ॐ مزه ملکوت ॐ
735 subscribers
8.15K photos
144 videos
12 files
95 links
"روانشناسی، فراروانشناسی، یوگا، مراقبه، مدیتیشن، انرژی مثبت، موفقیت، مباحث علمی، فلسفی و عرفانی ... "

ॐ Pathways to God ॐ
Download Telegram
Forwarded from Pathwaystogod
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کپش مهم👇💰


عزیزان این هفت چین باستانی را  برای همه دوستانتون ارسال کنید. تا از این دستور استفاده کنند و خیر و برکت و فراوانی را برای همه به ارمغان بیاورد.

🪙💰و قطعا انرژیش به سمت خودتون برمیگرده💰




🌷🧚‍♀️نوروز باستانی خجسته باد🧚‍♀️🌷

دستور هفت چین باستانی:
🔹هفت دانه حبوبات شامل :دانه های گندم, جو، ارزن، نخود،برنج،لوبیا
🔹یک عدد سکه طلا یا نقره در کاسه ای از آب به همراه یک شاخه کاج یا سرو قرار  دهند.
🔹یک شاخه اسفند(در قدیم اسفند را شاخه ای میفروختند) اگر شاخه نبود هفت دانه اسفند را در سفره قرار دهید.
🔹هفت شاخه از درخت های :بید، زیتون،به، انار، سیب، انجیر و بیدمشک و ازگیل
در ان زمان مردم این هفت چین گفته شده فرشته خجسته را که برای دریافت فراوانی بود را سر سفره هایشان قرار میدادند،و خیلی خوش یمن بوده بر چهار گوشه درب ورودی خانه،گیاه اویشن را می پاشیدن،که شر و بلاها را دور کند وسال خوبی را داشته باشند،بعدها  هفت چین خجسته تبدیل به هفت سینی شد که  هر ساله در سفرهای نوروزی مان قرار می دهیم.
#نوروز_۱۴۰۳#نوروز_باستانی#عید_نوروز#هفت_سین#ایران_باستان#راهی_بسوی_خدا
Forwarded from Pathwaystogod
گاهی به جایی میرسی که احساس میکنی همه یِ آموزشهایی که تاکنون دیده ای، راهی به ترکستان بوده است. گاهی احساس میکنی معلمان و والدین تو، که تو را برای بالا رفتن از این نردبان تشویق کرده اند، همه در خوابی عمیق فرو رفته اند.
این راه، راهیست که بازگشت ندارد. 
تو نمیتوانی جوانی را از سر بگیری. 
عمر رفته هرگز باز نمیگردد. 
وقتی پژمرده میشوی، خشک میشوی و میمیری، دیگر امیدی به جوانه زدن دوباره نیست. 
صدای خوش عشق، در دلی که سنگ است طنین نمی اندازد. دلی که در رقابتهای مادی و سیاسی سنگ شده است، 
همه ی ارزشهای قشنگ ،
زندگی را؛ 
عشق را،
شور را،
شعور را،
شعر را،
خنده را،
عرفان را،
رقص را،
نیایش را، در خود دفن کرده است. 
در این گاوصندوقِ سنگی، جز پول، هیچ چیز قرار نمیگیرد.

توانگر میگوید:
« من در همه یِ عمر خود، کوشیده ام تا بیشتر و بیشتر به دست آورم. اکنون میبینم که بر خطا بوده ام. لطف کن و با ما از بخشش سخن بگو.  من دیگر چیزی از این دست نمی خواهم. تلاشِ من برای داشتن و بیشتر داشتن، احمقانه بوده است. این میل، مرا ویران کرده است. بیا و آبادم کن. بیا و با من از بخشش سخن بگو. شاید بخشش، درخت خشکیده یِ وجودم را احیا کند.  میخواهم زنده شوم. از مردگی بیزارم. شاید نسیم عشق نیز بر من بوزد،  شاید پرتو عشق نیز بر من بیفتد. من داشتن را تجربه کرده ام، 
کمکم کن تا بودن را نیز تجربه کنم. 
من تاکنون نبوده ام. گمان میکردم که هستم. میل به داشتن بیشتر، هستی مرا از من گرفته است، شاید بخشش، آن را به من بازگرداند. »

کسانی که از این میل گذشته اند، بصیرت جاودانه را نصیب برده اند. 
#اگر طالب رقصی در دل هستی، 
#اگر طالب آرامشی در روح هستی، 
#اگر بیداری را میخواهی،
همه چیز را #ببخش
این کار، مخالفت با دنیا نیست.
این کار، انزوا پیشه کردن نیست.
این کار مخالفت با ثروت نیست.
این کار، تولدِ در دنیاست. 
من آموزگار فقر و تنگدستی نیستم، 
من آموزگار توانگری روح هستم. 
من آموزگار بهره مندی از دنیا هستم. 
تا میتوانید ثروتمند شوید، اما نه برای نگه داشتن، بلکه برای بخشیدن. 
ثروتی که بخشیده میشود، میماند.  ثروتی که احتکار میشود، بر باد میرود.
بخشش آنگاه ممکن میشود که ثروتی در میان باشد. 
کسی که ندارد، از نعمت بخشیدن نیز محروم میماند. 
کسی که ندارد، در دل هوس داشتن را میپروراند. 
ذهنِ چنین آدمی هرگز فارغ نیست. 
من هرگز زندگیِ رهبانیت را تبلیغ نمیکنم. رهبانیت ضد زندگیست

این معادلهای ساده است: 
اگر داشته باشی، میبخشی. اگر نداشته باشی، از چه چیزی میتوانی ببخشی؟ ممکن است کسی که داشته و بخشیده، به ظاهر شبیه کسی باشد که هرگز نداشته است، اما شأن این کجا و شأن آن کجا؟ اینان به لحاظ روحی و روانی در یک جایگاه نیستند. من ابتدا داشتن را می آموزانم، آنگاه از بخشش سخن میگویم.
(اشو )
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
مراقبه دری است به قدرت بی انتها. مراقبه دری است به فراآگاهی آگاه هستی: به اعماق ناخودآگاه برو. این یعنی رفتن به زیرزمین وجود خودت. هشیاری بیشتر و بیشتر گردآوری کن تا بتوانی وارد خواب و وارد رویاها شوی. با گرد آوری هشیاری در ساعات بیداری آغاز کن؛ این کمک می کند تا وارد ناخود آگاه شوی. سپس در ناخودآگاهت هشیاری بیشتری کسب کن، این کمک می کند تا وارد فراآگاهی بشوی. نیاز به انرزی هست. هم اکنون انرژی تو مانند یک چراغ کم سو است کافی نیست. توسط هشیاری انرزی بیشتری خلق کن. درست مانند این است که آبی را گرم می کنی و یا یخ را گرم می کنی. اگر یخ را حرارت بدهی ذوب می شود. در یک درجه حرارت خاص یخ به آب تبدیل می شود. آنوقت اگر بخواهی که بخار شود، باید آن را بیشتر گرم کنی. پس به گرم کردن ادامه بده سپس در یک درجه خاص از گرما، در صد درجه، ناگهان جهشی می کند و به بخار تبدیل می شود. کمیت به کیفیت تبدیل می شود. تغییر کمی به تغییر کیفی تبدیل می شود. زیر یک درجهی خاص، یخ است، ورای آن درجه، تبدیل به آب می شود. باز هم در زیر یک درجه ی خاص، آب باقی می ماند؛ ورای آن درجه به بخار تبدیل می شود. وقتی که یخ است، تقريبا مرده است و منجمد، بقدر کافی گرم نیست تا زنده باشد. وقتی که آب است، بیشتر جاری است، بیشتر زنده است، بسته نیست. ذوب شده است، گرم تر است. ولی آب سرازیری حرکت می کند. وقتی که بخار است، بعد آن تغییر می کند، دیگر افقی نیست، عمودی می شود؛ به بالا می رود. نخست در ساعات بیداری هشیار و هشیارتر شو. این تو را به یک درجه ی خاص از گرما می رساند. این واقعا یک درجه ی خاص از گرمای درون است، گرمایی مشخص از معرفت تو. این به تو کمک می کند تا وارد ناخودآگاه شوی. سپس بیشتر و بیشتر از ناخودآگاه آگاه شو. نیاز به تلاش بیشتری هست، انرژی بیشتری تولید خواهد شد. سپس ناگهان یک روز در خواهی یافت که به سمت بالا حرکت می کنی، بی وزن شده ای. حالا نیروی جاذبه برتو تاثیری ندارد. به فراآگاهی تبدیل می شوی. فراآگاهی تمام قدرت ها را دارد: برهمه کار توانا است، همه چیزدان است، همه جا حاضر است. فراآگاه در همه جا هست. فراآگاه هرگونه قدرت ممکن را دارد، و فرا آگاه همه چیز را می بیند یک شفافیت مطلق در بینش است.

این چیزی است که پاتانجلی می گوید:
اینگونه، یوگی ارباب همه چیز می شود: از بی نهایت کوچک تا بی نهایت.

🆑 @pathwaystogod

اینستگرام🔻👇
https://instagram.com/pathways_to_god
مراقبه دری است به قدرت بی انتها. مراقبه دری است به فراآگاهی آگاه هستی: به اعماق ناخودآگاه برو. این یعنی رفتن به زیرزمین وجود خودت. هشیاری بیشتر و بیشتر گردآوری کن تا بتوانی وارد خواب و وارد رویاها شوی. با گرد آوری هشیاری در ساعات بیداری آغاز کن؛ این کمک می کند تا وارد ناخود آگاه شوی. سپس در ناخودآگاهت هشیاری بیشتری کسب کن، این کمک می کند تا وارد فراآگاهی بشوی. نیاز به انرزی هست. هم اکنون انرژی تو مانند یک چراغ کم سو است کافی نیست. توسط هشیاری انرزی بیشتری خلق کن. درست مانند این است که آبی را گرم می کنی و یا یخ را گرم می کنی. اگر یخ را حرارت بدهی ذوب می شود. در یک درجه حرارت خاص یخ به آب تبدیل می شود. آنوقت اگر بخواهی که بخار شود، باید آن را بیشتر گرم کنی. پس به گرم کردن ادامه بده سپس در یک درجه خاص از گرما، در صد درجه، ناگهان جهشی می کند و به بخار تبدیل می شود. کمیت به کیفیت تبدیل می شود. تغییر کمی به تغییر کیفی تبدیل می شود. زیر یک درجهی خاص، یخ است، ورای آن درجه، تبدیل به آب می شود. باز هم در زیر یک درجه ی خاص، آب باقی می ماند؛ ورای آن درجه به بخار تبدیل می شود. وقتی که یخ است، تقريبا مرده است و منجمد، بقدر کافی گرم نیست تا زنده باشد. وقتی که آب است، بیشتر جاری است، بیشتر زنده است، بسته نیست. ذوب شده است، گرم تر است. ولی آب سرازیری حرکت می کند. وقتی که بخار است، بعد آن تغییر می کند، دیگر افقی نیست، عمودی می شود؛ به بالا می رود. نخست در ساعات بیداری هشیار و هشیارتر شو. این تو را به یک درجه ی خاص از گرما می رساند. این واقعا یک درجه ی خاص از گرمای درون است، گرمایی مشخص از معرفت تو. این به تو کمک می کند تا وارد ناخودآگاه شوی. سپس بیشتر و بیشتر از ناخودآگاه آگاه شو. نیاز به تلاش بیشتری هست، انرژی بیشتری تولید خواهد شد. سپس ناگهان یک روز در خواهی یافت که به سمت بالا حرکت می کنی، بی وزن شده ای. حالا نیروی جاذبه برتو تاثیری ندارد. به فراآگاهی تبدیل می شوی. فراآگاهی تمام قدرت ها را دارد: برهمه کار توانا است، همه چیزدان است، همه جا حاضر است. فراآگاه در همه جا هست. فراآگاه هرگونه قدرت ممکن را دارد، و فرا آگاه همه چیز را می بیند یک شفافیت مطلق در بینش است.

این چیزی است که پاتانجلی می گوید:
اینگونه، یوگی ارباب همه چیز می شود: از بی نهایت کوچک تا بی نهایت.

🆑 @pathwaystogod

اینستگرام🔻👇
https://instagram.com/pathways_to_god
نیمه دوم عمر؛ بحران یا فرصتی برای شکوفایی!؟

هر یک از ما در دوران میانسالی تمنای چشم انداز دیگری را دارد. جایی در این دوران ما با دوقلوهای گمشده‌مان که تجسم زندگی نزیسته‌مان است قرار ملاقات می‌گذاریم. شخص آگاه نهایت هوش و ذکاوت خود را برای مقابله با خشکی‌ای که با ورود به سال‌های میانه زندگی پایدار می‌شود به کار می‌گیرد. اگر پذیرا باشیم در نهایت متوجه می‌شویم که شخصیت انسان چندین وجه دارد و یک جانبه نیست: مثلا وجه زمینی، غریزی و عملی و وجه والا و آرمانی. ما احساس می‌کنیم که به نحوی از چیزی اساسی جدا شده‌ایم. یک بعد شخصیت ما شاید به امنیت، پیش بینی پذیری و امور دنیوی بچسبد، در حالی که بعد دیگر شخصیت‌مان تجربه سرور آمیز و متعالی امور معنوی را داشته باشد.

بین سنین سی و پنج و پنجاه، تغییر عمیقی در روان انسان صورت می‌گیرد. خصایصی که از ایام کودکی ناپدید شده بودند دوباره به سطح می‌آیند. باورهای همیشگی، اخلاقیات و اصول زندگی ناگهان مورد سوال قرار می‌گیرند (اگر بتوانیم آن را تاب بیاوریم و جرات پرسیدن برخی از آن‌ها را از خود داشته باشیم.) حالا به قدری زندگی نزیسته روی هم جمع شده که ما زیر خواسته‌های برآورده نشده و آرزوهای دیرینه غرق می‌شویم.

یونگ در رابطه با این گذار نوشت:
هرچه به اواسط عمر نزدیک‌تر می‌شویم و هرچه بیشتر در زمینه نگرش‌های شخصی و موقعیت‌های اجتماعی‌مان به موفقیت دست یافته باشیم بیشتر به نظر می‌رسد که مسیر صحیح را کشف کرده‌ایم و به آرمان و اصول رفتاری درست دست یافته‌ایم. به این دلیل، تصور می‌کنیم آن‌ها ابدی‌اند و می‌خواهیم به آن‌ها بچسبیم. ما این واقعیت اساسی را نادیده می‌گیریم که دست یابی به اهداف اجتماعی تنها به بهای کاسته شدن از جوانب دیگر شخصیت کسب شده است. جوانب بسیار زیادی از زندگی فردی که آن‌ها نیز باید تجربه می‌شدند در انبار و میان خاطرات گرد و غبار گرفته تلنبار شده‌اند.

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot