مرثیه
▪️مرگِ او، زندگیِ دوّم او بود،
که گردید آغاز.
شیشهٔ عطری،
سربسته،
سرانجام شکست.
همگان بو بُردند،
که چه چیزی را دادند از دست.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
▪️مرگِ او، زندگیِ دوّم او بود،
که گردید آغاز.
شیشهٔ عطری،
سربسته،
سرانجام شکست.
همگان بو بُردند،
که چه چیزی را دادند از دست.
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
میشناسمت،
چشمهای تو،
میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغهاست؛
میشناسمت!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
سلام دوستان صبحتان بخیر
چشمهای تو،
میزبانِ آفتابِ صبحِ سبزِ باغهاست؛
میشناسمت!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
سلام دوستان صبحتان بخیر
دیریست مثل ستارهها
چمدانم را از شوقِ ماهیانو
تنهاییِ خودم پرکردهام
ولی مهلت نمیدهند
که مثل کبوتری
در شرمِ صبح پر بگشایم،
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم ...
#محمدرضا_ شفیعی کدکنی
#شب خوش❤️
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
چمدانم را از شوقِ ماهیانو
تنهاییِ خودم پرکردهام
ولی مهلت نمیدهند
که مثل کبوتری
در شرمِ صبح پر بگشایم،
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم ...
#محمدرضا_ شفیعی کدکنی
#شب خوش❤️
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
فراخایِ جهان
سرشارِ از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار
که میبندد رهِ دیدار،
بگذارد...!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
19 مهرماه تولد اسطوره شعرو ادبیات فارسی کشورمان ""دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی""
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
فراخایِ جهان
سرشارِ از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار
که میبندد رهِ دیدار،
بگذارد...!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
19 مهرماه تولد اسطوره شعرو ادبیات فارسی کشورمان ""دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی""
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
در خداحافظیاش رفتنِ ایمانم بود
شعلهی صاعقه در روح پشیمانم بود
غم به شکلی به من آویخت که نشناختمش
گرچه از عهد ازل، خود ز ندیمانم بود
همه دیدند در آن لحظهی بدرود و درود
حالت شام غریبانِ یتیمانم بود
شد از آن زلزله، ویرانی روحم آغاز
گیرم اعصاب خود از آهن و سیمانم بود
رفت و با رفتن او، هجرتِ جان شد آغاز
دل مهاجر شد اگر تن ز مقیمانم بود...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
💌@yek_asheghaane_aram
در خداحافظیاش رفتنِ ایمانم بود
شعلهی صاعقه در روح پشیمانم بود
غم به شکلی به من آویخت که نشناختمش
گرچه از عهد ازل، خود ز ندیمانم بود
همه دیدند در آن لحظهی بدرود و درود
حالت شام غریبانِ یتیمانم بود
شد از آن زلزله، ویرانی روحم آغاز
گیرم اعصاب خود از آهن و سیمانم بود
رفت و با رفتن او، هجرتِ جان شد آغاز
دل مهاجر شد اگر تن ز مقیمانم بود...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
💌@yek_asheghaane_aram
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
بر باغِ ما ببار
بر باغ ما که خندهی خاکستر است و خون
باغِ درختْمردان
این باغِ باژگون
ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژههای پریشان گریستیم
در عصرِ زمهریری ظلمت
عصری که شاخِ نسترن آنجا
گر بیاجازه برشکفد ، طرحِ توطئهست
عصر دروغهای مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْدرایان
میخواهند
در قاب و در قفس
بر باغِ ما ببار
بر داغِ ما ببار
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
بر باغِ ما ببار
بر باغ ما که خندهی خاکستر است و خون
باغِ درختْمردان
این باغِ باژگون
ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژههای پریشان گریستیم
در عصرِ زمهریری ظلمت
عصری که شاخِ نسترن آنجا
گر بیاجازه برشکفد ، طرحِ توطئهست
عصر دروغهای مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْدرایان
میخواهند
در قاب و در قفس
بر باغِ ما ببار
بر داغِ ما ببار
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
تمام دل خوشی ام شور عاشقانه ی توست
دو چشم منتظرم تا همیشه خانه ی توست
تو صبر گفتی و، من خسته از شکیبایی
تمام زندگی ام، غرق در بهانهی توست...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
دو چشم منتظرم تا همیشه خانه ی توست
تو صبر گفتی و، من خسته از شکیبایی
تمام زندگی ام، غرق در بهانهی توست...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
.
ندانم کجا می کشانی مرا؟
سوی آسمان،
یا به خاموش خاک
و یا جانب نیروانا و نور
کجا می کشانی نهانی مرا؟
تو ای جادوی ظلمت جاودان
تو ای راز پنهان ز هر جست و جو
که آورد آدم تو را از بهشت
( چو میراثی از بهر فرزندگان)
کجا می بری از نهان جای خاک
در آن هجرت جاودانی مرا؟
نیم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا می کشانی مرا؟
ندانم کجا
لیک دانم،
یقین
کزین تنگنا می رهانی مرا.
ز سنگینی کوله بار وجود
سبک داری ام دوش و
آسوده سار
بری سوی بی سوی خویشم نهان
چه بزمی ست آن میهمانی مرا؟
نقابیت بر روی و همراه من
همی آیی و با تو تنه نیم
ولی کاش می شد بدانم کجا
نقابت ز رخساره یک سو شود
در آن لحظه ی ناگهانی مرا؟
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
ندانم کجا می کشانی مرا؟
سوی آسمان،
یا به خاموش خاک
و یا جانب نیروانا و نور
کجا می کشانی نهانی مرا؟
تو ای جادوی ظلمت جاودان
تو ای راز پنهان ز هر جست و جو
که آورد آدم تو را از بهشت
( چو میراثی از بهر فرزندگان)
کجا می بری از نهان جای خاک
در آن هجرت جاودانی مرا؟
نیم در هراس از تو، ای ناگزیر!
ندانم کجا می کشانی مرا؟
ندانم کجا
لیک دانم،
یقین
کزین تنگنا می رهانی مرا.
ز سنگینی کوله بار وجود
سبک داری ام دوش و
آسوده سار
بری سوی بی سوی خویشم نهان
چه بزمی ست آن میهمانی مرا؟
نقابیت بر روی و همراه من
همی آیی و با تو تنه نیم
ولی کاش می شد بدانم کجا
نقابت ز رخساره یک سو شود
در آن لحظه ی ناگهانی مرا؟
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
.
در منزل خجسته ی اسفند
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های تُرد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم همساغر سَحَر
در کوچه های خامُش و خلوت نجویمش
یا...
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
در منزل خجسته ی اسفند
همسایه ی سراچه ی فروردین
با شاخه های تُرد بلوغ جوانه ها
باران به چشم روشنی صبح آمده ست
زشت است اگر که من
یار قدیم و همدم همساغر سَحَر
در کوچه های خامُش و خلوت نجویمش
یا...
با جام شعر خویش
خوش آمد نگویمش!
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#یک_عاشـღـقانه_ی_آرام
💌@yek_asheghaane_aram
.
♡🪴♡
یک روز در طرفِ دیگرِ سایهی رویا
همدیگر را خواهیم دید.
چشمهای من به تو میرسند و
دستهایم و
خواهی بود و
خواهیم بود
انگار همیشه بودهایم
در طرفِ دیگرِ سایهی رویا......
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#خوزه_آنخل_بالنته
♡
یک روز در طرفِ دیگرِ سایهی رویا
همدیگر را خواهیم دید.
چشمهای من به تو میرسند و
دستهایم و
خواهی بود و
خواهیم بود
انگار همیشه بودهایم
در طرفِ دیگرِ سایهی رویا......
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#خوزه_آنخل_بالنته
♡