🌹محفل شهدا🌹
599 subscribers
46.2K photos
38.5K videos
650 files
1.86K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#پسرم #علمدار #هیئت #انصارالحسین🌷 بود. یکی از #مخلص‌ترین #بسیجیان استان کرمانشاه و در #خط مقدم این مسیر بود، در نهایت هم در کسوت #سربازی لایق #شهادت شد.😭
🍃🌷🍃
چگونگی #شهادت را از زبان مسئولانش برایتان روایت می‌کنم؛ گویا ساعت ۱:۴۰# بامداد روز ۲۲# فروردین‌ماه نگهبان شب متوجه دو نفر فرد پیاده می‌شود که در بیرون از #یگان حضور دارند.

#افسر وقت #همراه #سه نفر به محل #اعزام می‌شوند. #فرمان ایست صادر می‌کنند تا هویت آن افراد شناسایی شود، اما آن‌ها شروع به #تیراندازی می‌کنند. تعقیب و گریز انجام می‌شود.

اگرچه افراد ناشناس #شلیک می‌کنند، اما با #فداکاری و #ایثار #بچه‌ها یکی از آن افراد #مسلح در محل تیر می‌خورد و دیگری نیز در کمتر از ۱۲ ساعت #دستگیر می‌شود.

هر دو از مجرمان سابقه‌دار و دارای جرائم سخت و خشن بودند. متأسفانه در حین #درگیری #محمد‌مهدی هم #تیر می‌خورد و از ناحیه #کتف چپ #مجروح می‌شود.
😭
🍃🌷🍃
#محل #شهادت #محمد‌مهدی در ۴ کیلومتری #جنوب شرقی مهران در کنار #آستان مقدس #امامزاده #سید‌حسن🌷 در #ارتفاعات قلاویزان است.😭
🍃🌷🍃
#فردای همان روز حادثه، از طرف ستاد با من تماس گرفتند و خبر #شهادت را به من دادند. #پسرم در #شب میلاد #امام زمان (عج) به #شهادت رسید. او #همنام #امام زمانش بود و #ارادت خاصی به #اهل بیت (ع)🌷 داشت، #شهادتش در این #روز عزیز هم #موهبتی بود که #خداوند🤍 نصیب #پسرم و #خانواده ما کرد.
😭
🍃🌷🍃
شاید کمی #باورش برای #خوانندگان و #کسانی که این مطالب را می‌خوانند #سخت باشد، اما به من #الهام شده بود که #پسرم #شهید خواهد شد. خود #محمد‌مهدی هم #بی‌تاب و #طاقت شده بود.😭
🍃🌷🍃
#پسرم خیلی #نورانی شده بود. قرار بود که روز جمعه خدمت #پسرم از استان ایلام به کرمانشاه منتقل شود، اما به خاطر یکسری #ملاحظات و #مسائل نظامی این اتفاق نیفتاد و در نهایت #محمد‌مهدی در #همان روز به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
پسرم🥀 😭😭
در روز جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۶۹ زودتر از همیشه به محل اقامه نماز جمعه رفت تا بازرسے بهترے داشته باشه وقتے ڪه در آنجا حاضر شده بود میبینه ڪه هنوز درها باز نشده ، براے همین به پارک لاله رفت.

#در پارک لاله با صحنه‌اے مواجه میشه و میبینه ڪه چند پسر اراذل در حال اذیت ڪردن یک دختر هستند ، غلام‌ عباس🥀 تذڪر میده ، آن چند نفر به #پسرم حمله می‌ڪنند و با ۷ بار ضربه چاقو به قلب و ناحیه شڪم ، او را به شهادت🥀 می‌رسانند.😭😭😭

ڪسانے ڪه پسرم را به بیمارستان امام خمینے (ره) منتقل ڪردند ، نحوه شهادت را تعریف ڪردند زمانے ڪه به بیمارستان رسیدیم پسرم شهید🥀 شده بود. پرستار حاضر روے آن را باز ڪرد و براے آخرین بار پسر#۱۵ ساله‌ام را دیدم.😭
#خاطرات مادر شهید علی هاشمی🥀

#پسرم  قبل از انقلاب تو مسجد فعالیت داشت،  یه بار در حال فعالیتهای ضد طاغوتی تو مسجد دستگیرش کردند
که پس از مدتی آزاد شد
وقتی به خونه برگشت  ، اون قدر  شکنجه اش  داده بودن که کاملا ساق پاش سیاه و کبود بود و از شدت درد به خود می پیچید؛😔
 ولی با این وجود از فعالیت خود در مسجد دست نکشید و روز به روز بیشتر تلاش می کرد تا به انقلاب اسلامی خدمت کنه.


از همان ابتدا عاشق و دلباخته امام(ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام ،وارد کمیته انقلاب شد.
 به همراه حسین علم الهدی، علیرضا نظرآقایی و .... جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاش‌های بسیاری کردند.

زندگی درجنگ تحمیلی مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضورش در دنیای خاکی بود.#اوج ایثار و رشادت ایشان در شناسایی هایش نمایان بود آنچنان که تمام #طرح‌های عملیاتی اش رو با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام می‌رساند.

با گسترش محورهای عملیاتی،#تیپ 37 نور رو در محور حمیدیه تشکیل داد و پس از عملیات بیت‌المقدس توانست #سپاه بستان و هویزه رو تشکیل بدهد
#ایجاد پاسگاه‌های مرزی و مسئولیت پدافندی کل منطقه از فعالیت‌های دیگرش بود.
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔

به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :

می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔

پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد.#بیمه شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔

وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃🍃

#جوادم فوق‌ العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت :#جواد در حالی‌ که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری #مین‌ها بود تا راه را باز کنه.
همان چند روزی که #عراق بود خیلی عرب‌ها با او دوست شده بودند. آن‌ قدر که حاضر نبودند به مناطق خطرناک برود اما #جواد می‌گفت من آمده ام تا به هر شکلی که هست هر کاری که از دستم بر می‌آید انجام دهم و به #شهادت برسم.

#پسرم گاهی به #آسایشگاه جانبازان امام خمینی (ره) در پارک ملت نیز سر می‌زد. #جانبازان را حمام می‌ برد و آن‌ها را خیلی دوست داشت. بعضی‌ از جانبازان با صندلی‌ های چرخ دارشان از تهران برای شرکت در مراسمش آمده بودند.😔🍃🍃

#ارادت خاصی به امام رضا (ع)♡ داشت. #خادم افتخاری حضرت بود در کنار صاحب اسمش هم به #شهادت رسید. #فلوجه نزدیک #حرم امام جواد (ع) است. #جواد در همان مکان پر کشید.😔


روی هیچ‌ یک از قبور #شهدا نام « ثار‌الله » حک نشده است اما روی مزار #فرزندم نوشته‌ اند : « مدافع حرم ثارالله » اولین کسی که از مشهد در عراق #شهید شد فرزند من بود.😔


سرانجام #شهید جواد کوهساری هم در تاریخ ٩۴/۴/٢۶ در فلوجه ی عراق به آرزویش که همانا #شهادت بود رسید.

مزار شهید⚘
مشهد مقدس ، بهشت حضرت رضا (ع)
#به روایت از پدرشهید امین بابا شیرازی:
پسر #شهیدم یک فرزند دختر دو ساله به نام بهار دارد که این روزها شرایط سختی را می‌گذراند و بی‌ تاب پدر است اما باید بگویم که پسرم علیرغم همه ی عشق و علاقه‌ ای که به همسر و دختر خردسالش داشت اما بنا به تعهدی که در زندگی کرده بودلحظه‌ ای از فعالیت در زمینه‌ های گوناگون که معمولاً کارهای عام‌ المنفعه بود دست نکشید و با توجه به اینکه# مهندس عمران بود در قالب #اردوهای جهادی مرتب به #مناطق محروم برای #کمک به مسئله ی عمران و آبادی می رفت.😔

#پسرم در آخرین سفرش که سفری بی‌ بازگشت بود برای انجام یک #اردوی جهادی به منطقه ی گیلان غرب رفت. قبل از سفر پیش من آمد و گفت مسئله‌ای که وجود دارد این است که من تا این لحظه حتی روستا و مکانی را که قرار است به آنجا برویم در نقشه پیدا نکردم.

در مراجعه به همسر و خانواده ی او برای کسب اجازه کمی با مخالفت آنها مواجه شده بود اما توانست با این قول که از این #اردو زودتر از دفعات بعد باز می‌گردد نظر آنها را نیز جلب کند که البته این اتفاق افتاد و من هنوز منتظرم که صحیح و سالم از این سفر برگردد.😔
همچنین جلسات پیگیر و مستمری که این مؤسسه هر هفته سه شنبه‌ ها برگزار می کردند « سه‌ شنبه‌ های مهدوی » بود که پسرم به اتفاق همکارانش در قالب آن سعی در #فرهنگ سازی بر اساس مبانی فرهنگ #انتظار حضرت حجت (عج)♡ داشتند.

همیشه به من می‌ گفت ما باید این کار را انجام بدهیم و نباید #موضوع مهدویت را محدود به مکانی همچون مسجد جمکران کنیم که تنها عده ی خاصی می‌توانند با حضور در آنجا به ساحت حضرت حجت (عج)♡ عرض ارادت داشته باشند.

پسر #شهیدم در روز آخر قبل از رفتن به اردوی جهادی به من گفت که بابا این سفر برای من و شما خیر و برکت فراوان خواهد داشت. آن زمان متوجه منظور او نشدم اما اکنون به حرف او بیش از پیش واقف شدم.😔

واقعاً خیرات و برکات #شهادتش را در این چند روز شاهد هستم با پیام‌ هایی که برای من از سوی دوستان و همکارانش ارسال می‌ شود و تلفن‌ هایی که از جاهای دور و نزدیک زده می‌ شود و دیدارهایی که دوستان با ما دارند.

تازه متوجه شدم که #پسرم در این مدت چه خدمت بزرگی به هموطنان خود داشته است و توانسته با این اقدام #جهادی خود الگو سازی خوبی در زمینه ی فعالیت‌ های خودجوش به منظور خدمت‌ رسانی به همنوعان داشته باشد.
در سایر موارد هم #پسرم مرجع بود و قابل استناد. هر زمان در مورد مسائل شرعی ، سیاسی و مواردی از این دست به پرسش و سؤالی برخورد می‌ کردیم با رجوع به امین و پاسخ مستدلی که به ما می‌ داد ، قانع می‌ شدیم.

به شدت #مسئولیت‌ پذیر بود. جوری نبود که تنها وقت برای اعضای خانواده ی خود و فرزند و همسرش بگذارد. محال بود در مراجعت از هر سفری اول سری به مادر بزرگش نزند و ازش دلجویی نکند و به خاطر تمامی این حساسیت‌ ها و دلسوزی‌ هایی که در قبال خانواده ی خود داشت به چنین آبرویی رسید که این گونه به آسمان‌ ها پر بکشد.😔

پسرم به من و خانواده آبرو و عزت بخشید. ما اصالتاً خانواده ی مذهبی هستیم و خوشحال و خرسندیم که چنین جوانی را تربیت و تقدیم به این نظام و انقلاب کردیم.😔
#به روایت از پدرشهید امین بابا شیرازی:
پسر #شهیدم یک فرزند دختر دو ساله به نام بهار دارد که این روزها شرایط سختی را می‌گذراند و بی‌ تاب پدر است اما باید بگویم که پسرم علیرغم همه ی عشق و علاقه‌ ای که به همسر و دختر خردسالش داشت اما بنا به تعهدی که در زندگی کرده بودلحظه‌ ای از فعالیت در زمینه‌ های گوناگون که معمولاً کارهای عام‌ المنفعه بود دست نکشید و با توجه به اینکه# مهندس عمران بود در قالب #اردوهای جهادی مرتب به #مناطق محروم برای #کمک به مسئله ی عمران و آبادی می رفت.😔

#پسرم در آخرین سفرش که سفری بی‌ بازگشت بود برای انجام یک #اردوی جهادی به منطقه ی گیلان غرب رفت. قبل از سفر پیش من آمد و گفت مسئله‌ای که وجود دارد این است که من تا این لحظه حتی روستا و مکانی را که قرار است به آنجا برویم در نقشه پیدا نکردم.

در مراجعه به همسر و خانواده ی او برای کسب اجازه کمی با مخالفت آنها مواجه شده بود اما توانست با این قول که از این #اردو زودتر از دفعات بعد باز می‌گردد نظر آنها را نیز جلب کند که البته این اتفاق افتاد و من هنوز منتظرم که صحیح و سالم از این سفر برگردد.😔
همچنین جلسات پیگیر و مستمری که این مؤسسه هر هفته سه شنبه‌ ها برگزار می کردند « سه‌ شنبه‌ های مهدوی » بود که پسرم به اتفاق همکارانش در قالب آن سعی در #فرهنگ سازی بر اساس مبانی فرهنگ #انتظار حضرت حجت (عج)♡ داشتند.

همیشه به من می‌ گفت ما باید این کار را انجام بدهیم و نباید #موضوع مهدویت را محدود به مکانی همچون مسجد جمکران کنیم که تنها عده ی خاصی می‌توانند با حضور در آنجا به ساحت حضرت حجت (عج)♡ عرض ارادت داشته باشند.

پسر #شهیدم در روز آخر قبل از رفتن به اردوی جهادی به من گفت که بابا این سفر برای من و شما خیر و برکت فراوان خواهد داشت. آن زمان متوجه منظور او نشدم اما اکنون به حرف او بیش از پیش واقف شدم.😔

واقعاً خیرات و برکات #شهادتش را در این چند روز شاهد هستم با پیام‌ هایی که برای من از سوی دوستان و همکارانش ارسال می‌ شود و تلفن‌ هایی که از جاهای دور و نزدیک زده می‌ شود و دیدارهایی که دوستان با ما دارند.

تازه متوجه شدم که #پسرم در این مدت چه خدمت بزرگی به هموطنان خود داشته است و توانسته با این اقدام #جهادی خود الگو سازی خوبی در زمینه ی فعالیت‌ های خودجوش به منظور خدمت‌ رسانی به همنوعان داشته باشد.
در سایر موارد هم #پسرم مرجع بود و قابل استناد. هر زمان در مورد مسائل شرعی ، سیاسی و مواردی از این دست به پرسش و سؤالی برخورد می‌ کردیم با رجوع به امین و پاسخ مستدلی که به ما می‌ داد ، قانع می‌ شدیم.

به شدت #مسئولیت‌ پذیر بود. جوری نبود که تنها وقت برای اعضای خانواده ی خود و فرزند و همسرش بگذارد. محال بود در مراجعت از هر سفری اول سری به مادر بزرگش نزند و ازش دلجویی نکند و به خاطر تمامی این حساسیت‌ ها و دلسوزی‌ هایی که در قبال خانواده ی خود داشت به چنین آبرویی رسید که این گونه به آسمان‌ ها پر بکشد.😔

پسرم به من و خانواده آبرو و عزت بخشید. ما اصالتاً خانواده ی مذهبی هستیم و خوشحال و خرسندیم که چنین جوانی را تربیت و تقدیم به این نظام و انقلاب کردیم.😔
#خاطرات مادر شهید علی هاشمی🥀

#پسرم  قبل از انقلاب تو مسجد فعالیت داشت،  یه بار در حال فعالیتهای ضد طاغوتی تو مسجد دستگیرش کردند
که پس از مدتی آزاد شد
وقتی به خونه برگشت  ، اون قدر  شکنجه اش  داده بودن که کاملا ساق پاش سیاه و کبود بود و از شدت درد به خود می پیچید؛😔
 ولی با این وجود از فعالیت خود در مسجد دست نکشید و روز به روز بیشتر تلاش می کرد تا به انقلاب اسلامی خدمت کنه.


از همان ابتدا عاشق و دلباخته امام(ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام ،وارد کمیته انقلاب شد.
 به همراه حسین علم الهدی، علیرضا نظرآقایی و .... جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاش‌های بسیاری کردند.

زندگی درجنگ تحمیلی مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضورش در دنیای خاکی بود.#اوج ایثار و رشادت ایشان در شناسایی هایش نمایان بود آنچنان که تمام #طرح‌های عملیاتی اش رو با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام می‌رساند.

با گسترش محورهای عملیاتی،#تیپ 37 نور رو در محور حمیدیه تشکیل داد و پس از عملیات بیت‌المقدس توانست #سپاه بستان و هویزه رو تشکیل بدهد
#ایجاد پاسگاه‌های مرزی و مسئولیت پدافندی کل منطقه از فعالیت‌های دیگرش بود.
یکی دو ساعت بعد حاج‌ آقایی با من تماس گرفت و خیلی خونسرد خبر #شهادتش را داد. دنیا روی سرم خراب شد نمی‌دانستم چکار باید بکنم .... یک ساعت بعد از شنیدن خبر ، به در و دیوار می‌خوردم.😔

به روایت از پدرشهید جواد کوهساری⚘ :

می گفتند #مدافعان حرم برای پول می روند. 😔#پسرم هیچ احتیاجی به پول نداشت. #ماشین نو برایش خریده بودم. #یک طبقه ی خانه را هم به نامش زده بودم و #هزینه ی نامزدی‌ اش را هم کنار گذاشته بودم. پسرم هیچ نیازی نداشت و رفت.😔

پسرم #آقا جواد یک سال و نیم پیش از #شهادتش در فاز دوم متروی مشهد و در قرارگاه کار می‌کرد.#بیمه شده بود و حقوق می‌گرفت. ماشین مدل پایین هم داشت ولی براش ماشین صفر خریده بودم.😔

وقتی #جوادم را در لباس جنگ دیدم ، سر و صورتش را بوسیدم و
گفتم : من راضی‌ ام ، برو ....😔🍃🍃

#جوادم فوق‌ العاده #پاک و #با حیا بود. ابداً ذره‌ ای لغزش از او ندیدم. یکی از همرزمان او در عراق می‌گفت :#جواد در حالی‌ که تیرها مثل #رگبار از روی سرش رد می‌شدند در حال جمع‌آوری #مین‌ها بود تا راه را باز کنه.
همان چند روزی که #عراق بود خیلی عرب‌ها با او دوست شده بودند. آن‌ قدر که حاضر نبودند به مناطق خطرناک برود اما #جواد می‌گفت من آمده ام تا به هر شکلی که هست هر کاری که از دستم بر می‌آید انجام دهم و به #شهادت برسم.

#پسرم گاهی به #آسایشگاه جانبازان امام خمینی (ره) در پارک ملت نیز سر می‌زد. #جانبازان را حمام می‌ برد و آن‌ها را خیلی دوست داشت. بعضی‌ از جانبازان با صندلی‌ های چرخ دارشان از تهران برای شرکت در مراسمش آمده بودند.😔🍃🍃

#ارادت خاصی به امام رضا (ع)♡ داشت. #خادم افتخاری حضرت بود در کنار صاحب اسمش هم به #شهادت رسید. #فلوجه نزدیک #حرم امام جواد (ع) است. #جواد در همان مکان پر کشید.😔


روی هیچ‌ یک از قبور #شهدا نام « ثار‌الله » حک نشده است اما روی مزار #فرزندم نوشته‌ اند : « مدافع حرم ثارالله » اولین کسی که از مشهد در عراق #شهید شد فرزند من بود.😔


سرانجام #شهید جواد کوهساری هم در تاریخ ٩۴/۴/٢۶ در فلوجه ی عراق به آرزویش که همانا #شهادت بود رسید.

مزار شهید⚘
مشهد مقدس ، بهشت حضرت رضا (ع)
#به روایت از پدرشهید امین بابا شیرازی:
پسر #شهیدم یک فرزند دختر دو ساله به نام بهار دارد که این روزها شرایط سختی را می‌گذراند و بی‌ تاب پدر است اما باید بگویم که پسرم علیرغم همه ی عشق و علاقه‌ ای که به همسر و دختر خردسالش داشت اما بنا به تعهدی که در زندگی کرده بودلحظه‌ ای از فعالیت در زمینه‌ های گوناگون که معمولاً کارهای عام‌ المنفعه بود دست نکشید و با توجه به اینکه# مهندس عمران بود در قالب #اردوهای جهادی مرتب به #مناطق محروم برای #کمک به مسئله ی عمران و آبادی می رفت.😔

#پسرم در آخرین سفرش که سفری بی‌ بازگشت بود برای انجام یک #اردوی جهادی به منطقه ی گیلان غرب رفت. قبل از سفر پیش من آمد و گفت مسئله‌ای که وجود دارد این است که من تا این لحظه حتی روستا و مکانی را که قرار است به آنجا برویم در نقشه پیدا نکردم.

در مراجعه به همسر و خانواده ی او برای کسب اجازه کمی با مخالفت آنها مواجه شده بود اما توانست با این قول که از این #اردو زودتر از دفعات بعد باز می‌گردد نظر آنها را نیز جلب کند که البته این اتفاق افتاد و من هنوز منتظرم که صحیح و سالم از این سفر برگردد.😔