🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
💥قسمت دوم
می دانیم زندگی یعنی همین ارتباطات، در غیر این صورت اصلا زندگی وجود ندارد، حالا اگر این زندگی بر اساس انتزاعات، ایده ها یا فرضیات ذهنی باشد، در نتیجه جبراً ارتباطی به ارمغان می آورد که بیشتر ارتباط در میدان نبرد است.
در همه ارتباط هایمان خواه با کسانی که با آنها صمیمی هستیم و خواه با همسایه یا جامعه، این تضاد وجود دارد، تضادی حاکی از تناقض، مرحله ای از تقسیم، جدایی و دوگانگی. با مشاهده خود و ارتباط هایمان با جامعه می بینیم که در همه سطوح بودن ما، تضادی نهفته است؛ تضادی فرعی یا اصلی که واکنش های تصنعی یا نتایج ویران کننده و مخربی را ببار آورد.
بشر تضاد را به مثابه جنبه فطری و ذاتی زندگی روزمره پذیرفته است. رقابت، حسادت، حرص، طمع و تهاجم را به عنوان شیوه و طریقه ی طبیعی زندگی به رسمیت شناخته است؛ هنگامیکه ما چنین شیوه ای را به رسمیت می پذیریم، در واقع ساختار جامعه را همانگونه که هست پذیرفته ایم، یعنی در چهارچوب قراردادی « قابل احترام بودن » به زندگی خود ادامه می دهیم. این چهرچوب همان دامی است که اکثر ما در ان گرفتار آمده ایم، زیرا اکثر ما مایلیم به شدت مورد احترام واقع شویم.
اغلب ما با داده های جامعه، احساس پُری و توانگری می کنیم. یعنی با آنچه که جامعه در ما آفریده است که عبارت باشد از حرص، رشک، خشم، تنفر، حسادت و اضطراب، احساس دارایی توانایی می کنیم.
شما مفهومی از آنچه که باید باشید یا چگونه باید عمل کنید، در ذهن دارید ولی در حقیقت تمام مدت بر خلاف آن عمل می کنید. پس می بینید که آن قوانین، اعتقادها و ایده ها، ناگزیر هم باید منجر به دورویی یا زندگی مزورانه شود. این خود ایده آل است که باعث به وجود آمدن ضد « آنچه که هست » می شودف پس اگر بدانید که چگونه « با آنچه که هستید » باشید بعداً ازومی به ضد صفات ندارید.
یکی از دلایل اصلی تناقض، گیجی و تضاد است. ذهنی که گیج است در هر کاری که کند و در هر سطحی که باشد، باز هم گیج باقی خواهد ماند. هر عملی که از گیجی سر بزند، منجر به گیجی بیشتری می شود. این مسئله به روشنی خطر آنی جسمانی است. باید از عمل کردن همراه گیجی باز ایستاد. بنابراین بی عملی، عملی کامل است.
رنج های ناشی از سرکوبی و قوانین بی رحم ناشی از وفادار ماندن به یک الگو، هیچیک منجر به درک حقیقت نمی شوند. برای وصول به حقیقت، ذهن باید کاملاً عاری از کدورت آشفتگی و انحراف باشد.
لذت از رنج غیر قابل تفکیک و جدایی ناپذیر است.
تمامی جوانان امروزه یک عصیانگر هستند. اما عصیان رهایی نیست، زیرا عصیان شما فقط یک نوع واکنش است و آن واکنش، الگوی خاص خود را می سازد و شما را نیز در آن الگو اسیر می کند. شما واکنش تازه را چیز جدیدی می پندارید. اما این طور نیست، این یک چیز قدیمی است، منتها در یک قالب متفاوت.
رهایی تنها زمانی وجود دارد که شما « می بینید » و « عمل می کنید ». از طریق عصیان، هرگز نمی توان به رهایی واصل شد. دیدن، عمل کردن است و عمل کردن مانند زمانی که متوجه خطری می شوید، آنی و فوری است.
در نتیجه جای بحث، تردید و فکر باقی نمی ماند. خطر، عمل را ایجاب می کند و بنابراین دیدن عمل کردن و رها شدن است.
آزادی، یک ساحت ذهنی است، نه آزادی از چیزی، به عبارتی دیگر یعنی داشتن احساس آزادی.
شما هرگز تنها نیستید، زیرا سرشار از خاطرات، تمامی شرطی شدنها و همه غرولندهای دیروز هستند. ذهن شما هرگز از آن همه آشغال هایی که جمع کرده پاک و منزه نشده. برای تنها بودن، شما می بایست با گذشته، مدفون شوید و بمیرید. وقتی که شما تنها هستید آنهم کاملا تنها، معصومیت در شما تفاق می افتد؛ انسانی که کاملا در این راه تنهاست انسانی است معصوم و خود این معصومیت است که ذهن را از اندوه رها و پاک می سازد.
اگر شما نزدیک یک رودخانه زندگی می کنید، پس از گذشت چند روز، دیگر صدای آب را نمی شنوید و یا اگر تصویری در درون اتاق خود داشته باشد که هر روز آنرا ببینید، پس از گذشت یک هفته دیگر آنرا نمی بینید. این امر در مورد کوهستانها، دره ها، درختان و همچنین اقوام، شوهر و زنتان نیز صادق است. اما برای زندگی کردن با چیزی مانند حسادت، رشک یا اضطراب باید به هیچ وجه با آن بیعت نکرد و آنرا نپذیرفت.
شما همانگونه که مواظب یک درخت نونهال تازه کاشته شده هستید و از آن در برابر خورشید و طوفان حمایت می کنید، باید مراقب این احساس ها نیز باشید. نه آنکه محکوم یا توجیهشان کنید.
ما فکر می کنیم تغییرات در ما بر اثر مرور زمان به وجود می آید و نظم درونی کم کم و روز به روز می تواند در ما پدیدار شود. اما زمان، نظم یا آرامش به ارمغان نمی آورد، بنابراین ما باید فکر کردن و اندیشیدن تدریجی را متوقف کنیم. این بدین معناست که هیچ فردایی برای وصول به آرامش وجود ندارد و ما ناگزیریم که در حال به آرامش در آییم.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
💥قسمت دوم
می دانیم زندگی یعنی همین ارتباطات، در غیر این صورت اصلا زندگی وجود ندارد، حالا اگر این زندگی بر اساس انتزاعات، ایده ها یا فرضیات ذهنی باشد، در نتیجه جبراً ارتباطی به ارمغان می آورد که بیشتر ارتباط در میدان نبرد است.
در همه ارتباط هایمان خواه با کسانی که با آنها صمیمی هستیم و خواه با همسایه یا جامعه، این تضاد وجود دارد، تضادی حاکی از تناقض، مرحله ای از تقسیم، جدایی و دوگانگی. با مشاهده خود و ارتباط هایمان با جامعه می بینیم که در همه سطوح بودن ما، تضادی نهفته است؛ تضادی فرعی یا اصلی که واکنش های تصنعی یا نتایج ویران کننده و مخربی را ببار آورد.
بشر تضاد را به مثابه جنبه فطری و ذاتی زندگی روزمره پذیرفته است. رقابت، حسادت، حرص، طمع و تهاجم را به عنوان شیوه و طریقه ی طبیعی زندگی به رسمیت شناخته است؛ هنگامیکه ما چنین شیوه ای را به رسمیت می پذیریم، در واقع ساختار جامعه را همانگونه که هست پذیرفته ایم، یعنی در چهارچوب قراردادی « قابل احترام بودن » به زندگی خود ادامه می دهیم. این چهرچوب همان دامی است که اکثر ما در ان گرفتار آمده ایم، زیرا اکثر ما مایلیم به شدت مورد احترام واقع شویم.
اغلب ما با داده های جامعه، احساس پُری و توانگری می کنیم. یعنی با آنچه که جامعه در ما آفریده است که عبارت باشد از حرص، رشک، خشم، تنفر، حسادت و اضطراب، احساس دارایی توانایی می کنیم.
شما مفهومی از آنچه که باید باشید یا چگونه باید عمل کنید، در ذهن دارید ولی در حقیقت تمام مدت بر خلاف آن عمل می کنید. پس می بینید که آن قوانین، اعتقادها و ایده ها، ناگزیر هم باید منجر به دورویی یا زندگی مزورانه شود. این خود ایده آل است که باعث به وجود آمدن ضد « آنچه که هست » می شودف پس اگر بدانید که چگونه « با آنچه که هستید » باشید بعداً ازومی به ضد صفات ندارید.
یکی از دلایل اصلی تناقض، گیجی و تضاد است. ذهنی که گیج است در هر کاری که کند و در هر سطحی که باشد، باز هم گیج باقی خواهد ماند. هر عملی که از گیجی سر بزند، منجر به گیجی بیشتری می شود. این مسئله به روشنی خطر آنی جسمانی است. باید از عمل کردن همراه گیجی باز ایستاد. بنابراین بی عملی، عملی کامل است.
رنج های ناشی از سرکوبی و قوانین بی رحم ناشی از وفادار ماندن به یک الگو، هیچیک منجر به درک حقیقت نمی شوند. برای وصول به حقیقت، ذهن باید کاملاً عاری از کدورت آشفتگی و انحراف باشد.
لذت از رنج غیر قابل تفکیک و جدایی ناپذیر است.
تمامی جوانان امروزه یک عصیانگر هستند. اما عصیان رهایی نیست، زیرا عصیان شما فقط یک نوع واکنش است و آن واکنش، الگوی خاص خود را می سازد و شما را نیز در آن الگو اسیر می کند. شما واکنش تازه را چیز جدیدی می پندارید. اما این طور نیست، این یک چیز قدیمی است، منتها در یک قالب متفاوت.
رهایی تنها زمانی وجود دارد که شما « می بینید » و « عمل می کنید ». از طریق عصیان، هرگز نمی توان به رهایی واصل شد. دیدن، عمل کردن است و عمل کردن مانند زمانی که متوجه خطری می شوید، آنی و فوری است.
در نتیجه جای بحث، تردید و فکر باقی نمی ماند. خطر، عمل را ایجاب می کند و بنابراین دیدن عمل کردن و رها شدن است.
آزادی، یک ساحت ذهنی است، نه آزادی از چیزی، به عبارتی دیگر یعنی داشتن احساس آزادی.
شما هرگز تنها نیستید، زیرا سرشار از خاطرات، تمامی شرطی شدنها و همه غرولندهای دیروز هستند. ذهن شما هرگز از آن همه آشغال هایی که جمع کرده پاک و منزه نشده. برای تنها بودن، شما می بایست با گذشته، مدفون شوید و بمیرید. وقتی که شما تنها هستید آنهم کاملا تنها، معصومیت در شما تفاق می افتد؛ انسانی که کاملا در این راه تنهاست انسانی است معصوم و خود این معصومیت است که ذهن را از اندوه رها و پاک می سازد.
اگر شما نزدیک یک رودخانه زندگی می کنید، پس از گذشت چند روز، دیگر صدای آب را نمی شنوید و یا اگر تصویری در درون اتاق خود داشته باشد که هر روز آنرا ببینید، پس از گذشت یک هفته دیگر آنرا نمی بینید. این امر در مورد کوهستانها، دره ها، درختان و همچنین اقوام، شوهر و زنتان نیز صادق است. اما برای زندگی کردن با چیزی مانند حسادت، رشک یا اضطراب باید به هیچ وجه با آن بیعت نکرد و آنرا نپذیرفت.
شما همانگونه که مواظب یک درخت نونهال تازه کاشته شده هستید و از آن در برابر خورشید و طوفان حمایت می کنید، باید مراقب این احساس ها نیز باشید. نه آنکه محکوم یا توجیهشان کنید.
ما فکر می کنیم تغییرات در ما بر اثر مرور زمان به وجود می آید و نظم درونی کم کم و روز به روز می تواند در ما پدیدار شود. اما زمان، نظم یا آرامش به ارمغان نمی آورد، بنابراین ما باید فکر کردن و اندیشیدن تدریجی را متوقف کنیم. این بدین معناست که هیچ فردایی برای وصول به آرامش وجود ندارد و ما ناگزیریم که در حال به آرامش در آییم.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
ما تنها زمانی قادر هستیم در تماس مستقیم با تمام زندگی باشیم که بدون هیچ تصویر یا پیش زمینه ی فکری به آن نگاه کنیم.تمامی ارتباطات ما واقعاً تصوری و خیالی هستند. به عبارتی همه ی روابط ما براساس یک تصویر، پایه گذاری شده، تصویری که توسط تفکر،شکل گرفته است. وقتی من درباره شما یک تصویر دارم و شما نیز تصویری درباره ی من دارید، طبیعتاً ما به هیچ وجه یکدیگر را همانگونه که هستیم، نمی بینیم بلکه آنچه ما می بینیم، تصوراتی است که درباره ی یکدیگر شکل داده ایم، تصوراتی که مانع از برقراری رابطه می شوند و به همین علت نیز ارتباطات ما به سوی خطا می رود.
در واقع آن تصاویرند که در تماس و ارتباط با یکدیگر هستند.این تصاویر هستند که مانع ارتباط و صمیمیت و همدلی واقعی ما با یکدیگر می شوند.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
در واقع آن تصاویرند که در تماس و ارتباط با یکدیگر هستند.این تصاویر هستند که مانع ارتباط و صمیمیت و همدلی واقعی ما با یکدیگر می شوند.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
ما در تمام طول زندگی خود وقت وانرژی بسیار زیادی را هدر داده و سعی می کنیم تا افکار خود را کنترل کنیم. نزد خود می اندیشیم « این فکر خوبیست، من می بایست بیشتر به آن بپردازم » یا اینکه « آن فکر زشتی است و من باید آنرا سرکوب کنم ». در تمام مدت، بین یک فکر با فکر دیگر، بین یک آرزو با آرزوی دیگر، بین یک لذت که لذت های دیگر راتحت الشعاع قرار می دهد و همان لذتهای دیگر، نبردی وجود دارد. اما اگر هوشیاری نسبت به شروع فکر وجود داشته باشد، در آن صورت در فکر، هیچ تناقضی نخواهد بود.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
ما دائم همین کار را می کنیم. همواره در حال حمل بارهای گوناگونیم. ما هیچ وقت با گذشته نمی میریم، هیچ وقت گذشته را پشت سر نمی گذاریم، فقط زمانی که با معطوف کردن توجه و هشیاری کامل « ذهن» خود به مسئله ای، آن را حل و فصل می کنیم، یعنی آنرا همراه خود به دقایق بعد یا فرداهای بعد حمل نمی کنیم، خلوت ما و تنهایی ما تحقیق پیدا می کند.
در آنصورت حتی اگر در خانه یا اتوبوسی پر سر و صدا باشیم، لاجرم خلوت و تنهایی خویش را حفظ کرده ایم، خلوتی که نشان دهنده ذهنی است با نشاط و معصوم.
داشتن سکوت و خلوت درونی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا این امر به منزله داشتن آزادی در جهت بودن، رفتن، عمل کردن و پرواز است. گذشته از اینها، خیر، فقط در خلوت ذهن قادر به گُل کردن است، همانطور که تقوی وقتی گل می کند که رهایی دست می دهد. ممکن است ما آزادی سیاسی داشته باشیم ولی دروناً آزاد نباشیم، در نتیجه سکوت و خلوتی وجود ندارد. نه تقوی و نه هیچ کیفیت متعالی دیگری بدون وجود این خلوت پهناور درون هر انسان قادر به رشد و عملکرد نیست. خلوت و سکوت، لازم و ضروری هستند. زیرا وقتی که ذهن، تحت نفوذ قرار نگرفته، تعلیم نیافته و نامحصور در تجربه های متنوع باشد، فقط در آن حال می تواند به کیفیتی کاملاً نو و جدید دست یابد. انسان می تواند بی واسطه ببیند که فقط در حالت سکوت و آرامش ذهن، امکان روشن شدگی وجود دارد.
ما در دوران کودکی برای « بدست آوردن» و « نائل شدن» تربیت شده ایم. سلولهای مغز هم طالب و آفریننده این الگوی « بدست آوردن» به منظور کسب امنیت فیزیکی هستند، اما امنیت روانی در حیطه ی « بدست آوردن» یا « داشتن» نیست. ما در تمامی روابط، طرز نگرش و فعالیت های خویش، خواستار امنیت هستیم، اما عملا چیزی به نام امنیت وجود خارجی ندارد. با تشخیص این امر که هیچ شکلی از امنیت در هیچ رابطه ای وجود ندارد و هیچ چیز ابدی و همیشگی نیست، طرز نگرش کاملاً متفاوتی نسبت به زندگی پیدا می کنیم.
البته داشتن امنیت خارجی، مانند سرپناه، پوشاک و خوراک، اساسی و ضروری است اما همین امنیت بیرونی، با طلب کردن امنیت روانی نابود می شود.
خلوت و سکوت در جهت رفتن به ماورای محدوده ی خودآگاهی لازم است، اما چگونه ذهنی که تا ابد این چنین در تعلق به خویشتن فعال است، قادر است که آرام بگیرد.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
در آنصورت حتی اگر در خانه یا اتوبوسی پر سر و صدا باشیم، لاجرم خلوت و تنهایی خویش را حفظ کرده ایم، خلوتی که نشان دهنده ذهنی است با نشاط و معصوم.
داشتن سکوت و خلوت درونی از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا این امر به منزله داشتن آزادی در جهت بودن، رفتن، عمل کردن و پرواز است. گذشته از اینها، خیر، فقط در خلوت ذهن قادر به گُل کردن است، همانطور که تقوی وقتی گل می کند که رهایی دست می دهد. ممکن است ما آزادی سیاسی داشته باشیم ولی دروناً آزاد نباشیم، در نتیجه سکوت و خلوتی وجود ندارد. نه تقوی و نه هیچ کیفیت متعالی دیگری بدون وجود این خلوت پهناور درون هر انسان قادر به رشد و عملکرد نیست. خلوت و سکوت، لازم و ضروری هستند. زیرا وقتی که ذهن، تحت نفوذ قرار نگرفته، تعلیم نیافته و نامحصور در تجربه های متنوع باشد، فقط در آن حال می تواند به کیفیتی کاملاً نو و جدید دست یابد. انسان می تواند بی واسطه ببیند که فقط در حالت سکوت و آرامش ذهن، امکان روشن شدگی وجود دارد.
ما در دوران کودکی برای « بدست آوردن» و « نائل شدن» تربیت شده ایم. سلولهای مغز هم طالب و آفریننده این الگوی « بدست آوردن» به منظور کسب امنیت فیزیکی هستند، اما امنیت روانی در حیطه ی « بدست آوردن» یا « داشتن» نیست. ما در تمامی روابط، طرز نگرش و فعالیت های خویش، خواستار امنیت هستیم، اما عملا چیزی به نام امنیت وجود خارجی ندارد. با تشخیص این امر که هیچ شکلی از امنیت در هیچ رابطه ای وجود ندارد و هیچ چیز ابدی و همیشگی نیست، طرز نگرش کاملاً متفاوتی نسبت به زندگی پیدا می کنیم.
البته داشتن امنیت خارجی، مانند سرپناه، پوشاک و خوراک، اساسی و ضروری است اما همین امنیت بیرونی، با طلب کردن امنیت روانی نابود می شود.
خلوت و سکوت در جهت رفتن به ماورای محدوده ی خودآگاهی لازم است، اما چگونه ذهنی که تا ابد این چنین در تعلق به خویشتن فعال است، قادر است که آرام بگیرد.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
💥قسمت ششم
زمانی که ذهن سوژه ی جذابی دارد که می خواهد خود را در آن گم کند، هنوز هم ذهنی ساکت و آرام نیست. مثل اینکه به یک بچه اسباب بازی جالبی داده شود، بچه تا مدتی آرام و قرار می گیرد. اما پس از آن، اسباب بازی را کنار گذاشته، شروع به شیطنت خواهد کرد. ما همه اسباب بازی های خاص خود را داریم، اسباب بازی هایی که ما را مجذوب خویش کرده و فکر می کنیم که آرام گرفته ایم، اگر به انسانی، شکل خاصی از اشتغال را، مانند اشتغال به علم و یا اشتغال به ادبیات یا اشتغال به هرچه فکر کنید اهدا کنید، اینها نیز هرکدام به نوبه ی خود اسباب بازی به شمار می آیند، مشغولیتی که او را جذب خویشتن می کند، بدون اینکه هنوز ذهنش آرام گرفته باشد.
یک ذهن زنده، ذهنی است آرام، ذهنی است که نه مرکزی دارد و نه مکانی و نه زمانی. یک چنین ذهنی نامحدود است، یک چنین ذهنی تنها حقیقت و تنها واقعیت موجود می باشد.
ما هر روزه حوادث هولناکی را می خوانیم یا می بینیم که در جهان رخ می دهند، مسائلی که ناشی از خشونت موجود در بشر است. امکان دارد شما بگویید که « من قادر نیستم در این باره کاری انجام دهم » یا احتمال دارد بگویید که « من چگونه جهان را تحت نفوذ خویش قرار دهم؟» در صورتی که من معتقدم، شما به طرز فاحشی قادر هستید جهان را تحت نفوذ خود قرار دهید، به شرط آنکه در شما احساس خشم و عصیان وجود نداشته باشد یا به شرط آنکه عملاً هر روز یک زندگی آرام را بگذرانید. یعنی زندگی ای را که بر پایه رقابت یا فزون خواهی یا بر مبنای احساس حسادت و غبطه، استوار نباشد، یعنی زندگی که در آن دشمنی، آفریده نمی شود. زیرا همواره شعله های کوچک می توانند تبدیل به آتشی عظیم شوند.
ما دنیا را توسط اعمال خود مرکز بینانه، تعصبات، تنفرات و ملی گرائی هایمان به سوی این هرج و مرج و آشفتگی فعلی آن سوق داده ایم و زمانی که می گوییم نمی توانیم در این باره کاری انجام دهیم، آشفتگی درونی مان را به عنوان امری اجتناب ناپذیر پذیرا شده ایم. ما جهان را به شبکه هایی متلاشی کرده ایم و بدیهی است که مادامی که ما خود، شبکه شبکه و تکه تکه هستیم، روابطمان با دنیا نیز پاره پاره و شکسته خواهد بود. اما اگر هنگام عمل، بطور کامل فقط « عمل» کنیم، در آنصورت روابط ما با جهان دستخوش انقلابی عظیم خواهد شد.
اگر شما خود را همانگونه که هستید، بشناسید، در آن حال کل ساختار تلاش انسان و حیله هایی که به کار می گیرد و ریاکاری ها، سالوس بازی ها و جستجویش را درک می کنید. برای انجام چنین کاری می بایست، صداقت بی رحمانه با خود داشت. هنگامی که شما بر طبق قواعد خود عمل می کنید، صادق نیستید زیرا وقتی مطابق با آنچه که فکر می کنید « باید باشید» در حال عمل کردن هستید، در حقیقت آنچه را که « واقعاً هستید» نشان نمی دهید.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
💥قسمت ششم
زمانی که ذهن سوژه ی جذابی دارد که می خواهد خود را در آن گم کند، هنوز هم ذهنی ساکت و آرام نیست. مثل اینکه به یک بچه اسباب بازی جالبی داده شود، بچه تا مدتی آرام و قرار می گیرد. اما پس از آن، اسباب بازی را کنار گذاشته، شروع به شیطنت خواهد کرد. ما همه اسباب بازی های خاص خود را داریم، اسباب بازی هایی که ما را مجذوب خویش کرده و فکر می کنیم که آرام گرفته ایم، اگر به انسانی، شکل خاصی از اشتغال را، مانند اشتغال به علم و یا اشتغال به ادبیات یا اشتغال به هرچه فکر کنید اهدا کنید، اینها نیز هرکدام به نوبه ی خود اسباب بازی به شمار می آیند، مشغولیتی که او را جذب خویشتن می کند، بدون اینکه هنوز ذهنش آرام گرفته باشد.
یک ذهن زنده، ذهنی است آرام، ذهنی است که نه مرکزی دارد و نه مکانی و نه زمانی. یک چنین ذهنی نامحدود است، یک چنین ذهنی تنها حقیقت و تنها واقعیت موجود می باشد.
ما هر روزه حوادث هولناکی را می خوانیم یا می بینیم که در جهان رخ می دهند، مسائلی که ناشی از خشونت موجود در بشر است. امکان دارد شما بگویید که « من قادر نیستم در این باره کاری انجام دهم » یا احتمال دارد بگویید که « من چگونه جهان را تحت نفوذ خویش قرار دهم؟» در صورتی که من معتقدم، شما به طرز فاحشی قادر هستید جهان را تحت نفوذ خود قرار دهید، به شرط آنکه در شما احساس خشم و عصیان وجود نداشته باشد یا به شرط آنکه عملاً هر روز یک زندگی آرام را بگذرانید. یعنی زندگی ای را که بر پایه رقابت یا فزون خواهی یا بر مبنای احساس حسادت و غبطه، استوار نباشد، یعنی زندگی که در آن دشمنی، آفریده نمی شود. زیرا همواره شعله های کوچک می توانند تبدیل به آتشی عظیم شوند.
ما دنیا را توسط اعمال خود مرکز بینانه، تعصبات، تنفرات و ملی گرائی هایمان به سوی این هرج و مرج و آشفتگی فعلی آن سوق داده ایم و زمانی که می گوییم نمی توانیم در این باره کاری انجام دهیم، آشفتگی درونی مان را به عنوان امری اجتناب ناپذیر پذیرا شده ایم. ما جهان را به شبکه هایی متلاشی کرده ایم و بدیهی است که مادامی که ما خود، شبکه شبکه و تکه تکه هستیم، روابطمان با دنیا نیز پاره پاره و شکسته خواهد بود. اما اگر هنگام عمل، بطور کامل فقط « عمل» کنیم، در آنصورت روابط ما با جهان دستخوش انقلابی عظیم خواهد شد.
اگر شما خود را همانگونه که هستید، بشناسید، در آن حال کل ساختار تلاش انسان و حیله هایی که به کار می گیرد و ریاکاری ها، سالوس بازی ها و جستجویش را درک می کنید. برای انجام چنین کاری می بایست، صداقت بی رحمانه با خود داشت. هنگامی که شما بر طبق قواعد خود عمل می کنید، صادق نیستید زیرا وقتی مطابق با آنچه که فکر می کنید « باید باشید» در حال عمل کردن هستید، در حقیقت آنچه را که « واقعاً هستید» نشان نمی دهید.
🌲❄️✨🔮✨❄️🌲
#رهایی_از_ذهن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🎆 بیدار شو 🎆✨✨
عمرانسان یک سفراست از آمدن تا رفتن ... سفری حیرت بار و شگفت انگیز. گروهی همان ابتدا سفر را درک می کنند و سعی می کنند بیدار و هوشیار مانده و به خواب زمستانی فرو نروند و عمرشان را براساس درک واقعیت و کشف ناشناخته ها استوار نمایند، اگرچه اندک انسان ها باشند، اما اغلب از این سفر باز می مانند و عمر خود را بدون سیر و سفر از دست می دهند، اگرچه بیشترین انسان ها هستند.
حافظ می گوید :
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
سخن حافظ برای کسانی ست که گرفتار و در حصار دنیای شرطی خویشتن اند، و از زندان منیت و خود محوری رها نگردیده اند، برای کسانی ست که گرفتارهوا و هوس و بادند وگرنه کسانی که به مقصد رسیده اند نه دیگر خطری در راهشان است و نه مقصد برایشان بعید، چون خود به مقصد رسیده و عین مقصدند. کسانی که به مقصد بیداری و خودآگاهی می رسند، سعی می کنند دیگران را نیز از جهان نور و آگاهی که به روی آنها گشوده شده بهره مند نمایند و تمام تلاششان را برای بیداری مردم صرف می کنند. بودا وقتی به خودآگاهی رسید، درب بهشت را به روی خود گشوده دید. از او خواستند که به بهشت وارد شود، بودا نگاهی به جمعیت پیرامون خود کرد و به خود اجازه نداد که به بهشت وارد شود و گفت زمانی به بهشت وارد می شوم که آخرین نفر از این جمعیتی باشم که سرگردان بر روی زمین اند .
انسان، بیدار متولد می شود و عوامل احاطه یافته بر او و خواب آلودگی پیرامونیان وی، او را دچار خواب آلودگی می نمایند و عمر خود را با تحمل مشقت و سختی ها در خواب آلودگی می گذراند و بعد می میرد، بدون آنکه هیچگاه چشمش گشوده شود . این ماحصل عمر یک انسان است.
انسان بطورکلی نمی داند که خود را گرفتار چه بدبختی و تیره روزی و مصیبتی کرده است و گناهی هم ندارد، چون قرنهاست که زندگی بشری در فضای مسموم و ویرانگر و تباه کننده ی بی خبری از خویش می گذرد. بی خبری انسان از «خویشتن»، بی خبری انسان از ماهیت و ساختار واقعی خود. قرنهاست که تمام تلاش انسان صرف «شدن» می گردد. شدن یعنی تغییرماهیت دادن، تغییرماهیت کمی و کیفی دادن، خود را متحول و دگرگون ساختن، خود را به مقصد رساندن، خود را به برتری و امتیاز رساندن و... تحول و دگرگونی امری «مرضی» و غیرواقعی و تحمیل شده برگرده ی انسان است و انسان نیازی به دگرگونی و متحول شدن ندارد؛ البته بحث اینجا بحثی روانی ست نه فیزیکی؛ انسان وقتی دگرگون شدن را هدف خود می پندارد، ناخودآگاهانه دچار انحرافی فکری می گردد که برای فکر شرطی او قابل درک نیست. علت و مسبب این انحراف و دچار کج روی شدن «ذهن شرطی » انسان است که او را از اصل و ماهیت اصیل و واقعی خویش دور می کند. برای رهایی از این چالش ویرانگر و هلاکت بار، باید ذهن را درخویشتن، با مطالعه ی عمیق کتابی و درونی در خود، شناخت و نسبت به ذهن آگاهی کافی را کسب نمود. ذهن را با تمام افعال و رویکرد آن درخویشتن با آگاهی و اشعار کامل به آن، تحت مشاهده ی مستقیم درآورد، باید ذهن را با واکنش و عمل و عکس العمل های مداوم و بی وقفه ی آن در خویشتن مشاهده نمود. ذهن چالشی درماست که مارا ناخودآگاهانه با هر عمل و عکس العمل و واکنش خود گرفتار می نماید. هر عمل و عکس العمل ذهن، خود تعبیر و تفسیر و توجیه و پیشداوری ذهن است که فرصت مشاهده ی خود را از ما می گیرد و ما را بی وقفه گرفتار تعابیر و تفاسیر و توجیهات و پیشداوری های غلط و انحرافی و غیرواقعی خود می نماید. اما عمل مشاهده در خویشتن است که مچ ذهن را برای ما می گشاید، باتمرین سکوت و خیره شدن درعمل و عکس العمل و بازی های مداوم فکردر خود، می توانیم عمل مشاهده را در خود تقویت کنیم و با مشاهده ی درخود، می توانیم چالش های مداوم ذهن را درخود بیرنگ و خنثی و خود را از اسارت ذهن رها نماییم. و این عمل برای کسانی که مصمم و جدی هستند و کنجکاوانه می خواهند خودرا به مفهوم واقعی آنچه هستند بشناسند و تشنه ی آگاهی در مورد خویشتن هستند، امکان پذیراست .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#بیداری #رهایی_از_ذهن #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 بیدار شو 🎆✨✨
عمرانسان یک سفراست از آمدن تا رفتن ... سفری حیرت بار و شگفت انگیز. گروهی همان ابتدا سفر را درک می کنند و سعی می کنند بیدار و هوشیار مانده و به خواب زمستانی فرو نروند و عمرشان را براساس درک واقعیت و کشف ناشناخته ها استوار نمایند، اگرچه اندک انسان ها باشند، اما اغلب از این سفر باز می مانند و عمر خود را بدون سیر و سفر از دست می دهند، اگرچه بیشترین انسان ها هستند.
حافظ می گوید :
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
سخن حافظ برای کسانی ست که گرفتار و در حصار دنیای شرطی خویشتن اند، و از زندان منیت و خود محوری رها نگردیده اند، برای کسانی ست که گرفتارهوا و هوس و بادند وگرنه کسانی که به مقصد رسیده اند نه دیگر خطری در راهشان است و نه مقصد برایشان بعید، چون خود به مقصد رسیده و عین مقصدند. کسانی که به مقصد بیداری و خودآگاهی می رسند، سعی می کنند دیگران را نیز از جهان نور و آگاهی که به روی آنها گشوده شده بهره مند نمایند و تمام تلاششان را برای بیداری مردم صرف می کنند. بودا وقتی به خودآگاهی رسید، درب بهشت را به روی خود گشوده دید. از او خواستند که به بهشت وارد شود، بودا نگاهی به جمعیت پیرامون خود کرد و به خود اجازه نداد که به بهشت وارد شود و گفت زمانی به بهشت وارد می شوم که آخرین نفر از این جمعیتی باشم که سرگردان بر روی زمین اند .
انسان، بیدار متولد می شود و عوامل احاطه یافته بر او و خواب آلودگی پیرامونیان وی، او را دچار خواب آلودگی می نمایند و عمر خود را با تحمل مشقت و سختی ها در خواب آلودگی می گذراند و بعد می میرد، بدون آنکه هیچگاه چشمش گشوده شود . این ماحصل عمر یک انسان است.
انسان بطورکلی نمی داند که خود را گرفتار چه بدبختی و تیره روزی و مصیبتی کرده است و گناهی هم ندارد، چون قرنهاست که زندگی بشری در فضای مسموم و ویرانگر و تباه کننده ی بی خبری از خویش می گذرد. بی خبری انسان از «خویشتن»، بی خبری انسان از ماهیت و ساختار واقعی خود. قرنهاست که تمام تلاش انسان صرف «شدن» می گردد. شدن یعنی تغییرماهیت دادن، تغییرماهیت کمی و کیفی دادن، خود را متحول و دگرگون ساختن، خود را به مقصد رساندن، خود را به برتری و امتیاز رساندن و... تحول و دگرگونی امری «مرضی» و غیرواقعی و تحمیل شده برگرده ی انسان است و انسان نیازی به دگرگونی و متحول شدن ندارد؛ البته بحث اینجا بحثی روانی ست نه فیزیکی؛ انسان وقتی دگرگون شدن را هدف خود می پندارد، ناخودآگاهانه دچار انحرافی فکری می گردد که برای فکر شرطی او قابل درک نیست. علت و مسبب این انحراف و دچار کج روی شدن «ذهن شرطی » انسان است که او را از اصل و ماهیت اصیل و واقعی خویش دور می کند. برای رهایی از این چالش ویرانگر و هلاکت بار، باید ذهن را درخویشتن، با مطالعه ی عمیق کتابی و درونی در خود، شناخت و نسبت به ذهن آگاهی کافی را کسب نمود. ذهن را با تمام افعال و رویکرد آن درخویشتن با آگاهی و اشعار کامل به آن، تحت مشاهده ی مستقیم درآورد، باید ذهن را با واکنش و عمل و عکس العمل های مداوم و بی وقفه ی آن در خویشتن مشاهده نمود. ذهن چالشی درماست که مارا ناخودآگاهانه با هر عمل و عکس العمل و واکنش خود گرفتار می نماید. هر عمل و عکس العمل ذهن، خود تعبیر و تفسیر و توجیه و پیشداوری ذهن است که فرصت مشاهده ی خود را از ما می گیرد و ما را بی وقفه گرفتار تعابیر و تفاسیر و توجیهات و پیشداوری های غلط و انحرافی و غیرواقعی خود می نماید. اما عمل مشاهده در خویشتن است که مچ ذهن را برای ما می گشاید، باتمرین سکوت و خیره شدن درعمل و عکس العمل و بازی های مداوم فکردر خود، می توانیم عمل مشاهده را در خود تقویت کنیم و با مشاهده ی درخود، می توانیم چالش های مداوم ذهن را درخود بیرنگ و خنثی و خود را از اسارت ذهن رها نماییم. و این عمل برای کسانی که مصمم و جدی هستند و کنجکاوانه می خواهند خودرا به مفهوم واقعی آنچه هستند بشناسند و تشنه ی آگاهی در مورد خویشتن هستند، امکان پذیراست .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#بیداری #رهایی_از_ذهن #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🎆 بیدارشو 🎆✨✨
💥قسمت دوم:
ما ناآگاهانه و ناخواسته گرفتار ذهن شرطی در خود شده ایم، و این ذهن است که ما را از درک واقعیت و کشف سفر حیرت انگیز و بانشاط و مصفای زندگی برحذر داشته است. ما ناخودآگاهانه گرفتار مردابی شده ایم که این مرداب ما را از لمس واقعیت زندگی جدا و رنج و اندوه و مرارت را نصیب مان کرده است. مردابی متعفن، ما را از سفر اقیانوس بیکران هستی وعشق و حقیقت بازداشته است و برای شناور شدن در اقیانوس هستی و درک حیرت انگیز و شگفت دمادم ناشناخته ها، باید خود را از اسارت مرداب کاملا رها نماییم.
دل بستگی های کذایی و توهمی ست که مارا از درک ناشناخته ها و کشف دمادم ناشناخته ها بازداشته است و آنچه ما را از دل کندن باز می دارد، همان تعبیر و تفسیر و توجیه و پیشداوری های سمی ذهن است که جرات و شهامت را در ما می کشد و ما را همچنان در دام مخوف دل بستگی ها نگاه می دارد. برای رهایی از دل بستگی ها، باید تکلیف مان را ابتدا با « ذهن شرطی» که تمام دام و بند ما و عامل و مادر تمام مصیبت های ماست روشن کنیم . ذهن را نیز در خود می توان با عمل مشاهده ی ناب « بدون حضور ذهن که با ترفندهای خود آدمی را همچنان گرفتار خود نگاه می دارد » خنثی نمود و از عمل بازداشت .
این واقعیت رانمی توان به هیچکس تفهیم والقاء نمود، چون تفهیم و القاء نیز دامی ست که برای خود و دیگران تنیده ایم، مگر کسانی که به اعماق خویش نفوذ کرده باشند، کسانی که نیروی ناشناخته ی درون خود را کشف کرده باشند، با این آگاهی ست که دریافته و درمی یابیم که زندگی جدای از چالش کور و فریبنده ی مقایسه و رقابت، جدای از ستیز و مجادله و رنج و اندوه و ملالت ها، ماهیت و ساختار دیگری نیز دارد. و با این کشف و کسب آگاهی ست که می بینیم تمام مذاهب و ادیان یک هدف مشترک دارند که هنوز برای غالب مردم مجهول و ناشناخته است و آن نیزکشف حقیقت است .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#رهایی_از_ذهن #بیداری #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 بیدارشو 🎆✨✨
💥قسمت دوم:
ما ناآگاهانه و ناخواسته گرفتار ذهن شرطی در خود شده ایم، و این ذهن است که ما را از درک واقعیت و کشف سفر حیرت انگیز و بانشاط و مصفای زندگی برحذر داشته است. ما ناخودآگاهانه گرفتار مردابی شده ایم که این مرداب ما را از لمس واقعیت زندگی جدا و رنج و اندوه و مرارت را نصیب مان کرده است. مردابی متعفن، ما را از سفر اقیانوس بیکران هستی وعشق و حقیقت بازداشته است و برای شناور شدن در اقیانوس هستی و درک حیرت انگیز و شگفت دمادم ناشناخته ها، باید خود را از اسارت مرداب کاملا رها نماییم.
دل بستگی های کذایی و توهمی ست که مارا از درک ناشناخته ها و کشف دمادم ناشناخته ها بازداشته است و آنچه ما را از دل کندن باز می دارد، همان تعبیر و تفسیر و توجیه و پیشداوری های سمی ذهن است که جرات و شهامت را در ما می کشد و ما را همچنان در دام مخوف دل بستگی ها نگاه می دارد. برای رهایی از دل بستگی ها، باید تکلیف مان را ابتدا با « ذهن شرطی» که تمام دام و بند ما و عامل و مادر تمام مصیبت های ماست روشن کنیم . ذهن را نیز در خود می توان با عمل مشاهده ی ناب « بدون حضور ذهن که با ترفندهای خود آدمی را همچنان گرفتار خود نگاه می دارد » خنثی نمود و از عمل بازداشت .
این واقعیت رانمی توان به هیچکس تفهیم والقاء نمود، چون تفهیم و القاء نیز دامی ست که برای خود و دیگران تنیده ایم، مگر کسانی که به اعماق خویش نفوذ کرده باشند، کسانی که نیروی ناشناخته ی درون خود را کشف کرده باشند، با این آگاهی ست که دریافته و درمی یابیم که زندگی جدای از چالش کور و فریبنده ی مقایسه و رقابت، جدای از ستیز و مجادله و رنج و اندوه و ملالت ها، ماهیت و ساختار دیگری نیز دارد. و با این کشف و کسب آگاهی ست که می بینیم تمام مذاهب و ادیان یک هدف مشترک دارند که هنوز برای غالب مردم مجهول و ناشناخته است و آن نیزکشف حقیقت است .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#رهایی_از_ذهن #بیداری #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🍃✨🔮✨🍃🍁
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
هميشه اكنون است، هيچگاه آنگاه نيست؛ هميشه اينجا است، هيچگاه آنجا نيست؛ آنجا و آنگاه وجود ندارد؛ تنها اينجا و اكنون وجود دارد؛ در حقيقت اينجا و اكنون دو روي يك سكه اند؛ حتي فيزيكدانان نيز به اين آگاهي رسيده اند كه زمان و مكان از يكديگر جدا نيستند؛ اينجا همان مكان است و اكنون همان زمان؛ يكي از بزرگترين كشفيات آلبرت اينشتين اين بود كه زمان بعد چهارم فضاست و چيزي جدا از آن نيست؛ فضا، سه بعدي است و زمان بعد چهارم آن است؛ اما سال ها قبل از فيزيكدانان، عارفان به اين حقيقت رسيده بودند؛ اين حقيقت به اندازه اي قدمت دارد كه دقيقا نمي توان گفت براي نخستين بار كي مطرح شده است؛ اينكه علم تازه بعد از هزاران سال به اين كشف رسيده امري است طبيعي، زيرا علم راهي است پر پيچ و خم؛ اكنون فيزيكدانان دقيقا همان چيزي را مي گويند كه عارفان پنج هزاران سال قبل مي گفتند؛ تمام چيزهاي ديگر يا تصور است يا حافظه؛ و مراقبه همان رها شدن از زندان حافظه و تصور است؛ آنگاه كه تو در حال مراقبه هستي، آزاد و رها هستي، رها از زندان!
🍁🍃✨🔮✨🍃🍁
#مدیتیشن #مراقبه #رهایی_از_ذهن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 رهایی از ذهن 🍥✨✨
هميشه اكنون است، هيچگاه آنگاه نيست؛ هميشه اينجا است، هيچگاه آنجا نيست؛ آنجا و آنگاه وجود ندارد؛ تنها اينجا و اكنون وجود دارد؛ در حقيقت اينجا و اكنون دو روي يك سكه اند؛ حتي فيزيكدانان نيز به اين آگاهي رسيده اند كه زمان و مكان از يكديگر جدا نيستند؛ اينجا همان مكان است و اكنون همان زمان؛ يكي از بزرگترين كشفيات آلبرت اينشتين اين بود كه زمان بعد چهارم فضاست و چيزي جدا از آن نيست؛ فضا، سه بعدي است و زمان بعد چهارم آن است؛ اما سال ها قبل از فيزيكدانان، عارفان به اين حقيقت رسيده بودند؛ اين حقيقت به اندازه اي قدمت دارد كه دقيقا نمي توان گفت براي نخستين بار كي مطرح شده است؛ اينكه علم تازه بعد از هزاران سال به اين كشف رسيده امري است طبيعي، زيرا علم راهي است پر پيچ و خم؛ اكنون فيزيكدانان دقيقا همان چيزي را مي گويند كه عارفان پنج هزاران سال قبل مي گفتند؛ تمام چيزهاي ديگر يا تصور است يا حافظه؛ و مراقبه همان رها شدن از زندان حافظه و تصور است؛ آنگاه كه تو در حال مراقبه هستي، آزاد و رها هستي، رها از زندان!
🍁🍃✨🔮✨🍃🍁
#مدیتیشن #مراقبه #رهایی_از_ذهن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
✨✨🎆 مرگ و مدیتیشن 🎆✨✨
وقتي كسي مي ميرد، از واژه هايي زيبا براي توصيف مرگ او استفاده مي كنيم؛ مثلا مي گوييم « او به ملاقات خدا شتافت؛ » هيچگاه نمي گوييم « او مرد »، بلكه مي گوييم « او پيش خدا رفت؛ به دنيايي ديگر رفت؛» در تمامي زبانها اصطلاحاتي وجود دارند كه به جاي واژه مرگ بكار مي روند؛ اما هر كاري بكنيم، مرگ سر جاي خود باقي است و همه اين را مي دانند؛ ازهمان لحظه اي كه نوزادي بدنيا مي آيد، مرگ چون سايه بدنبال اوست؛ مرگ هر روز در كنار توست و تو بايد با او رو در رو شوي؛ بايد چهره او را بشناسي و با او آشنا شوي؛ يگانه راه اين كار مراقبه است؛ مراقبه يعني آگاه شدن ازاين كه « من كيستم؟ آيا من جسم هستم يا ذهن يا چيزي بيشتر؟ چيزي متفاوت؟ » مراقبه يعني آگاه شدن در درون وجود؛ هشيار، مراقب و شاهد شدن؛ آنگاه همه چيز روشن و واضح مي شود؛ مي تواني ببيني تو جسم و بدن نيستي، زيرا روزي جسم تو كودكي كوچك بود سپس جوان شد و بعد پير- اما تو همان هستي كه بودي! جسم و بدن تو هزار و يك تغيير را از سر گذرانده اما تو دقيقا هماني؛ هيچ چيز تو تغيير نكرده؛ ذهن حتي بيشتر از بدن تغيير مي كند؛ لحظه اي خشمگين است، لحظه اي نيست؛ لحظه اي شاد است؛ پيوسته درحال تغيير است؛ تو شاهد هستي بر همه چيز؛ مشاهده كننده را نمي توان مشاهده كرد؛ تو فاعلي و تمام اين چيزها مفعول؛ آنگاه كه تو اين را عميقا تجربه كني، بسي احساس آگاهي و رهايي خواهي كرد.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#مرگ_و_مدیتیشن #شاهد #رهایی_از_ذهن #بدن_فیزیکی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 مرگ و مدیتیشن 🎆✨✨
وقتي كسي مي ميرد، از واژه هايي زيبا براي توصيف مرگ او استفاده مي كنيم؛ مثلا مي گوييم « او به ملاقات خدا شتافت؛ » هيچگاه نمي گوييم « او مرد »، بلكه مي گوييم « او پيش خدا رفت؛ به دنيايي ديگر رفت؛» در تمامي زبانها اصطلاحاتي وجود دارند كه به جاي واژه مرگ بكار مي روند؛ اما هر كاري بكنيم، مرگ سر جاي خود باقي است و همه اين را مي دانند؛ ازهمان لحظه اي كه نوزادي بدنيا مي آيد، مرگ چون سايه بدنبال اوست؛ مرگ هر روز در كنار توست و تو بايد با او رو در رو شوي؛ بايد چهره او را بشناسي و با او آشنا شوي؛ يگانه راه اين كار مراقبه است؛ مراقبه يعني آگاه شدن ازاين كه « من كيستم؟ آيا من جسم هستم يا ذهن يا چيزي بيشتر؟ چيزي متفاوت؟ » مراقبه يعني آگاه شدن در درون وجود؛ هشيار، مراقب و شاهد شدن؛ آنگاه همه چيز روشن و واضح مي شود؛ مي تواني ببيني تو جسم و بدن نيستي، زيرا روزي جسم تو كودكي كوچك بود سپس جوان شد و بعد پير- اما تو همان هستي كه بودي! جسم و بدن تو هزار و يك تغيير را از سر گذرانده اما تو دقيقا هماني؛ هيچ چيز تو تغيير نكرده؛ ذهن حتي بيشتر از بدن تغيير مي كند؛ لحظه اي خشمگين است، لحظه اي نيست؛ لحظه اي شاد است؛ پيوسته درحال تغيير است؛ تو شاهد هستي بر همه چيز؛ مشاهده كننده را نمي توان مشاهده كرد؛ تو فاعلي و تمام اين چيزها مفعول؛ آنگاه كه تو اين را عميقا تجربه كني، بسي احساس آگاهي و رهايي خواهي كرد.
🌿✨🌸✨🔮✨🌸✨🌿
#مرگ_و_مدیتیشن #شاهد #رهایی_از_ذهن #بدن_فیزیکی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 کمی تامل:
سخت است
آزاد کردن نادان هایی،
که زنجیر های خود را می پرستند!!!!
"ولتر "
#کمی_تامل
#ولتر #نادان #زنجیر #رهایی_از_ذهن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
سخت است
آزاد کردن نادان هایی،
که زنجیر های خود را می پرستند!!!!
"ولتر "
#کمی_تامل
#ولتر #نادان #زنجیر #رهایی_از_ذهن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot