ॐ مزه ملکوت ॐ
736 subscribers
8.15K photos
146 videos
12 files
97 links
"روانشناسی، فراروانشناسی، یوگا، مراقبه، مدیتیشن، انرژی مثبت، موفقیت، مباحث علمی، فلسفی و عرفانی ... "

ॐ Pathways to God ॐ
Download Telegram
🌸🌿🔮🌿🌸

🍥 خر ما از کره گى دم نداشت 🍥

مردی خري ديد که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بيرون كشيدن آن خسته شده بود.

براي كمک كردن دُم خر راگرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای كنده شد.!

فریاد از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!..

مرد برای فرار به كوچه‌اي دويد، ولی بن بست بود؛ خود را در خانه‌اي انداخت، زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود وچيزي مي‌شست و حامله بود.

از آن فریاد و صدای بلند، زن ترسيد و بچه اش سِقط شد.!

صاحبِ خانه نيز با صاحب خر همراه شد.

مردِ گريزان برروی بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌اي فرودآمد كه درآن طبيبي خانه داشت.

جواني پدربيمارش رادر انتظار نوبت در سايۀ ديوار خوابانده بود؛
مرد بر آن پيرمرد بيمار افتاد، چنان كه بيمار در جا مُرد.!

فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد.!

مَرد، به هنگام فرار، در سر پيچ كوچه بايهودی رهگذر سينه به سينه شد واو را به زمين انداخت . تکه چوبی در چشم يهودی رفت و كورش كرد.

او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!

مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود رابه خانۀ قاضي رساند كه پناهم ده و قاضي در آن ساعت با زن شاكي خلوت كرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوايي را در طرفداري از او يافت،!

و وقتی از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به داخل خواند.

نخست از يهودی پرسيد: یهودی گفت:

اين مسلمان يک چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب مي كنم.

قاضي گفت : دَيه مسلمان بر يهودی نصف بيشتر نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يک چشم گرفت!

وقتی يهودي سود خود را در انصراف ازشكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكوم شد!!

جوانِ پدر مرده را پيش خواند. گفت: اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام..

قاضي گفت: پدرت بيمار بوده است، و ارزش زندگی بيمار نصف ارزش شخص سالم است..

حكم عادلانه اين است كه پدر او را زيرهمان ديوار بخوابانیم و تو بر او فرود آيي، طوری كه يک نيمه ی جانش را بگیري!

جوان صلاح دیدکه گذشت کند، اما به سي دينار جريمه، بخاطرشكايت بي‌مورد محكوم شد!

چون نوبت به شوهر آن زن رسيد كه از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد.

حال مي‌توان آن زن را به حلال درعقد ازدواج اين مرد درآورد تا كودکِ از دست رفته را جبران كند.!!

برای طلاق آماده باش! .

مردک فریاد زد و با قاضی جدال مي‌كرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دويد..

قاضي فریاد زد : هي! بايست كه اكنون نوبت توست!..


. . صاحب خر. كه مي‌دوید فرياد زد: من شكايتي ندارم. می روم مرداني بیاورم كه شهادت دهند خر من، از کره‌گی دُم نداشت...!!!

« کتاب کوچه، احمد شاملو»

🌸🌿🔮🌿🌸

#خر_ما_از_کره_گی_دم_نداشت #احمد_شاملو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🍃🔮🍃🍁

🎆 این است عطرِ خاکستریِ هوا که از نزدیکیِ صبح سخن می‌گوید.
زمین آبستنِ روزی دیگر است.
این است زمزمه سپیده
این است آفتاب که بر می‌آید.

تک‌تک، ستاره‌ها آب می‌شوند
و شب بریده‌بریده به سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود
و در پسِ هر چیز
پناهی می‌جوید.

و نسیمِ خنکِ بامدادی
چونان نوازشی است.

عشقِ ما دهکده‌یی‌ست که هرگز به خواب نمی‌رود
نه به شبان و نه به روز،
و جنبش و شورِ حیات
یک دَم در آن فرو نمی‌نشیند.

هنگامِ آن است که دندان‌های تو را در بوسه‌یی طولانی
چون شیری گرم
بنوشم.

تا دستِ تو را به دست آرم
از کدامین کوه می‌بایدم گذشت تا بگذرم
از کدامین صحرا
از کدامین دریا می‌بایدم گذشت تا بگذرم.

روزی که این‌چنین به زیبایی آغاز می‌شود
«به هنگامی که آخرین کلماتِ تاریکِ غمنامه گذشته را با شبی که در گذر است به فراموشیِ بادِ شبانه سپرده‌ام»،
از برای آن نیست که در حسرتِ تو بگذرد.
تو باد و شکوفه و میوه‌یی، ای همه فصولِ من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم.

💕«صبح تمام عزیزان همراه بخیر و نیکویی»💕

🍁🍃🔮🍃🍁

#احمد_شاملو #اشعار #طلوع_صبحدم #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
💗 و عشق
اگر با حضور همین روزمرگی ها
عشق بماند ، عشق است...

"شاملو"

#شعر_نو #احمد_شاملو #عشق #روزمرگی_ها #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot