#معرفي_كتاب
کتاب: #دیوانه_های_فوتبال
نویسنده: #دومینیک_آتون و #دنی_دایر
مترجم: #وحید_نمازی
درباره کتاب:
کتابِ «دیوانههای فوتبال» گزارشی است بینهایت جذاب و البته جامعهشناسانه از چنین طرفدارانی در چند کشور مختلف که گاهی مخاطب را متحیر میکند. اینکه چهطور میشود دوست داشتنِ یک تیم فوتبال به مراسمی آیینی با شمایلها و نشانههای خود تبدیل شود و حتا کار را به جایی برساند که حامیانِ تیمهای مختلف گاهی خون همدیگر را نیز بریزند، یکی از مهمترین مسائلِ حاشیهی فوتبال و در واقع جامعهشناسی این ورزش است. نویسندگان این کتاب با چنین پیشفرضی نشان میدهند که بسیاری از این طرفداران که حامیان یک تیم چندان مشهور هم نیستند، رفتارهای خشونتطلبانهای دارند که ریشههای سیاسی، قومیتی، مذهبی و حتا نژادی بسیار عمیقی دارد و هیچکس نمیتواند آنها را کتمان کند. کتاب دیوانههای فوتبال را وحید نمازی به فارسی برگردانده که خودش هم یکی از ورزشینویسان مشهورِ روزگارِ ماست و متخصصِ فوتبالِ اروپا.
بخشی از کتاب:
کارِ ما درست مثل یک گردباد واقعی بود. طی نود روز از نُه کشور گذشتیم، با تشکیلات هواداری فوتبال در آن کشورها آشنا شدیم و شنیدیم چگونه از جوانانی که دستورات رهبران آن تشکیلات را بیچون و چرا اجرا میکنند، بهرهکشی میشود. در هلند از ترس جانمان گریختیم، در ترکیه از برابر دوربینهای پلیس متواری شدیم، در صربستان با سران تشکیلاتی از هولیگانها که به جنایت جنگی متهم شده بودند ملاقات کردیم و زمانی که در برزیل همراه با یکی از تشکیلات هواداری، به سفری برای دیدن مسابقهی تیم آنها میرفتیم، از سوی هواداران دیوانهی رقیب به ما تیراندازی شد.
#کتاب_و_کتابخوانی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1098
کتاب: #دیوانه_های_فوتبال
نویسنده: #دومینیک_آتون و #دنی_دایر
مترجم: #وحید_نمازی
درباره کتاب:
کتابِ «دیوانههای فوتبال» گزارشی است بینهایت جذاب و البته جامعهشناسانه از چنین طرفدارانی در چند کشور مختلف که گاهی مخاطب را متحیر میکند. اینکه چهطور میشود دوست داشتنِ یک تیم فوتبال به مراسمی آیینی با شمایلها و نشانههای خود تبدیل شود و حتا کار را به جایی برساند که حامیانِ تیمهای مختلف گاهی خون همدیگر را نیز بریزند، یکی از مهمترین مسائلِ حاشیهی فوتبال و در واقع جامعهشناسی این ورزش است. نویسندگان این کتاب با چنین پیشفرضی نشان میدهند که بسیاری از این طرفداران که حامیان یک تیم چندان مشهور هم نیستند، رفتارهای خشونتطلبانهای دارند که ریشههای سیاسی، قومیتی، مذهبی و حتا نژادی بسیار عمیقی دارد و هیچکس نمیتواند آنها را کتمان کند. کتاب دیوانههای فوتبال را وحید نمازی به فارسی برگردانده که خودش هم یکی از ورزشینویسان مشهورِ روزگارِ ماست و متخصصِ فوتبالِ اروپا.
بخشی از کتاب:
کارِ ما درست مثل یک گردباد واقعی بود. طی نود روز از نُه کشور گذشتیم، با تشکیلات هواداری فوتبال در آن کشورها آشنا شدیم و شنیدیم چگونه از جوانانی که دستورات رهبران آن تشکیلات را بیچون و چرا اجرا میکنند، بهرهکشی میشود. در هلند از ترس جانمان گریختیم، در ترکیه از برابر دوربینهای پلیس متواری شدیم، در صربستان با سران تشکیلاتی از هولیگانها که به جنایت جنگی متهم شده بودند ملاقات کردیم و زمانی که در برزیل همراه با یکی از تشکیلات هواداری، به سفری برای دیدن مسابقهی تیم آنها میرفتیم، از سوی هواداران دیوانهی رقیب به ما تیراندازی شد.
#کتاب_و_کتابخوانی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1098
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب این هفته را به نوجوانان ۸-۱۱ ساله عزیزمان تقدیم میکنیم؛
#مادرجون!_چرا_اسمم_را_یادت_رفته؟
نویسنده: #سالی_مورفی
مترجم: #پروین_علی_پور
درباره کتاب:
توی مدرسه گروه های زیادی هست. ولی پرل همیشه در گروه تک نفره ی خودش است. علاقه دارد شعرهای بی قافیه بگوید، ته ته اسخر بماند و حباب درست کند و آن پایین بماند بی آنکه غرق شود. چیز دیگری هم هست که پرل بیش از هر چیز، آن را دوست دارد و آن گذراندن وقت با مادر جونش است. در خانه ی پرل سه نفر زندگی می کنند: پرل، مامان و مادر جون. از وقتی یادش می آید، همیشه همینطور بوده است. ولی حالا مادرجون یادش نمی آید که او کیست. در اتاقش دراز می کشد، می خوابد، آب دهانش سرازیر می شود و روز به روز ضعیف تر می شود. پرل هر روز پس از مدرسه، به اتاق مادرجونش می رود، با او حرف می زند و ماجراهایی که در روز رخ داده است را برایش تعریف می کند.
کتاب «مادرجون! چرا اسمم را یادت رفته؟!» داستانی است درباره ی دختری به نام پرل. در این داستان سالی مورفی با کمک شعر دنیای پرل را به تصویر می کشد و یادآور می شود نزدیکان ما حتی اگر بیماری فراموشی بگیرند و پیر شوند باز هم برای ما دوست داشتنی هستند. نشان می دهد چگونه یک کودک می تواند با مرگ کسانی که دوستشان دارد کنار بیاید. و بداند پس از مرگ عزیزان، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. خواندن این داستان نه تنها به کودکان، بلکه به بزرگسالان نیز توصیه می شود.
سالی مورفی درباره شکل گیری این کتاب می گوید: « شبی تازه به رختخواب رفته بودم که شعری به ذهنم رسید. آن را روی کاغذ نوشتم و در هفتههای بعد، باز هم چیزهایی به آن اضافه کردم، سرانجام، دریافتم که داستانی شکل گرفته است. خوشحالم که شخصیتی مانند پرل در این داستان همراهیام کرد؛ هر چند که هر بار داستانش را میخوانم، اشکم در میآید!»
هیتر پاتر تصویر کتاب می گوید: « به نظر من غمگینترین لحظه داستان زمانی است که پرل به چشمان مادربزرگش نگاه میکند و امیدوار است شور و حالی را که پیشتر در چشمان او بود، ببیند. اما امیدش ناامید می شود! همه ی ما همچون پرل بارها به چیزهایی فکر می کنیم که هرگز نمی توانند وجود داشته باشند!»
کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته!؟» برنده جایزه کتاب سال استرالیا (۲۰۰۹) و نیز نامزد چند جایزه ادبی دیگر شده است.
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#کتاب_نوجوان
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1116
کتاب این هفته را به نوجوانان ۸-۱۱ ساله عزیزمان تقدیم میکنیم؛
#مادرجون!_چرا_اسمم_را_یادت_رفته؟
نویسنده: #سالی_مورفی
مترجم: #پروین_علی_پور
درباره کتاب:
توی مدرسه گروه های زیادی هست. ولی پرل همیشه در گروه تک نفره ی خودش است. علاقه دارد شعرهای بی قافیه بگوید، ته ته اسخر بماند و حباب درست کند و آن پایین بماند بی آنکه غرق شود. چیز دیگری هم هست که پرل بیش از هر چیز، آن را دوست دارد و آن گذراندن وقت با مادر جونش است. در خانه ی پرل سه نفر زندگی می کنند: پرل، مامان و مادر جون. از وقتی یادش می آید، همیشه همینطور بوده است. ولی حالا مادرجون یادش نمی آید که او کیست. در اتاقش دراز می کشد، می خوابد، آب دهانش سرازیر می شود و روز به روز ضعیف تر می شود. پرل هر روز پس از مدرسه، به اتاق مادرجونش می رود، با او حرف می زند و ماجراهایی که در روز رخ داده است را برایش تعریف می کند.
کتاب «مادرجون! چرا اسمم را یادت رفته؟!» داستانی است درباره ی دختری به نام پرل. در این داستان سالی مورفی با کمک شعر دنیای پرل را به تصویر می کشد و یادآور می شود نزدیکان ما حتی اگر بیماری فراموشی بگیرند و پیر شوند باز هم برای ما دوست داشتنی هستند. نشان می دهد چگونه یک کودک می تواند با مرگ کسانی که دوستشان دارد کنار بیاید. و بداند پس از مرگ عزیزان، زندگی همچنان ادامه خواهد داشت. خواندن این داستان نه تنها به کودکان، بلکه به بزرگسالان نیز توصیه می شود.
سالی مورفی درباره شکل گیری این کتاب می گوید: « شبی تازه به رختخواب رفته بودم که شعری به ذهنم رسید. آن را روی کاغذ نوشتم و در هفتههای بعد، باز هم چیزهایی به آن اضافه کردم، سرانجام، دریافتم که داستانی شکل گرفته است. خوشحالم که شخصیتی مانند پرل در این داستان همراهیام کرد؛ هر چند که هر بار داستانش را میخوانم، اشکم در میآید!»
هیتر پاتر تصویر کتاب می گوید: « به نظر من غمگینترین لحظه داستان زمانی است که پرل به چشمان مادربزرگش نگاه میکند و امیدوار است شور و حالی را که پیشتر در چشمان او بود، ببیند. اما امیدش ناامید می شود! همه ی ما همچون پرل بارها به چیزهایی فکر می کنیم که هرگز نمی توانند وجود داشته باشند!»
کتاب «مادرجون! چرا اسمم یادت رفته!؟» برنده جایزه کتاب سال استرالیا (۲۰۰۹) و نیز نامزد چند جایزه ادبی دیگر شده است.
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#کتاب_نوجوان
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1116
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
«علی اشرف درویشیان» داستاننویس و پژوهشگر حوزهی ادبیات عامه درگذشت.
ضمن تسلیت این فقدان بزرگ به جامعهی ادبی و هنری ایران، معرفی کتاب این هفته را به کتاب «فصل نان» وی اختصاص میدهیم.
کتاب: #فصل_نان
نویسنده: #علی_اشرف_درویشیان
درباره کتاب:
این مجموعه کتاب دارای شش داستان با عنوانهای خر نفتی، دکان بابام، آبگوشت آلوچه، یک روز، عشق و کاهگل و بابای معصومه میباشد.
موضوع مشترک همهی داستانهای این مجموعه فقر، محرومیت و ستمدیدگی آدمهای حاشیهای و فرودست جامعه است. درویشیان در این مجموعه با تیزبینی قابل ستایشی به روایت اجتماع این آدمها و مصیبتهایشان میپردازد.
درویشیان در این کتاب با بیان رنج شخصیتهای داستان به نگرشها و طرز تلقی شخصیتهای داستان به نوع زندگیشان میپردازد و به نوعی نشان میدهد که #فقر گریبان گیر مردم جامعه نتیجه جبر و سنت حاکم بر آنان است.
انتهای داستان با همان ساختاری پایان مییابد که ابتدای داستان شروع میشود یعنی داستان که با دوندگیهای اشخاص برای رسیدن به نان و سختیها و مصائبشان شروع میشود در ادامه با همان سختیها نیز پایان مییابد. فضای داستان به نوعی حزنانگیز است که کاملاً حس ترحم مخاطب را برمیانگیزد و به نوعی خواننده را با آن سختیها شریک میکند.
در بخشی از کتاب فصل نان میخوانیم:
اصغر صندوق چوبی کوچکی داشت که استاد بنا اسمش را گذاشته بود صندوق بدبختی، چون چند تکه نان خشک درون صندوق بود و همیشه بر سر صندوق بین ما دعوا و زد و خورد در میگرفت. صندوق را از خانه با نان بیات پر میکردیم و به محل کارمان میبردیم بعضی وقتها هم اصغر سوسک یا ملخی را میگرفت و توی صندوق بدبخت میگذاشت. شب خاک آلود و خسته به خانهبرمی گشتیم و با اشتها هرچه در سفره بود میخوردیم. اصغر لقمه از گلویش پایین نرفته خرخرش بلند میشد و ننه او را روی دست بلند میکرد و میبرد توی جا میگذاشت و غصهدار برایش میخواند:
ای کوچولوی نانآورم ای گربه خاکآلودم قربان دستهای زبر و ترکخوردهات بروم عزیزکم.
#معرفي_كتاب
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1129
ضمن تسلیت این فقدان بزرگ به جامعهی ادبی و هنری ایران، معرفی کتاب این هفته را به کتاب «فصل نان» وی اختصاص میدهیم.
کتاب: #فصل_نان
نویسنده: #علی_اشرف_درویشیان
درباره کتاب:
این مجموعه کتاب دارای شش داستان با عنوانهای خر نفتی، دکان بابام، آبگوشت آلوچه، یک روز، عشق و کاهگل و بابای معصومه میباشد.
موضوع مشترک همهی داستانهای این مجموعه فقر، محرومیت و ستمدیدگی آدمهای حاشیهای و فرودست جامعه است. درویشیان در این مجموعه با تیزبینی قابل ستایشی به روایت اجتماع این آدمها و مصیبتهایشان میپردازد.
درویشیان در این کتاب با بیان رنج شخصیتهای داستان به نگرشها و طرز تلقی شخصیتهای داستان به نوع زندگیشان میپردازد و به نوعی نشان میدهد که #فقر گریبان گیر مردم جامعه نتیجه جبر و سنت حاکم بر آنان است.
انتهای داستان با همان ساختاری پایان مییابد که ابتدای داستان شروع میشود یعنی داستان که با دوندگیهای اشخاص برای رسیدن به نان و سختیها و مصائبشان شروع میشود در ادامه با همان سختیها نیز پایان مییابد. فضای داستان به نوعی حزنانگیز است که کاملاً حس ترحم مخاطب را برمیانگیزد و به نوعی خواننده را با آن سختیها شریک میکند.
در بخشی از کتاب فصل نان میخوانیم:
اصغر صندوق چوبی کوچکی داشت که استاد بنا اسمش را گذاشته بود صندوق بدبختی، چون چند تکه نان خشک درون صندوق بود و همیشه بر سر صندوق بین ما دعوا و زد و خورد در میگرفت. صندوق را از خانه با نان بیات پر میکردیم و به محل کارمان میبردیم بعضی وقتها هم اصغر سوسک یا ملخی را میگرفت و توی صندوق بدبخت میگذاشت. شب خاک آلود و خسته به خانهبرمی گشتیم و با اشتها هرچه در سفره بود میخوردیم. اصغر لقمه از گلویش پایین نرفته خرخرش بلند میشد و ننه او را روی دست بلند میکرد و میبرد توی جا میگذاشت و غصهدار برایش میخواند:
ای کوچولوی نانآورم ای گربه خاکآلودم قربان دستهای زبر و ترکخوردهات بروم عزیزکم.
#معرفي_كتاب
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1129
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #تمام_آنچه_که_هرگز_به_تو_نگفتم
نویسنده: #سلست_ان_جی
مترجم: #مرضیه_خسروی
درباره کتاب:
کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم اولین رمان سلست ان جی است که توسط مریم خسروی ترجمه و از انتشارات کوله پشتی منتشر شده است.
این کتاب در سال ۲۰۱۴ به عنوان کتاب سال آمازون انتخاب شده است و در راس فهرست صد کتاب برتر سایت گودریدرز قرار گرفته است.
داستان کتاب چیست؟
موضوع داستان در مورد دختری است که یک هفته بعد از تولد شانزده سالگیش میمیرد.
لیدیا با مرگ خودش حقایق زیادی را برای خانواده اش روشن میکند این خانواده منزوی در ریشه های روابط و اتفاقات گذشته شان بمبی نهفته دارند که با مرگ لیدیا منفجر میشود.
نظر ما در مورد کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم:
اینکه کودکی در آینده دکتر، مهندس و یا خلبان شود (همانطور که رویای اکثر بچه هاست) تا حد زیادی به تلاش و پشتکار خودش بستگی دارد. اما اینکه دکتر و مهندس و خلبانی با روان سالم و روح شادی باشد به خانواده و بستری بستگی دارد که درآن رشد کرده است.
کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم با خودکشی لیدیا شروع میشود. دختر شانزده ساله ای که در خانواده ای به ظاهر آرام بزرگ شده است. پدر خانواده یک مهاجر چینی ساکن آمریکاست که به دلیل رفتارهای تحقیرآمیزی که با والدینش در گذشته شده است عقده رسیدن به موفعیت اجتماعی مناسبی را دارد. جیمز استاد دانشگاه میشود. و با همسرش مارلین در یکی از کلاس های تاریخش آشنا میشود. مارلین سودای پزشک بودن را دارد تا به مادر خانه دارش بفهماند که میتواند زندگیش را خودش بسازد. مارلین از مادرش متنفر است اما بعد از تولد دو فرزندش میبیند که دقیقا رسیده است به جایگاه مادرش. یعنی یک زن خانه دار! پس خانه را ترک میکند تا ادامه تحصیل دهد و این اتفاق برای دختر کوچکش یعنی لیدیا ضربه بزرگی میشود که اورا تا ته دریاچه می کشاند. اتفاق وحشتناکی که هیچ یک از اعضای خانواده اش باور نمیکنند اما هرچه بیشتر وارد عمق این خودکشی میروند متوجه میشوند که اصلا لیدیای غمگین و نا امید را نمیشناختند. لیدیا میمرد تا خانواده اش نجات پیداکنند.
این کتاب را به چه کسانی توصیه می کنیم؟
پیشنهاد ما برای مطالعه کتاب به طور ویژه به #زوج_های_جوانی است که می خواهند نقش #پدر_و_مادر بودن را برعهده بگیرند.
تمام شخصیت یک فرد از دوران حساس کودکیش شروع میشود. پس اگر انسان های کاملی نیستید و نمی توانید زندگی سالمی را برای فرزندانتان فراهم کنید در پذیرش این نقش کمی تعلل کنید.
قسمت هایی از کتاب:
” به همین دلیل بخشی از وجودش دوست داشت به نات بگوید که می فهمد: اینکه بقیه دوست دارند دستش بیندازند. اینکه هیچ وقت درست نخواهد شد. اما بخش دیگر وجودش می خواست پسرش را تنبیه کند و از او چیزی متفاوت بسازد.
بعدها، زمانی که نات برای تیم فوتبال خیلی لاغر، برای تیم بسکتبال خیلی کوتاه و برای تیم بیسبال زیادی بی دست و پا بود، وقتی ظاهرا مطالعه و ورق زدن اطلس و تماشای آسمان با تلسکوپ را به پیداکردن دوست ترجیح داد، جیمز یاد این روز خاص در استخر خواهد افتاد؛ نخستین ناامیدی از پسرش، نخستین و دردناک ترین شکاف در آرزوهای پدرانه اش..”
“می دانم از زندگی فعلی ام راضی نیستم. همیشه توی ذهنم زندگی را تصور می کردم بسیار متفاوت از چیزی که حالا هست. ماریلین نفس عمیق و بریده بریده کشید. سالهاست این احساسات را درون خودم نگه داشته ام،داما اکنون و بعد از آنکه بار دیگر به خانه ی مادرم ام رفتم،به او فکر می کنم ومی دانم که دیگر نمی توانم نسبت به علایقم بی تفاوت باشم. می دانم که بدون من زندگی خوبی خواهی داشت. مکثی کرد و سعی کرد خودش را قانع کند که این حرف درست است. امیدوارم بتوانی علت رفتنم را درک کنی. امیدوارم بتوانی مرا ببخشی.”
#کتاب_و_کتابخوانی
#مادرانه
#پدرانه
#فرزند_پروری
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1142
کتاب: #تمام_آنچه_که_هرگز_به_تو_نگفتم
نویسنده: #سلست_ان_جی
مترجم: #مرضیه_خسروی
درباره کتاب:
کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم اولین رمان سلست ان جی است که توسط مریم خسروی ترجمه و از انتشارات کوله پشتی منتشر شده است.
این کتاب در سال ۲۰۱۴ به عنوان کتاب سال آمازون انتخاب شده است و در راس فهرست صد کتاب برتر سایت گودریدرز قرار گرفته است.
داستان کتاب چیست؟
موضوع داستان در مورد دختری است که یک هفته بعد از تولد شانزده سالگیش میمیرد.
لیدیا با مرگ خودش حقایق زیادی را برای خانواده اش روشن میکند این خانواده منزوی در ریشه های روابط و اتفاقات گذشته شان بمبی نهفته دارند که با مرگ لیدیا منفجر میشود.
نظر ما در مورد کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم:
اینکه کودکی در آینده دکتر، مهندس و یا خلبان شود (همانطور که رویای اکثر بچه هاست) تا حد زیادی به تلاش و پشتکار خودش بستگی دارد. اما اینکه دکتر و مهندس و خلبانی با روان سالم و روح شادی باشد به خانواده و بستری بستگی دارد که درآن رشد کرده است.
کتاب تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم با خودکشی لیدیا شروع میشود. دختر شانزده ساله ای که در خانواده ای به ظاهر آرام بزرگ شده است. پدر خانواده یک مهاجر چینی ساکن آمریکاست که به دلیل رفتارهای تحقیرآمیزی که با والدینش در گذشته شده است عقده رسیدن به موفعیت اجتماعی مناسبی را دارد. جیمز استاد دانشگاه میشود. و با همسرش مارلین در یکی از کلاس های تاریخش آشنا میشود. مارلین سودای پزشک بودن را دارد تا به مادر خانه دارش بفهماند که میتواند زندگیش را خودش بسازد. مارلین از مادرش متنفر است اما بعد از تولد دو فرزندش میبیند که دقیقا رسیده است به جایگاه مادرش. یعنی یک زن خانه دار! پس خانه را ترک میکند تا ادامه تحصیل دهد و این اتفاق برای دختر کوچکش یعنی لیدیا ضربه بزرگی میشود که اورا تا ته دریاچه می کشاند. اتفاق وحشتناکی که هیچ یک از اعضای خانواده اش باور نمیکنند اما هرچه بیشتر وارد عمق این خودکشی میروند متوجه میشوند که اصلا لیدیای غمگین و نا امید را نمیشناختند. لیدیا میمرد تا خانواده اش نجات پیداکنند.
این کتاب را به چه کسانی توصیه می کنیم؟
پیشنهاد ما برای مطالعه کتاب به طور ویژه به #زوج_های_جوانی است که می خواهند نقش #پدر_و_مادر بودن را برعهده بگیرند.
تمام شخصیت یک فرد از دوران حساس کودکیش شروع میشود. پس اگر انسان های کاملی نیستید و نمی توانید زندگی سالمی را برای فرزندانتان فراهم کنید در پذیرش این نقش کمی تعلل کنید.
قسمت هایی از کتاب:
” به همین دلیل بخشی از وجودش دوست داشت به نات بگوید که می فهمد: اینکه بقیه دوست دارند دستش بیندازند. اینکه هیچ وقت درست نخواهد شد. اما بخش دیگر وجودش می خواست پسرش را تنبیه کند و از او چیزی متفاوت بسازد.
بعدها، زمانی که نات برای تیم فوتبال خیلی لاغر، برای تیم بسکتبال خیلی کوتاه و برای تیم بیسبال زیادی بی دست و پا بود، وقتی ظاهرا مطالعه و ورق زدن اطلس و تماشای آسمان با تلسکوپ را به پیداکردن دوست ترجیح داد، جیمز یاد این روز خاص در استخر خواهد افتاد؛ نخستین ناامیدی از پسرش، نخستین و دردناک ترین شکاف در آرزوهای پدرانه اش..”
“می دانم از زندگی فعلی ام راضی نیستم. همیشه توی ذهنم زندگی را تصور می کردم بسیار متفاوت از چیزی که حالا هست. ماریلین نفس عمیق و بریده بریده کشید. سالهاست این احساسات را درون خودم نگه داشته ام،داما اکنون و بعد از آنکه بار دیگر به خانه ی مادرم ام رفتم،به او فکر می کنم ومی دانم که دیگر نمی توانم نسبت به علایقم بی تفاوت باشم. می دانم که بدون من زندگی خوبی خواهی داشت. مکثی کرد و سعی کرد خودش را قانع کند که این حرف درست است. امیدوارم بتوانی علت رفتنم را درک کنی. امیدوارم بتوانی مرا ببخشی.”
#کتاب_و_کتابخوانی
#مادرانه
#پدرانه
#فرزند_پروری
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1142
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #زنانی_که_با_گرگها_میدوند
نویسنده: #کلاریسا_پینکولا_استس
مترجم: #سیمین_موحد
در درون هر زنی یک "زن وحشی" زندگی می کند. همان نیروی قدرتمندی که آکنده از بصیرت، شور، خلاقیت و دانش بی زمان است. زن وحشی طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد که امروزه در حال انقراض است.
دکتر کلاریسا پینکولا استس در این کتاب با استفاده از گنجینه غنی داستانهای اساطیری، کهن الگوها، افسانه های پریان و قصه های ملل، راه اتصال مجدد به این نیروی قدرتمند و سالم طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد.
با خواندن این داستان ها و تفاسیر روان شناسی آنها می آموزیم که چطور به خود مهر بورزیم. #زن_وحشی را به عنوان درمانگر درونی روحمان بپذیریم. دکتر استس در این کتاب برای توصیف روح و روان زنان ادبیات جدیدی خلق کرده است. این #روانشناسی زنان به اصیل ترین شکل خود است که بر پایه دانش روح استوار است.
قسمتی از مقدمه کتاب زنانی که با گرگها می دوند:
" ...هر کسی که به زنی نزدیک می شود در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی می کند و براحتی قابل مشاهده است. اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی اغلب ناگهان ظاهر می شود و به سرعت ناپدید می گردد و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجاب آور به جا می گذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این طبیعت دو گانه بصورتی است که یکی با ثبات تر و سرزنده تر و دیگری بی اعتناتر و سردتر است. خویشتن متمدن موجودی خوب است ولی کمی تنهاست. خویشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است. از دست رفتن قدرت های روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن به ایت است که دیگری وجود ندارد..."
نویسنده در این کتاب ابتدا داستان و افسانه ای را بیان می کند که اغلب ما آنها را شنیده ایم و با توجه به آن داستانها و تحلیل روان شناسانه آنها به بیان نکاتی درباره روح زنان و چگونگی توجه به آن و شنیدن حرفهایش می پردازد تا زنان بتوانند اعتماد به نفس خود را افزایش داده و در تصمیم گیری هابه احساس و درون خود ایمان داشته باشند.
اگر به مباحث روان شناسی تحلیلی علاقه مند هستید، اگر نوشته های
« #کارل_گوستاو_یونگ » و روش روانشناسی اش را دوست دارید، حتما این کتاب را بخونید. مطالعه این کتاب را هم به خانم ها و هم به آقایان توصیه میکنیم.
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#درباره_زنان
#خودشناسی
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1160
کتاب: #زنانی_که_با_گرگها_میدوند
نویسنده: #کلاریسا_پینکولا_استس
مترجم: #سیمین_موحد
در درون هر زنی یک "زن وحشی" زندگی می کند. همان نیروی قدرتمندی که آکنده از بصیرت، شور، خلاقیت و دانش بی زمان است. زن وحشی طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد که امروزه در حال انقراض است.
دکتر کلاریسا پینکولا استس در این کتاب با استفاده از گنجینه غنی داستانهای اساطیری، کهن الگوها، افسانه های پریان و قصه های ملل، راه اتصال مجدد به این نیروی قدرتمند و سالم طبیعت غریزی زنان را نشان می دهد.
با خواندن این داستان ها و تفاسیر روان شناسی آنها می آموزیم که چطور به خود مهر بورزیم. #زن_وحشی را به عنوان درمانگر درونی روحمان بپذیریم. دکتر استس در این کتاب برای توصیف روح و روان زنان ادبیات جدیدی خلق کرده است. این #روانشناسی زنان به اصیل ترین شکل خود است که بر پایه دانش روح استوار است.
قسمتی از مقدمه کتاب زنانی که با گرگها می دوند:
" ...هر کسی که به زنی نزدیک می شود در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی می کند و براحتی قابل مشاهده است. اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی اغلب ناگهان ظاهر می شود و به سرعت ناپدید می گردد و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجاب آور به جا می گذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این طبیعت دو گانه بصورتی است که یکی با ثبات تر و سرزنده تر و دیگری بی اعتناتر و سردتر است. خویشتن متمدن موجودی خوب است ولی کمی تنهاست. خویشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است. از دست رفتن قدرت های روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن به ایت است که دیگری وجود ندارد..."
نویسنده در این کتاب ابتدا داستان و افسانه ای را بیان می کند که اغلب ما آنها را شنیده ایم و با توجه به آن داستانها و تحلیل روان شناسانه آنها به بیان نکاتی درباره روح زنان و چگونگی توجه به آن و شنیدن حرفهایش می پردازد تا زنان بتوانند اعتماد به نفس خود را افزایش داده و در تصمیم گیری هابه احساس و درون خود ایمان داشته باشند.
اگر به مباحث روان شناسی تحلیلی علاقه مند هستید، اگر نوشته های
« #کارل_گوستاو_یونگ » و روش روانشناسی اش را دوست دارید، حتما این کتاب را بخونید. مطالعه این کتاب را هم به خانم ها و هم به آقایان توصیه میکنیم.
#کتاب_و_کتابخوانی
#پنج_شنبه
#درباره_زنان
#خودشناسی
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1160
#معرفي_كتاب
کتاب: #تمام_آنچه_پسر_کوچولویم_باید_درباره_دنیا_بداند
نویسنده:#فردریک_بکمن
#مترجم: #فرناز_تیمورازف
درباره کتاب:
فردریک بکمن در تمام آنچه پسر کوچولویم باید بداند طنز همیشگی اش را با جسارت بی نظیرش ترکیب می کند وروایتی شاد و در عین حال غافل گیرکننده و گاه تکان دهنده ارائه می دهد .او در این کتاب از بعضی از رازهای زندگی اش پرده برمی دارد، از جمله داستان ازدواج خود با همسر ایرانی اش وهمچنین ماجرای تیر خوردنش درجریان سرقت مسلحانه از یک بانک.
تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند در ظاهر نامه ای است به پسرکی که تازه به دنیا آمده اما درواقع کتابی است جذاب درباره همه چیز: انسان بودن ، عاشق شدن، پدر ومادر بودن و به طور کلی زندگی ، بکمن نشان می دهد در همه جای دنیا انسان ها احساسات مشابهی را تجربه می کنند ودغدغه های مشترک دارند.
قسمت هایی از متن کتاب:
مردهایی که مرخصی پدری شان تمام می شود اصلا خوش ندارند سرکار که برمی گردند با این سؤال بهشان خوشامد بگویند : «تعطیلات خوش گذشت؟»
***
بقیه پدرها برایش توضیحی خوب و قانع کننده دارند. ولی خب، خودت می دانی دیگر. بابا که بخواهد توضیحش دهد، مثل خر توی گل گیر می کند. می شود این جوری گفت. شاید بابا بیش از حد بلند پرواز است. بابا می خواهد داستانی از خودش بسازد که کاملا واقعی به نظر برسد. کاش بابا می توانست سروتهش را راحت هم بیاورد. بابا می داند.
#کتاب_و_کتابخوانی
#هفته_کتاب
#کتاب_بخوانیم
https://t.me/mandegarmehr/1187
کتاب: #تمام_آنچه_پسر_کوچولویم_باید_درباره_دنیا_بداند
نویسنده:#فردریک_بکمن
#مترجم: #فرناز_تیمورازف
درباره کتاب:
فردریک بکمن در تمام آنچه پسر کوچولویم باید بداند طنز همیشگی اش را با جسارت بی نظیرش ترکیب می کند وروایتی شاد و در عین حال غافل گیرکننده و گاه تکان دهنده ارائه می دهد .او در این کتاب از بعضی از رازهای زندگی اش پرده برمی دارد، از جمله داستان ازدواج خود با همسر ایرانی اش وهمچنین ماجرای تیر خوردنش درجریان سرقت مسلحانه از یک بانک.
تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند در ظاهر نامه ای است به پسرکی که تازه به دنیا آمده اما درواقع کتابی است جذاب درباره همه چیز: انسان بودن ، عاشق شدن، پدر ومادر بودن و به طور کلی زندگی ، بکمن نشان می دهد در همه جای دنیا انسان ها احساسات مشابهی را تجربه می کنند ودغدغه های مشترک دارند.
قسمت هایی از متن کتاب:
مردهایی که مرخصی پدری شان تمام می شود اصلا خوش ندارند سرکار که برمی گردند با این سؤال بهشان خوشامد بگویند : «تعطیلات خوش گذشت؟»
***
بقیه پدرها برایش توضیحی خوب و قانع کننده دارند. ولی خب، خودت می دانی دیگر. بابا که بخواهد توضیحش دهد، مثل خر توی گل گیر می کند. می شود این جوری گفت. شاید بابا بیش از حد بلند پرواز است. بابا می خواهد داستانی از خودش بسازد که کاملا واقعی به نظر برسد. کاش بابا می توانست سروتهش را راحت هم بیاورد. بابا می داند.
#کتاب_و_کتابخوانی
#هفته_کتاب
#کتاب_بخوانیم
https://t.me/mandegarmehr/1187
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #زیر_نور_کم
نویسنده: #مصطفی_مستور
درباره کتاب:
"زیر نورکم" عنوان جدیدترین مجموعه داستان مصطفی مستور نویسنده خوزستانی است. این مجموعه شامل 44 داستان کوتاه است که در دوره زمانی سالهای 1371 تا 1395 نوشته شده است. این مجموعه دارای چهار بخش اصلی به نامهای "کودکی"، "زندگی"، "عشق" و "مرگ" است.
هر بخش از این مجموعه به مجموعهای از داستانها تعلق دارد. در بخش "کودکی" شخصیتهای کودک داستان را پیش میبرند و نویسنده از برخی تجربههای زیستی خود در دوران کودکی در نگارش این داستانها بهره برده است.
در بخش"زندگی" داستانی از یک استاد دانشگاه آورده شده که در دو برهه زمانی هشت ساله به روایت زندگی او پرداخته شده است. بخش "عشق" شامل تمامی داستانهای عاشقانهای است که نویسنده تاکنون نوشته است. در بخش "مرگ" داستانهای کوتاهی آمده که درونمایه آنها مرگ و نیستی است.
در این 44 داستان به نوعی پیوستگی وجود دارد. بسیاری از شخصیتها در داستانهای مختلف و بخشهای چهارگانه مجموعه تکرار میشوند و خواننده در هر بخش با قسمتی از زندگی کاراکتر آشنایی پیدا میکند. ما در این مجموعه با ورود و خروج مکرر شخصیتها مواجه هستیم و این شخصیتها را طی سالیان زندگانی خود میبینیم و پازلهای شخصیتی آنها به تدریج در ذهن خواننده کامل میشود.
مستور پیش از این گفته بود که به هر مساله رنگی را نسبت میدهد. مثلا زندگی برایش یک رنگ است و مرگ به رنگ دیگری که لزوما سیاه نیست. در این مجموعه هم به نحوی به این مساله اشاره کرده است و نگاه خود را به رنگهای هستی در آن وارد کرده است. او همان نگاه ماوراءلطبیعه را در برخی از داستانهای این کتاب حفظ کرده است و در بخشهای "زندگی" و "عشق" داستانهایی که شخصیت اصلی آنها زن هستند، دیده میشوند.
مجموعه داستان "زیر نورکم" نوشته مصطفی مستور آخرین اثر این نویسنده است که مراسم رونمایی آن سوم آذر 96 در کتابفروشی نشر چشمه پریس تهران برگزار میشود.
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1266
کتاب: #زیر_نور_کم
نویسنده: #مصطفی_مستور
درباره کتاب:
"زیر نورکم" عنوان جدیدترین مجموعه داستان مصطفی مستور نویسنده خوزستانی است. این مجموعه شامل 44 داستان کوتاه است که در دوره زمانی سالهای 1371 تا 1395 نوشته شده است. این مجموعه دارای چهار بخش اصلی به نامهای "کودکی"، "زندگی"، "عشق" و "مرگ" است.
هر بخش از این مجموعه به مجموعهای از داستانها تعلق دارد. در بخش "کودکی" شخصیتهای کودک داستان را پیش میبرند و نویسنده از برخی تجربههای زیستی خود در دوران کودکی در نگارش این داستانها بهره برده است.
در بخش"زندگی" داستانی از یک استاد دانشگاه آورده شده که در دو برهه زمانی هشت ساله به روایت زندگی او پرداخته شده است. بخش "عشق" شامل تمامی داستانهای عاشقانهای است که نویسنده تاکنون نوشته است. در بخش "مرگ" داستانهای کوتاهی آمده که درونمایه آنها مرگ و نیستی است.
در این 44 داستان به نوعی پیوستگی وجود دارد. بسیاری از شخصیتها در داستانهای مختلف و بخشهای چهارگانه مجموعه تکرار میشوند و خواننده در هر بخش با قسمتی از زندگی کاراکتر آشنایی پیدا میکند. ما در این مجموعه با ورود و خروج مکرر شخصیتها مواجه هستیم و این شخصیتها را طی سالیان زندگانی خود میبینیم و پازلهای شخصیتی آنها به تدریج در ذهن خواننده کامل میشود.
مستور پیش از این گفته بود که به هر مساله رنگی را نسبت میدهد. مثلا زندگی برایش یک رنگ است و مرگ به رنگ دیگری که لزوما سیاه نیست. در این مجموعه هم به نحوی به این مساله اشاره کرده است و نگاه خود را به رنگهای هستی در آن وارد کرده است. او همان نگاه ماوراءلطبیعه را در برخی از داستانهای این کتاب حفظ کرده است و در بخشهای "زندگی" و "عشق" داستانهایی که شخصیت اصلی آنها زن هستند، دیده میشوند.
مجموعه داستان "زیر نورکم" نوشته مصطفی مستور آخرین اثر این نویسنده است که مراسم رونمایی آن سوم آذر 96 در کتابفروشی نشر چشمه پریس تهران برگزار میشود.
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1266
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
شهری که واکسی اش کتاب بخواند، جای بهتری برای زندگیست.
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مسئولیت_اجتماعی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مسئولیت_اجتماعی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr
#معرفي_كتاب
کتاب: #بازی_های_مردانه
نویسنده: #آرمان_امیری
درباره کناب:
پدر، پسر و وکیل مثلثی مردانه را حول جنایتی ناجوانمردانه تشکیل میدهند. نقشههایی که هریک در این بین پیاده میکنند ترکیبی چندگانه است از مقاصد متفاوت و احساسات متناقضی از عشق و نفرت که به یکدیگر دارند. آرمان امیری، چندین سال است که در حوزههای سیاسی و اجتماعی روزنامهنگاری و وبلاگنویسی میکند. به همین خاطر ردپای تاریخ معاصر ایران در رمان او نقش پررنگی دارد. راز روابط پیچیده این بازیهای مردانه، در سایه سنگین مجادلات نسلهای پیشین است که از پس تاریخ بر نسل امروز سنگینی میکند. میراثی تاریخی که هریک از شخصیتهای رمان به نوعی با آن درگیر است و به شیوه خود با آن مواجه میشود. سیمای نقش آفرینان این تاریخ پرمجادله تماما مردانه به نظر میرسد، اما اگر جای خالی بین سطرها را با تصویر نیمهپنهان زنان پر نکنیم، راز جنایت هیچگاه کشف نخواهد شد.
قسمتی از متن کتاب:
این بار انگشت اشارهاش به سمت پریسا چرخیده بود اما نگاهش را از زن برنمیداشت. «خودش اینجا نشسته هنوز توی این برگهها زن عقدی و رسمی من است. اما همان لحظه که مهر من از دلش افتاد همه چیز تمام شد. زندگی من هم تمام شد.همه آرزوهای من تمام شد.»
خودش هم نمیدانست لرزشی که داشت توی صدایش پیدا میشد از خشم بو یا پیش زمینه یک بغض دیگر. «من هیچ چیز توی این دنیا نمیخواستم به جز اینکه خوشبختش کنم. خوشحالش کنم. دلم میخواست همه دنیا را به پایش بریزم که فقط شاد باشد، راضی باشد. همیشه بخندد. یک لحظه خنده از روی لبهایش میرفت دنیای من به آخر میرسیذ، چه برسد به اینکه اشک به چشمش بنشیند. من اگر اینجا نشستهام و دست را بالا بردهام نه به شما باختهام نه به دادگاه. من نمیدانم چی شد. چرا این جوری شد.»
بغض بود. وقتی مجبور شد حرفش را قطع کند و لبهایش را به دندان بگیردکه بغضش نترکد، فهمید که بغض بود و حالا دیگر مقاومت فایده نداشت. اشکش دوباره داشت درمیآمد و نیازی نبود که نگاهش را بچرخاند تا بفهمد پریسا هم دارد آرام اشک میریزد. «من نمیخواستم کار به اینجا برسد. فقط فکر میکردم اگر کمی بیشتر فرصت داشته باشم شاید بتوانم جبران کنم..اما بدتر شد. یک رزد چشم باز کردم، دیدم شدهام کابوس پریسا.دیدم کسی که بیشتر از هرکسی توی دنیا دوستش دارم، کسی که میخواستم جان بدهم برای کوچکترین آرزوهایش، حالا تنها آرزویش این شده که دیگر من را نبیند، که من پاک بشوم، محو بشوم از زندگیاش.»
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مسئولیت_اجتماعی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1278
کتاب: #بازی_های_مردانه
نویسنده: #آرمان_امیری
درباره کناب:
پدر، پسر و وکیل مثلثی مردانه را حول جنایتی ناجوانمردانه تشکیل میدهند. نقشههایی که هریک در این بین پیاده میکنند ترکیبی چندگانه است از مقاصد متفاوت و احساسات متناقضی از عشق و نفرت که به یکدیگر دارند. آرمان امیری، چندین سال است که در حوزههای سیاسی و اجتماعی روزنامهنگاری و وبلاگنویسی میکند. به همین خاطر ردپای تاریخ معاصر ایران در رمان او نقش پررنگی دارد. راز روابط پیچیده این بازیهای مردانه، در سایه سنگین مجادلات نسلهای پیشین است که از پس تاریخ بر نسل امروز سنگینی میکند. میراثی تاریخی که هریک از شخصیتهای رمان به نوعی با آن درگیر است و به شیوه خود با آن مواجه میشود. سیمای نقش آفرینان این تاریخ پرمجادله تماما مردانه به نظر میرسد، اما اگر جای خالی بین سطرها را با تصویر نیمهپنهان زنان پر نکنیم، راز جنایت هیچگاه کشف نخواهد شد.
قسمتی از متن کتاب:
این بار انگشت اشارهاش به سمت پریسا چرخیده بود اما نگاهش را از زن برنمیداشت. «خودش اینجا نشسته هنوز توی این برگهها زن عقدی و رسمی من است. اما همان لحظه که مهر من از دلش افتاد همه چیز تمام شد. زندگی من هم تمام شد.همه آرزوهای من تمام شد.»
خودش هم نمیدانست لرزشی که داشت توی صدایش پیدا میشد از خشم بو یا پیش زمینه یک بغض دیگر. «من هیچ چیز توی این دنیا نمیخواستم به جز اینکه خوشبختش کنم. خوشحالش کنم. دلم میخواست همه دنیا را به پایش بریزم که فقط شاد باشد، راضی باشد. همیشه بخندد. یک لحظه خنده از روی لبهایش میرفت دنیای من به آخر میرسیذ، چه برسد به اینکه اشک به چشمش بنشیند. من اگر اینجا نشستهام و دست را بالا بردهام نه به شما باختهام نه به دادگاه. من نمیدانم چی شد. چرا این جوری شد.»
بغض بود. وقتی مجبور شد حرفش را قطع کند و لبهایش را به دندان بگیردکه بغضش نترکد، فهمید که بغض بود و حالا دیگر مقاومت فایده نداشت. اشکش دوباره داشت درمیآمد و نیازی نبود که نگاهش را بچرخاند تا بفهمد پریسا هم دارد آرام اشک میریزد. «من نمیخواستم کار به اینجا برسد. فقط فکر میکردم اگر کمی بیشتر فرصت داشته باشم شاید بتوانم جبران کنم..اما بدتر شد. یک رزد چشم باز کردم، دیدم شدهام کابوس پریسا.دیدم کسی که بیشتر از هرکسی توی دنیا دوستش دارم، کسی که میخواستم جان بدهم برای کوچکترین آرزوهایش، حالا تنها آرزویش این شده که دیگر من را نبیند، که من پاک بشوم، محو بشوم از زندگیاش.»
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مسئولیت_اجتماعی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1278
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #عشقهای_زودگذر_ماندگار
نویسنده: #آندره_سرگیویچ_مکین
مترجم: #اسدلله_امرایی
درباره کتاب:
آندره مکین در داستانهای کتاب عشقهای زودگذر
ماندگار روایتهایی نوشته از مهمترین عنصر تشکیلدهنده زندگیاش یعنی تناقض زیستن در دوران شوروی. داستانها که بهنوعی تکمیلکننده همدیگر هستند شخصیتهایی را روایت میکنند که در زندگی خود با اندوهها، ماجراها و عشقهای خاصی روبهرو شدهاند، زمان بر آنها گذشته و حالا روایتی از ایشان باقی مانده که مملو از تناقضها و دوگانگیهاست، امری که خود مکین نیز به آن گرفتار بوده و به خاطر نوع زندگی خاصش؛ از طرفی روسی و از سویی فرانسویشده است. به همین خاطر این داستاننویس درخشان مخاطب خود را با روایتهایی روبهرو میکند که در آنها احساس تلف شدن هویت و زندگی به چشم میآیند. داستانهایی جذاب و بدیع که نمایانگر قدرت اوست در ساختن جزئیات شخصیت. مکین در فرانسه زندگی میکند و دو سال پیش نیز به عضویت آکادمی فرانسه درآمد.
بخشی از متن کتاب
اشتباه فاحش و خطرناکی که در زندگی مرتکب میشویم، جستوجوی بهشتی است که دوام بیاورد. رفتن پی لذاتی که کهنه نمیشود، دلبستگیهای ماندگار، به سماجت عَشَقَه میماند: گیاه میمیرد، اما رد شاخسارها، همیشه سبز میماند. این شیفتگی به آنجه باقی میماند، باعث میشود از بهشتهای گذرای زیادی صرفنظر کنیم، که به راحتی میتوانستیم از آنها بهرهمنده شویم. این تنها نوع بهشتی است که میتوانیم در این سفر برقآسا بدان چشم امید داشته باشیم، آن هم از پس حجابی از اشک. روشنایی خیرهکننده چنین بهشت زودگذری معمولا در مکانهایی پیشپا افتاده بر ما میتابد و فرصت نمیکنیم تاملی کنیم. ترجیح میدهیم رویاهامان را با قالب بلوکهای سنگ خارای چند دهساله شکل دهیم. باور داریم که قرار است مثل مجسمهها، روزگار پابرجا و عمر دراز داشته باشیم.
بهشتی که یادم داد خودم را با مجسمه نسنجم، جایی بود که به وصف نمیگنجد. فضایی بین یک منطقه عظیم صنعتی و کورهدهی قدیمی که زیر چکمه بناهای بسیار عظیم و غولآسا از بین میرفت: بناهای عظیمالجثه بتنی، ستونهای فولادی سربهآسمان ساییده، لولههای تناور و کلفت، دستگاههای سازنده مواد لازم ماشینآلات و منبعهایی که صدای هیس و پوف بخارشان از پشت دیوار به گوش میرسید.
در آن روزهای آفتابی ماه مارس، بعد از کلاس، از حاشیه شهر که دورادوش ریل قطار کشیده بودند، میگذشتم، از زیر پل عابر رد میشدم و از پای دیوارهای کارخانه، از مسیر دربوداغان مستقیم به بارانداز رودخانه ولگا میرفتم و به جایی میرسیدم که نمیشد نامی برای آن بیابی. مجموعهای از شش یا هفت ایزبا روی زمینی قرار داشت که سابقا باغ میوه بود، یک انبار متروک هم یادآور فعالیتهای کشاورزی در گذشتههای دور بود. نزدیک رودخانه انباری از بقایای بندر کوچک ماهیگیری به چشم میخورد.
به سمت خانهای میرفتم که دو پنجره رو به خیابان داشت و انعکاس باشکوه برف زیر آفتاب را باز میتاباندو گویی با بردباری و خردورزی من را خطاب قرار میداد. دختر جوان پانزدهسالهای، همسن و سال خودم، در آستانه در منتظرم بود؛ در این گوشه پرت کمتر کسی رفتوآمد میکرد. از فاصله دور نگاهم میکرد. سرمای گزندهای را که به میان لباس خانگیاش میدوید حس میکردم. فاصله ده بیست متری آخر، انگار نمیخواست تمام شود.
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1299
کتاب: #عشقهای_زودگذر_ماندگار
نویسنده: #آندره_سرگیویچ_مکین
مترجم: #اسدلله_امرایی
درباره کتاب:
آندره مکین در داستانهای کتاب عشقهای زودگذر
ماندگار روایتهایی نوشته از مهمترین عنصر تشکیلدهنده زندگیاش یعنی تناقض زیستن در دوران شوروی. داستانها که بهنوعی تکمیلکننده همدیگر هستند شخصیتهایی را روایت میکنند که در زندگی خود با اندوهها، ماجراها و عشقهای خاصی روبهرو شدهاند، زمان بر آنها گذشته و حالا روایتی از ایشان باقی مانده که مملو از تناقضها و دوگانگیهاست، امری که خود مکین نیز به آن گرفتار بوده و به خاطر نوع زندگی خاصش؛ از طرفی روسی و از سویی فرانسویشده است. به همین خاطر این داستاننویس درخشان مخاطب خود را با روایتهایی روبهرو میکند که در آنها احساس تلف شدن هویت و زندگی به چشم میآیند. داستانهایی جذاب و بدیع که نمایانگر قدرت اوست در ساختن جزئیات شخصیت. مکین در فرانسه زندگی میکند و دو سال پیش نیز به عضویت آکادمی فرانسه درآمد.
بخشی از متن کتاب
اشتباه فاحش و خطرناکی که در زندگی مرتکب میشویم، جستوجوی بهشتی است که دوام بیاورد. رفتن پی لذاتی که کهنه نمیشود، دلبستگیهای ماندگار، به سماجت عَشَقَه میماند: گیاه میمیرد، اما رد شاخسارها، همیشه سبز میماند. این شیفتگی به آنجه باقی میماند، باعث میشود از بهشتهای گذرای زیادی صرفنظر کنیم، که به راحتی میتوانستیم از آنها بهرهمنده شویم. این تنها نوع بهشتی است که میتوانیم در این سفر برقآسا بدان چشم امید داشته باشیم، آن هم از پس حجابی از اشک. روشنایی خیرهکننده چنین بهشت زودگذری معمولا در مکانهایی پیشپا افتاده بر ما میتابد و فرصت نمیکنیم تاملی کنیم. ترجیح میدهیم رویاهامان را با قالب بلوکهای سنگ خارای چند دهساله شکل دهیم. باور داریم که قرار است مثل مجسمهها، روزگار پابرجا و عمر دراز داشته باشیم.
بهشتی که یادم داد خودم را با مجسمه نسنجم، جایی بود که به وصف نمیگنجد. فضایی بین یک منطقه عظیم صنعتی و کورهدهی قدیمی که زیر چکمه بناهای بسیار عظیم و غولآسا از بین میرفت: بناهای عظیمالجثه بتنی، ستونهای فولادی سربهآسمان ساییده، لولههای تناور و کلفت، دستگاههای سازنده مواد لازم ماشینآلات و منبعهایی که صدای هیس و پوف بخارشان از پشت دیوار به گوش میرسید.
در آن روزهای آفتابی ماه مارس، بعد از کلاس، از حاشیه شهر که دورادوش ریل قطار کشیده بودند، میگذشتم، از زیر پل عابر رد میشدم و از پای دیوارهای کارخانه، از مسیر دربوداغان مستقیم به بارانداز رودخانه ولگا میرفتم و به جایی میرسیدم که نمیشد نامی برای آن بیابی. مجموعهای از شش یا هفت ایزبا روی زمینی قرار داشت که سابقا باغ میوه بود، یک انبار متروک هم یادآور فعالیتهای کشاورزی در گذشتههای دور بود. نزدیک رودخانه انباری از بقایای بندر کوچک ماهیگیری به چشم میخورد.
به سمت خانهای میرفتم که دو پنجره رو به خیابان داشت و انعکاس باشکوه برف زیر آفتاب را باز میتاباندو گویی با بردباری و خردورزی من را خطاب قرار میداد. دختر جوان پانزدهسالهای، همسن و سال خودم، در آستانه در منتظرم بود؛ در این گوشه پرت کمتر کسی رفتوآمد میکرد. از فاصله دور نگاهم میکرد. سرمای گزندهای را که به میان لباس خانگیاش میدوید حس میکردم. فاصله ده بیست متری آخر، انگار نمیخواست تمام شود.
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1299
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #لاوینیا (چاپ چهارم)
نویسنده: #جیوکوندا_بلی
مترجم: #ملیحه_محمدی
درباره کتاب:
لاوینیا دختری جوان و ثروت مند است که از پدر و مادرش جدا شده از محیط آنها بریده و به عنوان یک معمار در یک شرکت بزرگ کار می کند . در آن شرکت با مردی به نام فیلیپه آشنا می شود که در یک سازمان مخفی بر علیه رژیم حاکم مبارزه می کند . در این میان در خانه لاوینیا درخت پرتقالی است که روح یک زن بومی قدیمی در آن جریان دارد و زندگی لاوینیا و خودش را مقایسه می کند .
قسمت های زیبایی از کتاب
انسان باید یاد بگیرد چگونه خودش هم صحبت خودش باشد .
ما همیشه می ترسیدیم که مبادا خورشید یک بار برای همیشه غروب کند . زیرا چه کسی می تواند با اطمینان بگوید که فردا دوباره خورشید خواهد درخشید ؟
عشق طبیعی ترین پدیده ی جهان است ! نمی فهمم چرا باید از آن بترسی .
رشد یعنی از مرزهای شخصی گذشتن و توانایی ها را آزمودن که انسان از وجود آن ها در خود بی خبر بوده است .
انسان هرگز به مرگ عادت نمی کند .
پرش درباره ی عشق همیشه زنانه است و چرا که نه ؟
ما همه مرد سالاریم . حتی شما زن ها هم کمی از مردسالاری با خود دارید . مهم این است که انسان بفهمد این خصلت خوبی نیست . میان حرف و عمل راه درازی است . من تلاشم را می کنم ...
راستی چه از عشق باقی می ماند اگر زن ها غم آن را نمی خوردند .
وقتی انسان عاشق است منطقی بودن چه قدر دشوار می شود .
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب_خوب
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1355
کتاب: #لاوینیا (چاپ چهارم)
نویسنده: #جیوکوندا_بلی
مترجم: #ملیحه_محمدی
درباره کتاب:
لاوینیا دختری جوان و ثروت مند است که از پدر و مادرش جدا شده از محیط آنها بریده و به عنوان یک معمار در یک شرکت بزرگ کار می کند . در آن شرکت با مردی به نام فیلیپه آشنا می شود که در یک سازمان مخفی بر علیه رژیم حاکم مبارزه می کند . در این میان در خانه لاوینیا درخت پرتقالی است که روح یک زن بومی قدیمی در آن جریان دارد و زندگی لاوینیا و خودش را مقایسه می کند .
قسمت های زیبایی از کتاب
انسان باید یاد بگیرد چگونه خودش هم صحبت خودش باشد .
ما همیشه می ترسیدیم که مبادا خورشید یک بار برای همیشه غروب کند . زیرا چه کسی می تواند با اطمینان بگوید که فردا دوباره خورشید خواهد درخشید ؟
عشق طبیعی ترین پدیده ی جهان است ! نمی فهمم چرا باید از آن بترسی .
رشد یعنی از مرزهای شخصی گذشتن و توانایی ها را آزمودن که انسان از وجود آن ها در خود بی خبر بوده است .
انسان هرگز به مرگ عادت نمی کند .
پرش درباره ی عشق همیشه زنانه است و چرا که نه ؟
ما همه مرد سالاریم . حتی شما زن ها هم کمی از مردسالاری با خود دارید . مهم این است که انسان بفهمد این خصلت خوبی نیست . میان حرف و عمل راه درازی است . من تلاشم را می کنم ...
راستی چه از عشق باقی می ماند اگر زن ها غم آن را نمی خوردند .
وقتی انسان عاشق است منطقی بودن چه قدر دشوار می شود .
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب_خوب
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1355
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری