ॐ مزه ملکوت ॐ
734 subscribers
8.15K photos
145 videos
12 files
96 links
"روانشناسی، فراروانشناسی، یوگا، مراقبه، مدیتیشن، انرژی مثبت، موفقیت، مباحث علمی، فلسفی و عرفانی ... "

ॐ Pathways to God ॐ
Download Telegram
🌲❄️🔮❄️🌲

🌠 قاصدکی بسوی خدا 🌠

چه هوایی ،

چه طلوعی ،

جانم ....

باید امروز حواسم باشد

که اگر قاصدکی را دیدم ،

آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا ،

به خدایی که خودم می دانم ،

نه خدایی که برایم از خشم ،

نه خدایی که برایم از قهر،

نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .

به خدایی که خودم می دانم ،

به خدایی که دلش پروانه است ،

و به مرغان مهاجر هر سال راه را می گوید،

و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،

و حواسش حتی

به دل نازک شب بو هم هست،

که مبادا که ترک بردارد ،

به خدایی که خودم می دانم

چه خدایی

جانم...

«سهراب سپهری»

🌲❄️🔮❄️🌲

#شعر_سهراب #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 شعر فقط شعر نیست 🎆

شعر یعنی حالتی از بودش، که در آن ذهن دیگر بین تو و جهان هستی تداخل نکند؛ مستقیم، بدون فاصله؛ جایی که بین تو و جهان هستی اتصال و ارتباطی وجود دارد؛ جایی که تو بعنوان یک ماهیت جداگانه از بین رفته ای و آن تمامیت شروع کرده به سخن گفتن، توسط تو، شروع کرده به رقصیدن توسط تو، جایی که تو یک نی توخالی شده ای و آن تمامیت، تو را به یک فلوت تبدیل کرده است؛

شعر نزول کل است در جزء، اقیانوسی که در قطره ناپدید می شود؛ شعر یک معجزه است؛
و وقتی از شعر سخن می گوییم انگشتان شکسپیرها و... را نشانه نرفته اند؛ آنان نیمه شاعران هستند؛ بله، آنان لحظاتی از شعر را شناخته اند، ولی آنان شاعر نیستند؛ آنان زمانی که دروازه های ناشناخته برایشان بازبوده، لمحاتی را داشته اند، آنان دسترسی مختصری به ژرف ترین منابع حیات داشته اند، ولی آن لحظات فقط هدیه ای خالص از سوی ناشناخته بوده است؛ آنان هیچ نمی دانسته اند که چگونه به آن منابع برسند، آنان از چگونگی دستیابی آن تمامیت به خودشان چیزی نمی دانستند؛ تقریبا حالتی از ناخودآگاهی بوده؛ در رویا رخ داده، درست همانطور که در رویا می بینند؛ آن ها رویا بوده اند؛

تمامی به اصطلاح شعرای بزرگ دنیا، نقاشان بزرگ، موسیقی دان ها و مجسمه سازهای بزرگ همگی خوابدیده بوده اند؛ آری آنان لحظاتی در رویاهایشان داشته اند، چیزی رسوخ کرده است، در اینجا و آنجا، اشعه هایی از نور قادر بوده از مانع رویا عبور کند؛ و حتی همان یک اشعه ی نور کافی بوده تا یک شکسپیر و یا یک کالیداس را خلق کند؛

ولی این چیزی نیست که من به آن اشاره دارم؛

وقتی می گویم شعر، منظورم آن چیزی است که از وجود بوداها جاری بود؛ شعر واقعی این است؛ بودا یک خوابدیده نیست، این مردمان اگر هر چیزی باشند، مردمانی بیدار هستند؛ رویاها ازمیان رفته اند، بخار شده اند؛ اینک دیگر چنان نیست که حقیقت بطورناخودآگاه بر آنان وارد شود و تسخیرشان کند و آنان را خالی و مصرف شده و خسته رها سازد… شاعر معمولی فقط جهش می کند، برای لحظه ای از زمین کنده می شود، ولی فقط برای لحظه ای، و بازهم دوباره روی زمین برگشته است؛

بودا بال دارد و جهش نمی کند؛ او می داند چگونه به دورترین ستاره برود؛ او راه رفتن به سوی ناشناخته را می داند، او کلیدی دارد که در رمزهای هستی را می گشاید؛ او یک مرشد است؛ و آنگاه چیزی از وجودش جاری می گردد؛

او یک واسطه(medium) است: او تسخیر شده است؛ و آنگاه، هرچه که او بگوید شعر است، یا حتی اگر ساکت هم باشد، سکوت او شعر است؛ سکوت او موسیقی بزرگی در خودش دارد؛ او، چه صحبت کند و چه خاموش باشد، مهم نیست؛ وقتی صحبت کند، شعر می گوید؛ وقتی صحبت نکند، شعر باقی می ماند؛ او توسط شعر احاطه شده است، او در شعر راه می رود، او در شعر می خوابد؛ شعر خود روح اوست، اساس و جوهر وجودش است؛

این شعر چگونه اتفاق می افتد؟ این شعر در تسلیم رخ می دهد، وقتی رخ می دهد که آن جزء شهامت کافی گرد می آورد تا تسلیم کل شود، زمانی که قطره ی شبنم به اقیانوس می لغزد و اقیانوس می گردد؛

تسلیم وضعیتی متضادنما (paradoxical) است: از یک سو، تو از بین می روی؛ از سوی دیگر برای نخستین بار در شکوه بی نهایت خویش ظاهر می گردی، در شکوه چندین وجهی خود؛ آری قطره از میان رفته است، و برای همیشه رفته است؛ راهی برای بازیافت آن نیست و نمی توانی باردیگر آن را طلب کنی؛ شبنم بعنوان یک قطره از میان رفته است، ولی درواقع، شبنم اقیانوش شده است، اقیانوس گونه گشته است؛ هنوز وجود دارد،
نه دیگر بعنوان یک ماهیت مشخص و محدود، بلکه همچون چیزی بی نهایت، بی انتها و بدون حد و مرز؛

معنی اسطوره ی ققنوس همین است؛ او می میرد، کاملاٌ می سوزد، به خاکستر تبدیل می شود، و آنگاه ناگهان از خاکسترها دوباره زاده می شود، رستاخیز؛ ققنوس نمایانگر مسیح است: مصلوب شدن و رستاخیز یافتن؛ ققنوس نمایانگر بودا است: مرگ بعنوان نفس؛ و زایشی تازه بعنوان کسی که ابداٌ نفس ندارد؛ ققنوس نمایانگر تمام کسانی است که شناخته اند: شناختن یعنی ققنوس بودن؛ چنان که هستی بمیر، تا بتوانی آن که واقعاٌ هستی بشوی! در تمامی نااصیل بودن هایت، ساختگی بودن هایت و جدا بودنت از جهان هستی بمیر...

❄️🌨🔮🌨❄️

#شعر #فيض_الهى #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 شعر فقط شعر نيست 🎆
💥قسمت دوم

ما به این باور ادامه می دهیم که جدا هستیم؛ نیستیم، حتی نه برای یک لحظه؛ بر خلاف باوری که داری، با تمامیت یکی هستی؛ ولی باورهایت می تواند برایت تولید کابوس کند: باید که کابوس تولید کند؛ باور این که «من جدا هستم»، یعنی تولید ترس کردن؛

اگر از کل جدا باشی، هرگز نمی توانی از ترس خلاص بشوی، زیرا که تمامیت چنان وسیع است و تو چنان کوچک و خرد هستی، چنان ریز هستی، که باید پیوسته با کل بجنگی تا تو را جذب خودش نکند؛ باید همیشه گوش به زنگ باشی، در حالت دفاعی باشی، تا اقیانوس تو را به سادگی به درون خودش نکشد؛ باید از خودت در پشت دیوار ها و دیوارها و دیوارها محافظت کنی؛ تمام این تلاش ها چیزی جز ترس نیست؛ و آنگاه پیوسته مراقب هستی که مرگ به تو نزدیک می شود و مرگ این جدایی تو را نابود خواهد کرد؛ تمام عملکرد مرگ همین است: مرگ یعنی که آن کل، جزء را دوباره طلب کرده است؛ و تو می ترسی که مرگ بیاید و تو خواهی مرد؛ چگونه عمر طولانی داشته باشیم؟ چگونه به نوعی فناناپذیری برسیم؟

انسان راه های متفاوتی را آزمایش کرده است؛ داشتن فرزندان یکی از این راه ها است: این اشتیاق عظیم برای داشتن فرزند به همین دلیل است؛ ریشه ی این خواست برای داشتن فرزند، ابداٌ ربطی به خود فرزندان ندارد، ربطی به مرگ دارد؛

تو می دانی که برای همیشه اینجا نخواهی بود؛ هرچقدر هم که کوشش کنی، شکست خواهی خورد، تو این را می دانی، زیرا میلیون ها نفر شکست خورده اند و هیچکس موفق نشده است؛ این یک امید واهی است؛ پس راه های دیگری پیدا کن: یکی از ساده ترین راه ها، باستانی ترین آن، داشتن فرزندان است: تو اینجا نخواهی بود، ولی چیزی از تو، ذره ای از تو، سلولی از تو، به زیستن ادامه خواهد داد؛
این یک راه جایگزین(vicarious ) برای جاودانه شدن است؛

اینک علم روش های پیچیده تری را ابداع کرده است، زیرا فرزند تو شاید کمی شبیه به تو باشد، و یا ممکن است ابداٌ شبیه تو نباشد و فقط قدری شبیه به تو باشد؛ الزامی نیست که دقیقاٌ شبیه به تو باشد؛ و اینک دانشمندان روش هایی را یافته اند که می توانند تو را تکرار کنند؛ برخی از سلول های تو را حفظ می کنند، و وقتی که تو مردی، فرد جدیدی می تواند از آن سلول ها خلق شود؛ و آن وجود تکراری، دقیقاٌ شبیه به تو خواهد بود، حتی دوقلوها هم به این شباهت نیستند؛ اگر با موجود تکراری (duplicate)خودت ملاقات کنی تعجب خواهی کرد: او دقیقاٌ شبیه به خودت است، مطلقا مانند خودت است؛

اینک آنان می گویند برای ایمن تر بودن، وقتی که تو هستی، یک انسان تکراری می تواند از تو تولید شود، و می توان این موجود را در سرمای شدید قرار داد، تا اگر سانحه ای رخ بدهد، اگر در یک حادثه ی رانندگی بمیری، می توانی بی درنگ او را جایگزین کنی؛ همسرت هرگز قادر نیست تفاوت را احساس کند، فرزندانت هرگز نخواهند دانست که این پدر جدید، فقط یک تقلید است، زیرا او دقیقاٌ مانند تو خواهد بود؛

انسان ها راه های دیگر را نیز آزموده اند، بسیار پیچیده تر از این یکی؛ کتاب بنویس، تابلو نقاشی کن، سمفونی های عظیم بساز: تو خواهی رفت، ولی آن موسیقی باقی خواهد ماند، تو خواهی رفت، ولی امضای تو بر آن کتاب ها خواهد ماند؛ تو خواهی رفت ولی مجسمه ای که ساختی باقی خواهد بود؛ این، مردم را به یاد تو می اندازد، تو در خاطرات آنان بقا خواهی داشت؛ تو قادر نخواهی بود روی این زمین راه بروی، ولی می توانی در خاطرات مردم گردش کنی؛ بهتر از هیچ چیز است؛ مشهور بشو، راهی به کتاب های تاریخ پیدا کن؛ البته این ها فقط در پاورقی خواهد بود، ولی چیزی هست بهتر از هیچ؛

انسان در طول اعصار تلاش کرده است تا به نوعی به جاودانگی دست پیدا کند؛ ترس از مرگ بسیار است: تمام زندگی را تحت تاثیر قرار می دهد؛

لحظه ای که مفهوم جدا بودن را رها کنی، ترس از مرگ ناپدید می شود؛ برای همین است که من این موقعیت تسلیم را متناقض نما می خوانم؛ تو به اختیار خودت می میری و آنگاه ابداٌ نمی توانی بمیری، زیرا کل هرگز نمی میرد، فقط اجزا هستند که جایگزین می شوند؛ ولی اگر تو با کل یکی شوی، برای همیشه زنده خواهی بود، به ورای مرگ و زندگی رفته ای؛

این است جستار نیروانا، اشراق، موکشا، ملکوت الهی، موقعیت بی مرگی؛ ولی شرطی که باید برآورده شود بسیار ترسناک است؛ شرط این است: نخست تو باید بعنوان یک ماهیت جداگانه بمیری؛ تسلیم یعنی همین: مردن بعنوان یک ماهیت جداگانه، مردن بعنوان یک نفس و منیت؛ و درواقع این چیزی نیست که نگرانش باشی، زیرا تو جدا نیستی، این فقط یک باور است؛ بنابراین فقط آن باور می میرد...

❄️🌨🔮🌨❄️

#شعر #حقىقت #فيض_الهى #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 بايستى بدانيد که: چیزهای غیرواقعی می توانند موجب چیزهای واقعی بشوند؛ اگر فکر کنی که آن ها واقعی هستند، برای تو بعنوان واقعیت عمل می کنند؛ فقط برای تو یک رویاست، ولی می تواند در تو تاثیر بگذارد، می تواند تمام زندگیت را متاثر کند، تمامی روش زندگیت را؛

نفس وجود خارجی ندارد؛ لحظه ای که قدری هشیار، آگاه و گوش به زنگ بشوی، نفس را ابداٌ پیدا نخواهی کرد؛ این همان طناب است که تو اشتباهی مار می دانستی اش؛ مار را در هیچ کجا نمی توانی پیدا کنی؛
مرگ وجود ندارد، مرگ چیزی غیرواقعی است؛ با ایجاد جدایی، تو آن را خلق می کنی؛ تسلیم شدن یعنی مفهوم جدایی را انداختن؛ مرگ بطور خودکار از بین می رود، ترس در جایی یافت نمی شود، و تمامی مزه ات از زندگی تغییر خواهد کرد؛ آنگاه هر لحظه بسیار پاک و صاف است، یک پاکی سرشار از سرور و شادمانی؛ آنگاه هر لحظه ابدیت است؛ و اینگونه زیستن یعنی شعر؛ لحظه به لحظه زندگی کردن بدون نفس یعنی شعر؛ زندگی بدون نفس یک رحمت است، موسیقی است؛ زندگی بدون نفس یعنی زندگی کردن، واقعاٌ زیستن؛ من چنین زندگی کردنی را شعر می خوانم؛ شعر یعنی زندگی کسی که تسلیم جهان هستی است؛

و به یاد داشته باش، بگذار دوباره تکرار کنم؛ وقتی تسلیم جهان هستی می شوی، چیزی واقعی را تسلیم نمی کنی؛ فقط یک مفهوم خطا را تسلیم می کنی، تنها یک وهم و خیال را تسلیم می کنی، سراب و غیرواقعی را تسلیم می کنی؛ چیزی را تسلیم می کنی که از اول نداشته ای؛ و با تسلیم کردن آنچه را که نداشته ای، به چیزی خواهی رسید که داشته ای؛

و دانستن اینکه «من در وطن قرار دارم، من همیشه بوده ام و همیشه خواهم بود» لحظه ی بزرگی از آسودگی است؛ با دانستن اینکه «من یک خارجی نیستم، من یک غریبه نیستم، من ریشه کن شده نیستم» و اینکه «من به این جهان هستی تعلق دارم و جهان هستی به من تعلق دارد» همه چیز آرام و ساکت و ساکن می شود؛ این سکون و آرامش، تسلیم شدن است؛

واژه ی تسلیم کردن ( surrender) یک فکر بسیار بسیار اشتباه را به شما می دهد، گویی که چیزی را از دست می دهید؛ شما هیچ چیز را از دست نمی دهید، فقط یک رویا را رها می کنید، فقط چیزی را تسلیم می کنید که قراردادی است و جامعه در شما بوجود آورده است.

❄️🌨🔮🌨❄️

#شعر #فيض_الهى #تسليم #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🌨🔮🌨❄️

🎆 پرتوی که می‌تابد از کجاست؟
یکی نگاه کن
در کجای کهکشان می‌سوزد این چراغِ ستاره
تا ژرفای پنهانِ ظلمات را به اعتراف بنشاند:

انفجارِ خورشیدِ آخرین
به نمایشِ اعماقِ غیاب
در ابعادِ دلهره.

آن
ماه نیست
دریچه‌ی تجربه است
تا یقین کنی
که در فراسوی این جهازِ شکسته‌سُکّان نیز
آنچه می‌شنوی سازِ کَج‌کوکِ سکوت است.

تا
یقین کنی.
تنها
ماییم
ــ من و تو ــ
نظّارِگانِ خاموشِ این خلأ
دل‌افسرده‌گانِ پادرجای
حیرانِ دریچه‌های انجمادِ هم سفران.

دستادست ایستاده‌ایم
حیران‌ايم اما از ظلماتِ سردِ جهان
وحشت نمی‌کنیم
نه
وحشت نمی‌کنیم.

تو را من در تابشِ فروتنِ این چراغ می‌بینم
آن‌جا که تویی،
مرا تو در ظلمت‌کده‌ی ویران‌سرای من در می‌یابی
این‌جا که من‌ام.

"احمد شاملو"

❄️🌨🔮🌨❄️

#شاملو #شعر_نو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 ﻋﺎﺷﻘﻢ...
ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻦﺑﺴﺖ ﮐﻨﺎﺭﯼ،
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ!
ﺗﻮ ﮐﺠﺎ؟
ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ؟
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟
ﻣﻦ ﮐﺠﺎ؟
ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ؟
ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ،
ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ...
ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ؛
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ
ﻣﻦِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻫﯽ...
ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻏﺎﺯ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢِ ﮔﻨﻪﮐﺎﺭ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ؟
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ،
ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ...
ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺏ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻋﺸﺎﻕ ﺑﺒﯿﻨﻢ...
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ،
ﺩﻝ ﺑﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﯾﺪ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻬﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺸﺎﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ...
ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻢ ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ...
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭ،
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ...
ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﺑﻔﺸﺎﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ... ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ؛
ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻣﯽ ﺁﻏﻮﺵ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﮔﻨﺠﺸﮏ،
ﭘﺮ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﭘﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﺒﻮﺳﯿﺪ،
ﭘﺮ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﻧﺴﺘﺮﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﺪ،
ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻻﻟﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﺴﺖ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ،
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﺪ،
ﺳﯿﻨﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...
ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﺪ ﺧﺪﺍ را...
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ،
ﻫﺮﮐﺠﺎ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ،
ﺳﻘﻒ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ...

🌿🌸🔮🌸🌿

#فريدون_مشيری #عاشقم_من #شعر_نو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆 به خاطر خودت میگویم:
تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر
تنهایی مهمانی رفتن را
تنهایی سفر رفتن را
تنهایی خرید کردن را
تنهایی خوابیدن را
که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود
از همه این چیزها جا نمانی

به خاطر خودت میگویم:
ساز بزن
که انگشتانت به وقت نبودنش
چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد
که بتوانی بی شراب و بی یار هم مست شوی

به خاطر خودت میگویم:
خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی
سبز و روشن و زنده نگه دار
که کاشانه ات آرامشکده ات باشد

به خاطر خودت میگویم:
هر روز به آشپزی کردن عادت کن
که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد
که احترام به جسمت را یاد بگیری

به خاطر خودت میگویم:
دوستان زیادی داشته باش
که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی
که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود

به خاطر خودت میگویم:
ورزش کن
کتاب بخوان
بنویس
موسیقی گوش کن
برقص
که انرژی نهفته در درونت را
به سمت درستی هدایت کنی

به خاطر خودت میگویم:
گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت
بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست
که یادت باشد زندگی شوخیه به اشتباه جدی گرفته شده ماست
به خاطر خودت میگویم:
خودت را ببخش
که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری
حق دوباره شروع کردن را

به خاطر خودت میگویم:
ساعتی را در روز نیایش کن
که نترسی
که در هنگام ترسیدن به دست هایی که هرگز دریغ نمیشوند بیاویزی

به خاطر خودت میگویم:
خودت را دوست داشته باش
که کسی نتواند آنقدر بزرگ شود
که وسعت بکر دلت را تصاحب کند
که از آن عبور کند
که تو مالکیت بی قید و شرطتت را
بی قید و شرط واگذار نکنی

به خاطر خودت میگویم:
خودت را یادت نرود
خودت را یادت نرود
خودت را یادت نرود
که از حالا
برای سال های پیری
دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی.....

🌿🌸🔮🌸🌿

#بخاطر_خودت_ميگويم #شعر_نو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🌸🔮🌸🌿

🎆گاه گاهی که دلم می گیرد ...
به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟

حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری ...
و خدا...
اول و آخر با توست .
و خداوند عشق است...

«سهراب سپهرى»

🌿🌸🔮🌸🌿

#سهراب_سپهرى #شعر_نو #خداوند_عشق_است #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃❄️🔮❄️🍃

🎆 دلم می خواست;
دنیا خانه ‌ی مهر و محبّت بود،
دلم می خواست;
مردم در همه احوال با هم آشتی بودند،
طمع در مال یکدیگر نمی بستند،
مراد خویش را
در نامرادی های یکدیگر نمی جستند،
ازین خون ریختن ها فتنه ها پرهیز می کردند.....
چه شیرین است وقتی سینه ها
از مهر آکنده است!
چه شیرین است وقتی آفتاب دوستی
در آسمان دهر تابنده است ...!!!!

"فریدون مشیری"

🍃❄️🔮❄️🍃

#فريدون_مشيرى #شعر_نو #دلم_ميخواست #مهربانى #مهر_و_محبت #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃❄️🔮❄️🍃

🍥 من فکر می کنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین

احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین

آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دستِ من
این سان بزرگ و شاد

احساس می‌کنم
در چشمِ من
به آبشرِ اشکِ سُرخ‌گون
خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس

احساس می‌کنم
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس
آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.

من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
" آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم ".

" احمد شاملو"

🍃❄️🔮❄️🍃

#شعر_نو #شاملو #يقين #باغ_آينه #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃❄️🔮❄️🍃

🎆 تا زمانی که مردم مراقبه را نیاموزند،
با هم زیستن را یاد نمی گیرند.
مردان و زنان فقط دعوا می کنند، نمی توانند به راستی با هم ارتباط برقرار کنند.
اما مراقبه جادو است.
می تواند معمولی را به فوق العاده تبدیل کند.
آدم نمی تواند برای توصیف آن کلمه ای پیدا کند ... !
شعر در برابرش رنگ می بازد.
شعر از توصیفش ناتوان است ...
موسیقی از توصیفش ناتوان است ...
همه چیز از توصیف آن ناتوان است ...
همه چیز ناتوان است،
تنها سکوت ...

🍃❄️🔮❄️🍃

#مراقبه #مدیتیشن #ارتباط #شعر #موسیقی #سکوت #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🌸🔮🌸🍃

🎆 روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت، روزی كه كمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی كه معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی كه آهنگ هر حرف، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر، رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی كه هر حرف ترانه ایست
تا كمترین سرود بوسه باشد

روزی كه تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یكسان شود
روزی كه ما دوباره برای كبوترهایمان دانه بریزیم ...
و من آنروز را انتظار می كشم
حتی روزی
كه دیگر
نباشم....!!!!

"شاملو"

🍃🌸🔮🌸🍃

#کبوترها #شاملو #شعر_نو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃🌸🔮🌸🍃

🎆 دور یا نزدیک راهش می توانی خواند،

هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تا مرگ
شاید مرگ هم راهی است
راه ها را کوه ها و دره هایی هست اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است

آه ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ آیا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک.....

"فریدون مشیری"

🍃🌸🔮🌸🍃

#فريدون_مشيرى #شعر_نو #دور_يا_نزديک #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🧘🔮🧘🍁

💗 اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به كسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است
نزنيد سنگ به گنجشك
پر گنجشك قشنگ است
پر پروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است
بشناسيد خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است...

" فریدون مشیری"

🍁🧘🔮🧘🍁

#شعر_نو #فریدون_مشیری #تو_کجا_کوچه_کجا #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁🧘🔮🧘🍁

💗خانه دوست کجاست؟

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
به در و دشت و دمن ؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن؟
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ "پیرفرزانه من بانگ برآورد"
که این حرف نکوست ،دل که تنگ است برو خانه دوست .
شانه اش جایگه گریه تو سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه دوست
خانه اش خانه توست
باز گفتم :
خانه دوست کجاست ؟
گفت پیدایش کن آنجا پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ :
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،قلبشان منزل من
صافى آب مرا یاد تو انداخت ، "رفیق"
تو دلت سبز ، لبت سرخ ،چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان
نفست داغ ، تنت گرم ،دعایت با من
روزهایت پى هم خوش باشد.

" فریدون مشیری"

🍁🧘🔮🧘🍁

#شعر_نو #فریدون_مشیری #خانه_دوست_کجاست #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️🧘🔮🧘❄️

🎆 زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد.

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم؟

"سهراب سپهری"

❄️🧘🔮🧘❄️

#شعر_نو #سهراب_سپهری #زندگی #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
💗 و عشق
اگر با حضور همین روزمرگی ها
عشق بماند ، عشق است...

"شاملو"

#شعر_نو #احمد_شاملو #عشق #روزمرگی_ها #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿🧘🔮🧘🌿

🕊 "زندگى موسیقى گنجشک هاست"
زندگى باغ تماشاى خداست...
زندگى یعنى همین پرواز‌ها،
صبح‌ها،
لبخند‌ها،
آواز‌ها...
زندگی ذره‌ی کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست، که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد...

"سهراب‌سپهری"

🌿🧘🔮🧘🌿

#سهراب_سپهری #زندگی #شعر_نو #راهی_بسوی_خدا

@pathwaystogod
@mazeye_malakoot