🌹محفل شهدا🌹
599 subscribers
46.2K photos
38.5K videos
650 files
1.86K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
🕊♥️🕊

#ڪجایند_مردان_بی_ادعا...

🥀سردار شهید حاج #احمد_ڪاظمی:

باید تلاش ڪرد به #ڪمال برسے
باید تلاش ڪرد #تڪمیل ڪرد
باید تلاش ڪرد #روح را بزرگ ڪرد
باید تلاش ڪرد #قلب را گسترده ڪرد
باید تلاش ڪرد به #نور نزدیک شد
باید تلاش ڪرد یک #رابطه_عاطفے بزرگے با #امام_حسین_ع برقرار ڪرد.

باید خودمان رو خالصِ خالصِ خالص بڪنیم
#ڪارمان_فقط_برای_رضای_خدا باشد...
بعد بگوییم ما سرباز آقا #امام_زمان_عج هستیم.

🥀#دوم_مرداد سالروز ولادت شهید #احمد_ڪاظمے گرامے باد

🥀شهدا را #یاد_ڪنید ولو با ذڪر یک
صلوات

اللّٰهمَّ صَلِّ عَلے مُحَمّد وآل مُحمّد وَ عَجّل فَرَجهُم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جانِ جانان می‌رسد...
ــ
کربلا تعظیم کن سلطان خوبان میرسد
جانِ جانان میرسد ، جانِ جانان می‌رسد
جمع کن خار مغیلان را که مهمان میرسد
جانِ جانان میرسد ، جانِ جانان می‌رسد
ـ
ـ
#دوم_محرم #شب_دوم #شب_دوم_
#پاسدار #شهید مدافع حرم مهدی دهقان
🍃🌷🍃
درتاریخ 1358/2/31# در شهر آران و بیدگل در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
۴ فرزند بودند و ایشان فرزند #دوم خانواده.
🍃🌷🍃
مادر ایشان بعد از خواهرش، در روز نیمه شعبان نذر می کند که اگر فرزند دومش پسر باشد اسمش را #مهدی بگذارند چهار ساله بود که به فلج اطفال دچار شد ،دکترها از معالجه اش نا امید شدند.😔
🍃🌷🍃
ولی پدر و مادر ایشان به #اهل بیت🌷، #مخصوصا #امام رضا (ع)🌷 متوسل شدندو شفای ایشان را گرفتند یکبار هم انگشت دستش لای درب اتاق موند و قطع شد.😔
🍃🌷🍃
در بیمارستان انگشت ایشان را پیوند زدند،  در همان کودکی هنگام بازی با ماشین یکی از همسایه ها تصادف کرد و زیر ماشین رفت 24 ساعت در بیمارستان بستری بود که در این حادثه آسیب جزئی دید.

دوران دبستان و راهنمایی را گذراند و  دیپلم خود را از دبیرستان #امام زمان (عج)♡کاشان گرفت.
🍃🌷🍃
در کنکور سراسری با رتبه ی 2000 قبول شد وبرای ادامه تحصیل درتاریخ1377/7/1#وارد دانشگاه
#امام حسین (ع)🌷تهران شد.
🍃🌷🍃
مدت 45 #روز در #جزایر مجنون بود،و برای بار #دوم به عنوان یک #معلم اخلاق و یک #رزمنده #شجاع و #مخلص در تاریخ 12# اسفند1365# عازم #جبهه شد و این #آخرین #حضور ایشان در #جبهه بود.
🍃🌷🍃
ایشان در #دوم فروردین ماه 1366#به مرخصی 11 روزه آمد، در این مدت به همه اقوام و آشنایان دور و نزدیک سرکشی کرد و کسانی را که سه سال دوری  از زادگاه ودر#جبهه بودنش مانع دیدنشان شده بود، دیدار کرد.
🍃🌷🍃
#تعمیراتی که در خانه لازم بود، همه را خود به تنهایی انجام داد و.... هنگام بازگشت به #جبهه در ایستگاه قطار هنگامی که پسردایی اش به ایشان گفت:''پلاکت را به گردن بینداز.'' جواب داد: ''اینها به کار ما نمی آیند.
🍃🌷🍃
#ایشان با آن #فکر #اقتصادی و #مدیریت #قوی‌اش اگر می‌خواست برای #خودش #کار کند الان #میلیاردر بود، اما که #فکر‌های #بزرگش را #فقط برای #کار‌های خیر #صرف می‌کرد.
🍃🌷🍃
می‌گفت بیایید به #دو #هدف کلی دست پیدا کنیم، یکی اینکه تا چند سال بعد یک #گزارش #خدمت #حضرت آقا بفرستیم که در یک #گوشه کشور به اسم #اسلامشهر هیچ #فقیری سر گرسنه زمین #نمی‌گذارد و #خیالتان از اینجا راحت باشد.
🍃🌷🍃
و #دوم؛ #حداقل #هزار #شغل در #اسلامشهر #خود ما #ایجاد کنیم. #رسیدن به این #دو هدف به #راحتی #میسر نبود، بنابراین #ایشان هر #کاری می‌کرد و هر #پیشرفت یا #ترقی می‌کرد صرف #گسترش #کارآفرینی می‌شد.
🍃🌷🍃
با چنین #دیدگاهی #آقا مهدی با آن همه #مشغله و #کار‌های اقتصادی و... فقط یک #آپارتمان #هشتاد و خرده‌ای متری در همان #محله‌مان مهدیه جنوبی و یک #ماشین تیبا داشت.😭
🍃🌷🍃
#شهید مدافع وطن، محمد مهدی مرادی
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۸۰/۳/۹#  در روستای نوروز آباد کرمانشاه در خانواده ای  ومذهبی وروستایی  متولدشد.
🍃🌷🍃
۲ فرزند بودند، فرزند #دوم خانواده بود.
در ۱۸#سالگی دیپلم  گرفت و #اولین #شهید#مدافع #مرز #جمهوری اسلامی در سال ۹۹#و#اولین #شهید #دهه #هشتادی شد.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت می‌خواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد می‌برد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را می‌زد. می‌گفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخم‌زبان می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت می‌خواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد می‌برد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را می‌زد. می‌گفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخم‌زبان می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان.
🍃🌷🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌‌‌‌🥀"...آقٰآم‌‌حـسین‌رِسـیدکربلا..🩸...

●اینجـٰآقَدَم‌قَدَم،هَمِہ‌پیچیدِه‌بۅۍِتۅ
●بۅۍِنِگـٰآهِ‌زِینَب‌ۅبۅۍِگَلۅیِ‌تۅ....

°زیاد‌نَمونده‌تا‌آوارِگی‌زَن‌و‌بَچَش.🥀.
°هَرچہ‌مـٰآرۅضَہ‌شـِنیدیم‌تَمـٰآمـَش‌رـٰآ‌دید💔#دوم محرم


#پندانـــــــهـــ

هفت قدم شادی👇
قدم #اول کمترفکر کنید. بیشتراحساس کنید.
قدم #دوم کمتراخم کنید. بیشترلبخند بزنید.
قدم #سوم کمترصحبت کنید بیشترگوش دهید.
قدم #چهارم کمتر قضاوت کنید بیشتر بپذیرید.
قدم #پنجم کمتر ببینید. بیشترانجام دهید.
قدم #ششم کمترگلایه کنید بیشترسپاسگزارباشید.
قدم #هفتم کمتر بترسید. بیشتر دوست داشته باشید...

💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫