Forwarded from همسر یابی موقت
#متعه
#ازدواج_موقت
#پاداش_متعه
✅زنده شدن ...
کسی که به خاطر متعه و احیای سنتی که عمرخطاب آن را حرام کرده بود توسط مخالفین شیعه به شهادت رسیده بود به دستور امام جوادصلوات الله علیه زنده شد
احمد بن علی بن کلثوم سرخسی می گوید:روزی یک از دوستانم به نام ابن زینبه را دیدم و ضمن گفتگو از من پرسید:آیا از داستان و ماجرای احکم بن بشار مروزی و از آن اثری که روی حلق و گلوی او باقیمانده خبر داری ،گفتم:من نیز شبیه بریدگی را روی گلوی او مشاهده کرده ام و چندین بار علت آن را پرسیده ام ولی همیشه از بیان ماجرا خودداری کرده است گفت در زمانی که حضرت آقا امام جواد (سلام الله علیه)در بغداد بودند ما هفت نفر بودیم و همه با هم در یک خانه زندگی می کردیم؛ 🌤یک روز هنگام عصر متوجه شدیم که احکم در کنار مانیست،نمیدانستیم کجا رفته است،و تا شب هنگام بازنگشت.ناگهان نیمه شب فردی که از جانب حضرت آقا امام جواد سلام الله علیه نامه ای آورد؛ نامه را گشودیم نوشته بود:
✍أَنَّ صَاحِبَكُمُ الْخُرَاسَانِيَّ مَذْبُوحٌ مَطْرُوحٌ فِي لِبْدٍ فِي مَزْبَلَةِ كَذَا وَ كَذَا فَاذْهَبُوا فَدَاوُوهُ بِكَذَا وَ كَذَا
دوست خراسانی شما که منتظر او هستید،زخمی شده و در زباله دان فلان منطقه افتاده است، بروید او را بیاورید و به روشی که بیان می کنم درمانش نمایید.فورا به همراه دوستان برخواسته به آن محل رفتیم، احکم را به همان حالی که امام (سلام الله علیه) فرموده بود مشاهده کردیم❗️بدن مجروحش را به محل سکونت منتقل،و طبق راهنمایی حضرت آقا امام جواد (سلام الله علیه) معالجه را آغاز نمودیم و او بهبود یافتاحمد بن علی گفت:داستان او به این شکل بود که در یکی از محله های بغداد متعه و ازدواج موقت انجام داده بود که ناگهان گروهی از مردم آن منطقه که پیرو سنت عمرو ابوبکر بودند، وقتی از قضیه متعه مطلع شدند، داخل منزل شده، دست های او را از پشت بسته و کتک فراوانی به او زدند،سپس با چاقو رگهای گردنش را بریدند و او را ذبح کردند و او را در زباله دانی انداختند❗️
📚 اثبات الهداة، ج4، ص:404
رجال الكشي،ص: 569
مكاتيب الأئمة،ج5، ص:32
@ezdevajmovaght
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
#ازدواج_موقت
#پاداش_متعه
✅زنده شدن ...
کسی که به خاطر متعه و احیای سنتی که عمرخطاب آن را حرام کرده بود توسط مخالفین شیعه به شهادت رسیده بود به دستور امام جوادصلوات الله علیه زنده شد
احمد بن علی بن کلثوم سرخسی می گوید:روزی یک از دوستانم به نام ابن زینبه را دیدم و ضمن گفتگو از من پرسید:آیا از داستان و ماجرای احکم بن بشار مروزی و از آن اثری که روی حلق و گلوی او باقیمانده خبر داری ،گفتم:من نیز شبیه بریدگی را روی گلوی او مشاهده کرده ام و چندین بار علت آن را پرسیده ام ولی همیشه از بیان ماجرا خودداری کرده است گفت در زمانی که حضرت آقا امام جواد (سلام الله علیه)در بغداد بودند ما هفت نفر بودیم و همه با هم در یک خانه زندگی می کردیم؛ 🌤یک روز هنگام عصر متوجه شدیم که احکم در کنار مانیست،نمیدانستیم کجا رفته است،و تا شب هنگام بازنگشت.ناگهان نیمه شب فردی که از جانب حضرت آقا امام جواد سلام الله علیه نامه ای آورد؛ نامه را گشودیم نوشته بود:
✍أَنَّ صَاحِبَكُمُ الْخُرَاسَانِيَّ مَذْبُوحٌ مَطْرُوحٌ فِي لِبْدٍ فِي مَزْبَلَةِ كَذَا وَ كَذَا فَاذْهَبُوا فَدَاوُوهُ بِكَذَا وَ كَذَا
دوست خراسانی شما که منتظر او هستید،زخمی شده و در زباله دان فلان منطقه افتاده است، بروید او را بیاورید و به روشی که بیان می کنم درمانش نمایید.فورا به همراه دوستان برخواسته به آن محل رفتیم، احکم را به همان حالی که امام (سلام الله علیه) فرموده بود مشاهده کردیم❗️بدن مجروحش را به محل سکونت منتقل،و طبق راهنمایی حضرت آقا امام جواد (سلام الله علیه) معالجه را آغاز نمودیم و او بهبود یافتاحمد بن علی گفت:داستان او به این شکل بود که در یکی از محله های بغداد متعه و ازدواج موقت انجام داده بود که ناگهان گروهی از مردم آن منطقه که پیرو سنت عمرو ابوبکر بودند، وقتی از قضیه متعه مطلع شدند، داخل منزل شده، دست های او را از پشت بسته و کتک فراوانی به او زدند،سپس با چاقو رگهای گردنش را بریدند و او را ذبح کردند و او را در زباله دانی انداختند❗️
📚 اثبات الهداة، ج4، ص:404
رجال الكشي،ص: 569
مكاتيب الأئمة،ج5، ص:32
@ezdevajmovaght
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦