Forwarded from شفیعی کدکنی
جانپناهِ زبان فارسی
در فاصلهای که از بهت و کوفتکی شکست در آمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم ما به عنوان يک قوم برای ادامهٔ حیات دو جور ایستادگی کردیم.
مستقیم و غیر مستقیم، یا به يک بيان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی و بعد از چهار صد سال به دو نتیجه رسیدیم:
شکست و پیروزی.
شکست در مقابله، مستقیم، در رویاروئی و
جنگ برای هدفهای اجتماعی و سیاسی برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد و از دین اسلام. نتیجهٔ دوم رسیدن به پیروزی بود. پیروزی در نگهداری ملیّت و زبان.
ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوئیم هویت ملی، «ایرانیت» خودمان را از برکت زبان و در جانپناه زبان فارسی نگه داشتیم. علیرغم پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیائی متعدد و فرمانروائی عرب، ایرانی و ترک، ایران و به ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بیشباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم نبود. در همهٔ این کشورها يک قوم و يک ملت با زبان و فرهنگی مشترک، نوعی فرهنگ یکپارچه توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت.
وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.
ملیّت و زبان
شاهرخ مسکوب
در فاصلهای که از بهت و کوفتکی شکست در آمدیم تا وقتی که دوباره توانستیم سر پایمان بایستیم ما به عنوان يک قوم برای ادامهٔ حیات دو جور ایستادگی کردیم.
مستقیم و غیر مستقیم، یا به يک بيان کلی دیگر، نظامی و فرهنگی و بعد از چهار صد سال به دو نتیجه رسیدیم:
شکست و پیروزی.
شکست در مقابله، مستقیم، در رویاروئی و
جنگ برای هدفهای اجتماعی و سیاسی برای جدا شدن و بریدن از فاتحان عرب، از خلافت بغداد و از دین اسلام. نتیجهٔ دوم رسیدن به پیروزی بود. پیروزی در نگهداری ملیّت و زبان.
ما ملیت یا شاید بهتر باشد بگوئیم هویت ملی، «ایرانیت» خودمان را از برکت زبان و در جانپناه زبان فارسی نگه داشتیم. علیرغم پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیائی متعدد و فرمانروائی عرب، ایرانی و ترک، ایران و به ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بیشباهت به یونان باستان یا به آلمان و ایتالیا تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم نبود. در همهٔ این کشورها يک قوم و يک ملت با زبان و فرهنگی مشترک، نوعی فرهنگ یکپارچه توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت.
وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ و برگ.
ملیّت و زبان
شاهرخ مسکوب
❤16👍8
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
یادی از استاد شاهرخ مسکوب
ارتباط شاهرخ مسکوب و شفیعی کدکنی
ادمین: در جایی دربارهٔ شاهرخ مسکوب، آثار و زندگی او از دکتر شفیعی کدکنی سؤالهایی پرسیدم. صحبتهایی مفصل فرمودند. یادی تازه شد. در بخشی، به ارتباط خود با استاد شاهرخ مسکوب پرداختند:
▪️شفیعی کدکنی: کل دیدارهای من با مسکوب در تهران بوده است و در جلساتی که پیش از انقلاب داشتیم. هرچه که دیدار با مسکوب داشتم در همین محافل مثل منزل دریابندری بود و اینجور جاها.
بعد از انقلاب، مسکوب البته مقیم پاریس بود، ولی میآمد تهران.
ما یک دوست مشترکی داشتیم [فکر میکنند] به اسم [مکث میکنند] آقافخرِ میررَمَضانی. این فخرالدّین هم از بچههای حزب توده بود ولی برگشته بود؛ نه اینکه فحاشی کند به حزب توده. از مدیریت حزب توده راضی نبود. آمده بود در کار تجارت و بیزینس. زندگی مرفه و خوبی داشت. زن فرانسوی داشت. در خانهٔ آقافخرِ میررَمَضانی، من آقای مسکوب را میدیدم گاهی که مهمانی بود. من و سایه میرفتیم. آقافخر، مسکوب را هم اگر در ایران بود دعوت میکرد.
من مسکوب را خیلی کم دیدم، عملاً بیشتر در همین جاهایی که گفتم.
بارِ اولِ اول هم مسکوب در سال چهلوهشت آمد به مجلس سنا و اولبار از نزدیک در کتابخانهٔ مجلس سنا دیدم که با [مکث میکنند] مرحوم داریوش شایگان به نظرم، آمدند به کتابخانهٔ مجلس سنا. من آنوقت هنوز در کتابخانه بودم و به دانشگاه منتقل نشده بودم.
این اتفاق باید قبل از شهریور ۱۳۴۸ باشد.
یادم هست آمدند. مسکوب بود و شایگان و شاید پاکدامن. آمدند پیش من و صحبت کردیم و آن جلسهای که با مسکوب در «کتاب امروز» صحبت کردیم هم قبل از پاییز ۱۳۵۱ بوده است. بله، شاید در پاییز ۱۳۵۱ چاپ شده باشد. با اصرار، من را هم کشاندند و جلسهٔ خیلی خیلی خوبی بود. یادم نیست من از مرحوم مسکوب چه پرسیدم که سالها بعد هر وقت من را میدید میگفت شفیعی آن سؤال تو هنوز در ذهنِ من هست و نتوانستم جوابش را پیدا کنم. الان واقعاً یادم نیست چه پرسیدم. در خانهٔ نجف [نجف دریابندری] بود. کریم امامی هم خدا بیامرزدش؛ عکس میگرفت. خیلی مجلهٔ آبرومندی بود. بچههای فرانکلین درمیآوردند.
من از خانوادهاش هیچ اطلاعی ندارم.
#شاهرخ_مسکوب
[۲۰ دی ۱۳۰۲ بابل
۲۳ فروردین ۱۳۸۴ پاریس]
ـــــــــــــــــــــــ
یادی از استاد شاهرخ مسکوب
ارتباط شاهرخ مسکوب و شفیعی کدکنی
ادمین: در جایی دربارهٔ شاهرخ مسکوب، آثار و زندگی او از دکتر شفیعی کدکنی سؤالهایی پرسیدم. صحبتهایی مفصل فرمودند. یادی تازه شد. در بخشی، به ارتباط خود با استاد شاهرخ مسکوب پرداختند:
▪️شفیعی کدکنی: کل دیدارهای من با مسکوب در تهران بوده است و در جلساتی که پیش از انقلاب داشتیم. هرچه که دیدار با مسکوب داشتم در همین محافل مثل منزل دریابندری بود و اینجور جاها.
بعد از انقلاب، مسکوب البته مقیم پاریس بود، ولی میآمد تهران.
ما یک دوست مشترکی داشتیم [فکر میکنند] به اسم [مکث میکنند] آقافخرِ میررَمَضانی. این فخرالدّین هم از بچههای حزب توده بود ولی برگشته بود؛ نه اینکه فحاشی کند به حزب توده. از مدیریت حزب توده راضی نبود. آمده بود در کار تجارت و بیزینس. زندگی مرفه و خوبی داشت. زن فرانسوی داشت. در خانهٔ آقافخرِ میررَمَضانی، من آقای مسکوب را میدیدم گاهی که مهمانی بود. من و سایه میرفتیم. آقافخر، مسکوب را هم اگر در ایران بود دعوت میکرد.
من مسکوب را خیلی کم دیدم، عملاً بیشتر در همین جاهایی که گفتم.
بارِ اولِ اول هم مسکوب در سال چهلوهشت آمد به مجلس سنا و اولبار از نزدیک در کتابخانهٔ مجلس سنا دیدم که با [مکث میکنند] مرحوم داریوش شایگان به نظرم، آمدند به کتابخانهٔ مجلس سنا. من آنوقت هنوز در کتابخانه بودم و به دانشگاه منتقل نشده بودم.
این اتفاق باید قبل از شهریور ۱۳۴۸ باشد.
یادم هست آمدند. مسکوب بود و شایگان و شاید پاکدامن. آمدند پیش من و صحبت کردیم و آن جلسهای که با مسکوب در «کتاب امروز» صحبت کردیم هم قبل از پاییز ۱۳۵۱ بوده است. بله، شاید در پاییز ۱۳۵۱ چاپ شده باشد. با اصرار، من را هم کشاندند و جلسهٔ خیلی خیلی خوبی بود. یادم نیست من از مرحوم مسکوب چه پرسیدم که سالها بعد هر وقت من را میدید میگفت شفیعی آن سؤال تو هنوز در ذهنِ من هست و نتوانستم جوابش را پیدا کنم. الان واقعاً یادم نیست چه پرسیدم. در خانهٔ نجف [نجف دریابندری] بود. کریم امامی هم خدا بیامرزدش؛ عکس میگرفت. خیلی مجلهٔ آبرومندی بود. بچههای فرانکلین درمیآوردند.
من از خانوادهاش هیچ اطلاعی ندارم.
#شاهرخ_مسکوب
[۲۰ دی ۱۳۰۲ بابل
۲۳ فروردین ۱۳۸۴ پاریس]
❤10👍6😁1🤔1
همچو نی
عبدالوهاب شهیدی
پیشتر از استاد ارجمند آواز ایران و نوازندهی بربت، زندهیاد عبدالوهاب شهیدی (۱۰ مهر ۱۳۰۱ - ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰) اینجا نوشته بودم. نمیدانم چه رازی است در این آواز مخالف سهگاهش که با جانورَوان آدم بازی میکند. این آواز مربوط است به برنامهی «گلهای رنگارنگ ۴۲۱» که من نتوانستم سال اجرایش را بیابم. زندهیاد ناهید داییجواد هم در این برنامه تصنیف زیبایی را پیش و پساز آواز استاد شهیدی میخوانند. گویندهی خوشصدای این برنامه خانم آذر پژوهش است. ایشان زادهی ۸ آذر ۱۳۱۹ و اهل تویسرکان هستند و هماینک نیز در قید حیاتاند و گویا ساکن فرانسه. من شعرخوانی ایشان را در پس و پیشاز آواز استاد شهیدی گذاشتم که بماند. کمانچهنواز این آواز زندهیاد استاد علیاصغر بهاری است که دربارهی ایشان و کمانچهشان حرفْ بسیار دارم و یک بار مفصل ازشان خواهم نوشت. کمانچهنوازی ایشان در این برنامه بسیار زیبا و شنیدنی است. بَربَتنوازی لطیف و نظیفِ آواز هم کار خود استاد شهیدی است. شعرِ غزل هم از زندهیاد رهی معیری است (متن شعر). این آواز را همایون شجریان و محمد معتمدی هم بازخوانی کردهاند که در فایلهای زیرین توضیح دادهام.
@REsearchers
@REsearchers
دریای دل
همایون شجریان
از آلبومهای خوب و شنیدنی همایون شجریان آلبوم «شوق دوست» است با آهنگسازی استاد «محمدجواد ضرابیان» که در سال ۱۳۸۳ (۲۹سالگی همایون شجریان) منتشر شده بود. این آلبوم در دستگاه سهگاه است و یکی از قطعههایش بازخوانی آوازی در مخالفِسهگاه از استاد عبدالوهاب شهیدی بر روی شعری از رهی معیری است (اینجا). نام این قطعه «دریای دل» است و به نظرم همایون شجریان بهزیبایی و خوبی آن را اجرا کردهاست؛ اما لطف آواز استاد شهیدی و نوازندگی کمانچهی استاد بهاری و بربتِ خودشان چیزی دیگر است.
@REsearchers
@REsearchers
مثنوی مخالف سهگاه
محمد معتمدی
دومین بازخوانی از آواز مخالف سهگاهِ استاد شهیدی (اینجا)، بازخوانی محمد معتمدی است که «گوشهی مثنوی» دستگاهِ سهگاه را هم خواندهاست و درواقع «مثنوی مخالف سهگاه» خواندهاست و در مقایسه با بازخوانیِ همایون شجریان، تفاوت بیشتری با آواز استاد شهیدی دارد. متأسفانه من نتوانستم هیچ اطلاعاتی، مانند سال اجرا و آلبوم و نوازندگان، از این آواز بیابم. درصورت اطلاع همینجا خواهم افزود.
@REsearchers
@REsearchers
❤14👍7🙏2👌2
Forwarded from Bukharamag
ویژهنامۀ تاریخ و فرهنگ بخارا
پنجمین شمارۀ فصلنامۀ «سمرقند»، ویژۀ تاریخ و فرهنگ بخارا، در ۵۴۴ صفحه منتشر شد و از صبح شنبه اول اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در کتابفروشیها و دکههای روزنامهفروشی در دسترس است.
نویسندگان این شماره:
عبدالحسین زرینکوب ـ عنایتالله رضا ـ فائزه توکلی ـ مسعود عرفانیان ـ آزیتا همدانی ـ محمد امین ریاحی ـ دلشاد فرهادزاد ـ مسعود میرشاهی ـ مسعود حسینیپور ـ مریم حسینی ـ نصرالله پورجوادی ـ ناصرالدین پروین ـ جواد عباسی ـ عدالت عابدینی ـ کاوه بیات ـ حسن شجاعیمهر ـ شقایق فتحعلیزاده
و با سرودههایی از:
رودکی ـ مجیرالدین بیلقانی ـ عمعق بخاری ـ مولوی ـ جامی ـ سیّدای نسفی ـ طغرل احراری ـ محمدرضا شفیعی کدکنی ـ ادش ایستد ـ گلرخسار ـ بازار صابر ـ فردوس اعظم ـ هدیه ـ بشارت رجبوا ـ مریم یادگاروا
مروری بر مطالب این شماره:
مرزهای ایرانشهر/ محمدرضا شفیعی کدکنی
ای بخارا شاد باش و دیر زی/ علی دهباشی
سرود اهل بخارا/ عبدالحسین زرینکوب
گذشتۀ تاریخی بخارا/ عنایتالله رضا
تاریخ بخارا
حاکمیت خاتون بخارا/ فائزه توکلی
امیر عالمخان، واپسین امیر از سلسلۀ منغیتها/ مسعود عرفانیان
معماری ابنیه و عمارات در بخارا (بر اساس یادداشتهای صدرالدین عینی)/ آزیتا همدانی
فرهنگ و ادبیات در بخارا
باد جوی مولیان.../ محمد امین ریاحی
از این بخارا تا آن «بخارا»/ دلشاد فرهادزاد
یادداشتهایی دربارۀ شهر بخارا/ مسعود میرشاهی
مردم بخارا/ مسعود حسینیپور
مراسم زیارت هفت پیر در بخارا/ مریم حسینی
جایگاه زن در یادداشتهای صدرالدین عینی/ آزیتا همدانی
سفرنامههای بخارا
غریب آشنا/ نصرالله پورجوادی
پرسه در دیار بخارا خداه/ ناصرالدین پروین
گذشت و گذاری در بخارا/ جواد عباسی
یک پیاله چای ازبکی/ عدالت عابدینی
معرفی کتاب
از آسیای میانه تا ورارود و خوارزم/ کاوه بیات
دربارۀ کتاب «تاریخ بخارا»/ حسن شجاعیمهر
بردههای ایرانی در ورارود/ شقایق فتحعلیزاده
بخارا در شعر فارسی
هر باد که از سوی بخارا به من آید.../ رودکی
دورست بخارا.../ مجیرالدین بیلقانی
در مدح شمسالملک/ عمعق بخاری
قصۀ وکیل صدر جهان/ مولوی
در منقبت خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی/ جامی
در صفت شهر بخارا/ سیّدای نسفی
در جواب گلشنی بخارایی/ طغرل احراری
مویۀ زال/ محمدرضا شفیعی کدکنی
سمرقند و بخارا/ اَدِش ایستد
بخارا/ گلرخسار صفیاوا
اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود/ بازار صابر
آه... بخارا!/ فردوس اعظم
بانوان چکامهسرای بخارا (به انتخاب مسعود میرشاهی)
هدیه
بشارت رجبوا
مریم یادگاروا
پنجمین شمارۀ فصلنامۀ «سمرقند»، ویژۀ تاریخ و فرهنگ بخارا، در ۵۴۴ صفحه منتشر شد و از صبح شنبه اول اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در کتابفروشیها و دکههای روزنامهفروشی در دسترس است.
نویسندگان این شماره:
عبدالحسین زرینکوب ـ عنایتالله رضا ـ فائزه توکلی ـ مسعود عرفانیان ـ آزیتا همدانی ـ محمد امین ریاحی ـ دلشاد فرهادزاد ـ مسعود میرشاهی ـ مسعود حسینیپور ـ مریم حسینی ـ نصرالله پورجوادی ـ ناصرالدین پروین ـ جواد عباسی ـ عدالت عابدینی ـ کاوه بیات ـ حسن شجاعیمهر ـ شقایق فتحعلیزاده
و با سرودههایی از:
رودکی ـ مجیرالدین بیلقانی ـ عمعق بخاری ـ مولوی ـ جامی ـ سیّدای نسفی ـ طغرل احراری ـ محمدرضا شفیعی کدکنی ـ ادش ایستد ـ گلرخسار ـ بازار صابر ـ فردوس اعظم ـ هدیه ـ بشارت رجبوا ـ مریم یادگاروا
مروری بر مطالب این شماره:
مرزهای ایرانشهر/ محمدرضا شفیعی کدکنی
ای بخارا شاد باش و دیر زی/ علی دهباشی
سرود اهل بخارا/ عبدالحسین زرینکوب
گذشتۀ تاریخی بخارا/ عنایتالله رضا
تاریخ بخارا
حاکمیت خاتون بخارا/ فائزه توکلی
امیر عالمخان، واپسین امیر از سلسلۀ منغیتها/ مسعود عرفانیان
معماری ابنیه و عمارات در بخارا (بر اساس یادداشتهای صدرالدین عینی)/ آزیتا همدانی
فرهنگ و ادبیات در بخارا
باد جوی مولیان.../ محمد امین ریاحی
از این بخارا تا آن «بخارا»/ دلشاد فرهادزاد
یادداشتهایی دربارۀ شهر بخارا/ مسعود میرشاهی
مردم بخارا/ مسعود حسینیپور
مراسم زیارت هفت پیر در بخارا/ مریم حسینی
جایگاه زن در یادداشتهای صدرالدین عینی/ آزیتا همدانی
سفرنامههای بخارا
غریب آشنا/ نصرالله پورجوادی
پرسه در دیار بخارا خداه/ ناصرالدین پروین
گذشت و گذاری در بخارا/ جواد عباسی
یک پیاله چای ازبکی/ عدالت عابدینی
معرفی کتاب
از آسیای میانه تا ورارود و خوارزم/ کاوه بیات
دربارۀ کتاب «تاریخ بخارا»/ حسن شجاعیمهر
بردههای ایرانی در ورارود/ شقایق فتحعلیزاده
بخارا در شعر فارسی
هر باد که از سوی بخارا به من آید.../ رودکی
دورست بخارا.../ مجیرالدین بیلقانی
در مدح شمسالملک/ عمعق بخاری
قصۀ وکیل صدر جهان/ مولوی
در منقبت خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی/ جامی
در صفت شهر بخارا/ سیّدای نسفی
در جواب گلشنی بخارایی/ طغرل احراری
مویۀ زال/ محمدرضا شفیعی کدکنی
سمرقند و بخارا/ اَدِش ایستد
بخارا/ گلرخسار صفیاوا
اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود/ بازار صابر
آه... بخارا!/ فردوس اعظم
بانوان چکامهسرای بخارا (به انتخاب مسعود میرشاهی)
هدیه
بشارت رجبوا
مریم یادگاروا
👍12❤3👏1
Audio
❤6👏3👍2🔥1
Forwarded from بزرگمهر (مریم کوشا)
Telegram
بزرگمهر
قصیدهٔ خطبهٔ اردیبهشت
سرودهٔ مهدی اخوانثالث
https://t.me/bozorgmehr_persianlt
سرودهٔ مهدی اخوانثالث
https://t.me/bozorgmehr_persianlt
مهدی اخوانثالث قصیدهٔ «خطبۀ اردیبهشت» را بهاستقبال از قصیدهای از منوچهری دامغانی (۴۳۲ق.) سروده است.¹ شاعر خود، ضمن ابيات ۴۴ تا ۴۷ قصیده اشاره میكند که آن را پیش از بیستسالگی، برای آزمودن توانایی و مهارت سخنوری خود میسراید. موضوع در هر دو قصیده (وصف بهار)، وزن (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن یا فاعلات)، قافیه (مختوم به «ـَد») و ردیف (کند همی) است. اخوان دو مصرع را عیناً و یک مصرع که حاوی نام کامل منوچهری است با تصرف اندک، از قصیدۀ منوچهری تضمین کرده است.²
اما جنبۀ خلاقانۀ قصیدۀ اخوان در این استقبال، بهرهگیری از روایت و داستان است، شگردی که بعدها در کنار خصیصههای زبانی سبک خراسانی، سبک شخصی اخوان را شکل میدهد و شعر او را متمایز میکند. او با شخصیتبخشی به عناصر طبیعت، حال و هوای بهار را چنین روایت میکند:
«اردیبهشت» که پادشاهی از سلسلۀ «بهار» است، پس از درگذشت فروردین (پادشاه پیشین)، بر تخت پادشاهی مینشیند و بهرسم شهریاران کهن که در روز تاجگذاری برای درباریان و سپاهیان سخنرانی میکردند و در خطبهای به بیان لزوم بکارگیری وصایای پادشاه پیشین میپرداختند، در تبعیت از آیین پادشاهان پیشین فرمانهایی میدادند، وظایف بزرگان مملکت را یکبهیک تبیین میکردند و ولیعهد و جانشین خود را معرفی میکردند، در خطبهاش با لحن و بیان شاهانه، درگذشت پادشاه پیشین (فروردین) را اعلام میکند و برای او آمرزش میخواهد، اعلام پادشاهی میکند، وصایای جدش و آرمانها و کارهای ناتمام پادشاه پیشین را گوشزد میکند، برای پیشبرد اهداف خاندانش فرمانهای لازم را به بزرگانِ دربار (ابر و دریا و آفتاب و نسیم) میدهد تا اسباب آبادانی و آسایش و عیش را فراهم کنند و برادر کوچک و ولیعهد خود «خردادمَه» را به کار و کوشش بسیار دعوت میکند تا آمادۀ پادشاهی شود و در ضمن روایتِ این مراسم، از داستان عشقیِ میان گل و بلبل حکایت میکند و با خلق تصاویری زنده و گیرا، تلاشهای عاشقانۀ بلبل برای رفع کدورت و جلب اعتماد گل، فتنهانگیزیهای زاغ و حمایت بید و وساطت پوپک را چاشنی داستان میکند و سپس پایان خوش روایتش را با طنز و تمثیل دلکشتر میکند.
توضیح:
۱. عنوان قصیدۀ منوچهری «در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد» است. (رک: دیوان منوچهری دامغانی، بهکوشش سیدمحمددبیرسیاقی، زوّار، ۱۳۷۰: ۱۳۶-۱۳۷)
۲. «عالم بسانِ خلدِ مُخلد کند همی» و «نوروز روزگار مجدّد کند همی».
کانال ادبی بزرگمهر
https://t.me/bozorgmehr_persianlt/619
مهدی اخوانثالث قصیدهٔ «خطبۀ اردیبهشت» را بهاستقبال از قصیدهای از منوچهری دامغانی (۴۳۲ق.) سروده است.¹ شاعر خود، ضمن ابيات ۴۴ تا ۴۷ قصیده اشاره میكند که آن را پیش از بیستسالگی، برای آزمودن توانایی و مهارت سخنوری خود میسراید. موضوع در هر دو قصیده (وصف بهار)، وزن (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن یا فاعلات)، قافیه (مختوم به «ـَد») و ردیف (کند همی) است. اخوان دو مصرع را عیناً و یک مصرع که حاوی نام کامل منوچهری است با تصرف اندک، از قصیدۀ منوچهری تضمین کرده است.²
اما جنبۀ خلاقانۀ قصیدۀ اخوان در این استقبال، بهرهگیری از روایت و داستان است، شگردی که بعدها در کنار خصیصههای زبانی سبک خراسانی، سبک شخصی اخوان را شکل میدهد و شعر او را متمایز میکند. او با شخصیتبخشی به عناصر طبیعت، حال و هوای بهار را چنین روایت میکند:
«اردیبهشت» که پادشاهی از سلسلۀ «بهار» است، پس از درگذشت فروردین (پادشاه پیشین)، بر تخت پادشاهی مینشیند و بهرسم شهریاران کهن که در روز تاجگذاری برای درباریان و سپاهیان سخنرانی میکردند و در خطبهای به بیان لزوم بکارگیری وصایای پادشاه پیشین میپرداختند، در تبعیت از آیین پادشاهان پیشین فرمانهایی میدادند، وظایف بزرگان مملکت را یکبهیک تبیین میکردند و ولیعهد و جانشین خود را معرفی میکردند، در خطبهاش با لحن و بیان شاهانه، درگذشت پادشاه پیشین (فروردین) را اعلام میکند و برای او آمرزش میخواهد، اعلام پادشاهی میکند، وصایای جدش و آرمانها و کارهای ناتمام پادشاه پیشین را گوشزد میکند، برای پیشبرد اهداف خاندانش فرمانهای لازم را به بزرگانِ دربار (ابر و دریا و آفتاب و نسیم) میدهد تا اسباب آبادانی و آسایش و عیش را فراهم کنند و برادر کوچک و ولیعهد خود «خردادمَه» را به کار و کوشش بسیار دعوت میکند تا آمادۀ پادشاهی شود و در ضمن روایتِ این مراسم، از داستان عشقیِ میان گل و بلبل حکایت میکند و با خلق تصاویری زنده و گیرا، تلاشهای عاشقانۀ بلبل برای رفع کدورت و جلب اعتماد گل، فتنهانگیزیهای زاغ و حمایت بید و وساطت پوپک را چاشنی داستان میکند و سپس پایان خوش روایتش را با طنز و تمثیل دلکشتر میکند.
توضیح:
۱. عنوان قصیدۀ منوچهری «در وصف بهار و مدح ابوحرب بختیار محمد» است. (رک: دیوان منوچهری دامغانی، بهکوشش سیدمحمددبیرسیاقی، زوّار، ۱۳۷۰: ۱۳۶-۱۳۷)
۲. «عالم بسانِ خلدِ مُخلد کند همی» و «نوروز روزگار مجدّد کند همی».
کانال ادبی بزرگمهر
https://t.me/bozorgmehr_persianlt/619
👍9❤5👏4🕊1
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
آینه در آینه:
کلید فهم شمس و مولانا
روایت شنیدنی استاد محمدعلی موحد
از مقالات شمس تبریز
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @shekoftandaraftab
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
آینه در آینه:
کلید فهم شمس و مولانا
روایت شنیدنی استاد محمدعلی موحد
از مقالات شمس تبریز
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @shekoftandaraftab
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
👍4🙏4❤2
Forwarded from بنیاد فردوسی شاخه ي توس
🟥کارگاه بهاره و مجازی «زین قند پارسی»
☑️بد مینویسیم، شلخته مینویسیم
باورتان نمیشود؟
🟨 در کارگاه آموزشی درستنویسی و ویراستاری، با هم گفتوگو خواهیم کرد.
🟪گاه: از پنجم خرداد، ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰ به مدت شش جلسه
🔸 برگزارکننده: بنیاد فردوسی توس و کانون شاهنامه فردوسی توس
🟩با پیشکش گواهینامه در پایان دوره
🔽لینک نامنویسی👇🏻
🆔https://t.me/bonyad_ferdowsi_tous
💠#بنیاد_فردوسی_توس
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad
🆔https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
☑️بد مینویسیم، شلخته مینویسیم
باورتان نمیشود؟
🟨 در کارگاه آموزشی درستنویسی و ویراستاری، با هم گفتوگو خواهیم کرد.
🟪گاه: از پنجم خرداد، ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰ به مدت شش جلسه
🔸 برگزارکننده: بنیاد فردوسی توس و کانون شاهنامه فردوسی توس
🟩با پیشکش گواهینامه در پایان دوره
🔽لینک نامنویسی👇🏻
🆔https://t.me/bonyad_ferdowsi_tous
💠#بنیاد_فردوسی_توس
💠#كانون_شاهنامه_فردوسي_توس
🆔 http://bonyadferdowsitous.ir/
🆔https://t.me/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.instagram.com/bonyadeferdowsitous
🆔https://www.aparat.com/BonyadeFerdowsiMashad
🆔https://www.youtube.com/channel/UCP207h1pOJJQu4UTkUrUq1Q
👍7🤣1
Forwarded from فنّ ادبیّات
«جدّی میفرمایید؟»: علمالهدی و حجاب در شاهنامه
یکی از دوستان خبری برای من فرستاده با عنوان «دفاع علم الهدی از برخورد با بیحجابی با استناد به شاهنامه».
گویا آیتالله گفته «حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود». پیشتر هم دیدهبودم که به حجاب در ایران ساسانی اشاره کنند. تشبّث به این حشیش قاعدتاً مضحک است، چون از سویی به روشنی نشان میدهد که آیات الله و حجج اسلام در پی «کنترل» هستند و دین برایشان ذرهای اهمیت ندارد و خبر هم دارند که قدرت اقناعی ملّیّت امروز از دین بیشتر است و حنای «وامسلمانیا»ی ایشان رنگی ندارد، و از سوی دیگر تبعات دارد. ایشان بفهمینفهمی راست میگویند. پژوهشها خاطرنشان میکند که زنان طبقۀ بالا نه فقط در ایران ساسانی بلکه در جاهای دیگری از خاورمیانه نیز در دوران باستان متأخّر حجاب داشتند، ولی اگر قرار باشد به پژوهشها استناد کنیم برای آیتالله بد میشود، چون همان پژوهشها نشان میدهد که سایر طبقات حجاب به آن معنی نداشتند، و میگوید در جامعۀ اسلامی هم کنیزان و پیرزنان و نامسلمانان اصلاً حجاب نداشتند و اساساً اگر به منابع خود حضرات رجوع کنیم چنان صحنههایی در بغداد و مدینه پیدا میکنیم که اگر کسی در تهران و مشهد پیاده کند بعید نیست همین آیات خدا به محاربه متّهمش کنند. وانگهی همان پژوهشها میگوید اسلام حجاب را از همین محیطش گرفت و یاد گرفت و توجیه دینی آن بعدتر آمد. این را آن پژوهشها دربارۀ خیلی چیزهای دیگر که امروز خیلی «اسلامی» حساب میشوند هم میگوید. آیتالله خوش ندارد دربارۀ اینها صحبت کنیم. دانش هم مثل دین بازیچهاش است. یک پاورقی که کارش را راه بیندازد از لابهلای میلیونها صفحه پژوهش که رسوایش کند سوا میکند و برایش کافی است.
امّا آیتالله به نکتۀ دیگری هم اشاره کرده که باعث اصلی نوشتن این یادداشت است. ایشان فرموده «انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند
منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب»
این دیگر خیلی خوب است! این همان آخوندی است که فرمان داد تا تصاویر شاهنامه را از دیوارهای مشهد پاک کنند. به حضرت آقاخداوند برسانند که اولاً در همان شاهنامه تا دلتان بخواهد دختر رقصنده و آوازخوان و گیسوی افشان و زلف پریشان هم داریم. یک قلم داستانهای بهرام گور را بخوانند و حظ کنند. ثانیاً منیژه تورانی است نه ایرانی، ثالثاً آیتالله هنوز منیژه را «فرهیخته» خواهد خواند وقتی بقیه داستان را بداند؟ منیژه وقتی بابا و عمویش خانه بودند مرد غریبه به اتاقش آورد و چنان مهمانی مختلطی راه انداخت که صدایش کل محلّه را برداشت و پدر و عمو مچشان را گرفتند، در فضایی که بیشتر از هیئتهای فاطیکماندوهای پاچهگیر و مسلّحان آزارگر جمهوری اسلامی، به «پولپارتی»های دن بیلزریان شبیه است:
چو گرسیوز آمد بنزدیک در / از ایوان خروش آمد و نوش و خور
غریویدن چنگ و بانگ رباب / برآمد از ایوان افراسیاب...
چو کرسیوز آن کاخ دربسته دید / می و غلغل نوش پیوسته دید
بزد دست و برکند بندش ز جای / بجست از در اندر میان سرای...
در آن خانه سیصد پرستنده دید / همه با رباب و سرود و نبید
بپیچید بر خویشتن بیژنا / که «چون رزم سازم برهنهتنا؟!»
بفرمایید. تن برهنۀ منیژه را مثلاً آفتاب ندیده ولی در واقع تن برهنۀ بیژن را منیژه دیده و خوب هم دیده. حضرت آقاخداوند آیتالله بداند ما از این قصهها بیشتر و بهترش را هم بلدیم. استناد به فرهنگ و ادب ایران به مصلحتش نیست. به همان دشمنی ادامه بدهد بیشتر برایش صرف دارد.
t.me//fanneadab
یکی از دوستان خبری برای من فرستاده با عنوان «دفاع علم الهدی از برخورد با بیحجابی با استناد به شاهنامه».
گویا آیتالله گفته «حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود». پیشتر هم دیدهبودم که به حجاب در ایران ساسانی اشاره کنند. تشبّث به این حشیش قاعدتاً مضحک است، چون از سویی به روشنی نشان میدهد که آیات الله و حجج اسلام در پی «کنترل» هستند و دین برایشان ذرهای اهمیت ندارد و خبر هم دارند که قدرت اقناعی ملّیّت امروز از دین بیشتر است و حنای «وامسلمانیا»ی ایشان رنگی ندارد، و از سوی دیگر تبعات دارد. ایشان بفهمینفهمی راست میگویند. پژوهشها خاطرنشان میکند که زنان طبقۀ بالا نه فقط در ایران ساسانی بلکه در جاهای دیگری از خاورمیانه نیز در دوران باستان متأخّر حجاب داشتند، ولی اگر قرار باشد به پژوهشها استناد کنیم برای آیتالله بد میشود، چون همان پژوهشها نشان میدهد که سایر طبقات حجاب به آن معنی نداشتند، و میگوید در جامعۀ اسلامی هم کنیزان و پیرزنان و نامسلمانان اصلاً حجاب نداشتند و اساساً اگر به منابع خود حضرات رجوع کنیم چنان صحنههایی در بغداد و مدینه پیدا میکنیم که اگر کسی در تهران و مشهد پیاده کند بعید نیست همین آیات خدا به محاربه متّهمش کنند. وانگهی همان پژوهشها میگوید اسلام حجاب را از همین محیطش گرفت و یاد گرفت و توجیه دینی آن بعدتر آمد. این را آن پژوهشها دربارۀ خیلی چیزهای دیگر که امروز خیلی «اسلامی» حساب میشوند هم میگوید. آیتالله خوش ندارد دربارۀ اینها صحبت کنیم. دانش هم مثل دین بازیچهاش است. یک پاورقی که کارش را راه بیندازد از لابهلای میلیونها صفحه پژوهش که رسوایش کند سوا میکند و برایش کافی است.
امّا آیتالله به نکتۀ دیگری هم اشاره کرده که باعث اصلی نوشتن این یادداشت است. ایشان فرموده «انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند
منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب»
این دیگر خیلی خوب است! این همان آخوندی است که فرمان داد تا تصاویر شاهنامه را از دیوارهای مشهد پاک کنند. به حضرت آقاخداوند برسانند که اولاً در همان شاهنامه تا دلتان بخواهد دختر رقصنده و آوازخوان و گیسوی افشان و زلف پریشان هم داریم. یک قلم داستانهای بهرام گور را بخوانند و حظ کنند. ثانیاً منیژه تورانی است نه ایرانی، ثالثاً آیتالله هنوز منیژه را «فرهیخته» خواهد خواند وقتی بقیه داستان را بداند؟ منیژه وقتی بابا و عمویش خانه بودند مرد غریبه به اتاقش آورد و چنان مهمانی مختلطی راه انداخت که صدایش کل محلّه را برداشت و پدر و عمو مچشان را گرفتند، در فضایی که بیشتر از هیئتهای فاطیکماندوهای پاچهگیر و مسلّحان آزارگر جمهوری اسلامی، به «پولپارتی»های دن بیلزریان شبیه است:
چو گرسیوز آمد بنزدیک در / از ایوان خروش آمد و نوش و خور
غریویدن چنگ و بانگ رباب / برآمد از ایوان افراسیاب...
چو کرسیوز آن کاخ دربسته دید / می و غلغل نوش پیوسته دید
بزد دست و برکند بندش ز جای / بجست از در اندر میان سرای...
در آن خانه سیصد پرستنده دید / همه با رباب و سرود و نبید
بپیچید بر خویشتن بیژنا / که «چون رزم سازم برهنهتنا؟!»
بفرمایید. تن برهنۀ منیژه را مثلاً آفتاب ندیده ولی در واقع تن برهنۀ بیژن را منیژه دیده و خوب هم دیده. حضرت آقاخداوند آیتالله بداند ما از این قصهها بیشتر و بهترش را هم بلدیم. استناد به فرهنگ و ادب ایران به مصلحتش نیست. به همان دشمنی ادامه بدهد بیشتر برایش صرف دارد.
t.me//fanneadab
Telegram
فنّ ادبیّات
یادداشتهای علی شاپوران
👍34❤10👏7😁6👎1
Forwarded from دکتر محمد دهقانی (✨)
🦚🦚🦚 دکتر ماشاءالله آجودانی اکنون در ایران مشهورتر از آن است که نیاز به معرفی من داشته باشد. یکی از بهترین و تفکربرانگیزترین کتابهایی که در تحلیل انقلاب مشروطه خواندهام کتاب اوست: مشروطهی ایرانی. کتاب یا مرگ یا تجدد او هم بررسی دقیقی است دربارهی ادبیات عصر مشروطه. باز باید بیاغراق بگویم که بهترین کتابی هم که در تحلیل بوف کور هدایت خواندهام از آجودانی است با نام هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم. برخلاف منتقدان دیگر که هدایت و بوف کور را بیشتر در سایهی روانکاوی فرویدی و یونگی تحلیل کردهاند، آجودانی آن را بهدرستی از منظر اجتماعی و تاریخی نگریسته و تفسیری معقول و مستند از آن به دست داده است. خوشحالام که اکنون کانالی در تلگرام دارد و علاقهمندان آثار و افکار او میتوانند از آن بهرهمند شوند.
لینک کانال دکتر ماشاالله آجودانی:
👇👇👇
🦚 @MashaalahAjoudani
🟡 مقالهٔ زیر که در کتاب یا مرگ یا تجدد هم منتشر شده پژوهشی است بسیار عالی در باب مفهوم ایران و وطن در متون تاریخی و ادبی فارسی. خواندن آن را به همهی علاقهمندان به این مبحث مهم توصیه میکنم.
👇👇👇👇
لینک کانال دکتر ماشاالله آجودانی:
👇👇👇
🦚 @MashaalahAjoudani
🟡 مقالهٔ زیر که در کتاب یا مرگ یا تجدد هم منتشر شده پژوهشی است بسیار عالی در باب مفهوم ایران و وطن در متون تاریخی و ادبی فارسی. خواندن آن را به همهی علاقهمندان به این مبحث مهم توصیه میکنم.
👇👇👇👇
❤9👍5🙏1
Forwarded from دکتر محمد دهقانی (✨)
پارسیانجمن: در پاسداری و پالایش زبان پارسی
وطن، زبان فارسی و تداوم مفهوم تاريخی و سياسی ايران در دوران اسلامی
دکتر ماشاءالله آجودانی- غرض از طرح اجمالی اين مطالب در اين جا و اشارهی کلی به پارهای از مفاهيم، اين بوده است که نشان دهم تداوم مفهوم تاريخی و سياسی ايران در ايران اسلامی و به خصوص در دورهی پيش از حکومت صفوی، چگونه بوده است و در وجدان آگاه ايرانیهای با…
❤6
Audio
قطعهٔ «اسب»
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو
ما زنان تیزپا، با ترانههامان
از تمام شهرها، ظلم و بر کنیم
تازیانهها را، از تمام تنها
برکشیم و از جا، زخم و بر کنیم
بر تمام چوبها، پارچههای جور را
شعله میکشیم و ترسو خط زنیم
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم ما
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم
کودکانمان را، برکمر بندیم و با
قصهٔ رهایی، به خواب میبریم
گیسوانمان را، چون سیاهِ شبها
سربلند و زیبا، شانه میکنیم.
بر تمام دارها، با دو پای کوبان
رقص زندگی را، دوره میکنیم.
اسب و سرکشیم ما، اسب و سر کشیم ما
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم
https://t.me/sepideh_rashnu
ترانه، ملودی و صدا: سپیده رشنو
ما زنان تیزپا، با ترانههامان
از تمام شهرها، ظلم و بر کنیم
تازیانهها را، از تمام تنها
برکشیم و از جا، زخم و بر کنیم
بر تمام چوبها، پارچههای جور را
شعله میکشیم و ترسو خط زنیم
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم ما
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم
کودکانمان را، برکمر بندیم و با
قصهٔ رهایی، به خواب میبریم
گیسوانمان را، چون سیاهِ شبها
سربلند و زیبا، شانه میکنیم.
بر تمام دارها، با دو پای کوبان
رقص زندگی را، دوره میکنیم.
اسب و سرکشیم ما، اسب و سر کشیم ما
اسب و سرکشیم ما، اسب و سرکشیم
https://t.me/sepideh_rashnu
❤15🔥3👍1👎1🥰1
Forwarded from من که بوالفضلم (abolfazl haddadi)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ویدئوی «اسب»
با شعر و آواز سپیده رشنو
با شعر و آواز سپیده رشنو
❤18👍6🔥5👎3
Forwarded from poshteh (علی شیبانی)
راست در آینهی روشن عشقآئینان
میدرخشد شب بی روزنهی بدبینان
سر برافراشته بر تارک تاریخ سیاه
سرخی پیرهن و بیرق خُرّمدینان
مایهی ریختن خون همه بابکها
دست غدریست در آوردگه افشینان
سرخ خاک وطن از خون ابومسلمهاست
روسیاهند در آیینهی تاریخ اینان
خلق این خطه زمینخوردهی سهرابکُشان
پشت شاهان همه زخم از تبر فرزینان
دست رودابه چنان مادر پیری مغموم
خوشهی اشک ز رخسار تهمتن چینان
اسم اعظم که چراغ شب نوع بشر است
گفت عطار که «نان است» رفیق، آری نان
#علی_شیبانی
#غزل_معاصر
#عطار_نیشابوری
@ali_sheybanee
میدرخشد شب بی روزنهی بدبینان
سر برافراشته بر تارک تاریخ سیاه
سرخی پیرهن و بیرق خُرّمدینان
مایهی ریختن خون همه بابکها
دست غدریست در آوردگه افشینان
سرخ خاک وطن از خون ابومسلمهاست
روسیاهند در آیینهی تاریخ اینان
خلق این خطه زمینخوردهی سهرابکُشان
پشت شاهان همه زخم از تبر فرزینان
دست رودابه چنان مادر پیری مغموم
خوشهی اشک ز رخسار تهمتن چینان
اسم اعظم که چراغ شب نوع بشر است
گفت عطار که «نان است» رفیق، آری نان
#علی_شیبانی
#غزل_معاصر
#عطار_نیشابوری
@ali_sheybanee
👍12❤3👏2🔥1
Forwarded from ٢٣٢
🖋 نامهای به مخاطبان
دوستان و همراهان گازت، سلام
من الهه خسروی یگانه هستم و میخواهم باز هم بابت تاخیر در انتشار گازت از شما عذرخواهی کنم و البته دلایلش را برایتان توضیح دهم.
همانطور که میدانید گازت به مشروطه رسیده و این یعنی شروع یک فصل طوفانی پرماجرا، چه برای من و چه برای پادکست. اما نکته اینجاست که درست در همین زمان، نه تنها من به خاطر معیشت و البته مشکلات زندگی مجبورم کار کنم که استودیو را هم از دست دادهایم و در نبود صادق، استودیو، تدوینگر و... تمام روند تولید گازت از پژوهش، نوشتن متن، اجرا، صدابرداری، تدوین و... بر عهده من افتاده. در واقع گازت به یک کار تمام وقت تبدیل شده که متاسفانه نمیتواند از نظر مالی خودش را تامین کند.
پیدا کردن اسپانسر برای گازت کار سختی است. جدای از خط قرمزهای من منوط به دولتی نبودن اسپانسر، محتوای گازت محتوایی نیست که شرکتها یا موسسات مختلفی که در قالب مسئولیت اجتماعی ممکن است اسپانسر پادکستها شوند را جلب کند.
طی چند ماه گذشته من تلاشهای زیادی کردم تا گازت را به کار اصلی خودم تبدیل کنم اما نشد. برای همین به این فکر افتادیم که شاید با حمایت دوستانی که خارج از ایران زندگی میکنند بتوانیم انتشار گازت را از سر بگیریم.
برای همین یک حساب کاربری در پلتفرم patreon باز کردیم که شما میتوانید با پرداخت ماهیانه مبلغی اندک حامی در انتشار گازت باشید. جدای از این البته که من هم همه تلاشم را به میکنم به قدر وسع بکوشم که در میان همه گرفتاریها و سختیهای زندگی، روند انتشار گازت را ادامه دهم.
همه آرزوی من این است که اگر در دل تاریکی چراغی روشن کنم. این عهد من و صادق با گازت و با مخاطبان آن است. عهدی که امیدوارم بتوانم ادا کنم.
قربان شما
برای حمایت از خارج از ایران روی لینک زیر کلیک کنید:
patreon.com/gazettecast
کانال گازت:
@gazettecast
دوستان و همراهان گازت، سلام
من الهه خسروی یگانه هستم و میخواهم باز هم بابت تاخیر در انتشار گازت از شما عذرخواهی کنم و البته دلایلش را برایتان توضیح دهم.
همانطور که میدانید گازت به مشروطه رسیده و این یعنی شروع یک فصل طوفانی پرماجرا، چه برای من و چه برای پادکست. اما نکته اینجاست که درست در همین زمان، نه تنها من به خاطر معیشت و البته مشکلات زندگی مجبورم کار کنم که استودیو را هم از دست دادهایم و در نبود صادق، استودیو، تدوینگر و... تمام روند تولید گازت از پژوهش، نوشتن متن، اجرا، صدابرداری، تدوین و... بر عهده من افتاده. در واقع گازت به یک کار تمام وقت تبدیل شده که متاسفانه نمیتواند از نظر مالی خودش را تامین کند.
پیدا کردن اسپانسر برای گازت کار سختی است. جدای از خط قرمزهای من منوط به دولتی نبودن اسپانسر، محتوای گازت محتوایی نیست که شرکتها یا موسسات مختلفی که در قالب مسئولیت اجتماعی ممکن است اسپانسر پادکستها شوند را جلب کند.
طی چند ماه گذشته من تلاشهای زیادی کردم تا گازت را به کار اصلی خودم تبدیل کنم اما نشد. برای همین به این فکر افتادیم که شاید با حمایت دوستانی که خارج از ایران زندگی میکنند بتوانیم انتشار گازت را از سر بگیریم.
برای همین یک حساب کاربری در پلتفرم patreon باز کردیم که شما میتوانید با پرداخت ماهیانه مبلغی اندک حامی در انتشار گازت باشید. جدای از این البته که من هم همه تلاشم را به میکنم به قدر وسع بکوشم که در میان همه گرفتاریها و سختیهای زندگی، روند انتشار گازت را ادامه دهم.
همه آرزوی من این است که اگر در دل تاریکی چراغی روشن کنم. این عهد من و صادق با گازت و با مخاطبان آن است. عهدی که امیدوارم بتوانم ادا کنم.
قربان شما
برای حمایت از خارج از ایران روی لینک زیر کلیک کنید:
patreon.com/gazettecast
کانال گازت:
@gazettecast
Patreon
Get more from gazettecast on Patreon
مرور تاریخ ایران از میان صفحات مطبوعات
👍9💔4❤1
دوستان عزیز،
پادکست گازت که چند سالی است با تلاش ستودنی خانم خسروی و آقای روحانی منتشر میشود، تاریخ و وقایع مهم آن را از لابلای سطرهای روزنامههای ایران، از شروع روزنامهنگاری در ایرانِ پیش از دوران ناصری با بیانی شیوا و دلنشین روایت میکند.
در این راه بجز مشکلات مالی دردسرهایی مانند ممانعت از استفاده از کتابخانه ملی را هم از سرگذراندهاند و اکنون به بررسی یکی از مهمترین وقایع ایران یعنی دوران انقلاب مشروطه نزدیک شدهاند.
اگر تا به حال این پادکست را نشنیدهاید به طور جدی توصیه میکنم آنرا از دست ندهید و از همه عزیزانی که بیرون از ایران زندگی میکنند و توانایی کمک مالی (هرچند کوچک) به این پروژه ارزشمند فرهنگی را دارند خواهش میکنم از آن حمایت کنند.
برای اطلاعات بیشتر درباره گازت به سایتشان سر بزنید:
https://gazettecast.com/about-us/
پادکست گازت که چند سالی است با تلاش ستودنی خانم خسروی و آقای روحانی منتشر میشود، تاریخ و وقایع مهم آن را از لابلای سطرهای روزنامههای ایران، از شروع روزنامهنگاری در ایرانِ پیش از دوران ناصری با بیانی شیوا و دلنشین روایت میکند.
در این راه بجز مشکلات مالی دردسرهایی مانند ممانعت از استفاده از کتابخانه ملی را هم از سرگذراندهاند و اکنون به بررسی یکی از مهمترین وقایع ایران یعنی دوران انقلاب مشروطه نزدیک شدهاند.
اگر تا به حال این پادکست را نشنیدهاید به طور جدی توصیه میکنم آنرا از دست ندهید و از همه عزیزانی که بیرون از ایران زندگی میکنند و توانایی کمک مالی (هرچند کوچک) به این پروژه ارزشمند فرهنگی را دارند خواهش میکنم از آن حمایت کنند.
برای اطلاعات بیشتر درباره گازت به سایتشان سر بزنید:
https://gazettecast.com/about-us/
❤10👍8🤮3