Forwarded from گردون داستان
#همیشه_شوهر
#داستایوفسکی
داستایوفسکی در " همیشه شوهر" به مثلث و مربع عشقی می پردازد یا به شکلی ظریف در "نیه توچکا" از عشق دختران به یکدیگر می گوید البته مهم است اما نبوغ او تنها به خاطر طرح این مسائل بدیع در یک و نیم قرن پیش نیست. آن زمان در اروپا و البته در روسیه آخرین راه حل و همین طور شرافتمندانه ترین راه برای خلاصی از چنین ننگی دوئل بود.
پاول پاولوویچ شوی زنی که ولچانینف فاسق اوست و پس از مرگ همسر با خواندن نامه ای قدیمی پی می برد که لیزا دختر بیمارش، دختر کسی نیست جز ولچانینف، بلافاصله پس از خاک سپاری زنش به پترزبورگ می رود تا از حال دوست قدیمی اش ولچانینف باخبر شود. مست می کند و در میانه گفت و گو به فاسق زنش می گوید: زود باش مرا ببوس...
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
#داستایوفسکی
داستایوفسکی در " همیشه شوهر" به مثلث و مربع عشقی می پردازد یا به شکلی ظریف در "نیه توچکا" از عشق دختران به یکدیگر می گوید البته مهم است اما نبوغ او تنها به خاطر طرح این مسائل بدیع در یک و نیم قرن پیش نیست. آن زمان در اروپا و البته در روسیه آخرین راه حل و همین طور شرافتمندانه ترین راه برای خلاصی از چنین ننگی دوئل بود.
پاول پاولوویچ شوی زنی که ولچانینف فاسق اوست و پس از مرگ همسر با خواندن نامه ای قدیمی پی می برد که لیزا دختر بیمارش، دختر کسی نیست جز ولچانینف، بلافاصله پس از خاک سپاری زنش به پترزبورگ می رود تا از حال دوست قدیمی اش ولچانینف باخبر شود. مست می کند و در میانه گفت و گو به فاسق زنش می گوید: زود باش مرا ببوس...
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
مسخره است. اینجا در اتاق کوچکم مینشینم. کسی از من چیزی نمیداند. اینجا مینشینم و هیچ هستم. با این همه این هیچ، در بعدازظهر کسالت بار میاندیشد و میاندیشد و میاندیشد: آیا ممکن است آدم تاکنون هیچ چیز واقعی و مهم ندیده، نشناخته و نگفته باشد؟ آیا ممکن است آدم هزاران سال وقت مشاهده، تفکر و نوشتن داشته باشد و بگذارد آن هزاره ها همچون زنگ تفریح مدرسه بگذرد؟ آری ممکن است. آیا ممکن است که آدم با این همه اکتشافات و پیشرفتها، این همه فرهنگ، دین و خرد جهانی در همان زندگی مانده باشد؟ آیا ممکن است کل تاریخ جهان سوءتفاهمی بیش نبوده باشد؟ آیا ممکن است که گذشته دروغین باشد، چرا که همیشه از انبوه آدمهایش گفته شده، درست مثل اینکه به جای سخن گفتن از کسی که همه گرداگردش ایستاده اند، سخن از گرد آمدن انسانها به دور او گفته شود؟ آری ممکن است. آیا ممکن است یادآوری کرد که هر کس در واقع برآمده از همه آنهایی است که پیش از او بوده اند، و از این رو با دانستن این موضوع نباید بگذارد دیگران او را به اندیشه ای جز این وادار کنند؟ آری ممکن است. آیا ممکن است آدم از دخترهای جوانی که به هر رو زنده اند، هیچ نداند؟ آیا ممکن است کسی بگوید "زنها"، "کودکان"، "پسرها" و گمان نبرد که از دیرباز این واژه ها صیغه جمع ندارند بلکه مفردهای بیشمارند؟ آری ممکن است. آیا ممکن است کسانی باشند که بگویند "خدا" و مرادشان مفهومی مشترک باشد؟ آیا ممکن است باور کرد که آدمی میتواند خدایی داشته باشد، بی آنکه از او استفاده کند؟ آری ممکن است. اما اگر همه اینها ممکن باشد یا حتا اگر شباهتی به امکان داشته باشد پس باید اتفاقی بیفتد.
دفترهای مالده لائوریس بریگه
#راینر_ماریا_ریلکه
مترجم
#مهدی_غبرایی
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
دفترهای مالده لائوریس بریگه
#راینر_ماریا_ریلکه
مترجم
#مهدی_غبرایی
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
من با استعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت ها به دست هایم نگاه می کنم و فکر می کنم که می توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست هایم چه کار کرده اند؟ یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند، سیفون کشیده اند... دست هایم را حرام کرده ام. همینطور ذهنم را ...
#چارلز_بوکوفسکی
#عامه_پسند
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
#چارلز_بوکوفسکی
#عامه_پسند
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#چشم_هایش
#بزرگ_علوی
چشمهایش نام رمانی از بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ خورشیدی منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، بدینگونه که قطعات پراکندهٔ یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریده است که برحدس و گمان تکیه دارد این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. برخی معتقدند این رمان و شخصت استاد ماکان، با الهام از زندگانی کمالالملک نگاشته شده است و گروهی دیگر آن را شرح حالی از زندگی تقی ارانی میدانند.
این کتاب از آثار معدود زبان فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.
استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید درمی گذرد. یکی از آثار باقیمانده از او، پردهای است بهنام «چشمهایش»، چشمهای زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سالها ناظم زن مورد نظر را مییابد و در خانهٔ او با هم گفتوگو میکنند. زن به او میگوید که او دختری از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایش توجه مردان بسیاری را جلب خود می کرده اما آنها برای او سرگرمیای بیش نبودند و تنها استاد ماکان بود که توجهی به زیبایی و جاذبهاش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری میکند اما استاد نه فداکاری او را جدی میگیرد و نه احساسات و عشق او را درمییابد. در آخر استاد توسط پلیس دستگیر میشود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران قدیمی او بودهاست به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت میدهد. استاد به تبعید میرود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمیشود. در تبعید پردهٔ چشمهایش را میکشد، چشمهایی که زنی مرموز اما هوسباز و خطر ناک را نمایان میکند. زن میداند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشمها از آن او نیست.
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
#بزرگ_علوی
چشمهایش نام رمانی از بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ خورشیدی منتشر شد. بزرگ علوی در این رمان روش استعلام و استشهاد را به کار برده، بدینگونه که قطعات پراکندهٔ یک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طرحی کلی آفریده است که برحدس و گمان تکیه دارد این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. برخی معتقدند این رمان و شخصت استاد ماکان، با الهام از زندگانی کمالالملک نگاشته شده است و گروهی دیگر آن را شرح حالی از زندگی تقی ارانی میدانند.
این کتاب از آثار معدود زبان فارسی است که در مرکز آن یک زن با تمام عواطف و ارتعاشات روانی و ذهنی قرار گرفته است.
استاد ماکان نقاش بزرگ که یک مبارز سیاسی علیه دیکتاتوری رضا شاه است در تبعید درمی گذرد. یکی از آثار باقیمانده از او، پردهای است بهنام «چشمهایش»، چشمهای زنی که گویا رازی را در خود پنهان کرده است. راوی داستان که ناظم مدرسه و نمایشگاه آثار استاد ماکان است، سخت کنجکاو است راز این چشمها را دریابد. بنا بر این سعی میکند زن در تصویر را بیابد و از ارتباط او با استاد ماکان بپرسد. پس از سالها ناظم زن مورد نظر را مییابد و در خانهٔ او با هم گفتوگو میکنند. زن به او میگوید که او دختری از خاندانی ثروتمند بوده است و به خاطر زیبایش توجه مردان بسیاری را جلب خود می کرده اما آنها برای او سرگرمیای بیش نبودند و تنها استاد ماکان بود که توجهی به زیبایی و جاذبهاش نداشته است. زن برای جلب توجه استاد با تشکیلات مخفی سیاسی زیر نظر استاد همکاری میکند اما استاد نه فداکاری او را جدی میگیرد و نه احساسات و عشق او را درمییابد. در آخر استاد توسط پلیس دستگیر میشود و زن به درخواست ازدواج رییس شهربانی که از خواستاران قدیمی او بودهاست به شرط نجات استاد از مرگ پاسخ مثبت میدهد. استاد به تبعید میرود و هرگز از فداکاری زن آگاه نمیشود. در تبعید پردهٔ چشمهایش را میکشد، چشمهایی که زنی مرموز اما هوسباز و خطر ناک را نمایان میکند. زن میداند که استاد هرگز او را نشناخته است و این چشمها از آن او نیست.
#گردون_هنر
telegram.me/gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#میخائیل_آلکساندروویچ_شولوخف
۲۱ فوریه ۱۹۰۵ - ۲۴ مه ۱۹۸۴
#نویسنده #روس و برنده جایزه ادبی #نوبل بود.
میخائیل #شولوخوف به سال #۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی #وشنسکایا در حومه جنوبی رود #دن متولد شد. پدرش روستایی سادهای از نژاد روس و #مادرش از اهالی #اوکراین بود.
در سال #۱۹۱۸ به سبب در گرفتن #جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به #ارتش #سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش #سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی بطرز محسوسی آشکار است. وی نویسندهای #واقع_باور بود و در داستانهایش به #مردم و #انقلاب اکتبر پرداختهاست.
#رمان #حماسی «دن آرام» از مهمترین آثار وی به شمار میرود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از معروفترین داستانهای کوتاه او داستان #خال است که در دهه چهل شمسی در کتاب #هفته ترجمه و چاپ شد. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» میباشد.
شولوخف در سال #۱۹۴۱ برنده جایزه #استالین و در سال #۱۹۶۰ برنده جایزه #لنین در #شوروی شد و در سال #۱۹۶۵ جایزه #نوبل ادبیات به وی اهدا شد.
#آثار:
دن آرام، (۱۹۴۰-۱۹۲۸) از این کتاب سه ترجمه در فارسی وجود دارد توسط محمود #اعتمادزاده بهآذین و منوچهر #بیگدلی خمسه و دیگر توسط احمد #شاملو ترجمه شده است.
آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند (۱۹۴۲)
زمین نوآباد (۱۹۴۲) ترجمه م. ا. #به_آذین
سرنوشت یک انسان (۱۹۵۷-۱۹۵۶)
علم کین (۱۹۴۲)
کره اسب
@gardoonehonar
#گردون_هنر
۲۱ فوریه ۱۹۰۵ - ۲۴ مه ۱۹۸۴
#نویسنده #روس و برنده جایزه ادبی #نوبل بود.
میخائیل #شولوخوف به سال #۱۹۰۵ در روستای کروجلنین در نزدیکی #وشنسکایا در حومه جنوبی رود #دن متولد شد. پدرش روستایی سادهای از نژاد روس و #مادرش از اهالی #اوکراین بود.
در سال #۱۹۱۸ به سبب در گرفتن #جنگ داخلی در ناحیه دن ناچار درسش را ناتمام گذارد و به #ارتش #سرخ پیوست تا در نبردهایی در برابر آخرین بازماندگان از هواخواهان ارتش #سفید شرکت جوید. تاثیر این تجربه در آثار وی بطرز محسوسی آشکار است. وی نویسندهای #واقع_باور بود و در داستانهایش به #مردم و #انقلاب اکتبر پرداختهاست.
#رمان #حماسی «دن آرام» از مهمترین آثار وی به شمار میرود که در چهار جلد از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۴۰ به نویسندگی آن مشغول بود. از معروفترین داستانهای کوتاه او داستان #خال است که در دهه چهل شمسی در کتاب #هفته ترجمه و چاپ شد. از دیگر آثار وی «آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند» و «زمین نوآباد» میباشد.
شولوخف در سال #۱۹۴۱ برنده جایزه #استالین و در سال #۱۹۶۰ برنده جایزه #لنین در #شوروی شد و در سال #۱۹۶۵ جایزه #نوبل ادبیات به وی اهدا شد.
#آثار:
دن آرام، (۱۹۴۰-۱۹۲۸) از این کتاب سه ترجمه در فارسی وجود دارد توسط محمود #اعتمادزاده بهآذین و منوچهر #بیگدلی خمسه و دیگر توسط احمد #شاملو ترجمه شده است.
آنها برای سرزمین پدریشان جنگیدند (۱۹۴۲)
زمین نوآباد (۱۹۴۲) ترجمه م. ا. #به_آذین
سرنوشت یک انسان (۱۹۵۷-۱۹۵۶)
علم کین (۱۹۴۲)
کره اسب
@gardoonehonar
#گردون_هنر
Forwarded from گردون داستان
#نل_هارپر_لی #نویسنده اهل ایالات متحده #آمریكا که در سال #۱۹۶۰ برنده #جایزه_پولیتزر برای رمان #کشتن_مرغ_مقلد شد
#گردون_هنر
@gardoonehonar
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#کشتن__مرغ_مقلد یا کشتن مرغ مینا
(To Kill a Mockingbird)
نويسنده : هارپر لي
وی برای نوشتن این رمان در سال ۱۹۶۴ میلادی، جایزه پولیتزر را به دست آورد. از زمان اولین انتشار تاکنون، بیش از ۴۰ میلیون نسخه از این کتاب به فروش رفته و به بیش از ۴۰ زبان بینالمللی ترجمه شده است. تیراژ نخستین چاپ رُمان کشتن مرغ مقلد ۵ هزار نسخه بود. با وجود برخورد با مسائل جدی مانند تجاوز به عنف و نابرابری نژادی ،این رمان برای گرما و طنز آن مشهور است. پدر راوی اتیکاس فینچ به عنوان یک قهرمان اخلاقی برای بسیاری از خوانندگان و به عنوان یک مدل از یکپارچگی برای وکلا نشان داده شده است.به عنوان یک رمان گوتیک جنوبی و رمان تربیتی، تم اولیه کشتن مرغ مقلد شامل بی عدالتی نژادی و کشتار بی گناهی است. محققان اشاره کرده اند که لی همچنین مسائل مربوط به طبقات اجتماعی، شجاعت، محبت و نقش های جنسیتی در جنوب آمریکا را به خوبی به مخاطب منتقل کرده است.
رمان کشتن مرغ مقلد از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت میشود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاهپوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در در شهر کوچکی به نام میکوم، آلاباما محاکمه میشود، به عهده میگیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شدهاند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بیباکی از عدالت و انسانیت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم میایستد. تم اصلی رمان معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بیعدالتی و تعصبنژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنهای است که در آن اتیکاس تفنگ بادیای به عنوان هدیه کریسمس برای فرزندانش میخرد و از آنها میخواهد که به خاطر داشته باشند که هیچگاه به مرغ مقلد شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مقلد «گناه» است.
در سال ۱۹۶۲ میلادی، #رابرت_مولیگان #فیلمی را با همین نام از روی آن ساخت. در نظرخواهیهای عمومی، همواره از فیلم کشتن مرغ مقلد به عنوان یکی از محبوبترین فیلمهای تمام عمر تماشاگران سینما نام برده میشود.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
(To Kill a Mockingbird)
نويسنده : هارپر لي
وی برای نوشتن این رمان در سال ۱۹۶۴ میلادی، جایزه پولیتزر را به دست آورد. از زمان اولین انتشار تاکنون، بیش از ۴۰ میلیون نسخه از این کتاب به فروش رفته و به بیش از ۴۰ زبان بینالمللی ترجمه شده است. تیراژ نخستین چاپ رُمان کشتن مرغ مقلد ۵ هزار نسخه بود. با وجود برخورد با مسائل جدی مانند تجاوز به عنف و نابرابری نژادی ،این رمان برای گرما و طنز آن مشهور است. پدر راوی اتیکاس فینچ به عنوان یک قهرمان اخلاقی برای بسیاری از خوانندگان و به عنوان یک مدل از یکپارچگی برای وکلا نشان داده شده است.به عنوان یک رمان گوتیک جنوبی و رمان تربیتی، تم اولیه کشتن مرغ مقلد شامل بی عدالتی نژادی و کشتار بی گناهی است. محققان اشاره کرده اند که لی همچنین مسائل مربوط به طبقات اجتماعی، شجاعت، محبت و نقش های جنسیتی در جنوب آمریکا را به خوبی به مخاطب منتقل کرده است.
رمان کشتن مرغ مقلد از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت میشود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاهپوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در در شهر کوچکی به نام میکوم، آلاباما محاکمه میشود، به عهده میگیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شدهاند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بیباکی از عدالت و انسانیت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم میایستد. تم اصلی رمان معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بیعدالتی و تعصبنژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنهای است که در آن اتیکاس تفنگ بادیای به عنوان هدیه کریسمس برای فرزندانش میخرد و از آنها میخواهد که به خاطر داشته باشند که هیچگاه به مرغ مقلد شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مقلد «گناه» است.
در سال ۱۹۶۲ میلادی، #رابرت_مولیگان #فیلمی را با همین نام از روی آن ساخت. در نظرخواهیهای عمومی، همواره از فیلم کشتن مرغ مقلد به عنوان یکی از محبوبترین فیلمهای تمام عمر تماشاگران سینما نام برده میشود.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#برو_و_دیدهبانی_بگمار
(Go Set a Watchman)
#دومین #رمان رماننویس آمریکایی #هارپر_لی است که در ۱۴ ژوئیه #۲۰۱۵ توسط انتشارات #هارپر_کالینز در ایالات متحده منتشر شد.
داستان این کتاب، بیست سال پس از داستان کشتن مرغ مقلد نخستین کتاب لی رخ میدهد. این کتاب در #دو_میلیون نسخه منتشر و در ۷۰ کشور توزیع شده است و همزمان ۷ ترجمه از آن درآمده است. عنوان این کتاب برگرفته از #آیهای در کتاب #اشعیا از #عهد #عتیق است که میگوید: «برو و دیدهبانی بگمار تا آنچه را میبیند اعلام نماید.»
این رمان، تنها چند ساعت پس از عرضه در رتبه نخست فهرست کتابهای پرفروش سایت #آمازون قرار گرفت.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
(Go Set a Watchman)
#دومین #رمان رماننویس آمریکایی #هارپر_لی است که در ۱۴ ژوئیه #۲۰۱۵ توسط انتشارات #هارپر_کالینز در ایالات متحده منتشر شد.
داستان این کتاب، بیست سال پس از داستان کشتن مرغ مقلد نخستین کتاب لی رخ میدهد. این کتاب در #دو_میلیون نسخه منتشر و در ۷۰ کشور توزیع شده است و همزمان ۷ ترجمه از آن درآمده است. عنوان این کتاب برگرفته از #آیهای در کتاب #اشعیا از #عهد #عتیق است که میگوید: «برو و دیدهبانی بگمار تا آنچه را میبیند اعلام نماید.»
این رمان، تنها چند ساعت پس از عرضه در رتبه نخست فهرست کتابهای پرفروش سایت #آمازون قرار گرفت.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
... با این حال ، این در حد معجزه ای کوچک بود؛ برخورد با کسی که بتوانی احساستت را به این روشنی و کمال با او در میان بگذاری. خیلی از آدم ها عمری را طی می کنند و به همچو کسی برنمی خورند. اشتباه است اگر به این بگوییم "عشق". بیشتر شبیه همدلی کامل بود.
گربه های آدم خوار(مجموعه داستان های کوتاه)
داستان گربه های آدم خوار
#هاروکی_موراکامی
#گردون_هنر
@gardoonehonar
گربه های آدم خوار(مجموعه داستان های کوتاه)
داستان گربه های آدم خوار
#هاروکی_موراکامی
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
وقتی به خود آمدم از آغوش داستایوفسکی مدتی بود بیرون آمده بودم. نوازش های سرانگشتان محمود دولت آبادی از روی رگ خوابم برداشته شده بود ورومن رولان را گذاشته بودم کنار تخت خوابم برای شبهایی که من نبودم داستانهایش را هیچ کس نخواند. رسول چون زلزله یی که هیچ کس از آمدنش خبر نداشت و از ویرانی که می توانست به بار آورد برای من وآن اتاق ساکت بی پنجره ام ، آمد و همه چیز را همه چیزهایی که همه این سالها مرامشغول کرده بودند را ویران کرد و من که فریادکشان چون قویی آشیان خراب شده بی تاب شده بودم را درآغوش گرفت وگفت:
واقعیت این است سهما شهری! آغوش آن نویسنده های مرده لایق تو نیست. توباید اینجا باشی اینجا که قلبش تنها برای تو می زنه.
رمان #یک_کاسه_گل_سرخ
#مرجان_عالیشاهی
#گردون_هنر
@gardoonehonar
واقعیت این است سهما شهری! آغوش آن نویسنده های مرده لایق تو نیست. توباید اینجا باشی اینجا که قلبش تنها برای تو می زنه.
رمان #یک_کاسه_گل_سرخ
#مرجان_عالیشاهی
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
تازهترین اثر «محمود دولتآبادی» با عنوان «بنی آدم» منتشر میشود.
«بنی آدم» مجموعهای از شش داستان مختلف با موضوعات اجتماعی مختلف است که در چند ماه اخیر به قلم دولتآبادی نگاشته شدهاند و با عنوانهای «مولی و شازده»، «اسم نیست»، «یک شب دیگر»، «امیلیانو حسن»، «چوب خشک بلوط» و «اتفاقی نمیافتد» در یک مجموعه گرد آمدهاند.
پشت جلد کتاب میخوانیم:
« گفتم، همان اوّل کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و میتوانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی میکرد در آن اتاق سرد، و چند فقرهای هم رومن گاری، آنجا که پرندگان پرواز میکنند میروند در پرو میمیرند. حالا شما به من بگویید کلاه و کاشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهند کرد؟ و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟»
«بنی آدم» در چند روز آینده روانهی بازار کتاب میشود.
خبر از سايت نشر چشمه
@gardoonehonar
#گردون_هنر
«بنی آدم» مجموعهای از شش داستان مختلف با موضوعات اجتماعی مختلف است که در چند ماه اخیر به قلم دولتآبادی نگاشته شدهاند و با عنوانهای «مولی و شازده»، «اسم نیست»، «یک شب دیگر»، «امیلیانو حسن»، «چوب خشک بلوط» و «اتفاقی نمیافتد» در یک مجموعه گرد آمدهاند.
پشت جلد کتاب میخوانیم:
« گفتم، همان اوّل کار گفتم که نوشتن داستان کوتاه کار من نیست. این هنر بزرگ را کافکا داشت، ولفگانگ بورشرت داشت و میتوانست بدارد که در همان «بیرون، جلو در» جان سپرد و داغش لابد فقط به دل من یکی نیست، و پیشتر از او چخوف داشت که بالاخره خون قِی میکرد در آن اتاق سرد، و چند فقرهای هم رومن گاری، آنجا که پرندگان پرواز میکنند میروند در پرو میمیرند. حالا شما به من بگویید کلاه و کاشکول و پالتو و عصای آقای جنابان را چه کسانی از کف میدان کج و قناس جمع خواهند کرد؟ و آن اشیای ریز زینتی را چه کسانی پیدا خواهند کرد؟»
«بنی آدم» در چند روز آینده روانهی بازار کتاب میشود.
خبر از سايت نشر چشمه
@gardoonehonar
#گردون_هنر
Forwarded from گردون داستان
#داستانک
"کارآگاه بی خانمان در دفتر کار"
#جرالد_دبلیو_آهو
برگردان:
#اسدالله_امرایی
تلفن همراه جک هامر کله ی سحر توی استیشن فوردش در پارکینگ چهچه زد.
ادگار گفت: " باز هم مثل همیشه ژاکلین فرار کرده و من خیلی عصبانی ام."
جک هامر گفت: " روی من حساب نکن؟ من بکی نیستم. حالم از جمع کردن زن هایی که از دست شوهران افسرده شان فرار کرده اند به هم می خورد!"
"ببین روزی ششصد می دهم. این دفعه یک هزاری هم روش، فقط نباید مست باشد. حوصله ی پراندن مستی اش را ندارم"
جک هامر گوشی را قطع کرد و غلتی زد: " ژاکلین خوشگلم باز باید بگردیم تو را پیدا کنیم. این دفعه باید سرحال باشی! به سلامتی"
لیوان ها به هم خورد.
منبع : مجموعه داستان های مینیمال گلوله
@gardoonehonar
#گردون_هنر
"کارآگاه بی خانمان در دفتر کار"
#جرالد_دبلیو_آهو
برگردان:
#اسدالله_امرایی
تلفن همراه جک هامر کله ی سحر توی استیشن فوردش در پارکینگ چهچه زد.
ادگار گفت: " باز هم مثل همیشه ژاکلین فرار کرده و من خیلی عصبانی ام."
جک هامر گفت: " روی من حساب نکن؟ من بکی نیستم. حالم از جمع کردن زن هایی که از دست شوهران افسرده شان فرار کرده اند به هم می خورد!"
"ببین روزی ششصد می دهم. این دفعه یک هزاری هم روش، فقط نباید مست باشد. حوصله ی پراندن مستی اش را ندارم"
جک هامر گوشی را قطع کرد و غلتی زد: " ژاکلین خوشگلم باز باید بگردیم تو را پیدا کنیم. این دفعه باید سرحال باشی! به سلامتی"
لیوان ها به هم خورد.
منبع : مجموعه داستان های مینیمال گلوله
@gardoonehonar
#گردون_هنر
Forwarded from گردون داستان
بریده ای از يك #داستان:
... مرد شکل و شمایل توده ای ها را داشت.شیک پوش بود و اهل مطالعه. با زنش که مقایسه اش می کردی زمین تا آسمان توفیر داشت.زن ساده می پوشید و آرایش نمی کرد حتی و همیشه با کفش های تخت کتانی شوهرش را همراهی می کرد.هر کدام دنیای خاص خودشان را داشتند و در راه رسیدن به اهداف و آرزو هایشان دست و پنجه نرم می کردند. از نزدیک نمی شناختمشان.اما حکایت شان زبانزدهمه بود. در ظاهر زندگی آرامی داشتند .عصرها دست در دست هم برای هوا خوری از خانه می زدند بیرون.زنهای همسایه تا کوچه را بپیچند با نگاهی حسرت بار آن دو را بدرقه می کردند. تصمیم داشتم زندگی آن دو را بنویسم.اما چگونه ؟نمی دانستم. بایستی به خیلی چیزها متوسل می شدم.سکه ای از جیبم در آوردم.باید شیر یا خط می انداختم تا بدانم از کدام یکی شروع کنم خوب است.شیر را زن گرفتم و خط را مرد.سکه را بالا انداخته و در حین سقوط قاپیدم و روی دستم گذاشتم .سکه شیر بود.تصمیم ام را گرفتم باید پای صحبت زن می نشستم و سپس مرد. دست به کار شدم. باید موقعی سراغشان را می گرفتم که هر دو خانه بودند و بهترین وقت عصر بود...
#فریبا_چلبی_یانی
94/12/12
از #عزيزان_همراه
#گردون_هنر
@gardoonehonar
... مرد شکل و شمایل توده ای ها را داشت.شیک پوش بود و اهل مطالعه. با زنش که مقایسه اش می کردی زمین تا آسمان توفیر داشت.زن ساده می پوشید و آرایش نمی کرد حتی و همیشه با کفش های تخت کتانی شوهرش را همراهی می کرد.هر کدام دنیای خاص خودشان را داشتند و در راه رسیدن به اهداف و آرزو هایشان دست و پنجه نرم می کردند. از نزدیک نمی شناختمشان.اما حکایت شان زبانزدهمه بود. در ظاهر زندگی آرامی داشتند .عصرها دست در دست هم برای هوا خوری از خانه می زدند بیرون.زنهای همسایه تا کوچه را بپیچند با نگاهی حسرت بار آن دو را بدرقه می کردند. تصمیم داشتم زندگی آن دو را بنویسم.اما چگونه ؟نمی دانستم. بایستی به خیلی چیزها متوسل می شدم.سکه ای از جیبم در آوردم.باید شیر یا خط می انداختم تا بدانم از کدام یکی شروع کنم خوب است.شیر را زن گرفتم و خط را مرد.سکه را بالا انداخته و در حین سقوط قاپیدم و روی دستم گذاشتم .سکه شیر بود.تصمیم ام را گرفتم باید پای صحبت زن می نشستم و سپس مرد. دست به کار شدم. باید موقعی سراغشان را می گرفتم که هر دو خانه بودند و بهترین وقت عصر بود...
#فریبا_چلبی_یانی
94/12/12
از #عزيزان_همراه
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#مكتب_هاي_ادبي
#رمانتيسم
#سه
@gardoonehonar
#سردمداران_رمانتيسيسم
موسيقي:
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقی دانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات:
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام ورد زورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر) و کالریج اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی:
در زمینهی هنرهای تجسمی، رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ به وجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهی این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- برتر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتیسیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیالانگیز و اسرارآمیز و حالت غیرعادی آشفته و گاه جنونآمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سرکش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹- رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
#رمانتيسم
#سه
@gardoonehonar
#سردمداران_رمانتيسيسم
موسيقي:
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقی دانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات:
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام ورد زورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر) و کالریج اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی:
در زمینهی هنرهای تجسمی، رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ به وجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهی این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- برتر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتیسیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیالانگیز و اسرارآمیز و حالت غیرعادی آشفته و گاه جنونآمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سرکش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹- رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
Forwarded from گردون داستان
در سال #۱۹۴۱ اولین رمانش را برای چاپ به انتشارات #گیلمار سپرد، گیلمار از چاپ و انتشار رمان خودداری کرد ولی #ریموند_کنو که در گالیمار کار میکرد و به استعدادش اعتقاد داشت، او را تشویق به ادامه نوشتن کرد
به این ترتیب اولین کتابش در سال #۱۹۴۳ و هنگام #جنگ جهانی دوم با نام بیشرمان توسط انتشارات گیلمار چاپ و منتشر شد. او به جای نامخانوادگی اصلیش #دونادیو، اسم #دوراس که نام منطقهای بود که پدرش در آنجا مرده بود را انتخاب کرد، نامی که تا پایان عمر در تمامی آثارش استفاده شد و همگان او را به این نام میشناسند.
در سال #۱۹۴۶ دوراس و آنتلم از یکدیگر #جدا شدند و سال بعد مارگریت از رابطهاش با #دیونیس_ماسکولو صاحب فرزند پسری به نام #ژان شد
دوراس در سال #۱۹۵۰ رمان سدی بر اقیانوس آرام را نوشت که مورد توجه قرار گرفت و نامزد جایزه ادبی گنکور شد. در آن ایام او در کنار نویسندگی به فعالیتهای #سیاسی و #اجتماعی نظیر مبارزه با جنگ الجزایر و مخالفت با سیاستهای ژنرال #دوگل نیز میپرداخت
اگرچه کتاب مدراتوکانتابیله در به شهرت رسیدن دوراس سهم عمدهای داشت ولی نباید از نقش فیلم هیروشیما عشق من به کارگردانی #آلن_رنه که او نویسنده فیلمنامهاش بود غافل بود. دوراس برای این فیلم نامزد دریافت جایزه #اسکار بهترین فیلمنامه شد و در جشنواره #کن نیز به عنوان فیلم برگزیده انتخاب شد. دوراس جایزه ادبی گنکور را در سال #۱۹۸۴ به دلیل نوشتن رمان عاشق دریافت کرد. این رمان او بسیار پرفروش شد و به دهها زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد. انعکاس و نقد و نظرهای فراوانی که در مطبوعات این اثر به دنبال داشت دامنه شهرت دوراس را وسعت بخشید.#ژان_ژاک_آنو کارگردان فرانسوی در سال #۱۹۹۲ بر اساس این رمان دوراس فیلمی به نام عاشق ساخت.
مارگریت دوراس در آثارش شیوههای تازهای را در عرصه رماننویسی آزمود و رونق تازهای به نثر فرانسوی بخشید. نثر دوراس با بیانی فشرده و ابهامی شاعرانه، خواننده را درگیر میکند؛ زبانش عریان و بیواسطه است و واژگان آثارش با دقت و وسواس انتخاب شده است. سنتشکنی و پرداختن به موضوعهای غیرمتعارف، به شیوهای غیرمعمول و نوگرایانه را میتوان ویژگی اصلی آثار مارگریت دوراس دانست او اگر چه هیچگاه یک #فمینیست برجسته نبود در نوشتههایش افراد و مکان را با زبان و نگاهی زنانه بهم متصل میکرد.
دوراس در گفتگویی عنوان کرد که دوران نویسندگی خودش را دو دوره میداند که نوشتن کتاب «مدراتو کانتابیله» در اواخر دهه پنجاه، مرز بین این دو دوره است. خود دوراس تأکید میکند که در آثار نخستینش هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
به این ترتیب اولین کتابش در سال #۱۹۴۳ و هنگام #جنگ جهانی دوم با نام بیشرمان توسط انتشارات گیلمار چاپ و منتشر شد. او به جای نامخانوادگی اصلیش #دونادیو، اسم #دوراس که نام منطقهای بود که پدرش در آنجا مرده بود را انتخاب کرد، نامی که تا پایان عمر در تمامی آثارش استفاده شد و همگان او را به این نام میشناسند.
در سال #۱۹۴۶ دوراس و آنتلم از یکدیگر #جدا شدند و سال بعد مارگریت از رابطهاش با #دیونیس_ماسکولو صاحب فرزند پسری به نام #ژان شد
دوراس در سال #۱۹۵۰ رمان سدی بر اقیانوس آرام را نوشت که مورد توجه قرار گرفت و نامزد جایزه ادبی گنکور شد. در آن ایام او در کنار نویسندگی به فعالیتهای #سیاسی و #اجتماعی نظیر مبارزه با جنگ الجزایر و مخالفت با سیاستهای ژنرال #دوگل نیز میپرداخت
اگرچه کتاب مدراتوکانتابیله در به شهرت رسیدن دوراس سهم عمدهای داشت ولی نباید از نقش فیلم هیروشیما عشق من به کارگردانی #آلن_رنه که او نویسنده فیلمنامهاش بود غافل بود. دوراس برای این فیلم نامزد دریافت جایزه #اسکار بهترین فیلمنامه شد و در جشنواره #کن نیز به عنوان فیلم برگزیده انتخاب شد. دوراس جایزه ادبی گنکور را در سال #۱۹۸۴ به دلیل نوشتن رمان عاشق دریافت کرد. این رمان او بسیار پرفروش شد و به دهها زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد. انعکاس و نقد و نظرهای فراوانی که در مطبوعات این اثر به دنبال داشت دامنه شهرت دوراس را وسعت بخشید.#ژان_ژاک_آنو کارگردان فرانسوی در سال #۱۹۹۲ بر اساس این رمان دوراس فیلمی به نام عاشق ساخت.
مارگریت دوراس در آثارش شیوههای تازهای را در عرصه رماننویسی آزمود و رونق تازهای به نثر فرانسوی بخشید. نثر دوراس با بیانی فشرده و ابهامی شاعرانه، خواننده را درگیر میکند؛ زبانش عریان و بیواسطه است و واژگان آثارش با دقت و وسواس انتخاب شده است. سنتشکنی و پرداختن به موضوعهای غیرمتعارف، به شیوهای غیرمعمول و نوگرایانه را میتوان ویژگی اصلی آثار مارگریت دوراس دانست او اگر چه هیچگاه یک #فمینیست برجسته نبود در نوشتههایش افراد و مکان را با زبان و نگاهی زنانه بهم متصل میکرد.
دوراس در گفتگویی عنوان کرد که دوران نویسندگی خودش را دو دوره میداند که نوشتن کتاب «مدراتو کانتابیله» در اواخر دهه پنجاه، مرز بین این دو دوره است. خود دوراس تأکید میکند که در آثار نخستینش هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
#زيباترين_غريق_جهان
#گابريل_گارسيا_ماركز
#يك
@gardoonehonar
اولین بچههایی که برآمدگی تیره و مواج را دیدند که از وسط دریا نزدیک میشود، فکر کردند کشتی دشمن است. سپس دیدند که پرچم و دکلی در کار نیست پس فکر کردند نهنگ است. اما وقتی آب، آن را روی ساحل شنی آورد و آن ها علف ها، شرابههای عروس دریایی و بقایای ماهی و تخم صدف را از رویش پاک کردند، دانستند که مرد غریقی را یافتهاند.
از ظهر تا غروب سرگرم بازی با او بودند. توی ماسهها دفنش میکردند و باز بیرونش میآوردند تا اینکه مردی به تصادف آنها را دید و مردم روستا را از خطر آگاه کرد. مردهایی که او را به نزدیکترین خانه بردند، دانستند که او از همه مردههایی که دیده بودند سنگین تر است. تقریبا به وزن یک اسب بود! و آنها به هم گفتند که از همه مردها بلند بالاتر است اما پیش خود فکر کردند که شاید یکی از ویژگیهای غریق ها این باشد که پس از مرگ هم رشد میکنند!
همه جایش بوی دریا میداد و تنها شکل ظاهرش نشان میداد که جسد یک آدم است؛ چون قشری از گل و فلس پوست تنش را پوشانده بود. حتی نیازی نبود چهرهاش را پاک کنند تا روشن شود که مرده آدمی غریبه است. روستا تنها از بیست و دو خانه چوبی تشکیل میشد که حیاط خانههایشان سنگی و بدون گل و گیاه بود و در انتهای دماغهای بیابان مانند بنا شده بود. زمین به قدری کم بود که مادرها پیوسته نگران بودند مبادا باد بچههایشان را ببرد. حتی ناگزیر شده بودند چندتایی از آن ها را که مرده بودند از صخرهها پایین بیندازند. اما دریا آرام و بخشنده بود و مردها همه توی هفت قایق جا میگرفتند. بنابراین، وقتی مرد غریق را یافتند کافی بود همدیگر را نگاه کنند تا دریابند کسی ناپدید نشده است.
آن شب برای کار و ماهی گیری راهی دریا نشدند. مردها به روستاهای مجاور رفتند تا ببینند کسی گم نشده باشد و زن ها اطراف مرد غریق را گرفتند تا از او مراقبت کنند. گاهی تنش را به جارو پاک کردند، سنگهای زیر آبی را که لابهلای موهایش مانده بود بیرون آوردند و با ابزار ماهی پوست کنی جرم ها را از پوستش تمیز کردند. سرگرم این کارها بودند که متوجه شدند گیاههایی که بر تنش نشسته از اقیانوسهای دور دست و آبهای ژرف است و لباسش ریش ریش شده است، گویی از لابهلای هزاران توده مرجانی گذشته بود؛ و نیز متوجه شدند که مرگ را با غرور پذیرا شده است، زیرا چهرهاش آن حالت افسرده غریقهای دیگر را که دریا پس میداد نداشت یا حالت تکیده و درمانده کسانی را که توی رود خانه غرق میشدند. اما تنها وقتی کار تمیز کردن او را به آخر رساندند دریافتند که او چگونه مردی بوده است و نفس در سینههاشان حبس شد. او نه تنها از همه مردهایی که در عمر خود دیده بودند بلند بالاتر نیرومندتر، تواناتر و چهارشانهتر بود، بلکه هر چند که جلوی رویشان بود اما وجود او در تخیلشان نمیگنجید.
در روستا تختی پیدا نکردند که او را رویش بخوابانند؛ و میزی پیدا نشد که در مراسم شب زنده داری تاب سنگینی او را داشته باشد، نه شلوار مهمانی بلند قد ترین مرد اندازهاش بود، نه پیراهنهای روز تعطیل چاق ترین مرد و نه کفشهای مردی که پایش از همه بزرگتر بود. زنها که مسحور بزرگی و زیبایی او شده بودند، تصمیم گرفتند از پارچه یک بادبان بزرگ برایش شلوار بدوزند و با پیراهن کتان عروسی یکی از زنها پیراهن درست کنند تا هنگام مرگ نیز وقارش حفظ شود. زنها که حلقهوار پیرامون مرده نشسته بودند و سرگرم خیاطی بودند و وسایل دوخت و دوزشان را در دو سوی مرده ریخته بودند حس کردند که هیچ شبی مثل آن شب باد آن طور پیاپی نوزیده و دریا آن قدر نا آرام نبوده است و پیش خود نتیجه گرفتند که تغییر ایجاد شده ارتباطی با مرده دارد. فکر کردند که اگر آن مرد با شکوه در روستایشان زندگی کرده بود، خانهاش بزرگترین در و بلند ترین سقف و محکم ترین کفپوش را داشت؛ تختخوابش از چارچوب دهانه کشتی و مهرههای آهنی درست شده بود و همسرش از همه زنها خوشبخت تر بود. فکر کردند که مرد چنان نفوذی داشته که کافی بوده ماهیهای دریا را صدا بزند تا هر چه ماهی میخواسته به چنگ بیاورد. روی زمین خود چنان کار میکرده که از دل سنگها چشمهها میجوشیده و روی صخرهها گل میروییده. پیش خود او را با مردهایشان مقایسه کردند و فکر کردند که کارهایی که آن ها در سراسر عمر کردهاند به پای کار یک شب او نمیرسد و دست آخر آنها را که در نظرشان از همه مردها ضعیفتر، حقیرتر و بیکارهتر بودند از دل بیرون راندند. غرق این خیالها که بودند پیرترین زن، که چون پیرترین زن بود مرد غریق را بیشتر از سر دلسوزی نگاه کرده بود تا از سر احساسات، آه کشید و گفت: " صورتش به کسی به اسم استپان رفته است."
#گردون_هنر
@gardoonehonar
#گابريل_گارسيا_ماركز
#يك
@gardoonehonar
اولین بچههایی که برآمدگی تیره و مواج را دیدند که از وسط دریا نزدیک میشود، فکر کردند کشتی دشمن است. سپس دیدند که پرچم و دکلی در کار نیست پس فکر کردند نهنگ است. اما وقتی آب، آن را روی ساحل شنی آورد و آن ها علف ها، شرابههای عروس دریایی و بقایای ماهی و تخم صدف را از رویش پاک کردند، دانستند که مرد غریقی را یافتهاند.
از ظهر تا غروب سرگرم بازی با او بودند. توی ماسهها دفنش میکردند و باز بیرونش میآوردند تا اینکه مردی به تصادف آنها را دید و مردم روستا را از خطر آگاه کرد. مردهایی که او را به نزدیکترین خانه بردند، دانستند که او از همه مردههایی که دیده بودند سنگین تر است. تقریبا به وزن یک اسب بود! و آنها به هم گفتند که از همه مردها بلند بالاتر است اما پیش خود فکر کردند که شاید یکی از ویژگیهای غریق ها این باشد که پس از مرگ هم رشد میکنند!
همه جایش بوی دریا میداد و تنها شکل ظاهرش نشان میداد که جسد یک آدم است؛ چون قشری از گل و فلس پوست تنش را پوشانده بود. حتی نیازی نبود چهرهاش را پاک کنند تا روشن شود که مرده آدمی غریبه است. روستا تنها از بیست و دو خانه چوبی تشکیل میشد که حیاط خانههایشان سنگی و بدون گل و گیاه بود و در انتهای دماغهای بیابان مانند بنا شده بود. زمین به قدری کم بود که مادرها پیوسته نگران بودند مبادا باد بچههایشان را ببرد. حتی ناگزیر شده بودند چندتایی از آن ها را که مرده بودند از صخرهها پایین بیندازند. اما دریا آرام و بخشنده بود و مردها همه توی هفت قایق جا میگرفتند. بنابراین، وقتی مرد غریق را یافتند کافی بود همدیگر را نگاه کنند تا دریابند کسی ناپدید نشده است.
آن شب برای کار و ماهی گیری راهی دریا نشدند. مردها به روستاهای مجاور رفتند تا ببینند کسی گم نشده باشد و زن ها اطراف مرد غریق را گرفتند تا از او مراقبت کنند. گاهی تنش را به جارو پاک کردند، سنگهای زیر آبی را که لابهلای موهایش مانده بود بیرون آوردند و با ابزار ماهی پوست کنی جرم ها را از پوستش تمیز کردند. سرگرم این کارها بودند که متوجه شدند گیاههایی که بر تنش نشسته از اقیانوسهای دور دست و آبهای ژرف است و لباسش ریش ریش شده است، گویی از لابهلای هزاران توده مرجانی گذشته بود؛ و نیز متوجه شدند که مرگ را با غرور پذیرا شده است، زیرا چهرهاش آن حالت افسرده غریقهای دیگر را که دریا پس میداد نداشت یا حالت تکیده و درمانده کسانی را که توی رود خانه غرق میشدند. اما تنها وقتی کار تمیز کردن او را به آخر رساندند دریافتند که او چگونه مردی بوده است و نفس در سینههاشان حبس شد. او نه تنها از همه مردهایی که در عمر خود دیده بودند بلند بالاتر نیرومندتر، تواناتر و چهارشانهتر بود، بلکه هر چند که جلوی رویشان بود اما وجود او در تخیلشان نمیگنجید.
در روستا تختی پیدا نکردند که او را رویش بخوابانند؛ و میزی پیدا نشد که در مراسم شب زنده داری تاب سنگینی او را داشته باشد، نه شلوار مهمانی بلند قد ترین مرد اندازهاش بود، نه پیراهنهای روز تعطیل چاق ترین مرد و نه کفشهای مردی که پایش از همه بزرگتر بود. زنها که مسحور بزرگی و زیبایی او شده بودند، تصمیم گرفتند از پارچه یک بادبان بزرگ برایش شلوار بدوزند و با پیراهن کتان عروسی یکی از زنها پیراهن درست کنند تا هنگام مرگ نیز وقارش حفظ شود. زنها که حلقهوار پیرامون مرده نشسته بودند و سرگرم خیاطی بودند و وسایل دوخت و دوزشان را در دو سوی مرده ریخته بودند حس کردند که هیچ شبی مثل آن شب باد آن طور پیاپی نوزیده و دریا آن قدر نا آرام نبوده است و پیش خود نتیجه گرفتند که تغییر ایجاد شده ارتباطی با مرده دارد. فکر کردند که اگر آن مرد با شکوه در روستایشان زندگی کرده بود، خانهاش بزرگترین در و بلند ترین سقف و محکم ترین کفپوش را داشت؛ تختخوابش از چارچوب دهانه کشتی و مهرههای آهنی درست شده بود و همسرش از همه زنها خوشبخت تر بود. فکر کردند که مرد چنان نفوذی داشته که کافی بوده ماهیهای دریا را صدا بزند تا هر چه ماهی میخواسته به چنگ بیاورد. روی زمین خود چنان کار میکرده که از دل سنگها چشمهها میجوشیده و روی صخرهها گل میروییده. پیش خود او را با مردهایشان مقایسه کردند و فکر کردند که کارهایی که آن ها در سراسر عمر کردهاند به پای کار یک شب او نمیرسد و دست آخر آنها را که در نظرشان از همه مردها ضعیفتر، حقیرتر و بیکارهتر بودند از دل بیرون راندند. غرق این خیالها که بودند پیرترین زن، که چون پیرترین زن بود مرد غریق را بیشتر از سر دلسوزی نگاه کرده بود تا از سر احساسات، آه کشید و گفت: " صورتش به کسی به اسم استپان رفته است."
#گردون_هنر
@gardoonehonar
Forwarded from گردون داستان
Forwarded from گردون داستان
#اسطوره_شناسي
#اساطير_ايراني
#فريدون
@gardoonehonar
فریدون یکی از شخصیتهای اساطیری ایران است. او #پادشاه_پیشدادی بود که بر اساس #شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از نسل #جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر #ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت.
فریدون در اوستا قهرمانی است که #شخصیتی #نیمه_خدایی دارد و #لقب او #اژدهاکش است. او پسر آبتین است، در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش #فرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری #گاو ناموری به نام «#بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای پرورش میدهد. تا هنگامی که کاوه با مردمان به نزد #فریدون میروند و وی را به رزم با ضحاک میکشانند.او چرمپاره کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفش کاویانی نام مینهد و به کینخواهی بر میخیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشهوران را وا میدارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای سر آن گاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده میشود، فریدون به سوی کاخ ضحاک میرود. #فرستاده_ایزدی راز گشودن طلسمهای ضحاک را به فریدون میاموزد. در نهایت فریدون به کاخ وارد میشود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار بودند #شهرنواز و #آرنواز، دختران جمشید را نجات میدهد.در نهایت وقتی با ضحاک روبرو میشود، گرز گاوسر را بر سر او میکوبد و چون #پیک_ایزدی او را از کشتن ضحاک باز میدارد، با بندی که از چرم شیر فراهم میکند دست و پای ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند او را زندانی میکند.
فریدون بعد از چیرگی بر ضحاک برای واپسین بار با #دیوان روبهرو میشود، یا بهعبارت دیگر با غولها به مبارزه بر میخیزد و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود.
#گردون_هنر
@gardoonehonar
#اساطير_ايراني
#فريدون
@gardoonehonar
فریدون یکی از شخصیتهای اساطیری ایران است. او #پادشاه_پیشدادی بود که بر اساس #شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از نسل #جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر #ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت.
فریدون در اوستا قهرمانی است که #شخصیتی #نیمه_خدایی دارد و #لقب او #اژدهاکش است. او پسر آبتین است، در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش #فرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری #گاو ناموری به نام «#بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشهای پرورش میدهد. تا هنگامی که کاوه با مردمان به نزد #فریدون میروند و وی را به رزم با ضحاک میکشانند.او چرمپاره کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفش کاویانی نام مینهد و به کینخواهی بر میخیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشهوران را وا میدارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای سر آن گاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده میشود، فریدون به سوی کاخ ضحاک میرود. #فرستاده_ایزدی راز گشودن طلسمهای ضحاک را به فریدون میاموزد. در نهایت فریدون به کاخ وارد میشود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار بودند #شهرنواز و #آرنواز، دختران جمشید را نجات میدهد.در نهایت وقتی با ضحاک روبرو میشود، گرز گاوسر را بر سر او میکوبد و چون #پیک_ایزدی او را از کشتن ضحاک باز میدارد، با بندی که از چرم شیر فراهم میکند دست و پای ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند او را زندانی میکند.
فریدون بعد از چیرگی بر ضحاک برای واپسین بار با #دیوان روبهرو میشود، یا بهعبارت دیگر با غولها به مبارزه بر میخیزد و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود.
#گردون_هنر
@gardoonehonar