 امروز، روزمرّگیهای خفهکننده با همه زوال و انحطاط آن، وجه غالب زندگی است، زیرا به حق، این انتخابی کمآسیب و کمتر مخاطرهآمیز است. امّا قهرمانان این روزگارِ سقوط کرده در تکرار و زوال نیز، باز و همچنان، همان ایمانهای بیقراری هستند که خطوط هستیِ آنها با تلاطمهای طوفانی معنا میشود. تلاطمهایی از آندست که به شکلی نمونهوار در جان شیفته هدی صابر نیز بود. هدی از یکسو رو به دانش توحیدی داشت و از سویی به اهمیّت و ضرورت دانش اجتماعی آگاه بود.آمیزهی این دو ساحت از دانش، میراثی عظیم است که طی چند دهه در ایران شکل گرفتهاست و در راس یکی از قلّههای آن علی شریعتی جای دارد.مسلّم است که نظم دانشگاهیِ مستقر به جِد این سنّت را نادیده بگیرد زیرا در غیراین صورت دغدغهی نان و نام و ابتذالِ خویش را باید به یکسو نهد.به همین دلیل است که صابر هرگز دانشپژوهی آکادمیک از نوع مرسوم آن نشد و پیوسته در ساحت قیاملله متذکّر به بیداری و ناخرسندی از وضع موجود بود. قیاملله یعنی دانش متعهدی که به طور همه جانبه به عرصهی نقد نظری و عملی وارد میشود. این نقدی است که در ساحت نظر متوقف نمیماند و با نقد اخلاقیِ وضع مستقر، تا حوزه ضروری عمل نیز گسترش مییابد. همسویی با چنین سنّتی بود که هدی را در جایگاهی یگانه قرار میداد و در عصر زوال اتوپیا و شکست انقلابها، نشان داد که اتوپیا همانقدر واقعی و ملموس است که خود او با گوشت و پوستش.
🔴 اکنون هدی صابر در تاریخ ما بیش از آنکه به نام اندیشمند، فعّال سیاسی، روزنامهنگار یا محقق شناخته شود به عنوان پهلوان شهرت دارد، زیرا پهلوان آن کس است که در عصر تراژدی و زوالِ اخلاق و تباهیِ جهان، با وجود همهی تنهاییها و بییاوریها، قامت برمیافرازد و تیرهای کینهتوز بلا یکایک بر جان او فرومیایند تا اثبات کنند که روزگار جوانمردی و امید به رهایی به پایان رسیدهاست. پهلوان امّا یکه و تنها میایستد و فوران خونِ او بر باران تیربارها ریشخند میزند زیرا ایستادگی او بهانهی عجز و نتوانستن را از ما میگیرد و در لحظهای از هستی، یادآور میشود انسان همان موجودی است که آسمان بر وی نماز میگزارد و جباریت و ارتجاع، یارای غلبهی بر او را ندارند. این مشی پهلوانانهی هدی صابر بود که او را بر آن داشت در دقیقهای تکرارناپذیر دو رکعت نماز بیبدیلی را به جای آورد که وضوی آن درست نمیآمد الّا به خون.
@iranfardamag
@mohammadmosaddegh
(در آستانه ۲۲ خرداد هشتمین سالگرد شهادت هدی صابر)
علیرضا رجایی
🔴 دشوار است جهان پارهپاره و از همگسسته در یگانگی روح و ایمانی تکافتاده به وحدت برسد. این یک بیان شاعرانه یا رومانتیسمی موقّر امّا میانتهی نیست، توضیحی است از طوفانیترین مقاطع تاریخ امروز ایران.تلاش انقلابیان مشروطه و جانفشانیهای محلّهی امیرخیزِ تبریز برای تاسیس نظم و جهانی دیگرگون، بازتابی از همان کوشندگی و تلاطمی بود که ویرانیِ ازنفسافتادهی تاریخ ما را به تحرّک دراورد. دههها بعد بنیانگذاران سازمانهای سیاسی، خوابگردهای شبزدهای نبودند که وضوح واقعیت از مقابل چشمانشان میگریخت. روایتهای دقیقتری که امروز از آنان میخوانیم و میشنویم، نشان میدهد که "سازمان" در نزد آنها فراتر از مفهومی بوروکراتیک یا الیگارشیک، طرحی نه از پیشتعیینشده که آجری ابتدایی از آیندهای بود که میبایست خطوط و زوایای آن بتدریج کامل و در متن جامعه محو شود.
🔴 امروز، روزمرّگیهای خفهکننده با همه زوال و انحطاط آن، وجه غالب زندگی است، زیرا به حق، این انتخابی کمآسیب و کمتر مخاطرهآمیز است. امّا قهرمانان این روزگارِ سقوط کرده در تکرار و زوال نیز، باز و همچنان، همان ایمانهای بیقراری هستند که خطوط هستیِ آنها با تلاطمهای طوفانی معنا میشود. تلاطمهایی از آندست که به شکلی نمونهوار در جان شیفته هدی صابر نیز بود. هدی از یکسو رو به دانش توحیدی داشت و از سویی به اهمیّت و ضرورت دانش اجتماعی آگاه بود.آمیزهی این دو ساحت از دانش، میراثی عظیم است که طی چند دهه در ایران شکل گرفتهاست و در راس یکی از قلّههای آن علی شریعتی جای دارد.مسلّم است که نظم دانشگاهیِ مستقر به جِد این سنّت را نادیده بگیرد زیرا در غیراین صورت دغدغهی نان و نام و ابتذالِ خویش را باید به یکسو نهد.به همین دلیل است که صابر هرگز دانشپژوهی آکادمیک از نوع مرسوم آن نشد و پیوسته در ساحت قیاملله متذکّر به بیداری و ناخرسندی از وضع موجود بود. قیاملله یعنی دانش متعهدی که به طور همه جانبه به عرصهی نقد نظری و عملی وارد میشود. این نقدی است که در ساحت نظر متوقف نمیماند و با نقد اخلاقیِ وضع مستقر، تا حوزه ضروری عمل نیز گسترش مییابد. همسویی با چنین سنّتی بود که هدی را در جایگاهی یگانه قرار میداد و در عصر زوال اتوپیا و شکست انقلابها، نشان داد که اتوپیا همانقدر واقعی و ملموس است که خود او با گوشت و پوستش.
🔴 اکنون هدی صابر در تاریخ ما بیش از آنکه به نام اندیشمند، فعّال سیاسی، روزنامهنگار یا محقق شناخته شود به عنوان پهلوان شهرت دارد، زیرا پهلوان آن کس است که در عصر تراژدی و زوالِ اخلاق و تباهیِ جهان، با وجود همهی تنهاییها و بییاوریها، قامت برمیافرازد و تیرهای کینهتوز بلا یکایک بر جان او فرومیایند تا اثبات کنند که روزگار جوانمردی و امید به رهایی به پایان رسیدهاست. پهلوان امّا یکه و تنها میایستد و فوران خونِ او بر باران تیربارها ریشخند میزند زیرا ایستادگی او بهانهی عجز و نتوانستن را از ما میگیرد و در لحظهای از هستی، یادآور میشود انسان همان موجودی است که آسمان بر وی نماز میگزارد و جباریت و ارتجاع، یارای غلبهی بر او را ندارند. این مشی پهلوانانهی هدی صابر بود که او را بر آن داشت در دقیقهای تکرارناپذیر دو رکعت نماز بیبدیلی را به جای آورد که وضوی آن درست نمیآمد الّا به خون.
@iranfardamag
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 امروز سالروز پرکشیدن #هدی_صابر است. این ویدئو را درباره زندگی و کارهای او: یعنی مردی که فقط فکر تغییر سیاسی و اجتماعی بود و عاقبت در اوین در اعتصاب غذا جان باخت، ببینید. 🎧👆
@roozArooz_media @mohammadmosaddegh
@roozArooz_media @mohammadmosaddegh
💠بیانیه هدی صابر و امیرخسرو دلیر ثانی در اعتراض به شهادت هاله سحابی زیر تابوت پدر...
@mohammadmosaddegh
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز سایه سنگین دکتر محمد مصدق! دشنام به مصدق چرا؟
بیش از نیم قرن است که دستگاههای تبلیغاتی استبداد و استعمار تواما در تخریب شخصیت دکتر محمد مصدق کوشیدهاند. حدیث مردی که ملی شدن صنعت نفت ایران و خلاصی از استعمار دولت فخیمه انگلیس،به نام او ثبت شده است. مردی که مقابل تک روی سلطنت پهلویها ایستاد و جهت پاسداری از آرمانهای مشروطه و نگه داشت حرمت خونهای ریخته مشروطه خواهان، مصر بود که شاه فقط سلطنت کند و حکومت را بسپارد به دست مردم. اصرار داشت که مجموعه دربار و شاه، با حفظ احترام به خود و به مردم، به عنوان یک نهاد سنتی، نقش تشریفاتی داشته باشد...اما عملا چنین نشد و آرمانهای مشروطه عقیم ماند.
انگیزه خصومت بر علیه این مرد چیست؟ مردی که طول دو سال و اندی نخست وزیری، گامهای بلند و سریع برای ایران برداشت. آرمان و افکارش، مرزهای ایران را درنور دید و پژواک آن سر مشق عدیده آزادیخواهان جهان شده است. مردی که علی رغم تمام تبلیغات منفی و سیاه نویسی بر علیهاش، پژوهشگران سیاسی و فلسفی غرب و شرق، به اجماع نظر رسیدهاند، که اگر از افکار سازنده و بنیادی دکتر مصدق حمایت میشد، امروز هم ایران و هم منطقه خاورمیانه، از نقطه نظرهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کم از کشورهای دموکراتیک و پیشرفته غرب نداشت. دیدگاه دیگر اعتقاد به این نظر که مصدق یک نعمت و فرصت استثنایی تاریخی بود که از دست رفت و ضایعه آن منجر شد به سقوط شاه و سلطنت و قدرتگیری قبیله آخوندی که پس لرزههایش، شیوع رادیکالیسم اسلامی، نزج تروریزم و گسترش بحران در منطقه و جهان.
در واقع خصومت و کینه عوامل نظام سابق با آمال و اندیشههای دکتر مصدق از این رو است که معیارهای او را در سیاست، مانع باز تولید استبداد پهلویها میداند که در عمل، بازگشت “شاهزاده رضا” را با مشکلات متعددی روبرو کرده است.
بجز عوامل استبداد سابق، افکار دکتر مصدق مورد پذیرش و احترام قاطبه ملت ایران است. همین وجه اشتراک در پذیرش این شخصیت سیاسی است که عبور آزاد و بلامانع “شاهزاده” را بعنوان یک آلترناتیو مسدود کرده است. هرچند شاهزاده با گفتارش، از خود چهرهای دموکرات منش ارائه داده است اما بدان سبب که هم پدر و هم پدربزرگ ایشان با ژستی مشابه آمدند اما به محض قبضه قدرت، مردم را دور زدند، نفسها را بریدند، بر اریکه قدرت نشستند، تازیدند و تاراندند، از اینرو مردم اعتماد چندانی به این فرزند بر جا مانده ندارند. حال جهت زدودن تصویر چنین مردی از اذهان عمومی است که عوامل اختناق رژیم سابق، پروژه تخریب دکتر محمد مصدق را با هزینهای گزاف تدارک دیدهاند. از طریق دامن زدن به یک جنگ روانی در سطح سامانههای اینترنتی، از طریق معامله با معاملهگران کاسبکار رسانهای، پرداخت چاپ کتاب به افرادی که ته جیبشان سوراخ است و یا از قبیله چپهای پشیمان آمدهاند یا از کهنسالان فرسودهای هستند که حوصلهشان از خانهنشینی سر رفته است و یا افراد مشکوکی که یک دستشان در کاسه آش نظام آخوندی است و دست دیگرشان در جیب عوامل فراری ساواک!
پرسش این است که طومار جعلیات نوشتاری و گفتاری بر علیه محمد مصدق، از کدام آبشخور میآید...باند تخریب بر علیه دکتر محمد مصدق، با سرمایهای کلان و برنامهریزی دقیق در عین حال ناشیانه در حال حفر چاهی هستند که آب ندارد اما برای بعضیها نان دارد... مدام روشنفکران را محکوم کنند و مردم و ملت ایران را جماعتی مخبط و قدرناشناس قلمداد کنند که چرا دو پادشاه خدایگونه پهلوی را از ایران بیرون کردند.
ایران امروز، مقاله «سایه سنگین دکتر محمد مصدق!» به قلم هنگامه افشار
@mohammadmosaddegh
بیش از نیم قرن است که دستگاههای تبلیغاتی استبداد و استعمار تواما در تخریب شخصیت دکتر محمد مصدق کوشیدهاند. حدیث مردی که ملی شدن صنعت نفت ایران و خلاصی از استعمار دولت فخیمه انگلیس،به نام او ثبت شده است. مردی که مقابل تک روی سلطنت پهلویها ایستاد و جهت پاسداری از آرمانهای مشروطه و نگه داشت حرمت خونهای ریخته مشروطه خواهان، مصر بود که شاه فقط سلطنت کند و حکومت را بسپارد به دست مردم. اصرار داشت که مجموعه دربار و شاه، با حفظ احترام به خود و به مردم، به عنوان یک نهاد سنتی، نقش تشریفاتی داشته باشد...اما عملا چنین نشد و آرمانهای مشروطه عقیم ماند.
انگیزه خصومت بر علیه این مرد چیست؟ مردی که طول دو سال و اندی نخست وزیری، گامهای بلند و سریع برای ایران برداشت. آرمان و افکارش، مرزهای ایران را درنور دید و پژواک آن سر مشق عدیده آزادیخواهان جهان شده است. مردی که علی رغم تمام تبلیغات منفی و سیاه نویسی بر علیهاش، پژوهشگران سیاسی و فلسفی غرب و شرق، به اجماع نظر رسیدهاند، که اگر از افکار سازنده و بنیادی دکتر مصدق حمایت میشد، امروز هم ایران و هم منطقه خاورمیانه، از نقطه نظرهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کم از کشورهای دموکراتیک و پیشرفته غرب نداشت. دیدگاه دیگر اعتقاد به این نظر که مصدق یک نعمت و فرصت استثنایی تاریخی بود که از دست رفت و ضایعه آن منجر شد به سقوط شاه و سلطنت و قدرتگیری قبیله آخوندی که پس لرزههایش، شیوع رادیکالیسم اسلامی، نزج تروریزم و گسترش بحران در منطقه و جهان.
در واقع خصومت و کینه عوامل نظام سابق با آمال و اندیشههای دکتر مصدق از این رو است که معیارهای او را در سیاست، مانع باز تولید استبداد پهلویها میداند که در عمل، بازگشت “شاهزاده رضا” را با مشکلات متعددی روبرو کرده است.
بجز عوامل استبداد سابق، افکار دکتر مصدق مورد پذیرش و احترام قاطبه ملت ایران است. همین وجه اشتراک در پذیرش این شخصیت سیاسی است که عبور آزاد و بلامانع “شاهزاده” را بعنوان یک آلترناتیو مسدود کرده است. هرچند شاهزاده با گفتارش، از خود چهرهای دموکرات منش ارائه داده است اما بدان سبب که هم پدر و هم پدربزرگ ایشان با ژستی مشابه آمدند اما به محض قبضه قدرت، مردم را دور زدند، نفسها را بریدند، بر اریکه قدرت نشستند، تازیدند و تاراندند، از اینرو مردم اعتماد چندانی به این فرزند بر جا مانده ندارند. حال جهت زدودن تصویر چنین مردی از اذهان عمومی است که عوامل اختناق رژیم سابق، پروژه تخریب دکتر محمد مصدق را با هزینهای گزاف تدارک دیدهاند. از طریق دامن زدن به یک جنگ روانی در سطح سامانههای اینترنتی، از طریق معامله با معاملهگران کاسبکار رسانهای، پرداخت چاپ کتاب به افرادی که ته جیبشان سوراخ است و یا از قبیله چپهای پشیمان آمدهاند یا از کهنسالان فرسودهای هستند که حوصلهشان از خانهنشینی سر رفته است و یا افراد مشکوکی که یک دستشان در کاسه آش نظام آخوندی است و دست دیگرشان در جیب عوامل فراری ساواک!
پرسش این است که طومار جعلیات نوشتاری و گفتاری بر علیه محمد مصدق، از کدام آبشخور میآید...باند تخریب بر علیه دکتر محمد مصدق، با سرمایهای کلان و برنامهریزی دقیق در عین حال ناشیانه در حال حفر چاهی هستند که آب ندارد اما برای بعضیها نان دارد... مدام روشنفکران را محکوم کنند و مردم و ملت ایران را جماعتی مخبط و قدرناشناس قلمداد کنند که چرا دو پادشاه خدایگونه پهلوی را از ایران بیرون کردند.
ایران امروز، مقاله «سایه سنگین دکتر محمد مصدق!» به قلم هنگامه افشار
@mohammadmosaddegh
⭕️هیات امنای قلعه احمدآباد: خانه مصدق مصادره نشود
🔹هیات امنای قلعه احمدآباد اعلام کرده اجازه نمیدهد هیچ نهادی بدون هماهنگی و اجازه، این میراث ملی را مصادره کند. هیات امنای قلعه احمدآباد در واکنش به اظهارات مدیرکل میراث فرهنگی استان البرز که بیست و یکم خرداد گفته بود: «با تخصیص اعتبار مناسب، مرمت خانه مصدق به زودی وارد فاز اجرایی میشود»، اطلاعیهای صادر کرد که در آن آمده است: «در طول این سالیان هیات امنای قلعه احمدآباد بدون اتکا و التجا به هیچ نهاد حاکمیتی و تنها به پشتوانه کمکهای مردمی و دوستداران صادق دکتر محمد مصدق جهت حفظ و مرمت و مدیریت این میراث گرانسنگ تاریخی که نماد و یادمان مردی کمنظیر در تاریخ ایرانزمین است که هستی خود را برای آبادی و آزادی ایران ساخت و تا واپسین دم حیات برای استقرار حاکمیت ملت و قانونی دموکراتیک و حافظ منافع ملی و تمامیت ارضی کوشید، وظیفه خود را با جدیت و استمرار انجام داده است و با وجود همه موانع و مشکلاتی که نهادهای حاکمیتی برای این بنا به وجود آوردهاند تاکنون عقب ننشسته است. تعمیرات اساسی و مرمتهای داخل بنا، کوشش برای حفظ گیاهان داخل حیاط، نظافت و رسیدگی به بنا توسط متخصصان زیر نظر هیات امنا انجام شده است. استخدام افرادی جهت محافظت از کارهای انجام شده نیز صورت پذیرفته است. نظارت مستمر بر این مساله و نیز پیگیریهای حقوقی مشکلات اداری به وجود آمده برای این بنا از دیگر فعالیتهای هیات امنا بوده است که همچنان استمرار دارد. این بنا متعلق به هیچ نهاد حاکمیتی و حکومتی نیست و مستقل از سیاست حاکم توسط هیات امنا در چهارچوبی قانونی مدیریت میشود و هیچ نهادی بدون هماهنگی و اجازه هیات امنا حق مصادره این میراث ملی را ندارد. از اسفند ۱۳۸۸ تاکنون با وجود نامهنگاریهای هر ساله و پیگیریهای مکتوب و حضوری از مراجع مختلف حکومتی هنوز حاکمیت اجازه گشایش در این بنا را در مناسبتهای زادروز و سالگرد درگذشت به روی مشتاقان صادر نکرده است و حتی آرامگاهش نیز چون خودش در سالهای پایانی زندگانی در حصر مانده است، اما نام بلندش فراتر از زمان و مکان افقگشای نسلهای فردای این سرزمین است.»
🔹پیکر مصدق همچنان به طور امانت در اتاق پذیرایی تبعیدگاهش در احمدآباد دفن است و هیات امنای قلعه احمدآباد در سال ۹۴ با انتشار بیانیهای درخواست کرده بود که جلوگیری از تجمع علاقهمندان مصدق در آرامگاه او که از زمان احمدینژاد آغاز شده و در دولت روحانی نیز ادامه یافته، رفع شود. در سال ۹۵ هیات امنای قلعه احمدآباد خبر داد که حساب بانکی آنان مسدود شده است. افراد با اهدای کمکهای نقدی به این حساب بانکی که به نام محمود مصدق (نوه مصدق) و حسین شاهحسینی بود، در بازسازی و نگهداری آن مشارکت میکردند. شاهحسینی پس از انسداد حساب در مصاحبهای گفته بود: «قلعه ماهیانه حدود حداقل بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون هزینه دارد. نگهداریاش. چهار طرفش دیوار دارد. این قلعه دیوارهایش کاهگلی است و ما میخواهیم حفظ آثار هم شود. خود ساختمان خشتی است و رطوبت کشیده. طاق شیروانی قدیمی است. خب اینجا درخت دارد، آبیاری دارد، پاک کردن دارد، تلفن دارد، گاز دارد، برق دارد. سرایدار دارد که همیشه آنجا هست. یک کارگر همیشه هست. الان ایامی است که باید نهر را بیل زد، علفها را کند، شاخهها را تراش کنیم، سمپاشی باید باشد. برگریزان آنجا، تمیز کردن آنجا…»
http://tarikhirani.ir/fa/news/36/bodyView/6635
@tarikhirani
@MOHAMMADMOSADDEGH
🔹هیات امنای قلعه احمدآباد اعلام کرده اجازه نمیدهد هیچ نهادی بدون هماهنگی و اجازه، این میراث ملی را مصادره کند. هیات امنای قلعه احمدآباد در واکنش به اظهارات مدیرکل میراث فرهنگی استان البرز که بیست و یکم خرداد گفته بود: «با تخصیص اعتبار مناسب، مرمت خانه مصدق به زودی وارد فاز اجرایی میشود»، اطلاعیهای صادر کرد که در آن آمده است: «در طول این سالیان هیات امنای قلعه احمدآباد بدون اتکا و التجا به هیچ نهاد حاکمیتی و تنها به پشتوانه کمکهای مردمی و دوستداران صادق دکتر محمد مصدق جهت حفظ و مرمت و مدیریت این میراث گرانسنگ تاریخی که نماد و یادمان مردی کمنظیر در تاریخ ایرانزمین است که هستی خود را برای آبادی و آزادی ایران ساخت و تا واپسین دم حیات برای استقرار حاکمیت ملت و قانونی دموکراتیک و حافظ منافع ملی و تمامیت ارضی کوشید، وظیفه خود را با جدیت و استمرار انجام داده است و با وجود همه موانع و مشکلاتی که نهادهای حاکمیتی برای این بنا به وجود آوردهاند تاکنون عقب ننشسته است. تعمیرات اساسی و مرمتهای داخل بنا، کوشش برای حفظ گیاهان داخل حیاط، نظافت و رسیدگی به بنا توسط متخصصان زیر نظر هیات امنا انجام شده است. استخدام افرادی جهت محافظت از کارهای انجام شده نیز صورت پذیرفته است. نظارت مستمر بر این مساله و نیز پیگیریهای حقوقی مشکلات اداری به وجود آمده برای این بنا از دیگر فعالیتهای هیات امنا بوده است که همچنان استمرار دارد. این بنا متعلق به هیچ نهاد حاکمیتی و حکومتی نیست و مستقل از سیاست حاکم توسط هیات امنا در چهارچوبی قانونی مدیریت میشود و هیچ نهادی بدون هماهنگی و اجازه هیات امنا حق مصادره این میراث ملی را ندارد. از اسفند ۱۳۸۸ تاکنون با وجود نامهنگاریهای هر ساله و پیگیریهای مکتوب و حضوری از مراجع مختلف حکومتی هنوز حاکمیت اجازه گشایش در این بنا را در مناسبتهای زادروز و سالگرد درگذشت به روی مشتاقان صادر نکرده است و حتی آرامگاهش نیز چون خودش در سالهای پایانی زندگانی در حصر مانده است، اما نام بلندش فراتر از زمان و مکان افقگشای نسلهای فردای این سرزمین است.»
🔹پیکر مصدق همچنان به طور امانت در اتاق پذیرایی تبعیدگاهش در احمدآباد دفن است و هیات امنای قلعه احمدآباد در سال ۹۴ با انتشار بیانیهای درخواست کرده بود که جلوگیری از تجمع علاقهمندان مصدق در آرامگاه او که از زمان احمدینژاد آغاز شده و در دولت روحانی نیز ادامه یافته، رفع شود. در سال ۹۵ هیات امنای قلعه احمدآباد خبر داد که حساب بانکی آنان مسدود شده است. افراد با اهدای کمکهای نقدی به این حساب بانکی که به نام محمود مصدق (نوه مصدق) و حسین شاهحسینی بود، در بازسازی و نگهداری آن مشارکت میکردند. شاهحسینی پس از انسداد حساب در مصاحبهای گفته بود: «قلعه ماهیانه حدود حداقل بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون هزینه دارد. نگهداریاش. چهار طرفش دیوار دارد. این قلعه دیوارهایش کاهگلی است و ما میخواهیم حفظ آثار هم شود. خود ساختمان خشتی است و رطوبت کشیده. طاق شیروانی قدیمی است. خب اینجا درخت دارد، آبیاری دارد، پاک کردن دارد، تلفن دارد، گاز دارد، برق دارد. سرایدار دارد که همیشه آنجا هست. یک کارگر همیشه هست. الان ایامی است که باید نهر را بیل زد، علفها را کند، شاخهها را تراش کنیم، سمپاشی باید باشد. برگریزان آنجا، تمیز کردن آنجا…»
http://tarikhirani.ir/fa/news/36/bodyView/6635
@tarikhirani
@MOHAMMADMOSADDEGH
tarikhirani.ir
تاریخ ایرانی - هیات امنای قلعه احمدآباد: خانه مصدق مصادره نشود
قلعه احمدآباد ; مصدق ,
#مطلب_روز دکتر فاطمی خطاب به اشرف پهلوی؛ مصدق نه! مصدق کبیر.
پنج-شش سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که گاهی حسین مکی به منزل آقای زنجانی می رفت. حسین مکی برای آقای زنجانی تعریف کرده بود که اشرف پهلوی در زمان دکترمصدق بسیاری از ما را می خواست و می پذیرفت و تشویق و تهییج می کرد که نسبت به دکترمصدق، عواطف و علایقی نداشته باشیم. ازجمله فاطمی را به دفعات خواسته بود. مکی به آقای زنجانی گفته بود مقاومتی که دکترفاطمی کرده بود و مطالبی را که به اشرف پهلوی گفته بود از یاد ما نخواهد رفت. ولی متأسفانه هیچکدام از ما شجاعت و شهامت او را نداشتیم که مقابل اشرف پهلوی به این شکل مقاومت کنیم و وقتی اشرف اسم دکترمصدق را می آورد، دکترفاطمی می گفت: "مصدق کبیر", این لغت "کبیر" را اضافه می کرد و می گفت: «بفرمابید مصدق کبیر که به ایران، ایرانیت و حتی به سلطنت و مشروطه ى شما آبرو داد و بقای سلطنت شما و برادر شما در این است که حرفهای دکترمصدق را بشنوید. اگر بشنوید سلطنت شما دوام و بقایی پیدا می کند ویقین داشته باشید از بین رفتن شما با نشنیدن سخنان او یکسان است.» به این جهت بسیار مورد کینه ى شاه و اشرف بود .
فرازهایی از زندگی و مبارزات دکتر حسین فاطمی - چشم انداز ایران - شماره ۲۲- مهر - آبان ۱۳۸۲
@mohammadmosaddegh
پنج-شش سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که گاهی حسین مکی به منزل آقای زنجانی می رفت. حسین مکی برای آقای زنجانی تعریف کرده بود که اشرف پهلوی در زمان دکترمصدق بسیاری از ما را می خواست و می پذیرفت و تشویق و تهییج می کرد که نسبت به دکترمصدق، عواطف و علایقی نداشته باشیم. ازجمله فاطمی را به دفعات خواسته بود. مکی به آقای زنجانی گفته بود مقاومتی که دکترفاطمی کرده بود و مطالبی را که به اشرف پهلوی گفته بود از یاد ما نخواهد رفت. ولی متأسفانه هیچکدام از ما شجاعت و شهامت او را نداشتیم که مقابل اشرف پهلوی به این شکل مقاومت کنیم و وقتی اشرف اسم دکترمصدق را می آورد، دکترفاطمی می گفت: "مصدق کبیر", این لغت "کبیر" را اضافه می کرد و می گفت: «بفرمابید مصدق کبیر که به ایران، ایرانیت و حتی به سلطنت و مشروطه ى شما آبرو داد و بقای سلطنت شما و برادر شما در این است که حرفهای دکترمصدق را بشنوید. اگر بشنوید سلطنت شما دوام و بقایی پیدا می کند ویقین داشته باشید از بین رفتن شما با نشنیدن سخنان او یکسان است.» به این جهت بسیار مورد کینه ى شاه و اشرف بود .
فرازهایی از زندگی و مبارزات دکتر حسین فاطمی - چشم انداز ایران - شماره ۲۲- مهر - آبان ۱۳۸۲
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۲۹ خردادماه روز خلع ید شرکت نفت انگلیس از نفت ایران گرامی باد. خاطره های آن روزها؛از شوق مردم تا اشکهای ماشین نویس
مهندس بازرگان: کمتر اشخاصی، چه در آن زمان چه بعد از آن، اطلاع درست چگونگی اجرای عملی خلع ید در برخورد با انگلیسی ها...واداره دستگاه عظیم نفت جنوب دارند، دستگاهی که بزرگترین پالایشگاه دنیا بود و به تنهایی از نظر وسعت، قدرت، تشکیلات و ارزش اقتصادی و صنعتی برابر با مجموع کارخانجات و موسسات کشورمان بود.
دکتر مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ مسئولیت دولت را عهده دار شد. بنا به پیشنهاد دکتر مصدق قانونی از مجلس گذشت که مسئولیت نظارت بر مراحل مختلف خلع ید در اختیار مجلسین قرار گیرد تا به هر نحو که تشخیص می دهد، امور را پیش ببرند. البته این موضوع نشان دهنده روحیه دموکرات دکتر مصدق بود و مبین این نکته که چقدر برای ملت و مجلس و به خصوص قانون، احترام قائل بود.
پس از تعیین هیات مدیره موقت، آقای دکتر حسابی برای قبول مسئولیت و مدیریت شرکت تقاضای امکانات و اختیارات ویژه برای خود می کرد و به اصطلاح قدری تند سلیقگی نشان می داد، که مورد موافقت قرار نگرفت و استعفا داد. آقای مهندس حسیبی پیشنهاد کرده بود حالا که یک شخصیت دانشگاهی و رئیس دانشکده علوم در راس هیات مدیره بوده و کنار رفته، جا دارد دانشگاهی دیگری به جای او انتخاب شود و جای رئیس دانشگاه علوم بهتر است رئیس دانشکده فنی را جایگزین کنیم. در آن زمان حدود ۶ سال بود که من رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم.
نحوه بر خورد ملت ایران و به خصوص مردم مناطق نفتی یکی از درخشان ترین خاطرات و یادگارها بود.ویژگی بارز آن، فداکاری صادقانه، ملی بودن و خودجوشی بود. یعنی کسی یا نهادی دخالت و نقشی در به میدان آوردن و جهت دادن به مردم نداشت.
در ماموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران، تنها از ناحیه یک دسته و یک گروه بود که ما از اول دچار کارشکنی و مزاحمت بودیم؛ یعنی توده ای ها.روز اول که وارد آبادان شدیم روزی توفانی بود. گرما و گرد و خاک فراوانی همه جا را فرا گرفته بود. فرماندار آبادان، به ما که در اهواز در منزل استاندار- جناب امیرعلایی- بودیم، تلفن کرد که حرکت نکنید چون توفان است؛توفان تاریک و گرم. امیرعلایی در پشت تلفن گفتند: اینان نه از انگلیسی ها و نه از توفان و باد نمی ترسند! به سوی پالایشگاه حرکت کردیم. دو تا خانه محقر در محوطه منازل کارمندان به ما داده بودند که به نفع ما تمام شد؛زیرا از همان اول، مظلومیت ما نمایان شد. این مظلومیت را مردم آبادان به خوبی احساس کردند و اثر خنثی کننده روی تبلیغات توده ای ها داشت. از خبط های بزرگ آن ها خدمتی بود که «دریک»-رییس کل انگلیسی شرکت- نسبت به ما کرد. برای تحقیر ما، دو تا از خانه های سازمانی درجه چهار را در اختیارمان گذاشت.
اما چگونه اولین اقدام خلع ید انجام شدکه باید بگویم خلع ید نبود، خلع صندلی بود.[مهندس بازرگان در جلسه ای که با «دریک» داشت بر پشت صندلی و میز دریک می نشیند، دریک کلاهش را بر می دارد و اتاق هیات مدیره را ترک می کند.]
کارمندی از وزارت دارایی آمده بود به نام آقای وزیری، که ماشین نویسی هم بلد بود.یادم هست که یک اعلامیه هفت هشت سطری نوشتم. آقای وزیری که مشغول ماشین کردن آن بود، دیدم از شدت شوق و هیجان، قطرات اشکش روی کاغذ می افتد و جای آن باقی بود. در این اعلامیه بودکه برای اولین بار مردم، در زیر عنوان بسمه تعالی، حاکمیت دولت ایران را به جای حاکمیت انگلیسی ها می خواندند.
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص۱۰-۱۳و ۲۶
روزنامه سرمايه، شماره ۴۸۳ به تاريخ ۲۹/۳/۸۶
@mohammadmosaddegh
مهندس بازرگان: کمتر اشخاصی، چه در آن زمان چه بعد از آن، اطلاع درست چگونگی اجرای عملی خلع ید در برخورد با انگلیسی ها...واداره دستگاه عظیم نفت جنوب دارند، دستگاهی که بزرگترین پالایشگاه دنیا بود و به تنهایی از نظر وسعت، قدرت، تشکیلات و ارزش اقتصادی و صنعتی برابر با مجموع کارخانجات و موسسات کشورمان بود.
دکتر مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ مسئولیت دولت را عهده دار شد. بنا به پیشنهاد دکتر مصدق قانونی از مجلس گذشت که مسئولیت نظارت بر مراحل مختلف خلع ید در اختیار مجلسین قرار گیرد تا به هر نحو که تشخیص می دهد، امور را پیش ببرند. البته این موضوع نشان دهنده روحیه دموکرات دکتر مصدق بود و مبین این نکته که چقدر برای ملت و مجلس و به خصوص قانون، احترام قائل بود.
پس از تعیین هیات مدیره موقت، آقای دکتر حسابی برای قبول مسئولیت و مدیریت شرکت تقاضای امکانات و اختیارات ویژه برای خود می کرد و به اصطلاح قدری تند سلیقگی نشان می داد، که مورد موافقت قرار نگرفت و استعفا داد. آقای مهندس حسیبی پیشنهاد کرده بود حالا که یک شخصیت دانشگاهی و رئیس دانشکده علوم در راس هیات مدیره بوده و کنار رفته، جا دارد دانشگاهی دیگری به جای او انتخاب شود و جای رئیس دانشگاه علوم بهتر است رئیس دانشکده فنی را جایگزین کنیم. در آن زمان حدود ۶ سال بود که من رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم.
نحوه بر خورد ملت ایران و به خصوص مردم مناطق نفتی یکی از درخشان ترین خاطرات و یادگارها بود.ویژگی بارز آن، فداکاری صادقانه، ملی بودن و خودجوشی بود. یعنی کسی یا نهادی دخالت و نقشی در به میدان آوردن و جهت دادن به مردم نداشت.
در ماموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران، تنها از ناحیه یک دسته و یک گروه بود که ما از اول دچار کارشکنی و مزاحمت بودیم؛ یعنی توده ای ها.روز اول که وارد آبادان شدیم روزی توفانی بود. گرما و گرد و خاک فراوانی همه جا را فرا گرفته بود. فرماندار آبادان، به ما که در اهواز در منزل استاندار- جناب امیرعلایی- بودیم، تلفن کرد که حرکت نکنید چون توفان است؛توفان تاریک و گرم. امیرعلایی در پشت تلفن گفتند: اینان نه از انگلیسی ها و نه از توفان و باد نمی ترسند! به سوی پالایشگاه حرکت کردیم. دو تا خانه محقر در محوطه منازل کارمندان به ما داده بودند که به نفع ما تمام شد؛زیرا از همان اول، مظلومیت ما نمایان شد. این مظلومیت را مردم آبادان به خوبی احساس کردند و اثر خنثی کننده روی تبلیغات توده ای ها داشت. از خبط های بزرگ آن ها خدمتی بود که «دریک»-رییس کل انگلیسی شرکت- نسبت به ما کرد. برای تحقیر ما، دو تا از خانه های سازمانی درجه چهار را در اختیارمان گذاشت.
اما چگونه اولین اقدام خلع ید انجام شدکه باید بگویم خلع ید نبود، خلع صندلی بود.[مهندس بازرگان در جلسه ای که با «دریک» داشت بر پشت صندلی و میز دریک می نشیند، دریک کلاهش را بر می دارد و اتاق هیات مدیره را ترک می کند.]
کارمندی از وزارت دارایی آمده بود به نام آقای وزیری، که ماشین نویسی هم بلد بود.یادم هست که یک اعلامیه هفت هشت سطری نوشتم. آقای وزیری که مشغول ماشین کردن آن بود، دیدم از شدت شوق و هیجان، قطرات اشکش روی کاغذ می افتد و جای آن باقی بود. در این اعلامیه بودکه برای اولین بار مردم، در زیر عنوان بسمه تعالی، حاکمیت دولت ایران را به جای حاکمیت انگلیسی ها می خواندند.
مصدق، دولت ملی و کودتا- عزت الله سحابی، ص۱۰-۱۳و ۲۶
روزنامه سرمايه، شماره ۴۸۳ به تاريخ ۲۹/۳/۸۶
@mohammadmosaddegh