❄️✨🌨✨🔮✨🌨✨❄️
🎆 نقل است که چون مادرش به مکتب فرستاد، چون به سورة لقمان رسید، و به این آیت رسید «ان اشکرلی و لوالدیک» خدای میگوید مرا خدمت کن و شکر گوی، و مادر و پدر را خدمت کن و شکر گوی؛ استاد معنی این آیت میگفت؛ بایزید که آن بشنید بر دل او کار کرد؛ لوح بنهاد و گفت: استاد مرا دستوری ده تا به خانه روم و سخنی با مادر بگویم؛ استاد دستوری داد؛ بایزید به خانه آمد؛ مادر گفت: یا طیفور به چه آمدی؟ مگر هدیه ای آورده اند، یا عذری افتادست؟
گفت: نه که به آیتی رسیدم که حق میفرماید، ما را به خدمت خویش و خدمت تو؛ من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد؛ این آیت بر جان من آمده است؛ یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم، و یا در کار خدایم کن تا همه با وی باشم.
مادر گفت: ای پسر تو را در کار خدای کردم و حق خویشتن به تو بخشیدم؛ برو و خدا را باش؛
پس بایزید از بسطام برفت و سی سال در شام و شامات میگردید، و ریاضت میکشید، و بی خوابی و گرسنگی دایم پیش گرفت، و صد و سیزده پیر را خدمت کرد، و از همه فایده گرفت، و از آن جمله یکی صادق بود؛ در پیش او نشسته بود؛ گفت: بایزید آن کتاب از طاق فروگیر.
بایزید گفت: کدام طاق؟
گفت: آخر مدتی است که اینجا میآیی و طاق ندیده ای؟
گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر از پیش بردارم؟ من به نظاره نیامده ام؛
صادق گفت: چون چنین است برو؛ به بسطام باز رو که کار تو تمام شد.
«عطار نيشابورى»
❄️✨🌨✨🔮✨🌨✨❄️
#تذكرة_الأولياء #عطار_نيشابورى #خدمت_پدر_و_مادر #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 نقل است که چون مادرش به مکتب فرستاد، چون به سورة لقمان رسید، و به این آیت رسید «ان اشکرلی و لوالدیک» خدای میگوید مرا خدمت کن و شکر گوی، و مادر و پدر را خدمت کن و شکر گوی؛ استاد معنی این آیت میگفت؛ بایزید که آن بشنید بر دل او کار کرد؛ لوح بنهاد و گفت: استاد مرا دستوری ده تا به خانه روم و سخنی با مادر بگویم؛ استاد دستوری داد؛ بایزید به خانه آمد؛ مادر گفت: یا طیفور به چه آمدی؟ مگر هدیه ای آورده اند، یا عذری افتادست؟
گفت: نه که به آیتی رسیدم که حق میفرماید، ما را به خدمت خویش و خدمت تو؛ من در دو خانه کدخدایی نتوانم کرد؛ این آیت بر جان من آمده است؛ یا از خدایم در خواه تا همه آن تو باشم، و یا در کار خدایم کن تا همه با وی باشم.
مادر گفت: ای پسر تو را در کار خدای کردم و حق خویشتن به تو بخشیدم؛ برو و خدا را باش؛
پس بایزید از بسطام برفت و سی سال در شام و شامات میگردید، و ریاضت میکشید، و بی خوابی و گرسنگی دایم پیش گرفت، و صد و سیزده پیر را خدمت کرد، و از همه فایده گرفت، و از آن جمله یکی صادق بود؛ در پیش او نشسته بود؛ گفت: بایزید آن کتاب از طاق فروگیر.
بایزید گفت: کدام طاق؟
گفت: آخر مدتی است که اینجا میآیی و طاق ندیده ای؟
گفت: نه! مرا با آن چه کار که در پیش تو سر از پیش بردارم؟ من به نظاره نیامده ام؛
صادق گفت: چون چنین است برو؛ به بسطام باز رو که کار تو تمام شد.
«عطار نيشابورى»
❄️✨🌨✨🔮✨🌨✨❄️
#تذكرة_الأولياء #عطار_نيشابورى #خدمت_پدر_و_مادر #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot