🌹محفل شهدا🌹
597 subscribers
49.8K photos
42.4K videos
691 files
1.89K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
به روایت از همسر #شهید :
در تابستان ۱۳۸۰ ازدواج کردند که  حاصل آن  دو فرزند به نام های زهرا و ابوالفضل است. که زهرا ۱۱ ساله و ابوالفضل ۷ ساله.
🍃🌷🍃
با شروع #بحران های منطقه،#ستار در آرزوی پیوستن به #مدافعان حرم #بی تابی می کرد. در #دشوار ترین شرایط #مأموریت #یمن می گیرد. اما بیشتر از همه #آرزوی پیوستن به #مدافعان حرم #حضرت زینب سلام الله علیها🌷 را داشتند.
🍃🌷🍃
#آرزویی که در #بیست و هفتمین روز از #آبان۹۴# برآورده شد و ستار تونست داوطلبانه در سوریه حضور پیدا کند. اما ظاهرا او برای بازگشت نرفته بود.😭
🍃🌷🍃
با وجود اینکه #فرمانده بود، شب قبل از #شهادت به #جای همه افراد #نگهبانی داد و تا صبح روز #شانزدهم #بیدار بود ،لحظه ای دست از #تلاش و #جنگیدن بر نداشت. با #تاکتیکی که در یک مورد به کار برد، توانست از #تلفات و #اسارت حتمی #هفتاد نفر از #نیروهای خودی #جلوگیری کند.
🍃🌷🍃
#ستار #عاشق #اهل بیت🌷 و #ولایت بود. همواره به اطرافیان خود توصیه می کرد که #رهرو راه #ولایت باشند. در #وصیت نامه خود هم به نحو #پررنگی به این #موضوع #اشاره داشت.
🍃🌷🍃
مردم هم فکر می کنند کسی که با چنین #مردی زندگی می کند باید #خدای #روحیه باشد ولی بعضی وقت ها واقعا #کم می آوردم.😭 #دل سنگ که ندارم، #شوهرم بود. توان #درد کشیدنش را #نداشتم😭😭.
🍃🌷🍃
#چند #مدال در #تیم #تیراندازی کسب کرده بود. #کپسول اکسیژن را در ماشینش می گذاشت و هر کجا که می خواست می رفت ولی وقتی برای اولین بار در سال 74# به خاطر #عفونت مثانه به ُما رفت، دیگر کشش لازم را برای #تیراندازی نداشت😭😭.
🍃🌷🍃
حتی #نمی توانست #رانندگی کند و
یا از #خانه #بیرون بره😭
#حمام رفتن #مهدی هم که #سختی های خاص خودش را داشت. توان #حرکتش را نداشتم و با #برانکارد به #حمام می بردمش.😭
🍃🌷🍃
#فرش ها را جمع می کردم تا به #برانکارد گیر نکنه و #مهدی #اذیت نشه. موقع بالا و پایین کردن #برانکارد حسابی عرق می ریختم و با خنده می گفتم این هم یک نوع #ورزشه😭😭😭.
🍃🌷🍃
برای #اولین بار به #کما رفت، #بیست و پنج روز #بیهوش بود و من مدام در #حرم #امام رضا(ع)🌷بودم و #دعا می کردم و #امام🌷 را به #جان
#مادر🌷و #پسرشان🌷 قسم می دادم تا #مهدی را دوباره به #من #برگرداند.😭😭😭😭
🍃🌷🍃
این را که گفت کمی خیالم راحت شد و وقتی هم که ساعت ملاقات تمام شد، ساعت 4 #بعدازظهر #روز هفدهم #ماه رمضان بود که #حسین رفت بالای کوه‌ها و ما هم برگشتیم قزوین.
🍃🌷🍃
ده روزی بود قزوین بودیم که #حسین را به #همراه #گروهی از #رزمندگان به "دوجیله عراق" اعزام کرده بودند که بر اثر #عوارض ناشی از #مصدومیت #شیمیایی دشمن، در آنجا به #شهادت رسیده بود.😭
🍃🌷🍃
#حسین روز #عید فطر آن سال به #شهادت رسید ولی او را در #سردخانه نگهداری کرده و پس از 3#روز، مراسم #تشییع‌اش انجام شد.😭
🍃🌷🍃
#پسرم، #قبل از #اعزامش به #سربازی گفته بود: دوست دارم پس از #گذراندن #دوره آموزشی، به نقطه‌ای #دوردست اعزام شوم و توسط #بمب شیمیایی دشمن #شهید شوم.😭😭
🍃🌷🍃
#پسرم ،از میان #سه هزار #شهید استان قزوین،#تنها #شهیدی است که #بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷#، #همزمان با روز #عید سعید فطر به #شهادت رسید. 😭😭😭
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس،  سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۴۷/۲/۲۰#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.

پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو  و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃
🟡 بیست و دوم جمادی الثانی مرگ ابوبکر ملعون ...

🔥 بیست و دوم جمادى الثانى سال ۱۳هجری قمری مصادف با دوم شهریور سال ۱۳هجری شمسی عتیق بن عثمان معروف به ابوبكر بن ابی قحافه در سن ۶۷ سالگى ، از اين جهان بدرک اسفل السافلین رفت.

🔥 #ابوبکر مدت دو سال و بيست و دو روز‌ خلافت را غصب کرد و اولين كسى بود كه بعد از شهادت پيامبر به انتخاب اعضاى #سقيفه_بنى_ساعده خليفه غاصب شد.

🔥 انتخاب ابوبكر چنان احمقانه بود كه حتی #عمر_بن_خطاب با آنكه خود گرداننده سقيفه بود ، بعد از مرگ ابوبکر گفت : «بيعت با ابوبكر امرى بدون #تدبير و #مشورت و دقت بود ، مثل زمان جاهليت ، كه خداوند مسلمانان را از شر آن محفوظ داشت ، هركس چنين كارى را تكرار كند او را #بكشيد».

📚بحارالانوار ج۳۰ص۴۴۳
📚الغدیر ج۳ص۲۴۱


🔥 در علت مرگ او نوشته اند : #عمر_بن_خطاب برای غصب خلافت #ابوبکر را جلو انداخت و به اسم او خلافت را غصب نمود و او را بعنوان خلیفه مسلمین قرار داد. ولی دائما درصدد این بود که #ابوبکر بمیرد تا خلافت به خودش برسد. وقتی دید دو سال گذشته و ابوبکر نیز هنوز زنده است تصمیم گرفت او را بکشد.

🔥 بالاخره در روز هفتم جمادى الثانی ابوبکر را مسموم کرد و به اين دليل او تب كرده و تا پانزده روز اين تب ادامه داشت. سرانجام در شب بیست و دوم جمادى الثانی عمر لعین دید که ابوبکر نمیمیرد فلذا #بالشی که زیر سرش بود را روی صورت او گذاشت و بر روی آن نشست و #ابوبکر نیز زیر مقعدِ عمر کبود و سیاه شد و نفسش بند آمد و با خفگی به درک واصل شد.

🔥 اما قبل از مرگش در این چند روز مریضی #عثمان را براى نوشتن وصيت نامه اى درباره خلافت طلب كرد كه امر خلافت بعد از ابوبكر با عمر بن خطاب باشد. او كلمه اى گفت و بيهوش شد ، و بقيه را #عثمان از پيش خود نوشت كه امر خلافت با عمر است. وقتی ابوبكر به هوش آمد عثمان تمام وصیت را برایش خواند و گفت من اسم عمر را اضافه کردم. ابوبکر ملعون نیز او را دعا كرد كه آنچه خودش میخواسته را نوشته است. اینجاست که بايد پرسيد : چرا هنگامى كه #پيامبر در روزهاى آخر كاغذ و قلم خواستند تا وصى بعد از خود را به امر خداوند معين كنند نسبت #هذيان به آن مقام ما ینطق عن الهوی داده اند؟

📚بحارالانوار ج۲۹ص۵۲۱ ج۳۰ص۵۱۹
📚تتمةالمنتهى ص۱۰
📚تاريخ الخلفاء ص۸۱
📚وقایع الایام ص۲۷۹
📚الغدير ج۵ص۳۷۰

#تبری #برائت #بیست_و_دوم_جمادی_الثانی
#شهید دفاع مقدس،  سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۴۷/۲/۲۰#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.

پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو  و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃