به جاست یاد کنیم از #شهدای #غریب آزاده در #اسارت که بر اثر #شکنجه و #درگیری در #اردوگاه ها به #شهادت رسیدند که یکی از همین اتفاقات در 8#آذر سال 61# در درگیری که در اردوگاه پیش آمد.
🍃🌷🍃
سربازان بعثی ها با چماق، #کابل و #لوله آب فلزی و هرآنچه در دست داشتند به #بچه ها هجوم آوردند و در همان روز قریب به بیش از400-500# تن از #اسرا را #زخمی و #دو تن از #بچه ها را به #شهادت رساندند.😭
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
سربازان بعثی ها با چماق، #کابل و #لوله آب فلزی و هرآنچه در دست داشتند به #بچه ها هجوم آوردند و در همان روز قریب به بیش از400-500# تن از #اسرا را #زخمی و #دو تن از #بچه ها را به #شهادت رساندند.😭
🍃🌷🍃
۲۰# روز بعداز #شهادت #ایرج ناگهان خبری شایع شد که #ایرج در رادیو عراق صحبت کرده،امید زنده بودنش برامون زنده شداز هلال احمر خبر گرفتیم.مشخص شد چند نفر از #همرزمانش #اسیر شدند.😔
🍃🌷🍃
با پیگیری مشخص شد که زنده و#اسیر است،فقط می ترسیدیم #دانشمند بودنش برای دشمن محقق بشه و موجبات آزار و اذیتش رو فراهم کنند.
دوباره از هلال احمر پیگیر شدیم اما خبری بدست نیامد.😔
🍃🌷🍃
آخرین خبر از #شهادت #ایرج نامه دوستش بود که:
۱۶ دی ماه تویوتایی ردمی شده که چند تن از برادران #زخمی رابه عقب می برده ،یکی از بچه ها به من گفت: که تیری در #قلب بیات خورده و زخمی شده.
🍃🌷🍃
گفتم به کسی نگویید که ناراحت می شوند و روحیه بچه ها فرو می ریزد😔
دقایقی بعد با #شهادت چندتن از #برادرانمان ناگهان خودرا میان چند #تانک دیدیم و #اسیر شدم😔
🍃🌷🍃
بعداز چندماه نامه ای از دوستانم آمد و خبر #شهادت برادر بهتر از جانم را به من داد.
#۱۳۶۲/۵/۶
😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید ایرج بیات موحد هم درتاریخ تاریخ ۱۳۵۹/۹/۱۸# با سمت #فرمانده دسته در هویزه به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#شهید#پیکری نداشت.💔
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
با پیگیری مشخص شد که زنده و#اسیر است،فقط می ترسیدیم #دانشمند بودنش برای دشمن محقق بشه و موجبات آزار و اذیتش رو فراهم کنند.
دوباره از هلال احمر پیگیر شدیم اما خبری بدست نیامد.😔
🍃🌷🍃
آخرین خبر از #شهادت #ایرج نامه دوستش بود که:
۱۶ دی ماه تویوتایی ردمی شده که چند تن از برادران #زخمی رابه عقب می برده ،یکی از بچه ها به من گفت: که تیری در #قلب بیات خورده و زخمی شده.
🍃🌷🍃
گفتم به کسی نگویید که ناراحت می شوند و روحیه بچه ها فرو می ریزد😔
دقایقی بعد با #شهادت چندتن از #برادرانمان ناگهان خودرا میان چند #تانک دیدیم و #اسیر شدم😔
🍃🌷🍃
بعداز چندماه نامه ای از دوستانم آمد و خبر #شهادت برادر بهتر از جانم را به من داد.
#۱۳۶۲/۵/۶
😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید ایرج بیات موحد هم درتاریخ تاریخ ۱۳۵۹/۹/۱۸# با سمت #فرمانده دسته در هویزه به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#شهید#پیکری نداشت.💔
🍃🌷🍃
سرانجام ایشان با پافشاری و اصرار زیاد توانست با جلب رضایت مسئولان در #عملیات «تنگه چزابه» حضور داشته باشد که پس از یک نبرد #شجاعانه از #ناحیه #سر،#گردن و #پا #زخمی شد.
🍃🌷🍃
پسازآن از سوی #سردار صفوی، ایشان #مسئول جمعآوری تجربیات جنگی #رزمندگان اسلام در #جبههها و تدوین آنان شد و این #مسئولیت تا شروع #عملیات فتح المبین ادامه داشت.
🍃🌷🍃
در این #عملیات، ابتدا بهعنوان #معاون #فرمانده گردان حضور #شجاعانهای داشت و پسازآن #فرماندهی گردان امام سجاد (ع)🌷 به ایشان واگذار شد.
🍃🌷🍃
مجدانه و پا بهپای سایر #رزمندگان و #نیروهایش در #گردان، در #سنگر سازی و سایر #فعالیتها تلاش میکرد و #رفتار #متواضعانه ایشان #گردان را تحت تأثیر قرار داده بود.
🍃🌷🍃
در #عملیات #بیتالمقدس نیز #فرماندهی گردان #امام سجاد (ع)🌷 که بعد به# لشگر ارتقاء یافت را بر عهده داشت که در این #عملیات #رزمندگان پس از ۲۰#کیلومتر پیش روی به #جاده اهواز خرمشهر دست یافتند.
🍃🌷🍃
در مرحله دوم همین #عملیات که #تیپ #امام حسین (ع)🌷و #تیپ #محمد رسولالله (ص)🌷 احتیاج به کمک پیدا کردند، تعدادی از همرزمان ایشان در دوران مبارزه با طاغوت در این یگان
🍃🌷🍃
پسازآن از سوی #سردار صفوی، ایشان #مسئول جمعآوری تجربیات جنگی #رزمندگان اسلام در #جبههها و تدوین آنان شد و این #مسئولیت تا شروع #عملیات فتح المبین ادامه داشت.
🍃🌷🍃
در این #عملیات، ابتدا بهعنوان #معاون #فرمانده گردان حضور #شجاعانهای داشت و پسازآن #فرماندهی گردان امام سجاد (ع)🌷 به ایشان واگذار شد.
🍃🌷🍃
مجدانه و پا بهپای سایر #رزمندگان و #نیروهایش در #گردان، در #سنگر سازی و سایر #فعالیتها تلاش میکرد و #رفتار #متواضعانه ایشان #گردان را تحت تأثیر قرار داده بود.
🍃🌷🍃
در #عملیات #بیتالمقدس نیز #فرماندهی گردان #امام سجاد (ع)🌷 که بعد به# لشگر ارتقاء یافت را بر عهده داشت که در این #عملیات #رزمندگان پس از ۲۰#کیلومتر پیش روی به #جاده اهواز خرمشهر دست یافتند.
🍃🌷🍃
در مرحله دوم همین #عملیات که #تیپ #امام حسین (ع)🌷و #تیپ #محمد رسولالله (ص)🌷 احتیاج به کمک پیدا کردند، تعدادی از همرزمان ایشان در دوران مبارزه با طاغوت در این یگان
چند سالی می شد که خود را برای #شهادتش آماده کرده بودم، وقتی #ستار بطور ناگهانی ما را به سفر مشهد فرستاد دیگه مطمئن شدم که چه در سر دارد. از سفر که برگشتیم به استقبال مون اومد.
🍃🌷🍃
وقتی از #تصمیمش باخبر شدم ، سکوت کردم که مبادا چیزی بگم که ذره ای عزم #ستار برای رفتن را متزلزل کنه😭بعد از اذان صبح ستار به تهران رفت😭
🍃🌷🍃
و دو روز بعد خبر داد که توفیق #زیارت
#حضرت زینب (س)🌷 نصیبش شده.#ستار که خبر #اعزامش به #سوریه را داد، هم خوشحال بودم هم ناراحت، گفتم به#خدا🤍سپردمت.😭😭
🍃🌷🍃
برای تعطیلات پایان ماه صفر به شهرستان رفتیم. گفتند#ماموریت #ستار دیگر به پایان رسیده و گفته می خواهد به پدر و مادرش سر بزند و او هم به شهرستان می آید.
🍃🌷🍃
در راه بودیم که تماس گرفتند و پرسیدند اتفاقی برای #ستار افتاده اما من از هیچ چیز اطلاع نداشتم. خیلی ناراحت شدم. گفتم جایی توقف کنند تا نماز بخوانم. نفسم حبس شده بود.😭
🍃🌷🍃
با #سردار منطقه تماس گرفتیم، گفتند فقط کمی #زخمی و به تهران منتقل شده، تمام مسیر آرام و قرار نداشتم. آن شب تا صبح بیدار بودم. صبح مجددا با منطقه تماس گرفتم که گفتند هنوز اطلاع دقیقی نداریم.😭😭
🍃🌷
🍃🌷🍃
وقتی از #تصمیمش باخبر شدم ، سکوت کردم که مبادا چیزی بگم که ذره ای عزم #ستار برای رفتن را متزلزل کنه😭بعد از اذان صبح ستار به تهران رفت😭
🍃🌷🍃
و دو روز بعد خبر داد که توفیق #زیارت
#حضرت زینب (س)🌷 نصیبش شده.#ستار که خبر #اعزامش به #سوریه را داد، هم خوشحال بودم هم ناراحت، گفتم به#خدا🤍سپردمت.😭😭
🍃🌷🍃
برای تعطیلات پایان ماه صفر به شهرستان رفتیم. گفتند#ماموریت #ستار دیگر به پایان رسیده و گفته می خواهد به پدر و مادرش سر بزند و او هم به شهرستان می آید.
🍃🌷🍃
در راه بودیم که تماس گرفتند و پرسیدند اتفاقی برای #ستار افتاده اما من از هیچ چیز اطلاع نداشتم. خیلی ناراحت شدم. گفتم جایی توقف کنند تا نماز بخوانم. نفسم حبس شده بود.😭
🍃🌷🍃
با #سردار منطقه تماس گرفتیم، گفتند فقط کمی #زخمی و به تهران منتقل شده، تمام مسیر آرام و قرار نداشتم. آن شب تا صبح بیدار بودم. صبح مجددا با منطقه تماس گرفتم که گفتند هنوز اطلاع دقیقی نداریم.😭😭
🍃🌷