📔 عنوان: #چرا_كشورها_شكست_میخورند؟
✍ نویسندگان و مترجمان:
#دارون_عجم_اوغلو و #جیمز_ای_رابینسون
#محسن_میردامادی و #محمدحسین_نعیمیپور
🔺طاعونی كه انگلستان را صنعتی كرد!
🔻چگونه يک حادثه میتواند مسير يک كشور را عوض كند؟
← كشورهای اروپايی در #قرون_وسطی اسير سلطه مذهبی و خرافی #كليسای_كاتوليک بودند و هيچ نشانهای وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهای برتر اقتصادی و نظامی دنيا شوند.
← در قرن ۱۴ ميلادی، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين #كشور_صنعتی جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد از بقيه كشورهاي اروپايی عقب ماندهتر بود.
← سيستم حكومت و جامعه #انگليس فئودالي بود و كشاورزان در #مزارع_اربابی كار ميكردند. كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
← در ۱۳۴۶ ميلادي، به ناگاه #بيماری_طاعون جامعه #انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت. يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
← طاعون كه در انگلستان به « #مرگ_سياه » معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد. مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
← طاعون مردم را به #كليسا و فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به #كارگران_آزاد شدند. اين كارگران آزاد بعدها نيروی كار كارخانه های انگلستان شدند.
← در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق كارگران در نظام «سرف» يا #سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند. در واقع طاعون يك #بزنگاه_تاريخی برای تغيير مسير انگلستان از كشاورزي به صنعت شد.
#کتابنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
✍ نویسندگان و مترجمان:
#دارون_عجم_اوغلو و #جیمز_ای_رابینسون
#محسن_میردامادی و #محمدحسین_نعیمیپور
🔺طاعونی كه انگلستان را صنعتی كرد!
🔻چگونه يک حادثه میتواند مسير يک كشور را عوض كند؟
← كشورهای اروپايی در #قرون_وسطی اسير سلطه مذهبی و خرافی #كليسای_كاتوليک بودند و هيچ نشانهای وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهای برتر اقتصادی و نظامی دنيا شوند.
← در قرن ۱۴ ميلادی، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين #كشور_صنعتی جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد از بقيه كشورهاي اروپايی عقب ماندهتر بود.
← سيستم حكومت و جامعه #انگليس فئودالي بود و كشاورزان در #مزارع_اربابی كار ميكردند. كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
← در ۱۳۴۶ ميلادي، به ناگاه #بيماری_طاعون جامعه #انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت. يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
← طاعون كه در انگلستان به « #مرگ_سياه » معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد. مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
← طاعون مردم را به #كليسا و فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به #كارگران_آزاد شدند. اين كارگران آزاد بعدها نيروی كار كارخانه های انگلستان شدند.
← در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق كارگران در نظام «سرف» يا #سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند. در واقع طاعون يك #بزنگاه_تاريخی برای تغيير مسير انگلستان از كشاورزي به صنعت شد.
#کتابنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
📔 عنوان: #مواجهه_با_مرگ
✍ نویسنده: #براین_مگی
⇦ فقط #مرگ است که میتواند به زندگی معنا بدهد. چیزی که تا ابدالآباد وجود داشته باشد، معنا هم ندارد. بهعلاوه اگر پایانی وجود نداشته باشد، کلیتی هم وجود ندارد و وقتی کلیتی وجود نداشته باشد، هویتی هم وجود ندارد. اگر نابودنشدنی بودیم، نمیتوانستیم در مقام فرد انسانی موجودیت داشته باشیم. با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست. بخش لاینفکی از #زندگی است.
⇦ اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ هم باید باشد. پس مرگ نهتنها بدبیاری نیست -فاجعهای نیست که از بیرون بر ما تحمیل شود و ما را نابود کند- بلکه پیششرط #زندگی_معنادار است. بنابراین نمیتوانیم، هم توقع داشته باشیم زندگیمان معنایی داشته باشد، هم از مرگ متأسف باشیم. چون تأسف از مرگ یعنی تأسف از #موجودیت_فردی.
⇦ اینجا اطرافم پر از افرادی است که به شدت بیمارند و بعضی هاشان دارند می میرند. برای اینها کار و زندگی چه اهمیتی دارد؟ پول، ثروت، موقعیت اجتماعی، تعریف و تمجیدهای دوستان یا کوفت و زهرمار دیگری که قبلاً دلشان بهش خوش بوده، برایشان چه اهمیتی دارد؟ همه چیز باد هواست.
#کتابنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
✍ نویسنده: #براین_مگی
⇦ فقط #مرگ است که میتواند به زندگی معنا بدهد. چیزی که تا ابدالآباد وجود داشته باشد، معنا هم ندارد. بهعلاوه اگر پایانی وجود نداشته باشد، کلیتی هم وجود ندارد و وقتی کلیتی وجود نداشته باشد، هویتی هم وجود ندارد. اگر نابودنشدنی بودیم، نمیتوانستیم در مقام فرد انسانی موجودیت داشته باشیم. با این تفاصیل مرگ برایمان اتفاق نیست. بخش لاینفکی از #زندگی است.
⇦ اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ هم باید باشد. پس مرگ نهتنها بدبیاری نیست -فاجعهای نیست که از بیرون بر ما تحمیل شود و ما را نابود کند- بلکه پیششرط #زندگی_معنادار است. بنابراین نمیتوانیم، هم توقع داشته باشیم زندگیمان معنایی داشته باشد، هم از مرگ متأسف باشیم. چون تأسف از مرگ یعنی تأسف از #موجودیت_فردی.
⇦ اینجا اطرافم پر از افرادی است که به شدت بیمارند و بعضی هاشان دارند می میرند. برای اینها کار و زندگی چه اهمیتی دارد؟ پول، ثروت، موقعیت اجتماعی، تعریف و تمجیدهای دوستان یا کوفت و زهرمار دیگری که قبلاً دلشان بهش خوش بوده، برایشان چه اهمیتی دارد؟ همه چیز باد هواست.
#کتابنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
درنگ در ۴۰ سالگی (حرفهایی برای نزدن)
✍ #دکتر_محمد_مهدی_قمیان
➊ امروز، #تولد_چهل_سالگی ام است. اصولاً اعتقادی به برگزاری جشن تولد ندارم، چرا که به نظر من، جشن و گرامیداشت بابت چیزی که کوچکترین نقشی در خلق آن نداشته ام، موضوعیت هم ندارد؛ نه انتخاب من بوده که به آن ببالم و نه دستاوردم که به آن مباهات کنم.
➋ اعتراف میکنم در این چهل سال، گاهی برای رسیدن به اهدافم، #معدل_زندگی ام را پایین آورده ام و گاهی ترتیب و وزن اولویتها را جابجا درک کرده ام. به دنبال احیای «معدل زندگی» ام هستم؛ به نظرم «در کنار خانواده بودن» و «در لحظه زندگی کردن» می تواند (دستکم برای من) این معدل را بالا ببرد.
➌ با اینهمه، هرگز #حسرت_زندگی را نمیخورم، چرا که اعتقاد دارم حسرت زندگی را کسی می خورد که به اندازه سن و سالش زندگی نکرده باشد؛ که من کرده ام.
➍ به شدت اعتقاد دارم که #مرگ_اندیش بودن، موجب بهتر دیدن زندگی می شود؛ به همین شدت، از مرگ اندیشی لذت میبرم (اکیس الناس؛ اکثر هم للموت ذکرا).
➎ تاکنون کمتر درسی به این مهمی آموخته ام که انسان چقدر در به غل کشیدن #افکار یاغی اش ناتوان است. بهراستی، یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکردن (تکرار میکنم به هیچ چیز) چقدر دشوار است. پیشنهاد میکنم امتحان کنید و یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکنید (به هیچ چیز)؛ تا ناتوانی بنی بشر (که انواع و اقسام فتوحات را در اوج آسمان و قعر دریا انجام داده) در کنترل یک دقیقه از افکار خودش را دریابید.
➏ شدیداً به #قانون_کارما اعتقاد دارم و قانونمند بودن جهان هستی را با ذره ذره وجودم احساس می کنم و مهم اینکه ایمان به این قانونمندی آرامش عجیبی به من می دهد.
➐ به چهل سال گذشته که می نگرم، بالاترین چیزی که می توانم به آن مباهات کنم، #معلمی و #درس_دادن به بچه های مردم بوده و تازه میفهمم صحبتهای معلم دوران دبستانم (را که می گفت: خدمت به خلق، بالاترین مرتبه وجودی انسان است)، چقدر مقرون به صواب است.
➑ معتقدم هر انسانی برای انجام رسالتی پا به عرصه وجود گذاشته است؛ نیافتن آن #رسالت، «لولیدن بیخود دور خود» و «جزع و فزع کردن الکی» است. این تکلیف، «مالایطاق» نیست و هر انسانی می تواند آن را دریابد و محقق کند. او باید بداند که کدامین رشته از این فرش هستی قرار است با دستان او بافته شود. این رسالت (ماموریت) احتمالا همان دلیلی است که قرار است مردم ما را به «خاطر» آن، به «خاطر» بیاورند.
#تجربه_نگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ #دکتر_محمد_مهدی_قمیان
➊ امروز، #تولد_چهل_سالگی ام است. اصولاً اعتقادی به برگزاری جشن تولد ندارم، چرا که به نظر من، جشن و گرامیداشت بابت چیزی که کوچکترین نقشی در خلق آن نداشته ام، موضوعیت هم ندارد؛ نه انتخاب من بوده که به آن ببالم و نه دستاوردم که به آن مباهات کنم.
➋ اعتراف میکنم در این چهل سال، گاهی برای رسیدن به اهدافم، #معدل_زندگی ام را پایین آورده ام و گاهی ترتیب و وزن اولویتها را جابجا درک کرده ام. به دنبال احیای «معدل زندگی» ام هستم؛ به نظرم «در کنار خانواده بودن» و «در لحظه زندگی کردن» می تواند (دستکم برای من) این معدل را بالا ببرد.
➌ با اینهمه، هرگز #حسرت_زندگی را نمیخورم، چرا که اعتقاد دارم حسرت زندگی را کسی می خورد که به اندازه سن و سالش زندگی نکرده باشد؛ که من کرده ام.
➍ به شدت اعتقاد دارم که #مرگ_اندیش بودن، موجب بهتر دیدن زندگی می شود؛ به همین شدت، از مرگ اندیشی لذت میبرم (اکیس الناس؛ اکثر هم للموت ذکرا).
➎ تاکنون کمتر درسی به این مهمی آموخته ام که انسان چقدر در به غل کشیدن #افکار یاغی اش ناتوان است. بهراستی، یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکردن (تکرار میکنم به هیچ چیز) چقدر دشوار است. پیشنهاد میکنم امتحان کنید و یک دقیقه به هیچ چیز فکر نکنید (به هیچ چیز)؛ تا ناتوانی بنی بشر (که انواع و اقسام فتوحات را در اوج آسمان و قعر دریا انجام داده) در کنترل یک دقیقه از افکار خودش را دریابید.
➏ شدیداً به #قانون_کارما اعتقاد دارم و قانونمند بودن جهان هستی را با ذره ذره وجودم احساس می کنم و مهم اینکه ایمان به این قانونمندی آرامش عجیبی به من می دهد.
➐ به چهل سال گذشته که می نگرم، بالاترین چیزی که می توانم به آن مباهات کنم، #معلمی و #درس_دادن به بچه های مردم بوده و تازه میفهمم صحبتهای معلم دوران دبستانم (را که می گفت: خدمت به خلق، بالاترین مرتبه وجودی انسان است)، چقدر مقرون به صواب است.
➑ معتقدم هر انسانی برای انجام رسالتی پا به عرصه وجود گذاشته است؛ نیافتن آن #رسالت، «لولیدن بیخود دور خود» و «جزع و فزع کردن الکی» است. این تکلیف، «مالایطاق» نیست و هر انسانی می تواند آن را دریابد و محقق کند. او باید بداند که کدامین رشته از این فرش هستی قرار است با دستان او بافته شود. این رسالت (ماموریت) احتمالا همان دلیلی است که قرار است مردم ما را به «خاطر» آن، به «خاطر» بیاورند.
#تجربه_نگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
رابطه هوش با اراده
✍ #آرتور_شوپنهاور
💢 هوش یکسره با تصمیمات اراده بیگانه است:
رابطه #هوش با #اراده را می توان در این واقعیت باز شناخت که هوش اصلاً یکسره با تصمیمات اراده بیگانه است. هوش انگیزه ها را برای اراده فراهم می آورد؛ اما تنها بعداً و از این رو به شکل کاملاً پسینی، در می یابد که این ها چگونه عمل کرده اند، درست همان طور که شخصی با استفاده از معرف ها دست به آزمایشی شیمیایی می زند، و سپس در انتظار نتیجه می ماند. در واقع هوش چنان از آرای واقعی و تصمیمات سری اراده خودش برکنار می ماند که گاه تنها می تواند، همچون تصمیمات و آرای یک بیگانه، با تجسس و غافلگیری، اقدام به شناخت آن ها کند؛ و با جلوه گر ساختن خود، اراده را حیرت زده سازد، تا صرفاً به مقاصد واقعی آن پی ببرد.
💢 مثال:
به عنوان نمونه، من نقشه ای ریخته ام، اما تردیدی هم در مورد آن دارم، از سوی دیگر، عملی بودن نقشه، به لحاظ امکانش، کاملاً نامعلوم است. زیرا وابسته به شرایط بیرونی است که هنوز نامشخصند. لذا در هر صورت اقدام به #تصمیم_گیری در خصوص آن عجالتاً غیر ضروری است، و از این رو من فعلا موضوع را مسکوت می گذارم. در این حالت اغلب نمی دانم که در خفا چه سخت به این نقشه دلبسته ام، و با وجود تردید، چه قدر مایلم که به اجرا در آید؛ به عبارت دیگر هوش من این را نمی داند. اما فقط بگذارید تا خبر خوشایندی درباره عملی بودن آن به گوش من برسد، و آنگاه ناگهان شادی عظیم و مقاومت ناپذیری در من پدید می آید، که در سرتاسر وجودم جاری می شود و سخت آن را فرا می گیرد، و مرا به حیرت می اندازد. زیرا #عقل من تنها حالا می فهمد که اراده ام چه دلبستگی سختی به آن نقشه داشته، و آن نقشه چقدر مطابق میل اراده ام بوده، و حال آن که هوشم همواره آن را به عنوان محتمل و سخت در معرض تردید می نگریسته است.
💢 نمونهای دیگر:
یا در موردی دیگر، من متعهد به پیمانی متقابل شده ام که باور دارم همخوانی زیادی با #آمال من دارد. همین طور که کار پیش می رود، مضار و دشواری ها خود را نمایان می سازند، و من به تردید می افتم که شاید از آن چه آن طور با #اشتیاق به دنبالش بودم پشیمان شده ام. اما این طور خود را از شر این تردید خلاص می کنم که به خود اطمینان می دهم که، حتی اگر مجبور هم نبودم، باز به همین مسیر ادامه می دادم. اما بعد به طرز نامنتظری طرف مقابلم تعهد را زیر پا می گذارد، و من با حیرت مشاهده می کنم که این رویداد موجب خوشحالی و آسودگی بسیاری در من شده است.
💢 ما اغلب نمیدانیم چه میخواهیم و از چه میترسیم:
ممکن است سالها هوسی در سر داشته باشیم بی آن که آن را تایید کنیم و بگذاریم به #آگاهی روشن بیاید، زیرا هوش نباید چیزی درباره آن بداند، چون تصور خوبی که از خودمان داریم لاجرم به وسیله آن مخدوش می شود. اما هنگامی که آرزو برآورده شد، به واسطه لذتمان، البته همراه با نوعی احساس شرم، در می یابیم که این آن چیزی است که در آرزویش بوده ایم؛ به عنوان نمونه #مرگ یکی از آشنایان که وارثش ما هستیم.
💢 گاهی نمی دانیم حقیقتاً از چه چیز هراس داریم:
گاهی نمی دانیم حقیقتاً از چه چیز #هراس داریم، زیرا شهامتش را نداریم آن را به آگاهی روشن بیاوریم. در واقع ما اغلب در مورد انگیزه ای که به دلیل آن اقدام به کاری کرده یا از انجام آن سر باز می زنیم یکسره در اشتباه هستیم، تا این که سرانجام رویدادی راز را برایمان معلوم می کند، و می فهمیم که #انگیزه واقعی ما آن چیزی نبوده که تا به حال تصور می کردیم، بلکه چیز دیگری بوده که ما از پذیرش و تصدیق آن بیزار بوده ایم، زیرا به هیچ رو با تصویر خوبی که از خودمان در ذهن داشته ایم سازگاری نداشته است."
#مدیریت_هوش
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ #آرتور_شوپنهاور
💢 هوش یکسره با تصمیمات اراده بیگانه است:
رابطه #هوش با #اراده را می توان در این واقعیت باز شناخت که هوش اصلاً یکسره با تصمیمات اراده بیگانه است. هوش انگیزه ها را برای اراده فراهم می آورد؛ اما تنها بعداً و از این رو به شکل کاملاً پسینی، در می یابد که این ها چگونه عمل کرده اند، درست همان طور که شخصی با استفاده از معرف ها دست به آزمایشی شیمیایی می زند، و سپس در انتظار نتیجه می ماند. در واقع هوش چنان از آرای واقعی و تصمیمات سری اراده خودش برکنار می ماند که گاه تنها می تواند، همچون تصمیمات و آرای یک بیگانه، با تجسس و غافلگیری، اقدام به شناخت آن ها کند؛ و با جلوه گر ساختن خود، اراده را حیرت زده سازد، تا صرفاً به مقاصد واقعی آن پی ببرد.
💢 مثال:
به عنوان نمونه، من نقشه ای ریخته ام، اما تردیدی هم در مورد آن دارم، از سوی دیگر، عملی بودن نقشه، به لحاظ امکانش، کاملاً نامعلوم است. زیرا وابسته به شرایط بیرونی است که هنوز نامشخصند. لذا در هر صورت اقدام به #تصمیم_گیری در خصوص آن عجالتاً غیر ضروری است، و از این رو من فعلا موضوع را مسکوت می گذارم. در این حالت اغلب نمی دانم که در خفا چه سخت به این نقشه دلبسته ام، و با وجود تردید، چه قدر مایلم که به اجرا در آید؛ به عبارت دیگر هوش من این را نمی داند. اما فقط بگذارید تا خبر خوشایندی درباره عملی بودن آن به گوش من برسد، و آنگاه ناگهان شادی عظیم و مقاومت ناپذیری در من پدید می آید، که در سرتاسر وجودم جاری می شود و سخت آن را فرا می گیرد، و مرا به حیرت می اندازد. زیرا #عقل من تنها حالا می فهمد که اراده ام چه دلبستگی سختی به آن نقشه داشته، و آن نقشه چقدر مطابق میل اراده ام بوده، و حال آن که هوشم همواره آن را به عنوان محتمل و سخت در معرض تردید می نگریسته است.
💢 نمونهای دیگر:
یا در موردی دیگر، من متعهد به پیمانی متقابل شده ام که باور دارم همخوانی زیادی با #آمال من دارد. همین طور که کار پیش می رود، مضار و دشواری ها خود را نمایان می سازند، و من به تردید می افتم که شاید از آن چه آن طور با #اشتیاق به دنبالش بودم پشیمان شده ام. اما این طور خود را از شر این تردید خلاص می کنم که به خود اطمینان می دهم که، حتی اگر مجبور هم نبودم، باز به همین مسیر ادامه می دادم. اما بعد به طرز نامنتظری طرف مقابلم تعهد را زیر پا می گذارد، و من با حیرت مشاهده می کنم که این رویداد موجب خوشحالی و آسودگی بسیاری در من شده است.
💢 ما اغلب نمیدانیم چه میخواهیم و از چه میترسیم:
ممکن است سالها هوسی در سر داشته باشیم بی آن که آن را تایید کنیم و بگذاریم به #آگاهی روشن بیاید، زیرا هوش نباید چیزی درباره آن بداند، چون تصور خوبی که از خودمان داریم لاجرم به وسیله آن مخدوش می شود. اما هنگامی که آرزو برآورده شد، به واسطه لذتمان، البته همراه با نوعی احساس شرم، در می یابیم که این آن چیزی است که در آرزویش بوده ایم؛ به عنوان نمونه #مرگ یکی از آشنایان که وارثش ما هستیم.
💢 گاهی نمی دانیم حقیقتاً از چه چیز هراس داریم:
گاهی نمی دانیم حقیقتاً از چه چیز #هراس داریم، زیرا شهامتش را نداریم آن را به آگاهی روشن بیاوریم. در واقع ما اغلب در مورد انگیزه ای که به دلیل آن اقدام به کاری کرده یا از انجام آن سر باز می زنیم یکسره در اشتباه هستیم، تا این که سرانجام رویدادی راز را برایمان معلوم می کند، و می فهمیم که #انگیزه واقعی ما آن چیزی نبوده که تا به حال تصور می کردیم، بلکه چیز دیگری بوده که ما از پذیرش و تصدیق آن بیزار بوده ایم، زیرا به هیچ رو با تصویر خوبی که از خودمان در ذهن داشته ایم سازگاری نداشته است."
#مدیریت_هوش
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
مدیریار | Modiryar
پیشایندهای سکته سازمانی ✍ #دکتر_مجتبی_شجری #مدل_مفهومی #مدل_مدیریت #سکته_سازمانی #پایگاه_جامع_مدیریار www.modiryar.com @modiryar
پیشایندهای سکته سازمانی
✍ #دکتر_مجتبی_شجری
✅ در نوعی نگاه استعاری به سازمان و مدیریت، ارتباطات اثربخش «قلب مدیریت» است. در این نگاه استعاری، جریان اطلاعات در #سازمان مانند جریان خون در بدن انسان است. از طریق قلب مدیریت، اطلاعات به سرتاسر سازمان انتقال مییابد و به سلولهای سازمان، یعنی منابع انسانی، تغذیهرسانی میکند.
▪️در عالم #فیزیولوژیک_انسانی و در شرایطی که گردش خون به هر دلیلی دچار اختلال شود و خونرسانی به بخشهای خاصی از مغز یا قلب متوقف شود، عملکرد طبیعی این اعضاء دچار اختلال شده و «سکته مغزی» یا «سکته قلبی» رخ میدهد.
▪️بر این باوریم که در سازمان نیز چنین حالتی رخ میدهد. اگر در سازمان قلب مدیریت، یعنی ارتباطات اثربخش، نتواند #جریان_اطلاعات را به بخشها و اعضاء سازمان برساند، عملکرد آن بخش یا عضو دچار اختلال شده و «سکته سازمانی» رخ میدهد. زمانی که سکته سازمانی رخ میدهد، بسته به شدت آن، سازمان کنترلش را روی همه یا بخشهایی از خود، از دست میدهد.
✅ نشانهها و عوارض سکته سازمانی:
▪️هر عامل یا مانعی که جریان اطلاعات و امکان برقراری ارتباطات اثربخش در سازمان را مخدوش کند، میتواند به عنوان محرک بروز سکته سازمانی تشخیص داده شود که بیتوجهی به آن، سازمان را به ورطه سکته کشانده و در نهایت افول و #مرگ_سازمانی را منجر میشود.
▪️یکی از این نشانههای مهم، «تورم نیروی انسانی» است. تورم نیروی انسانی هماکنون در برخی از شرکتهای ایرانی، به خصوص سازمانهای دولتی قابل مشاهده است. هر سازمانی به حجم مشخصی از #منابع_انسانی نیازمند است و بر اساس این تعداد، ساختار مشخصی را به خود میگیرد.
▪️اگر نیروی انسانی، به هر دلیل سیاسی یا غیرسیاسیِ موجه و غیرموجه، بیشتر از حد مورد نیازِ سازمان به آن تزریق شود، تعادل و توازن ساختار سازمانی بر هم خورده، جریان اطلاعات در سازمان مختل شده و ارتباطات، حالت غیراثربخش به خود میگیرد. در این حالت دریافت و نشر اطلاعات در بخشهایی از سازمان که دچار تورم #نیروی_انسانی هستند دشوار شده و قلب مدیریت، کارکرد خود را از دست میدهد.
✅ مدیریت قارچی و سکته سازمانی:
▪️حاکمیت #مدیریت_قارچی در سازمان، از دیگر نشانههای سکته سازمانی است. در «مدیریت قارچی»، مدیر، کارکنان را در فضایی تاریک و به دور از اطلاعات نگه میدارد و شفافیت و جریان روان اطلاعات را با دشورای روبرو میکند. در این حالت نیز، ارتباطات اثربخش و کارآمد در سازمان با مانع روبرو شده و «سکته سازمانی» رخ میدهد.
▪️مدیران میتوانند با #سازماندهی_مجدد ساختار سازمانی و متناسبسازی نیروی انسانی، عملکرد اثربخش و کارآمد سازمان را تضمین کرده و آن را از مرگ نجات دهند. همچنین جریان روان اطلاعات در سازمان و تسهیل برقراری ارتباطات اثربخش، سازمان را از دچار شدن به سکته دور نگه میدارد.
✍ منبع: متقی، پیمان و اصغری، علی (۱۳۹۲)
🔺نشریه علمی و پژوهشی مدیریت
🔻#انجمن_مدیریت_ایران
#مدل_مفهومی
#مدل_مدیریت
#سکته_سازمانی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ #دکتر_مجتبی_شجری
✅ در نوعی نگاه استعاری به سازمان و مدیریت، ارتباطات اثربخش «قلب مدیریت» است. در این نگاه استعاری، جریان اطلاعات در #سازمان مانند جریان خون در بدن انسان است. از طریق قلب مدیریت، اطلاعات به سرتاسر سازمان انتقال مییابد و به سلولهای سازمان، یعنی منابع انسانی، تغذیهرسانی میکند.
▪️در عالم #فیزیولوژیک_انسانی و در شرایطی که گردش خون به هر دلیلی دچار اختلال شود و خونرسانی به بخشهای خاصی از مغز یا قلب متوقف شود، عملکرد طبیعی این اعضاء دچار اختلال شده و «سکته مغزی» یا «سکته قلبی» رخ میدهد.
▪️بر این باوریم که در سازمان نیز چنین حالتی رخ میدهد. اگر در سازمان قلب مدیریت، یعنی ارتباطات اثربخش، نتواند #جریان_اطلاعات را به بخشها و اعضاء سازمان برساند، عملکرد آن بخش یا عضو دچار اختلال شده و «سکته سازمانی» رخ میدهد. زمانی که سکته سازمانی رخ میدهد، بسته به شدت آن، سازمان کنترلش را روی همه یا بخشهایی از خود، از دست میدهد.
✅ نشانهها و عوارض سکته سازمانی:
▪️هر عامل یا مانعی که جریان اطلاعات و امکان برقراری ارتباطات اثربخش در سازمان را مخدوش کند، میتواند به عنوان محرک بروز سکته سازمانی تشخیص داده شود که بیتوجهی به آن، سازمان را به ورطه سکته کشانده و در نهایت افول و #مرگ_سازمانی را منجر میشود.
▪️یکی از این نشانههای مهم، «تورم نیروی انسانی» است. تورم نیروی انسانی هماکنون در برخی از شرکتهای ایرانی، به خصوص سازمانهای دولتی قابل مشاهده است. هر سازمانی به حجم مشخصی از #منابع_انسانی نیازمند است و بر اساس این تعداد، ساختار مشخصی را به خود میگیرد.
▪️اگر نیروی انسانی، به هر دلیل سیاسی یا غیرسیاسیِ موجه و غیرموجه، بیشتر از حد مورد نیازِ سازمان به آن تزریق شود، تعادل و توازن ساختار سازمانی بر هم خورده، جریان اطلاعات در سازمان مختل شده و ارتباطات، حالت غیراثربخش به خود میگیرد. در این حالت دریافت و نشر اطلاعات در بخشهایی از سازمان که دچار تورم #نیروی_انسانی هستند دشوار شده و قلب مدیریت، کارکرد خود را از دست میدهد.
✅ مدیریت قارچی و سکته سازمانی:
▪️حاکمیت #مدیریت_قارچی در سازمان، از دیگر نشانههای سکته سازمانی است. در «مدیریت قارچی»، مدیر، کارکنان را در فضایی تاریک و به دور از اطلاعات نگه میدارد و شفافیت و جریان روان اطلاعات را با دشورای روبرو میکند. در این حالت نیز، ارتباطات اثربخش و کارآمد در سازمان با مانع روبرو شده و «سکته سازمانی» رخ میدهد.
▪️مدیران میتوانند با #سازماندهی_مجدد ساختار سازمانی و متناسبسازی نیروی انسانی، عملکرد اثربخش و کارآمد سازمان را تضمین کرده و آن را از مرگ نجات دهند. همچنین جریان روان اطلاعات در سازمان و تسهیل برقراری ارتباطات اثربخش، سازمان را از دچار شدن به سکته دور نگه میدارد.
✍ منبع: متقی، پیمان و اصغری، علی (۱۳۹۲)
🔺نشریه علمی و پژوهشی مدیریت
🔻#انجمن_مدیریت_ایران
#مدل_مفهومی
#مدل_مدیریت
#سکته_سازمانی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ به کجا می روم آخر؟
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی
✅ زندگی و #امیدواری زیباست و می تواند پر از طراوت و شادمانی باشد و لذت های فراوانی را به کام انسان بچشاند و حالش را خوب کند. اما این همه ی حقیقت خلقت نیست. کمی آن طرف تر که خیلی هم از ما دور نیست واقعیتی به نام «مرگ» وجود دارد که در کمین انسان است، به او بسیار نزدیک است و هر لحظه بدون خبر و بدون درنگ این احتمال وجود دارد که آدمی را در برگیرد و عمرش به پایان رسد. زن و مرد یا پیر و جوان هم ندارد. حتی آدمی ممکن است در کودکی و زمانی که هنوز طعم زندگی را آن چنان که باید و شاید نچشیده است جان به جان آفرین تسلیم نماید و دار فانی را وداع گوید.
✅ مرگ خواست خداست و در این خواست خدا هیچ تردید و تأخیری وجود ندارد و هیچ کسی یارای مقابله یا به تعویق انداختن آن را ندارد. آن چنان که در آیه ۳۴ سوره مبارکه اعراف پروردگار می فرماید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛ و براى هر امّتى اجل و سرآمدى است. پس هرگاه اجلشان فرا رسيد، نه مىتوانند لحظهاى تأخير اندازند و نه پيشى گيرند.» در مواجه با #مرگ انسان ها رفتارهای متفاوتی دارند. عده ای آن را انکار می کنند، گروهی از آن می ترسند، بخشی حتی حاضر نیستند به آن فکر کنند و دسته ای از انسان ها هم هستند که همواره مرگ را به یاد دارند و هر لحظه با اشتیاق آماده ی در آغوش کشیدن آن به سر می برند.
✅ شاید این جمله ی آخر عجیب یا حتی غیرواقعی به نظر برسد. اما باید گفت که واقعیت دارد. آن ها که معنای درست مرگ را درک کرده اند و زندگی فانی دنیا را بر مبنای مرگ زودهنگام خویش برنامه ریزی کرده اند و رفتارشان را با این دیدگاه تنظیم کرده اند نه تنها از مرگ هراسی ندارند بلکه هر لحظه در #اشتیاق آن هستند. آن چنان که در دعای ۴۰ صحیفه سجادیه به نقل از امام سید الساجدین(ع) دعایی با این مضمون نقل شده است که حضرت می فرماید: «خدایا ما را از فریب آرزوها در سلامت دار و از بدیهایش در امان دار و مرگ را در برابر دیدگان ما مجسم کن و یادش را برایم گاه گاه مگردان».
✅ یا در کلمات #امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است که فرمود: «وَاللهِ لاَبْنُ أَبیطالِبٍ آنَسُ بِاْلَمْوتِ مِنَ الطّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛ به خدا سوگند، قطعاً علاقه پسر ابیطالب به مرگ، از علاقه کودک به پستان مادر، بیشتر است» البته این قطعاً به معنای نفی زندگی دنیایی نیست بلکه بدان معناست که آدمی برای این عمر کوتاه و جهان فانی خلق نشده است و هدفی والاتر و کامل تر در جهانی دیگر دارد. از این رو باید همواره به یاد مرگ باشد و بداند رفتار، گفتار و تصمیم هایش باید به صورتی باشد که علاوه بر تأمین هر چه بهتر زندگی در دنیا آخرت او را نیز آباد کند همان گونه که در حدیثی مشهور دنیا به مثابه «مزرعه ی آخرت» توصیف می شود.
✅ یاد مرگ #آرامش_بخش است، مانع یکه تازی انسان می شود، سبب اصلاح رفتار است، مانع رویاپردازی بی اساس و مال اندوزی بی فایده می گردد، موجب بهبود روابط بین آدم هاست و بشارت دهنده ی زندگی جاودان در جهانی دیگر و والاتر برای انسان هاست. پس از مرگ نهراسید، آن را بشناسید، به یادش باشید و در لحظه ی موعود آن را با اشتیاق در آغوش بگیرید که انسان را همچون پلی به آن سوی خلقت در جهانی دیگر می برد. حسن ختام این نوشتار چند بیتی از مولوی است که در آن تعلق وجود آدمی را به جهان ملکوت می داند و جسم و بدن انسان در دنیا را همچون قفسی برای پرواز روح می شمارد که با مرگ و فروریختن این چهاچوب جسمانی انسان می تواند اوج بگیرد، تعالی یابد و به سوی ملکوت اعلی پرواز کند و در جوار رحمت حق آرام گیرد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
🔺منبع: #روزنامه_شهرآرا،
🔻پنجشنبه ۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، شماره ۴۲۰۲
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی
✅ زندگی و #امیدواری زیباست و می تواند پر از طراوت و شادمانی باشد و لذت های فراوانی را به کام انسان بچشاند و حالش را خوب کند. اما این همه ی حقیقت خلقت نیست. کمی آن طرف تر که خیلی هم از ما دور نیست واقعیتی به نام «مرگ» وجود دارد که در کمین انسان است، به او بسیار نزدیک است و هر لحظه بدون خبر و بدون درنگ این احتمال وجود دارد که آدمی را در برگیرد و عمرش به پایان رسد. زن و مرد یا پیر و جوان هم ندارد. حتی آدمی ممکن است در کودکی و زمانی که هنوز طعم زندگی را آن چنان که باید و شاید نچشیده است جان به جان آفرین تسلیم نماید و دار فانی را وداع گوید.
✅ مرگ خواست خداست و در این خواست خدا هیچ تردید و تأخیری وجود ندارد و هیچ کسی یارای مقابله یا به تعویق انداختن آن را ندارد. آن چنان که در آیه ۳۴ سوره مبارکه اعراف پروردگار می فرماید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛ و براى هر امّتى اجل و سرآمدى است. پس هرگاه اجلشان فرا رسيد، نه مىتوانند لحظهاى تأخير اندازند و نه پيشى گيرند.» در مواجه با #مرگ انسان ها رفتارهای متفاوتی دارند. عده ای آن را انکار می کنند، گروهی از آن می ترسند، بخشی حتی حاضر نیستند به آن فکر کنند و دسته ای از انسان ها هم هستند که همواره مرگ را به یاد دارند و هر لحظه با اشتیاق آماده ی در آغوش کشیدن آن به سر می برند.
✅ شاید این جمله ی آخر عجیب یا حتی غیرواقعی به نظر برسد. اما باید گفت که واقعیت دارد. آن ها که معنای درست مرگ را درک کرده اند و زندگی فانی دنیا را بر مبنای مرگ زودهنگام خویش برنامه ریزی کرده اند و رفتارشان را با این دیدگاه تنظیم کرده اند نه تنها از مرگ هراسی ندارند بلکه هر لحظه در #اشتیاق آن هستند. آن چنان که در دعای ۴۰ صحیفه سجادیه به نقل از امام سید الساجدین(ع) دعایی با این مضمون نقل شده است که حضرت می فرماید: «خدایا ما را از فریب آرزوها در سلامت دار و از بدیهایش در امان دار و مرگ را در برابر دیدگان ما مجسم کن و یادش را برایم گاه گاه مگردان».
✅ یا در کلمات #امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است که فرمود: «وَاللهِ لاَبْنُ أَبیطالِبٍ آنَسُ بِاْلَمْوتِ مِنَ الطّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛ به خدا سوگند، قطعاً علاقه پسر ابیطالب به مرگ، از علاقه کودک به پستان مادر، بیشتر است» البته این قطعاً به معنای نفی زندگی دنیایی نیست بلکه بدان معناست که آدمی برای این عمر کوتاه و جهان فانی خلق نشده است و هدفی والاتر و کامل تر در جهانی دیگر دارد. از این رو باید همواره به یاد مرگ باشد و بداند رفتار، گفتار و تصمیم هایش باید به صورتی باشد که علاوه بر تأمین هر چه بهتر زندگی در دنیا آخرت او را نیز آباد کند همان گونه که در حدیثی مشهور دنیا به مثابه «مزرعه ی آخرت» توصیف می شود.
✅ یاد مرگ #آرامش_بخش است، مانع یکه تازی انسان می شود، سبب اصلاح رفتار است، مانع رویاپردازی بی اساس و مال اندوزی بی فایده می گردد، موجب بهبود روابط بین آدم هاست و بشارت دهنده ی زندگی جاودان در جهانی دیگر و والاتر برای انسان هاست. پس از مرگ نهراسید، آن را بشناسید، به یادش باشید و در لحظه ی موعود آن را با اشتیاق در آغوش بگیرید که انسان را همچون پلی به آن سوی خلقت در جهانی دیگر می برد. حسن ختام این نوشتار چند بیتی از مولوی است که در آن تعلق وجود آدمی را به جهان ملکوت می داند و جسم و بدن انسان در دنیا را همچون قفسی برای پرواز روح می شمارد که با مرگ و فروریختن این چهاچوب جسمانی انسان می تواند اوج بگیرد، تعالی یابد و به سوی ملکوت اعلی پرواز کند و در جوار رحمت حق آرام گیرد.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
🔺منبع: #روزنامه_شهرآرا،
🔻پنجشنبه ۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، شماره ۴۲۰۲
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar