Forwarded from با تاریخ (Hamidreza Yousefi)
کتاب امروز شماره چهارم.pdf
12.1 MB
شماره چهارم از دوره اول مجله «کتاب امروز» که پاییز ۱۳۵۱ منتشر میشود، یک مصاحبه خواندنی و بینظیر با شاهرخ مسکوب درباره پروژه کاری او و دو کتاب «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» و «سوگ سیاوش» دارد. در این مصاحبه که مهرداد بهار، ناصر پاکدامن، امیرحسین جهانبگلو، داریوش شایگان و محمدرضا شفیعی کدکنی در دفتر «کتاب امروز» حضور دارند و با مسکوب وارد بحث میشوند، کار از پروژه مسکوب نیز فرارتر میرود و بحث به تاریخ فرهنگی ایران و مولفههایِ مهم آن از جمله اساطیر، افسانه، مقوله مرگ، پیدایش حماسه، ناخودآگاه جمعی اجتماعی، رستاخیز، زیباشناسی فرهنگی، بازسازی اساطیر در وضعیت امروز و.. کشیده میشود و در مجموع یک بحث عالی و آموزنده با نکتههایِ فراوان درمیگیرد.
@batarikh
@batarikh
👍19❤4👏2🙏1
Forwarded from Aasoo - آسو
ارباب کیخسرو؛ سیاستمدار پاکدست زرتشتی🔻
✍️ ارباب کیخسرو از سال ۱۲۸۸ یعنی دورهی دوم مجلس تا دورهی دوازدهم یعنی سال ۱۳۱۹ نمایندهی زرتشتیان در مجلس بود و در تمام این سالها بدون دریافت حقوق در مجلس کار کرد و به امانتداری و درستکاری شهره بود بهطوری که حسن مدرس روزی خطاب به نمایندگان مجلس گفت «در مجلس ما اگر یک مسلمان است، آن ارباب کیخسرو زرتشتی است.»
✍️ دکتر ابراهیم باستانی پاریزی مینویسد که ارباب کیخسرو «در سالهای پایانی عمر (۱۳۱۷ خورشیدی) به علت شکست در امور اقتصادی و قرضها و ضمانتها ــ حدود یکصدوبیست هزار تومان ــ آنقدر پریشان شد که بر طبق یادداشت خودش حاضر به مرگ و خودکشی هم بوده است، زیرا حقوق بازنشستگی هم نداشت.» در همان روزهای سخت ارباب کیخسرو مینویسد که «شاه ایران همیشه به من عنایت داشتهاند و امیدواری هست روزی حقایق برایشان کشف گردد و بر سر میل و عنایت اولیه آیند و باب مرحمت را به روی من و خانواده بگشایند.» کیخسرو شاهرخ پیش از مرگش آن طور که خودش نوشته مورد غضب رضاشاه واقع شده بود. او سرانجام در حالی که ۶۵ سال بیشتر نداشت یازدهم تیر ۱۳۱۹ جسدش پس از شرکت در یک مجلس عروسی، در گوشهی خیابان کاخ سر کوچه سزاوار پیدا شد. برخی مثل دکتر باقر عاقلی تاریخنگار میگویند که اتومبیلی وارد پیاده رو شده و او را زیر گرفته است.
✍️ ابراهیم باستانی پاریزی استاد تاریخ در بارهی کیخسرو شاهرخ مینویسد: «خدمات اجتماعی ارباب آنقدر متنوع و جالب است که میتواند هر کس را به تفکر وادارد که یک نفر تا چه حد میتواند به این کارها برسد.» کیخسرو شاهرخ همه عمرش را صرف آموزش و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی کرده بود، اما خدماتش چنانکه باید شناخته نشد و بعد از سالها، کوچهای در خیابان جمهوری به نام ارباب کیخسرو شاهرخ نامگذاری شده و تندیسی از او نیز در سالن مطالعهی مجلس نصب شده است.
@NashrAasoo 💭
✍️ ارباب کیخسرو از سال ۱۲۸۸ یعنی دورهی دوم مجلس تا دورهی دوازدهم یعنی سال ۱۳۱۹ نمایندهی زرتشتیان در مجلس بود و در تمام این سالها بدون دریافت حقوق در مجلس کار کرد و به امانتداری و درستکاری شهره بود بهطوری که حسن مدرس روزی خطاب به نمایندگان مجلس گفت «در مجلس ما اگر یک مسلمان است، آن ارباب کیخسرو زرتشتی است.»
✍️ دکتر ابراهیم باستانی پاریزی مینویسد که ارباب کیخسرو «در سالهای پایانی عمر (۱۳۱۷ خورشیدی) به علت شکست در امور اقتصادی و قرضها و ضمانتها ــ حدود یکصدوبیست هزار تومان ــ آنقدر پریشان شد که بر طبق یادداشت خودش حاضر به مرگ و خودکشی هم بوده است، زیرا حقوق بازنشستگی هم نداشت.» در همان روزهای سخت ارباب کیخسرو مینویسد که «شاه ایران همیشه به من عنایت داشتهاند و امیدواری هست روزی حقایق برایشان کشف گردد و بر سر میل و عنایت اولیه آیند و باب مرحمت را به روی من و خانواده بگشایند.» کیخسرو شاهرخ پیش از مرگش آن طور که خودش نوشته مورد غضب رضاشاه واقع شده بود. او سرانجام در حالی که ۶۵ سال بیشتر نداشت یازدهم تیر ۱۳۱۹ جسدش پس از شرکت در یک مجلس عروسی، در گوشهی خیابان کاخ سر کوچه سزاوار پیدا شد. برخی مثل دکتر باقر عاقلی تاریخنگار میگویند که اتومبیلی وارد پیاده رو شده و او را زیر گرفته است.
✍️ ابراهیم باستانی پاریزی استاد تاریخ در بارهی کیخسرو شاهرخ مینویسد: «خدمات اجتماعی ارباب آنقدر متنوع و جالب است که میتواند هر کس را به تفکر وادارد که یک نفر تا چه حد میتواند به این کارها برسد.» کیخسرو شاهرخ همه عمرش را صرف آموزش و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی کرده بود، اما خدماتش چنانکه باید شناخته نشد و بعد از سالها، کوچهای در خیابان جمهوری به نام ارباب کیخسرو شاهرخ نامگذاری شده و تندیسی از او نیز در سالن مطالعهی مجلس نصب شده است.
@NashrAasoo 💭
Telegraph
ارباب کیخسرو؛ سیاستمدار پاکدست زرتشتی
«حرفهی من بعد از مدرسه رفتن، مدیریت مدرسه و معلمی بوده است و بعد از تجارتخانهی ارباب جمشید سِمت دبیری و سردبیری ]داشته[ و سپس نمایندگی مجلس و شرکت تلفن ]را عهدهدار گردیدم که[ در زندگانی خود عشق و علاقه به تجارت هیچ نداشتم. میل مفرط من اولاً در خدمت معارف…
❤21👍1🔥1
Forwarded from نشان
روزگارِ حقیرِ شیرینعقل
🔸 شبی سلطان محمود غزنوی- در غلبهٔ مستی- به ایاز، غلامِ محبوب خود امر کرد که موهایش را از نیمه ببُرد. ایاز هم زُلفین خویش بُرید و پیش سلطان نهاد. شبِ شراب گذشت و محمود در بامدادِ خمار، از اتّفاقِ دوشینه، سخت پشیمان شد. عنصریِ شاعر هم برای دفعِ غصّهٔ سلطان این رباعی را سرود و بر او خواند:
کِی عیبِ سرِ زلفِ بت از کاستن است!
چه جای به غم نشستن و خاستن است!
روزِ طربِ و نشاط و مَی خواستن است
کآراستـن ســــــــرو ز پیـــراستـن است.
«سلطان یمین الدوله محمود را با این دوبیتی بغایت خوش افتاد، بفرمود تا جواهر بیاوردند، و سه بار دهان او پر جواهر کرد و مطربان را پیشخواست و آن روز تا بشب بدین دوبیتی شراب خوردند»۱
🔸 نوشِ جان عنصری آن سهدهن جواهر و آن شراب وکباب و نُقل و حلوایی که- آن روز تا به شب- بابتِ این دو بیتِ متوسط خورد و نوشید! ما که بخیل نیستیم. تازه این که چیزی نیست، کار عنصری به جایی رسید که بعدها خاقانی دربارهٔ او گفت:
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان، عنصری
🔸 در همان سالها فردوسی هم که به قولِ نظامیِ عروضی، «سخن را به آسمانِ علّیّین بُرد»۲، داستانِ داستانهای خود را میسرود، بهترینِ داستانِ حماسیِ جهان۳، داستانی که «من اگر هزار بار رستم و اسفندیارِ فردوسی را بخوانم کوچکترین احساس ملالی نمیکنم»۴
باری، شاعرِ بزرگِ ایران، در آغاز این داستان از تنگدستی خود- از اینکه آرزوی یک وعده کباب و یک سبد انار دارد و نمییابد- گله کرد و سرود:
هوا پُر خروش و زمین پُر ز جوش
خُنُک آنکه دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نُقل و نار و نَبید
سر گوسپندی تواند بُرید
مرا نیست! فرّخ مر آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست...
🔸 و روزگارِ حقیرِ شیرینعقل، زانپس این شیرینکاری را هزار بار تکرار کرد
و میکند
و خواهد کرد.
........................................
۱_۲.نظامی عروضی: چهارمقاله صص ۵۷، ۷۵.
۳.خالقی مطلق: مدخلِ رستم و اسفندیار، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی.
۴.شفیعی کدکنی: موسیقی شعر ص بیست و دو.
* تعبیرِ روزگار حقیر شیرینعقل از میلاد عظیمی است.
@mohsenpourmokhtar
🔸 شبی سلطان محمود غزنوی- در غلبهٔ مستی- به ایاز، غلامِ محبوب خود امر کرد که موهایش را از نیمه ببُرد. ایاز هم زُلفین خویش بُرید و پیش سلطان نهاد. شبِ شراب گذشت و محمود در بامدادِ خمار، از اتّفاقِ دوشینه، سخت پشیمان شد. عنصریِ شاعر هم برای دفعِ غصّهٔ سلطان این رباعی را سرود و بر او خواند:
کِی عیبِ سرِ زلفِ بت از کاستن است!
چه جای به غم نشستن و خاستن است!
روزِ طربِ و نشاط و مَی خواستن است
کآراستـن ســــــــرو ز پیـــراستـن است.
«سلطان یمین الدوله محمود را با این دوبیتی بغایت خوش افتاد، بفرمود تا جواهر بیاوردند، و سه بار دهان او پر جواهر کرد و مطربان را پیشخواست و آن روز تا بشب بدین دوبیتی شراب خوردند»۱
🔸 نوشِ جان عنصری آن سهدهن جواهر و آن شراب وکباب و نُقل و حلوایی که- آن روز تا به شب- بابتِ این دو بیتِ متوسط خورد و نوشید! ما که بخیل نیستیم. تازه این که چیزی نیست، کار عنصری به جایی رسید که بعدها خاقانی دربارهٔ او گفت:
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان، عنصری
🔸 در همان سالها فردوسی هم که به قولِ نظامیِ عروضی، «سخن را به آسمانِ علّیّین بُرد»۲، داستانِ داستانهای خود را میسرود، بهترینِ داستانِ حماسیِ جهان۳، داستانی که «من اگر هزار بار رستم و اسفندیارِ فردوسی را بخوانم کوچکترین احساس ملالی نمیکنم»۴
باری، شاعرِ بزرگِ ایران، در آغاز این داستان از تنگدستی خود- از اینکه آرزوی یک وعده کباب و یک سبد انار دارد و نمییابد- گله کرد و سرود:
هوا پُر خروش و زمین پُر ز جوش
خُنُک آنکه دل شاد دارد به نوش
درم دارد و نُقل و نار و نَبید
سر گوسپندی تواند بُرید
مرا نیست! فرّخ مر آن را که هست
ببخشای بر مردم تنگدست...
🔸 و روزگارِ حقیرِ شیرینعقل، زانپس این شیرینکاری را هزار بار تکرار کرد
و میکند
و خواهد کرد.
........................................
۱_۲.نظامی عروضی: چهارمقاله صص ۵۷، ۷۵.
۳.خالقی مطلق: مدخلِ رستم و اسفندیار، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی.
۴.شفیعی کدکنی: موسیقی شعر ص بیست و دو.
* تعبیرِ روزگار حقیر شیرینعقل از میلاد عظیمی است.
@mohsenpourmokhtar
👍30❤9💔8
Forwarded from سَنْگ و سُخَن
دهکدهی پرملال - امین فقیری - ۱۳۴۷
امین فقیری برای عموم خوانندگان #داستان_فارسی نام آشنایی نیست. مهمترین مجموعه داستان او به نام «دهکدهی پرملال» در اسفند ۱۳۴۷ چاپ شد و در کنار «قرعهی آخر» منوچهر شفیانی مجموعهی کمنظیری از داستانهایی بود که در نتیجهی اعزام سپاهیان دانش به مناطق روستایی و دورافتادهی ایران به تحریر درآمدند. این داستانها که از تجربهی واقعی نویسندگانشان در بخشهای جنوبی رشتهکوه زاگرس خلق شدند با نگاه غالب شهرنشینان آن زمان تفاوتهای مهمی داشتند. سختیها و محرومیتها، کینه و بدجنسی، نامردی و تبعیض، تعصب و خشونت چنان در این داستانها پررنگاند که تصور رومانتیک و سانتیمانتال از زندگی روستاییان و عشایر را خدشهدار میکنند. اینجا از «خوشا به حالت، ای روستایی» خبری نیست اما صرفاً گزارش مرارتهای زندگی روستا هم نیست، بلکه فقیری در حداقل بعضی داستانها موفق شده موضوعهای عام انسانی را در طرح داستانی درست با گرهاندازی خوب و استفاده از بستر اسطورهای و طبیعی قالب بزند و البته با قلم زیبا و توصیفات گیرایش بر لذت خواندنشان بیفزاید.
انتخاب از بین هفده داستان «دهکدهی پرملال» کار دشواری است، اما اگر شخصاً بخواهم یک داستان از این مجموعه را به خاطر بیاورم، «آبی و عشقش» است که به سهراب سپهری تقدیم شده و اتفاقاً خیلی هم «پرملال» نیست. ساخت فضای عاشقانهی داستان و توصیفات بصری آن بسیار شبیه تابلوی نقاشی است:
«گندمها بلند شده بودند و سبز میزدند. موج میزدند و زنها صبح و عصر میرفتند برای علف و من عصرها با محمود در حاشیهی صحرا قدم میزدم یا گاهی تنها میرفتم که فکر کنم اما طبیعت با فکر غمآلود دمسازی نمیکند. زنها توی صحرا به شقایقهایی میماندند که باد جابجایشان میکند. با آن شلیتههای رنگارنگ و پیراهن قرمز بر زمینهی سبز گندم. حکایتی است. آبی میان همه از دور پیدا بود. صدایش میآمد. میخواند و من دور از آنها مینشستم به تماشایشان. مرا که میدید انگار دنیا را بهش میدادند. روی پاهایش بند نمیشد. شوخی میکرد. سر بدنبال دیگران میگذاشت. انگار از بوی سکرآور درختان سنجد مست میشدند.»
آبی اسم زنی لر است که با وجود شوهرش نازلی و بچهای کوچک عاشق مدیر مدرسهی ده شده و در این عشق جسور هم هست ولی مدیر روشنفکر افسرده و فکرآلودی است که در عوالم خود سیر میکند و «نمیداند توقعش از عشق چیست» -پسزمینهای خاکستری است که لکهی آبی عشق رویش میافتد ولی او جسارت و نیروی حیات کافی برای پاسخ به آن ندارد، اما از گرمی این رنگ هم نمیتواند بگذرد، این «زن مهربان و قشنگی که نمیداند چه رابطهی ذهنی با او دارد.».
مدیر که انگار دنبال «غمی ملایم و شیرین» و مرهمی برای زخمی نامعلوم است، به نظربازی میان پنجرهی خانهی آبی و ایوان مدرسه و دیدارهای گهگاه و «تنها بوسهای بر چشم او» قناعت میکند. اما زخم واقعی را درنهایت آبی میخورد که در دعوای دهاتیها سر آب، خواهرش خبر میآورد که «سنگ خورده به سرش –سفیدی مغزش معلومه- دائم اسم شما رو میاره!» پنج سال از انتشار این داستان گذشته بود که شاملو در ۱۳۵۲ این شعر را سرود: «آی عشق، آی عشق / چهرهی آبیت پیدا نیست / و خنکای مرهمی / بر شعلهی زخمی / نه شور شعله / بر سرمای درون...»
و پایانبندی داستان:
«-آقای مدیر پس چرا نیامدید؟
-آمدم نازلی گفت که آبی دیشب مرده!
-نه آقای مدیر دروغ گفته. دم صبحی مرد و بعد زار زد. رو کندهی کنار جو نشسته بودم. قورباغهها از آب بالا میپریدند –چه زشت. چشمانشان را به من میدوختند. نه یکی نه دو تا –از خشم خندهام گرفته بود. سنگی به آب انداختم –آب ترکید- گل آلود شد، قورباغهها نیست شدند، تو گویی اصلاً وجود نداشتند.»
امین فقیری برای عموم خوانندگان #داستان_فارسی نام آشنایی نیست. مهمترین مجموعه داستان او به نام «دهکدهی پرملال» در اسفند ۱۳۴۷ چاپ شد و در کنار «قرعهی آخر» منوچهر شفیانی مجموعهی کمنظیری از داستانهایی بود که در نتیجهی اعزام سپاهیان دانش به مناطق روستایی و دورافتادهی ایران به تحریر درآمدند. این داستانها که از تجربهی واقعی نویسندگانشان در بخشهای جنوبی رشتهکوه زاگرس خلق شدند با نگاه غالب شهرنشینان آن زمان تفاوتهای مهمی داشتند. سختیها و محرومیتها، کینه و بدجنسی، نامردی و تبعیض، تعصب و خشونت چنان در این داستانها پررنگاند که تصور رومانتیک و سانتیمانتال از زندگی روستاییان و عشایر را خدشهدار میکنند. اینجا از «خوشا به حالت، ای روستایی» خبری نیست اما صرفاً گزارش مرارتهای زندگی روستا هم نیست، بلکه فقیری در حداقل بعضی داستانها موفق شده موضوعهای عام انسانی را در طرح داستانی درست با گرهاندازی خوب و استفاده از بستر اسطورهای و طبیعی قالب بزند و البته با قلم زیبا و توصیفات گیرایش بر لذت خواندنشان بیفزاید.
انتخاب از بین هفده داستان «دهکدهی پرملال» کار دشواری است، اما اگر شخصاً بخواهم یک داستان از این مجموعه را به خاطر بیاورم، «آبی و عشقش» است که به سهراب سپهری تقدیم شده و اتفاقاً خیلی هم «پرملال» نیست. ساخت فضای عاشقانهی داستان و توصیفات بصری آن بسیار شبیه تابلوی نقاشی است:
«گندمها بلند شده بودند و سبز میزدند. موج میزدند و زنها صبح و عصر میرفتند برای علف و من عصرها با محمود در حاشیهی صحرا قدم میزدم یا گاهی تنها میرفتم که فکر کنم اما طبیعت با فکر غمآلود دمسازی نمیکند. زنها توی صحرا به شقایقهایی میماندند که باد جابجایشان میکند. با آن شلیتههای رنگارنگ و پیراهن قرمز بر زمینهی سبز گندم. حکایتی است. آبی میان همه از دور پیدا بود. صدایش میآمد. میخواند و من دور از آنها مینشستم به تماشایشان. مرا که میدید انگار دنیا را بهش میدادند. روی پاهایش بند نمیشد. شوخی میکرد. سر بدنبال دیگران میگذاشت. انگار از بوی سکرآور درختان سنجد مست میشدند.»
آبی اسم زنی لر است که با وجود شوهرش نازلی و بچهای کوچک عاشق مدیر مدرسهی ده شده و در این عشق جسور هم هست ولی مدیر روشنفکر افسرده و فکرآلودی است که در عوالم خود سیر میکند و «نمیداند توقعش از عشق چیست» -پسزمینهای خاکستری است که لکهی آبی عشق رویش میافتد ولی او جسارت و نیروی حیات کافی برای پاسخ به آن ندارد، اما از گرمی این رنگ هم نمیتواند بگذرد، این «زن مهربان و قشنگی که نمیداند چه رابطهی ذهنی با او دارد.».
مدیر که انگار دنبال «غمی ملایم و شیرین» و مرهمی برای زخمی نامعلوم است، به نظربازی میان پنجرهی خانهی آبی و ایوان مدرسه و دیدارهای گهگاه و «تنها بوسهای بر چشم او» قناعت میکند. اما زخم واقعی را درنهایت آبی میخورد که در دعوای دهاتیها سر آب، خواهرش خبر میآورد که «سنگ خورده به سرش –سفیدی مغزش معلومه- دائم اسم شما رو میاره!» پنج سال از انتشار این داستان گذشته بود که شاملو در ۱۳۵۲ این شعر را سرود: «آی عشق، آی عشق / چهرهی آبیت پیدا نیست / و خنکای مرهمی / بر شعلهی زخمی / نه شور شعله / بر سرمای درون...»
و پایانبندی داستان:
«-آقای مدیر پس چرا نیامدید؟
-آمدم نازلی گفت که آبی دیشب مرده!
-نه آقای مدیر دروغ گفته. دم صبحی مرد و بعد زار زد. رو کندهی کنار جو نشسته بودم. قورباغهها از آب بالا میپریدند –چه زشت. چشمانشان را به من میدوختند. نه یکی نه دو تا –از خشم خندهام گرفته بود. سنگی به آب انداختم –آب ترکید- گل آلود شد، قورباغهها نیست شدند، تو گویی اصلاً وجود نداشتند.»
❤12👍12🙏4
Forwarded from مهنهوشت
به دنیایی که عهدش کاغذین بود
دروغش هم شگفتا، راستچین بود
دو کس حسرتبهدل ماندند و مردند
یکی B Zar یکی B Nazanin بود
احمد عبداللهزاده مهنه
#زبان_فارسی | #شعر | #آرایههای_ادبی | #ایهام | #فونت | #ورد | #ویرایش | #ویرایش_صوری | #صفحهآرایی
💠 | مهنهوِشت؛ زبان، ترجمه، ویرایش |
@mehnevesht
دروغش هم شگفتا، راستچین بود
دو کس حسرتبهدل ماندند و مردند
یکی B Zar یکی B Nazanin بود
احمد عبداللهزاده مهنه
#زبان_فارسی | #شعر | #آرایههای_ادبی | #ایهام | #فونت | #ورد | #ویرایش | #ویرایش_صوری | #صفحهآرایی
💠 | مهنهوِشت؛ زبان، ترجمه، ویرایش |
@mehnevesht
😁13👍11❤3👎1
Forwarded from ویراستار (Hossein Javid)
واژهسازی گاه همینقدر طبیعی و دلنشین انجام میشود، از برگهی سادهای که چند کارگر روی در کارگاه کوچکی چسباندهاند.
«ناهاری» به معنی چاشتی بوده که صبح میخوردهاند، سپس معنای همین «ناهار» امروزی را پیدا کرده، و اکنون دارد تخصیص معنایی مییابد: «ساعت استراحت و ناهار خوردن.»
حسین جاوید
@Virastaar
«ناهاری» به معنی چاشتی بوده که صبح میخوردهاند، سپس معنای همین «ناهار» امروزی را پیدا کرده، و اکنون دارد تخصیص معنایی مییابد: «ساعت استراحت و ناهار خوردن.»
حسین جاوید
@Virastaar
❤34👍12
Forwarded from خوشهگاه
شاهرخ: وقتی که مأوایت را از دست بدهی، نمیدانی روی چه ایستادهای و در کجایی. منظورم جای جغرافیایی نیست، جای آدم است در برابرِ چیزها؛ دنیای اطراف، آدمهای دیگر با اعتقادها و رفتار و چهگونگی بودنشان. آدمْ نهالی بیرون از فصل و بیهنگام است، در زمانِ خودش نیست، خزان است در میانهی بهار یا برعکس. در چشمِ تو که با نورِ دیگری دیدن را یاد گرفته و آزمودهای آنچه میبینی اگر دگرگونه و عجیب نباشد، دستکم غریب است و با کُنهِ ضمیرِ تو از یک سرچشمه نیست؛ آنوقت برای خودت واقعیتِ دیگری اختراع میکنی و با آن به سر میبری؛ یک محیط با فضای مصنوعی، ولی سازگار با حال و هوای روحِ خودت که چون ساختگی و تصنعی است به هر بادی فرومیریزد و روحِ تو را هم مثلِ دود، آشوب و پراکنده میکند.
(#شاهرخ_مسکوب. گفت و گو در باغ. تهران: فرهنگِ جاوید. ١٣٩٧. چاپِ ٢. صفحهی ٧۴-٧۵.)
خوشهگاه
(#شاهرخ_مسکوب. گفت و گو در باغ. تهران: فرهنگِ جاوید. ١٣٩٧. چاپِ ٢. صفحهی ٧۴-٧۵.)
خوشهگاه
❤27👍12💔5🔥3
Forwarded from بهمن دارالشفایی
بررسی «سوگ سیاوش» در میزگردی با شرکت شاهرخ مسکوب، مهرداد بهار، ناصر پاکدامن، امیرحسین جهانبگلو، داریوش شایگان و محمدرضا شفیعی کدکنی
رادیو زمانه:
«میزگرد: در این میزگرد که به مناسبت سالگرد شاهرخ مسکوب منتشر میشود، «سوگ سیاوش» به عنوان شیوهای نو در بررسی ادبیات کهن به بحث گذاشته میشود.»
.
رادیو زمانه:
«میزگرد: در این میزگرد که به مناسبت سالگرد شاهرخ مسکوب منتشر میشود، «سوگ سیاوش» به عنوان شیوهای نو در بررسی ادبیات کهن به بحث گذاشته میشود.»
.
Radiozamaneh
شاهرخ مسکوب و افسانه سیاوش
میزگرد: در این میزگرد که به مناسبت سالگرد شاهرخ مسکوب منتشر میشود، «سوگ سیاوش» به عنوان شیوهای نو در بررسی ادبیات کهن به بحث گذاشته میشود.
👍29❤7🙈1
Forwarded from من که بوالفضلم (abolfazl haddadi)
«چهارشنبهسوری سهشنبهشب است.»
متن در تلگرام
متن در توییتر
متن در اینستاگرام
ویدئوی اجرای پاواروتی در تلگرام
تقدیم به همهی اونایی که خودشون میدونن.
متن در تلگرام
متن در توییتر
متن در اینستاگرام
ویدئوی اجرای پاواروتی در تلگرام
تقدیم به همهی اونایی که خودشون میدونن.
❤10👍6🥰1
Forwarded from وفور رانندگی سالم
ما به عنوان شهروند این کشور تلاشی را از اعماق قلب خود آغاز کردهایم که نیاز امروز ایران و نقطه شروع است.
آغازی، برای یادآوری «ما میتوانیم» در حافظه مردم نازنين اين سرزمین.
لازم است همه با هم در این مسیر همراه شویم.
رانندگی ناسالم به اشکال گوناگون به ما آسیب میزند، سلامت روان و جسم ما را میفرساید و روزانه افکار منفی را در ما تقویت و به حوزههاى مختلف زندگى ما سرايت مىكند.
بین ۹ تا ۱۱ درصد بودجه کشور صرف تصادفات میشود و هر کشته تصادفات هشت میلیارد تومان خسارت برای کشور دارد.
رانندگی ناسالم در بیشتر ابعاد و نتایج زندگی ما تاثیر میگذارد و خانوادههای زیادی با آن درگیر میشوند.
وفور رانندگی سالم تلاشی جمعی است که نیازمند مشارکت تكتك شما هموطنان عزیز است.
غیرتی همگانی باید تا دیو زشت رانندگیِ ناسالم را از جادهها و خیابانهای این سرزمین بیرون کنیم.
يكايك برآن گونه رزمى كنيم
كه اين ننگ از ايرانيان بفگنيم
ابوالقاسم فردوسى- شاهنامه
#وفور_رانندگی_سالم
#پویش_مردمی_جان_شیرین
https://www.ddinstagram.com/reel/C4dYu1OIdFD/?igsh=aGtpaXQ3NnY2Z3Rt
آغازی، برای یادآوری «ما میتوانیم» در حافظه مردم نازنين اين سرزمین.
لازم است همه با هم در این مسیر همراه شویم.
رانندگی ناسالم به اشکال گوناگون به ما آسیب میزند، سلامت روان و جسم ما را میفرساید و روزانه افکار منفی را در ما تقویت و به حوزههاى مختلف زندگى ما سرايت مىكند.
بین ۹ تا ۱۱ درصد بودجه کشور صرف تصادفات میشود و هر کشته تصادفات هشت میلیارد تومان خسارت برای کشور دارد.
رانندگی ناسالم در بیشتر ابعاد و نتایج زندگی ما تاثیر میگذارد و خانوادههای زیادی با آن درگیر میشوند.
وفور رانندگی سالم تلاشی جمعی است که نیازمند مشارکت تكتك شما هموطنان عزیز است.
غیرتی همگانی باید تا دیو زشت رانندگیِ ناسالم را از جادهها و خیابانهای این سرزمین بیرون کنیم.
يكايك برآن گونه رزمى كنيم
كه اين ننگ از ايرانيان بفگنيم
ابوالقاسم فردوسى- شاهنامه
#وفور_رانندگی_سالم
#پویش_مردمی_جان_شیرین
https://www.ddinstagram.com/reel/C4dYu1OIdFD/?igsh=aGtpaXQ3NnY2Z3Rt
👍24❤4👏4🙏1
Forwarded from Persian Studies News
🔹دکتر سجاد آیدانلو؛
نویسندۀ ارومیهایِ صدها آثار ادبی در حوزۀ زبان و ادب فارسی:
یکی از کلیدواژههای نادرست که دستمایۀ جعل و نفاق نیز میشود، کلیدواژۀ «فارس» است.
از منظر تباری و نژادی و هویتی، ما فارس نداریم. هویت فارس نداریم، ملّت فارس نداریم، شاعر فارس نداریم.
این اصطلاحات نادرست است.
فارس نام استانی در ایران بوده که در طول تاریخ ایران به دلیل اینکه دو سلسلۀ تاثیرگذار هخامنشیان و ساسانیان از آنجا برخاستند، بنا بر قاعدۀ ادبی مَجاز، در متون عربی و بعضاً یونانی، فارس را به معنای ایران به کار بردهاند.
مثلاً وقتی میگفتند «ملوک الفرس»، یعنی پادشاهان ایران، که آذربایجان و کردستان و خراسان و کلیۀ نواحی ایران را نیز شامل میشده است.
برخی به اشتباه اینگونه تلقی میکنند که فارس یک نژاد و هویت جدایی است که در برابر هویت تُرک و کُرد و لُر و … قرار دارد.
اینگونه نیست، ما یک هویت ایرانی داریم که تمامی مناطق و زبانها و گویشهای رایج در ایران را دربرمیگیرد.
زبان فارسی زبان ملّی ایرانیان است، نه یک هویت مشخص و جدایی به نام فارس.
بر اساس همین نکاتی که عرض کردم، نظامی خود را «دهقان فصیح پارسیزاد» لقب میدهد که در اینجا پارسی به معنای ایرانی است، نه فارس در تلقی اشتباه امروزین.
بر همین اساس بنده از اهالی رسانه نیز خواهش میکنم که از اصطلاحاتی مانند فارس، تُرک، کُرد، لُر و … استفاده نکنند؛ چرا که این کار مقدمۀ دیگریسازی و در ادامه نیز مقدمۀ ملتسازی در درون کشور میشود و یکپارچگی و وحدت ملی ایران را با مخاطره مواجه میکند.
اگر هم اصراری برای تقسیمبندی افراد بر اساس زبان است، از اصطلاحات فارسیزبان، تُرکیزبان، کُردیزبان و … استفاده کنند.
البته که بهتر است معیار تقسیمبندی در درون یک کشور متحد و یکپارچه، معیار جغرافیایی باشد؛ چنانچه سنت ادبی و تاریخی ما نیز بدینگونه بوده است. مانند خراسانی، سنندجی، تبریزی، شیرازی و … .
اگر چنین باشد، تداخل و تناقضی هم با هویت تاریخی و درازدامن ایرانی پیدا نخواهد شد.
نویسندۀ ارومیهایِ صدها آثار ادبی در حوزۀ زبان و ادب فارسی:
یکی از کلیدواژههای نادرست که دستمایۀ جعل و نفاق نیز میشود، کلیدواژۀ «فارس» است.
از منظر تباری و نژادی و هویتی، ما فارس نداریم. هویت فارس نداریم، ملّت فارس نداریم، شاعر فارس نداریم.
این اصطلاحات نادرست است.
فارس نام استانی در ایران بوده که در طول تاریخ ایران به دلیل اینکه دو سلسلۀ تاثیرگذار هخامنشیان و ساسانیان از آنجا برخاستند، بنا بر قاعدۀ ادبی مَجاز، در متون عربی و بعضاً یونانی، فارس را به معنای ایران به کار بردهاند.
مثلاً وقتی میگفتند «ملوک الفرس»، یعنی پادشاهان ایران، که آذربایجان و کردستان و خراسان و کلیۀ نواحی ایران را نیز شامل میشده است.
برخی به اشتباه اینگونه تلقی میکنند که فارس یک نژاد و هویت جدایی است که در برابر هویت تُرک و کُرد و لُر و … قرار دارد.
اینگونه نیست، ما یک هویت ایرانی داریم که تمامی مناطق و زبانها و گویشهای رایج در ایران را دربرمیگیرد.
زبان فارسی زبان ملّی ایرانیان است، نه یک هویت مشخص و جدایی به نام فارس.
بر اساس همین نکاتی که عرض کردم، نظامی خود را «دهقان فصیح پارسیزاد» لقب میدهد که در اینجا پارسی به معنای ایرانی است، نه فارس در تلقی اشتباه امروزین.
بر همین اساس بنده از اهالی رسانه نیز خواهش میکنم که از اصطلاحاتی مانند فارس، تُرک، کُرد، لُر و … استفاده نکنند؛ چرا که این کار مقدمۀ دیگریسازی و در ادامه نیز مقدمۀ ملتسازی در درون کشور میشود و یکپارچگی و وحدت ملی ایران را با مخاطره مواجه میکند.
اگر هم اصراری برای تقسیمبندی افراد بر اساس زبان است، از اصطلاحات فارسیزبان، تُرکیزبان، کُردیزبان و … استفاده کنند.
البته که بهتر است معیار تقسیمبندی در درون یک کشور متحد و یکپارچه، معیار جغرافیایی باشد؛ چنانچه سنت ادبی و تاریخی ما نیز بدینگونه بوده است. مانند خراسانی، سنندجی، تبریزی، شیرازی و … .
اگر چنین باشد، تداخل و تناقضی هم با هویت تاریخی و درازدامن ایرانی پیدا نخواهد شد.
👏41👍27👌8❤2🔥1
Forwarded from دربهدر
دنیای سخن - نوروز 72.pdf
20.9 MB
🗃️ آرشیو ویژهنامههای نوروزی
۶- ویژهنامه نوروزی مجلهٔ دنیای سخن، نوروز ١٣٧٢
عناوین مطالب:
🔸ماه فروردین راه شکافت/ احمدرضا احمدی
🔸حکایت همچنان باقی/ عمران صلاحی
🔸 گفتگو با محمدعلی اسلامی ندوشن
🔸 رمان ساخته و پرداخته خیال از روزگار نویسنده است/ گفتگو با اسماعیل فصیح
🔸 نقش نویسنده در جهان سوم/ طاهر بن جلون
🔸 مصاحبه با نجف دریابندری
🔸گزیدههایی از فرهنگ توصیفی زبانشناسی / دکتر محمدرضا باطنی
🔸 ادبیات ایرانی معاصر/ رضا براهنی
🔸 گلگشتی میان داستانهای کوتاه ایران و جهان/ سیمین بهبهانی
🔸 شعرهایی از سیمین بهبهانی، منوچهر آتشی، محمد حقوقی، شمس لنگرودی و...
@gadaboutmitsl
۶- ویژهنامه نوروزی مجلهٔ دنیای سخن، نوروز ١٣٧٢
عناوین مطالب:
🔸ماه فروردین راه شکافت/ احمدرضا احمدی
🔸حکایت همچنان باقی/ عمران صلاحی
🔸 گفتگو با محمدعلی اسلامی ندوشن
🔸 رمان ساخته و پرداخته خیال از روزگار نویسنده است/ گفتگو با اسماعیل فصیح
🔸 نقش نویسنده در جهان سوم/ طاهر بن جلون
🔸 مصاحبه با نجف دریابندری
🔸گزیدههایی از فرهنگ توصیفی زبانشناسی / دکتر محمدرضا باطنی
🔸 ادبیات ایرانی معاصر/ رضا براهنی
🔸 گلگشتی میان داستانهای کوتاه ایران و جهان/ سیمین بهبهانی
🔸 شعرهایی از سیمین بهبهانی، منوچهر آتشی، محمد حقوقی، شمس لنگرودی و...
@gadaboutmitsl
❤4👍1
عشق_داغیست_که_تا_مرگ_نیاید_نرود_محسن_آزرم.pdf
2.2 MB
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرود
✍ محسن آزرم
«نوشتن در نهایت کارِ کسیاست که امید خوانندهای داشته باشد، نه مال ما که آوارهایم، معلوم نیست با کی حرف میزنیم»
✍ محسن آزرم
«نوشتن در نهایت کارِ کسیاست که امید خوانندهای داشته باشد، نه مال ما که آوارهایم، معلوم نیست با کی حرف میزنیم»
👍15👏2❤1
اون_قدیمقدیمها_که_پدر_پیر_شد_نوید_پورمحمدرضا.pdf
1.2 MB
اون قدیمقدیمها که پدر پیر شد
✍ نوید پورمحمدرضا
«سوال غزاله: چرا همهی فرانسویها در فرانسه هستند، اما همهی ایرانیها در ایران نیستند؟»
✍ نوید پورمحمدرضا
«سوال غزاله: چرا همهی فرانسویها در فرانسه هستند، اما همهی ایرانیها در ایران نیستند؟»
👍11❤1👏1
بر بلندای روشنی- میلاد عظیمی.pdf
925.8 KB
بر بلندای روشنی
✍ میلاد عظیمی
«ایران عزیزم، دلم برایت تنگ شده»
✍ میلاد عظیمی
«ایران عزیزم، دلم برایت تنگ شده»
👍13❤5
Forwarded from کانال خبری بامدادنو
🔴عفو فعالان محیط زیستی زندانی به مناسبت عید فطر
بر اساس اخبار رسیده به امتداد، فعالین محیط زیست محبوس در زندان اوین مشمول عفو عید فطر شدهاند.
🔸نیلوفر بیانی، سپیده کاشانی، طاهر قدیریان و هومن جوکار چهار فعال محیطزیستی هستند، که مورد عفو قرار گرفته اند.
🔸در تماس با حجت کرمانی وکیل این زندانیان، او ضمن تایید این خبر گفت که موضوع عفو به موکلین او اطلاع داده شده و پس از اعلام به اجرای احکام آنها ازاد خواهند شد.عفو فعالان محیط زیستی زندانی به مناسبت عید فطر است./امتداد
@baamdadeno
بر اساس اخبار رسیده به امتداد، فعالین محیط زیست محبوس در زندان اوین مشمول عفو عید فطر شدهاند.
🔸نیلوفر بیانی، سپیده کاشانی، طاهر قدیریان و هومن جوکار چهار فعال محیطزیستی هستند، که مورد عفو قرار گرفته اند.
🔸در تماس با حجت کرمانی وکیل این زندانیان، او ضمن تایید این خبر گفت که موضوع عفو به موکلین او اطلاع داده شده و پس از اعلام به اجرای احکام آنها ازاد خواهند شد.عفو فعالان محیط زیستی زندانی به مناسبت عید فطر است./امتداد
@baamdadeno
👍24❤10👏1
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بیست و سوم فروردین، سالگرد درگذشت شاهرخ مسکوب (۱۳۰۴-۱۳۸۴)
❤43💔8👍4