Forwarded from نیشتمانی ⛅️ جوان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ژن ژیان ئازادی
وتن: هەڤاڵ ڕۆژھەڵات
شاعیر: ناسر زامدار
ژەنیار: زانکۆ
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#کوردستان_کۆڵ_نادا
#کوردستان_تسلیمناپذیر
#شۆڕشی_ژینا
@NISHTMANIJOAN
وتن: هەڤاڵ ڕۆژھەڵات
شاعیر: ناسر زامدار
ژەنیار: زانکۆ
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#کوردستان_کۆڵ_نادا
#کوردستان_تسلیمناپذیر
#شۆڕشی_ژینا
@NISHTMANIJOAN
Forwarded from نوشیروانی جان 🎓
🔴جوانرود
🔺مستقر شدن تکتیراندازهای سپاه تروریست بر بام ساختمان دادگستری جوانرود
#ژن_ژیان_ئازادی
@WampNews
Iran revolution kurdish
🔺مستقر شدن تکتیراندازهای سپاه تروریست بر بام ساختمان دادگستری جوانرود
#ژن_ژیان_ئازادی
@WampNews
Iran revolution kurdish
Forwarded from جنگل سرد 🦅
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسیح علینژاد در برنامه چشمانداز درباره توییتهای هماهنگ میگوید: انتشار این توییت آغازی بود برای شکلگیری ائتلافی که مردم ایران از شر جمهوری اسلامی خلاص شوند.
او میگوید: « نزدیک شدن و قدم برداشتن برای ایجاد اتحاد و همدلی میان چهرههای خارج از کشور کاری درست و در ادامه همدلی است که مردم در داخل بوجود آوردهاند. آنجا که مردم میگویند از کردستان تا زاهدان جانم فدای ایران، بینظیرترین اتفاقی است که افتاده است. در این همدلی و اتحاد همه باید حضور داشته باشند. کسی بالاتر یا فروتر از کسی دیگر نیست. همه برابرند و برای کمک به مردم داخل و ساختن سرزمینی بهتر تلاش میکنند.
جمهوری اسلامی در حال سقوط است. بحرانیترین روزهایش را میگذراند. مردم نیز هر روز در جایی و به طریقی کابوس حکومت میشوند،. همگان بر روی رفتن یک حکومت کودککش و ساختن سرزمینی که در آن زنان، کردها، بهاییها و همه احساس برابری و آزادی کنند توافق دارند. ما از همیشه به آنروز نزدیکتریم و در کنار هم آن را رقم میزنیم. تا آنروز دستهای هم را محکم نگه میداریم و فریاد میزنیم:
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی »
@bardegi57
او میگوید: « نزدیک شدن و قدم برداشتن برای ایجاد اتحاد و همدلی میان چهرههای خارج از کشور کاری درست و در ادامه همدلی است که مردم در داخل بوجود آوردهاند. آنجا که مردم میگویند از کردستان تا زاهدان جانم فدای ایران، بینظیرترین اتفاقی است که افتاده است. در این همدلی و اتحاد همه باید حضور داشته باشند. کسی بالاتر یا فروتر از کسی دیگر نیست. همه برابرند و برای کمک به مردم داخل و ساختن سرزمینی بهتر تلاش میکنند.
جمهوری اسلامی در حال سقوط است. بحرانیترین روزهایش را میگذراند. مردم نیز هر روز در جایی و به طریقی کابوس حکومت میشوند،. همگان بر روی رفتن یک حکومت کودککش و ساختن سرزمینی که در آن زنان، کردها، بهاییها و همه احساس برابری و آزادی کنند توافق دارند. ما از همیشه به آنروز نزدیکتریم و در کنار هم آن را رقم میزنیم. تا آنروز دستهای هم را محکم نگه میداریم و فریاد میزنیم:
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی »
@bardegi57
Forwarded from پشت پرده ها
ممنوعیت از حضور در محل کار و معلق کردن زینب مولایی راد مادر #کیان_پیرفلک
باران که بارید، خورشید سر زد
گنجشک کوچک، از بام پر زد
باران که با نور ، هم آشیان شد
فرزند آنها ، رنگین کمان شد
امروز شنبه مورخ یک بهمن ۱۴۰۱ خانم زینب مولایی راد مادر کیان پیرفلک در هنرستان فاطمیه شهرستان ایذه (محل خدمت ایشان) حضور داشتند که به ایشان گفتند به حراست اداره مراجعه کنند بعد از مراجعه به او گفتند تا اطلاع ثانوی حق رفتن به مدرسه را ندارد
سوال اینجاست طبق کدام قانون و مجوز خانم مولایی حق ورود به محل خدمت را ندارد؟ اگر ایشان تخلفی انجام دادند و باید مجازات شوند چرا تا کنون بصورت کتبی ابلاغ نشده؟ و در اخر چگونه امکان دارد بدون هیچ مجوز کتبی از ورودشان جلوگیری شود؟
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#ژن_ژیان_ئازادی
باران که بارید، خورشید سر زد
گنجشک کوچک، از بام پر زد
باران که با نور ، هم آشیان شد
فرزند آنها ، رنگین کمان شد
امروز شنبه مورخ یک بهمن ۱۴۰۱ خانم زینب مولایی راد مادر کیان پیرفلک در هنرستان فاطمیه شهرستان ایذه (محل خدمت ایشان) حضور داشتند که به ایشان گفتند به حراست اداره مراجعه کنند بعد از مراجعه به او گفتند تا اطلاع ثانوی حق رفتن به مدرسه را ندارد
سوال اینجاست طبق کدام قانون و مجوز خانم مولایی حق ورود به محل خدمت را ندارد؟ اگر ایشان تخلفی انجام دادند و باید مجازات شوند چرا تا کنون بصورت کتبی ابلاغ نشده؟ و در اخر چگونه امکان دارد بدون هیچ مجوز کتبی از ورودشان جلوگیری شود؟
#معلمان_زندانی_تنها_نیستند
#ژن_ژیان_ئازادی
Forwarded from جنبش مشروطه ایران
🔴 #سنندج - گرامیداشت هشتم مارس، روز جهانی زن توسط بانوان آزادیخواه بر فراز کوه آبیدر
چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۱
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
Forwarded from جنبش مشروطه ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #مریوان - جوانان آزادیخواه امروز هشتم مارس مصادف با روز جهانی زن با حضور بر مزار جاویدنام مختار احمدی، جانباخته راه آزادی، برای تداوم انقلاب تجدید عهد کردند.
#مختار_احمدی
#مهسا_امینی
#انقلاب_ایران
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#ایران_متحد #ایران_را_پس_میگیریم
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
#مختار_احمدی
#مهسا_امینی
#انقلاب_ایران
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#ایران_متحد #ایران_را_پس_میگیریم
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سپیده قلیان امروز از زندان اوین آزاد شد. او با انتشار ویدئویی در صفحه توییترش از آزادی خود از زندان در شرایطی خبر داد که بلافاصله بعد از خروج از زندان، مقابل زندان اوین فریاد زد: «خامنهای ضحاک میکشیمت زیر خاک»
او همراه با انتشار این ویدئو نوشت: «بعد از چهار سال و هفت ماه از پرونده هفتتپه آزاد شدم. اینبار به امید آزادی ایران اومدم بیرون! به امید آزادی خیلی زود عزیزانم سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی، زهرا زهتابچی، بهاره هدایت، گلرخ ایرایی، ناهید تقوی و همه زندانیان سیاسی مخصوصا زنان زندانی. #ژن_ژیان_ئازادی»
سپیده قُلیان فعال مدنی و زندانی سیاسی اهل ایران است. او در جریان اعتراضات کارگری ۱۳۹۷ خوزستان به همراه اسماعیل بخشی و شماری از کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه بازداشت و تحت شکنجه مجبور به اعتراف اجباری شد. او که بارها توسط مأموران امنیتی دستگیر شده است، در تیرماه ۱۳۹۹ برای اجرای حکم ۵ سال حبس به زندان منتقل شد.
سپیده قلیان مدتها در زندان بوشهر نگهداری میشد و پس از آنکه از داخل زندان افشاگریهایی درباره ظلم و آزار و شکنجه و حتی تجاوز و تعرض جنسی به زندانیان زن، منتشر کرد به زندانهای دیگر منتقل شد.
#مهسا_امینی #سپیده_قلیان #انقلاب_ملی #تکثیر_شهامت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سپیده قلیان امروز از زندان اوین آزاد شد. او با انتشار ویدئویی در صفحه توییترش از آزادی خود از زندان در شرایطی خبر داد که بلافاصله بعد از خروج از زندان، مقابل زندان اوین فریاد زد: «خامنهای ضحاک میکشیمت زیر خاک»
او همراه با انتشار این ویدئو نوشت: «بعد از چهار سال و هفت ماه از پرونده هفتتپه آزاد شدم. اینبار به امید آزادی ایران اومدم بیرون! به امید آزادی خیلی زود عزیزانم سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی، زهرا زهتابچی، بهاره هدایت، گلرخ ایرایی، ناهید تقوی و همه زندانیان سیاسی مخصوصا زنان زندانی. #ژن_ژیان_ئازادی»
سپیده قُلیان فعال مدنی و زندانی سیاسی اهل ایران است. او در جریان اعتراضات کارگری ۱۳۹۷ خوزستان به همراه اسماعیل بخشی و شماری از کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه بازداشت و تحت شکنجه مجبور به اعتراف اجباری شد. او که بارها توسط مأموران امنیتی دستگیر شده است، در تیرماه ۱۳۹۹ برای اجرای حکم ۵ سال حبس به زندان منتقل شد.
سپیده قلیان مدتها در زندان بوشهر نگهداری میشد و پس از آنکه از داخل زندان افشاگریهایی درباره ظلم و آزار و شکنجه و حتی تجاوز و تعرض جنسی به زندانیان زن، منتشر کرد به زندانهای دیگر منتقل شد.
#مهسا_امینی #سپیده_قلیان #انقلاب_ملی #تکثیر_شهامت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from جنبش مشروطه ایران
🔴 #مهاباد
از زیبایی های انقلاب آزادی ایران در مهاباد و مزار شهدای آن در ۲۵ اسفند، آخرین پنجشنبه سال ۱۴۰۱
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_ایران
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
از زیبایی های انقلاب آزادی ایران در مهاباد و مزار شهدای آن در ۲۵ اسفند، آخرین پنجشنبه سال ۱۴۰۱
#زن_زندگی_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_ایران
@JONBESH_MASHROTEH_IRAN
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای برادرم #آرش_فروزنده_جمالی 🕊
🔻پیام ارسالی از یکی از مخاطبان:
سلام. من یک ناخنکار هستم. تمام ناخنکار های تهران و شهر های دیگه آقای فروزنده رو میشناختن. خوش قول ترین آدمی بود که تو عمرم دیدم و استاد توی مهارتی که داشت. هر ناخنکاری که تو تهرانه حداقل یه بار مسیرش افتاده سمت آقای فروزنده که سوهان برقی شو درست کنه. آقای فروزنده مثل برادرم بود. باورم نمیشه این جوری پر کشید و رفت. لطفا نذارید خون های ریخته شده پایمال بشه. ممنون میشم پیامو نشر بدید تا همه بدونن چه کسایی رو داریم از دست میدیم.
tachaan__
صفحه @tavaana نوشته:
آرش فروزنده جمالی، متولد اردیبهشت ۱۳۶۹ در آبادان، ساکن تهران بود و تنها زندگی میکرد. او از جوانان فعال در خیزش انقلابی اخیر بود. آرش نسبت به فراخوانها انتقاد داشت و میگفت باید آسیبشناسی شود تا بتوانیم قشر خاکستری را به صحنه بکشانیم و با حضور بیشتر مردم، موتور سرکوب حکومت را کند کنیم و تلفات کمتری بدهیم. او روشهایی خشونتپرهیز را برای مبارزه پیشنهاد میداد و معتقد بود که باید ابتدا تمرین کرد و موفقیتهای کوچک به دست آورد و رفته رفته شهروندان را بیشتر به خیابان کشاند.
او نظراتش را در صفحه اینستاگرام خود و در کامنتهای برخی صفحات مینوشت.
۱۹ اسفند ماه، ساعتی ربوده و در یک خودرو توسط نیروهای لباس شخصی نگهداری شد. به او یک بطری آب معدنی دادند که نمیدانیم حاوی چه سمی بود که حالش به شدت خراب شد، به بیمارستان مراجعه کرد و سرانجام روز ۲۸ اسفند جان سپرد.
آرش به دوستانش گفته بود، من کاری را که باید، انجام دادم و تاثیرم را گذاشتم، شک نداشته باشید که این انقلاب چه من باشم و چه نباشم، پیروز خواهد شد.
.
* ویدئو بکگراند از صفحه ی آرش عزیز برداشته شده milad.arash
آهنگ : قطعهی 'رقص باد' از آلبومِ 'شبگرد کولی باد'
sohrabpournazeri
.
.
.
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #ژینا_امینی #ژن_ژیان_ئازادی #میلاد_فروزنده_جمالی #آرش_فروزنده #من_هم_فرزند_کسی_هستم #ما_همه_باهم_هستیم #عادی_سازی_نکنیم #نه_به_خشونت_علیه_زنان #علیه_فراموشی #هنر_اعتراضی #شهدای_راه_آزادی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🔻پیام ارسالی از یکی از مخاطبان:
سلام. من یک ناخنکار هستم. تمام ناخنکار های تهران و شهر های دیگه آقای فروزنده رو میشناختن. خوش قول ترین آدمی بود که تو عمرم دیدم و استاد توی مهارتی که داشت. هر ناخنکاری که تو تهرانه حداقل یه بار مسیرش افتاده سمت آقای فروزنده که سوهان برقی شو درست کنه. آقای فروزنده مثل برادرم بود. باورم نمیشه این جوری پر کشید و رفت. لطفا نذارید خون های ریخته شده پایمال بشه. ممنون میشم پیامو نشر بدید تا همه بدونن چه کسایی رو داریم از دست میدیم.
tachaan__
صفحه @tavaana نوشته:
آرش فروزنده جمالی، متولد اردیبهشت ۱۳۶۹ در آبادان، ساکن تهران بود و تنها زندگی میکرد. او از جوانان فعال در خیزش انقلابی اخیر بود. آرش نسبت به فراخوانها انتقاد داشت و میگفت باید آسیبشناسی شود تا بتوانیم قشر خاکستری را به صحنه بکشانیم و با حضور بیشتر مردم، موتور سرکوب حکومت را کند کنیم و تلفات کمتری بدهیم. او روشهایی خشونتپرهیز را برای مبارزه پیشنهاد میداد و معتقد بود که باید ابتدا تمرین کرد و موفقیتهای کوچک به دست آورد و رفته رفته شهروندان را بیشتر به خیابان کشاند.
او نظراتش را در صفحه اینستاگرام خود و در کامنتهای برخی صفحات مینوشت.
۱۹ اسفند ماه، ساعتی ربوده و در یک خودرو توسط نیروهای لباس شخصی نگهداری شد. به او یک بطری آب معدنی دادند که نمیدانیم حاوی چه سمی بود که حالش به شدت خراب شد، به بیمارستان مراجعه کرد و سرانجام روز ۲۸ اسفند جان سپرد.
آرش به دوستانش گفته بود، من کاری را که باید، انجام دادم و تاثیرم را گذاشتم، شک نداشته باشید که این انقلاب چه من باشم و چه نباشم، پیروز خواهد شد.
.
* ویدئو بکگراند از صفحه ی آرش عزیز برداشته شده milad.arash
آهنگ : قطعهی 'رقص باد' از آلبومِ 'شبگرد کولی باد'
sohrabpournazeri
.
.
.
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #ژینا_امینی #ژن_ژیان_ئازادی #میلاد_فروزنده_جمالی #آرش_فروزنده #من_هم_فرزند_کسی_هستم #ما_همه_باهم_هستیم #عادی_سازی_نکنیم #نه_به_خشونت_علیه_زنان #علیه_فراموشی #هنر_اعتراضی #شهدای_راه_آزادی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
رهام سبحانی، موسیقیدان ایرانی، از دیدارش با خانوادههای جانباختگان خیزش انقلابی نوشته است، او چند شب پیش به خانه یلدا آقافضلی و شب بعدش به دیدار خانواده سیاوش محمودی رفته است. چقدر مهم است که هنرمندان، ورزشکاران و چهرههای سرشناس با این خانوادهها ابراز همدلی کنند.
سایر هنرمندان کجا هستند؟!
رهام سبحانی متن زیر را از ملاقاتش منتشر کرده است:
«دیشب در منزلِ پدرِ "یلدا آقافضلیِ" عزیزمان، سعادتِ دیدارِ مادرِ بزرگوار و خواهرِ نازنینِ "سیاوش محمودی" نیز، نصیبم شد.
امروز بخت با من یار بود که برای ساعاتی میهمانِ منزلِ پُرنورِ پدربزرگ و مادربزرگ و خانوادهی شریفِ سیاوش باشم.
شرحِ این قصه مگر شمع برآرد به زبان...
از مِهرِ مادرِ دلیر و صبورِ سیاوش و لطف و صفای خانوادهی شریفشان، خجل و سپاسگزارم.
یاد، نام و خاطرِ تکتکِ گُلهای "بهناحق" پَرپرشدهی این سرزمین را گرامی داشته و در برابرِ بازماندگانِ داغدارشان، سرِ تعظیم فرود میآورم.
ما یک خانوادهایم.
خانوادهای که تار و پودِ آن ناگسستنی است!
سیاوش، برادرِ هفده سالهام
یلدا، خواهرِ نوزده سالهام
ژینا، خواهرِ بیستو یک سالهام
کۆمار، برادرِ شانزده سالهام
و تمامی خواهر و برادرانی که از جان و دل دوستشان میدارم و داغشان از قلبم بیرون نخواهد شد!
#رهام_سبحانی
فروردینِ هزار و چهارصد و دو»
rohamsobhani
#سیاوش_محمودی #یلدا_آقافضلی
#مهسا_امینی #لیلی_مهدوی
#علیه_فراموشی #کومار_درافتاده
#ژن_ژیان_ئازادی #زن_زندگی_آزادی
#نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سایر هنرمندان کجا هستند؟!
رهام سبحانی متن زیر را از ملاقاتش منتشر کرده است:
«دیشب در منزلِ پدرِ "یلدا آقافضلیِ" عزیزمان، سعادتِ دیدارِ مادرِ بزرگوار و خواهرِ نازنینِ "سیاوش محمودی" نیز، نصیبم شد.
امروز بخت با من یار بود که برای ساعاتی میهمانِ منزلِ پُرنورِ پدربزرگ و مادربزرگ و خانوادهی شریفِ سیاوش باشم.
شرحِ این قصه مگر شمع برآرد به زبان...
از مِهرِ مادرِ دلیر و صبورِ سیاوش و لطف و صفای خانوادهی شریفشان، خجل و سپاسگزارم.
یاد، نام و خاطرِ تکتکِ گُلهای "بهناحق" پَرپرشدهی این سرزمین را گرامی داشته و در برابرِ بازماندگانِ داغدارشان، سرِ تعظیم فرود میآورم.
ما یک خانوادهایم.
خانوادهای که تار و پودِ آن ناگسستنی است!
سیاوش، برادرِ هفده سالهام
یلدا، خواهرِ نوزده سالهام
ژینا، خواهرِ بیستو یک سالهام
کۆمار، برادرِ شانزده سالهام
و تمامی خواهر و برادرانی که از جان و دل دوستشان میدارم و داغشان از قلبم بیرون نخواهد شد!
#رهام_سبحانی
فروردینِ هزار و چهارصد و دو»
rohamsobhani
#سیاوش_محمودی #یلدا_آقافضلی
#مهسا_امینی #لیلی_مهدوی
#علیه_فراموشی #کومار_درافتاده
#ژن_ژیان_ئازادی #زن_زندگی_آزادی
#نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from نیشتمانی ⛅️ جوان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📍#سنە
🔴 چلەی ماتەمینی شەهیدی شۆڕشی ژینا، شەهید ئاریان خۆشگوار
🔷 مراسم چهلم شهید آریان خوشگوار دیروز در بهشت محمدی سنندج برگزار شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#شەهید_نامرێ
@NISHTMANIJOAN
🔴 چلەی ماتەمینی شەهیدی شۆڕشی ژینا، شەهید ئاریان خۆشگوار
🔷 مراسم چهلم شهید آریان خوشگوار دیروز در بهشت محمدی سنندج برگزار شد.
#ژن_ژیان_ئازادی
#شەهید_نامرێ
@NISHTMANIJOAN
Forwarded from پشت پرده ها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #تجمع_سراسری_معلمان
#سنندج
عصیان در من زبانه میکشد!
امروز با خانعلی و صمد و فرزاد پیمان تازه کردم و این عصیانها را فریاد زدم تو نیز همصدای من بودی، تو نیز معلم من بودی.
شعار معلم زندانی آزاد باید گردد
ژن ژیان ئازادی
قابل ذکر است دو نفر از معلمین توسط نیروهای سرکوبگر ربودە شدەاند کە تا کنون هویت آنها مشخص نشدە است.
سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#سنندج
عصیان در من زبانه میکشد!
امروز با خانعلی و صمد و فرزاد پیمان تازه کردم و این عصیانها را فریاد زدم تو نیز همصدای من بودی، تو نیز معلم من بودی.
شعار معلم زندانی آزاد باید گردد
ژن ژیان ئازادی
قابل ذکر است دو نفر از معلمین توسط نیروهای سرکوبگر ربودە شدەاند کە تا کنون هویت آنها مشخص نشدە است.
سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
درگیریهای سنگینی بین یگانهای مدافع شرق و سپاه پاسداران در چندین نقطه #کوسالان در جریان است.
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
🎈پدرام معینی ۹ روز است که در انفرادی بسر می برد و زیر شکنجه و فشار برای اعترافات تلویزیونی است . امروز شنبه مقامات زندان اجازه ملاقات به پدر و مادر و بستگان را ندادند
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
من #عاطفه_نعامی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و هفت سالم بود، متولد ۱۶ مرداد ۱۳۶۴ . اصالتا عرب و اهل اهواز و ساکن کرج بودم. فارغ التحصیل رشته معماری از دانشگاه آزاد اهواز ولی بعدش به کرج مهاجرت کردم و در منطقه عظیمیه تو یه آپارتمان با نامزدم زندگی میکردم. پدر و مادرم رو سالها پیش از دست داده بودم برای همین همیشه به افراد سالمند کمک میکردم. از یه خانواده پرجمعیت بودم، یه خواهرم در تهران و بقیه خواهر و برادرام در اروپا زندگی میکردن، من بچه آخر خانواده بودم.
به انجام کارای خیرخواهانه بین دوستام و فامیلام معروف بودم. ازحیوونای بی سرپرست مراقبت میکردم. برای من ارتباطات اجتماعی و تعامل با مردم کوچه و خیابون و دوستیام، مهمترین بخش زندگیم بود در کنار مطالعه تاریخ و جامعه مدرن.
در جریان خیزش ۱۴۰۱ من در تظاهرات کرج حضور فعال داشتم، شبنامه دست نویس هم بین مردم پخش میکردم و شبها در بالکن آپارتمانم شعار زن زندگی، آزادی سر میدادم. یکبار دستگیر شدم ولی با وساطت نامزدم آزاد شدم. من برای تشویق زنها به مبارزه اجتماعی و دستیابی به حقوق از دست رفتشون فعالیت میکردم.
روز ۳۰ آبان وقتی در اعتراضات کرج شرکت کردم نیروهای امنیتی منو ربودن.
اونا بمن تجاوز کردن و مورد شکنجه قرار دادن ، در اثر ضرب و شتم زیاد زیر شکنجه از دنیا رفتم…
اونا پیکر بیجون منو به آپارتمانم بردن و با قرار دادن شیلنگ گاز آبگرمکن تو دهنم منو روی یه قالیچه نازک گذاشتن و پتو رو روی سرم کشیدن و تو بالکن آپارتمانم رها کردن. در اون زمان نامزدم به ماموریت رفته بود و کرج نبود، خواهرم که ساکن تهران بود چندین بار بهم زنگ زد و وقتی دید من جواب ندادم نگران شد و از پسرش خواست که بره کرج و خبری از من بگیره، به نامزدم هم خبر داد. اونا با هم اومدن و دیدن روی در یه کاغذ آویزون شده که روش نوشته خطر نشت گاز و انفجار وجود داره!! وقتی وارد آپارتمان شدن با بوی بسیار بدی مواجه شدن و پیکر انفساد شده منو در بالکن روی زمین پیدا کردن. آثار شکنجه روی بدنم مشخص بود.به پلیس خبر دادن، افسر پلیسی که در بخش جنایی کار میکرد و در صحنه حاضر شد بعد از بررسی جنازه گفت که مرگ بر اثر خودکشی نبوده. ولی مامورای امنیتی که در آپارتمان بودن مدارکی که به درد میخورد جریان روشن بشه به بهانه بوی نامطبوع انداختن دور! همون موقع وقتی به برادر بزرگم که در اتریش زندگی میکرد خبر دادن اون زنگ زد و از پسر خواهرم خواست دوربین رو به طرف جنازه من بچرخونه تا بتونه منو ببینه ولی خواهرزادم با چشمش بهش علامت داد که نمیشه چون مامورا اونجا بودن.
خانوادم میدونستن من عادت نداشتم روی زمین بخوابم، چرا باید توی بالکن روی زمین خوابیده باشم؟؟ توی فضای باز چجوری میشه کسی با گاز خودکشی کنه؟؟ ضمنا وقتی نامزدم و پسر خواهرم اومدن به آپارتمان دیدن که شیر گاز بسته هست.
زمان تقریبی مرگ هم از طرف پزشکی قانونی ۳۰ آبان ۱۴۰۱ اعلام شد. در واقع پیکر آسیب دیده من روز ۵ آذر بعد از گذشت ۵ روز پیدا شد. با وجود آثار شکنجه بر بدنم نهادهای امنیتی دستور دفن فوری منو صادر کردن. در نهایت صبح روز دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱، پیکر من توسط مأمورای امنیتی مخفیانه و با فریب و با وجود مخالفت خانواده در حالی که به اونا گفته بودن مراسم تدفين ظهر خواهد بود در سکوت خبری در کنار مادرم در بهشت آباد اهواز، قطعه ۵ ردیف ۲ به خاک سپرده شد…
بعد از خاکسپاری به خانوادم گفتن خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه، ولی خواهر و برادرام دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن و جریان خودکشی رو کلا تکذیب کردن و مطمین بودن من کشته شدم. برادرم میگفت: «که این صحنه سازیه، عاطفه نه اصولا به خودکشی فکر میکرد و نه توی این روزا که فعالانه به خیزش زنان ایران پیوسته بوده وقت خودکشی برای او بوده! عاطفه نگاه خاصی داشت. همیشه بحث میکرد و میگفت باید مبارزه کنیم، کتابهای تحلیلی و تاریخی میخوند، به تازگی کتاب تاریخ ادیان ویل دورانت رو شروع کرده بود. از همین مشخصه که تو فاز انقلاب بوده نه خودکشی!»
مراسم چهلم در ۸ دی ۱۴۰۱ و با وجود تدابیر شدید امنیتی و فشار نیروهای حکومتی بر خانوادم در آرامگاه بهشت آباد اهواز برگزار شد. مأمورای امنیتی اجازه برگزاری مراسم چهلم رو نمیدادن و درنهایت با تهدید و فشارهای متعدد خانوادمو مجبور به برگزاری زودتر از موعد اصلی مراسم کردن که این همزمان با مراسم چهلم حمیدرضا روحی به صحنه ای از اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد و اونجا مردم شعارهای زیادی سر دادن.
من روحیه استقلال طلبانه ای داشتم و سرشار از امید به زندگی بودم وقتی خواهرم بهمگفت عاطفه مراقب خودت باش در جوابش گفتم: «خون من از دیگران رنگین تر نیست».
هموطن، من برای آزادی جان دادم تو صدای من باش💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
به انجام کارای خیرخواهانه بین دوستام و فامیلام معروف بودم. ازحیوونای بی سرپرست مراقبت میکردم. برای من ارتباطات اجتماعی و تعامل با مردم کوچه و خیابون و دوستیام، مهمترین بخش زندگیم بود در کنار مطالعه تاریخ و جامعه مدرن.
در جریان خیزش ۱۴۰۱ من در تظاهرات کرج حضور فعال داشتم، شبنامه دست نویس هم بین مردم پخش میکردم و شبها در بالکن آپارتمانم شعار زن زندگی، آزادی سر میدادم. یکبار دستگیر شدم ولی با وساطت نامزدم آزاد شدم. من برای تشویق زنها به مبارزه اجتماعی و دستیابی به حقوق از دست رفتشون فعالیت میکردم.
روز ۳۰ آبان وقتی در اعتراضات کرج شرکت کردم نیروهای امنیتی منو ربودن.
اونا بمن تجاوز کردن و مورد شکنجه قرار دادن ، در اثر ضرب و شتم زیاد زیر شکنجه از دنیا رفتم…
اونا پیکر بیجون منو به آپارتمانم بردن و با قرار دادن شیلنگ گاز آبگرمکن تو دهنم منو روی یه قالیچه نازک گذاشتن و پتو رو روی سرم کشیدن و تو بالکن آپارتمانم رها کردن. در اون زمان نامزدم به ماموریت رفته بود و کرج نبود، خواهرم که ساکن تهران بود چندین بار بهم زنگ زد و وقتی دید من جواب ندادم نگران شد و از پسرش خواست که بره کرج و خبری از من بگیره، به نامزدم هم خبر داد. اونا با هم اومدن و دیدن روی در یه کاغذ آویزون شده که روش نوشته خطر نشت گاز و انفجار وجود داره!! وقتی وارد آپارتمان شدن با بوی بسیار بدی مواجه شدن و پیکر انفساد شده منو در بالکن روی زمین پیدا کردن. آثار شکنجه روی بدنم مشخص بود.به پلیس خبر دادن، افسر پلیسی که در بخش جنایی کار میکرد و در صحنه حاضر شد بعد از بررسی جنازه گفت که مرگ بر اثر خودکشی نبوده. ولی مامورای امنیتی که در آپارتمان بودن مدارکی که به درد میخورد جریان روشن بشه به بهانه بوی نامطبوع انداختن دور! همون موقع وقتی به برادر بزرگم که در اتریش زندگی میکرد خبر دادن اون زنگ زد و از پسر خواهرم خواست دوربین رو به طرف جنازه من بچرخونه تا بتونه منو ببینه ولی خواهرزادم با چشمش بهش علامت داد که نمیشه چون مامورا اونجا بودن.
خانوادم میدونستن من عادت نداشتم روی زمین بخوابم، چرا باید توی بالکن روی زمین خوابیده باشم؟؟ توی فضای باز چجوری میشه کسی با گاز خودکشی کنه؟؟ ضمنا وقتی نامزدم و پسر خواهرم اومدن به آپارتمان دیدن که شیر گاز بسته هست.
زمان تقریبی مرگ هم از طرف پزشکی قانونی ۳۰ آبان ۱۴۰۱ اعلام شد. در واقع پیکر آسیب دیده من روز ۵ آذر بعد از گذشت ۵ روز پیدا شد. با وجود آثار شکنجه بر بدنم نهادهای امنیتی دستور دفن فوری منو صادر کردن. در نهایت صبح روز دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱، پیکر من توسط مأمورای امنیتی مخفیانه و با فریب و با وجود مخالفت خانواده در حالی که به اونا گفته بودن مراسم تدفين ظهر خواهد بود در سکوت خبری در کنار مادرم در بهشت آباد اهواز، قطعه ۵ ردیف ۲ به خاک سپرده شد…
بعد از خاکسپاری به خانوادم گفتن خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه، ولی خواهر و برادرام دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن و جریان خودکشی رو کلا تکذیب کردن و مطمین بودن من کشته شدم. برادرم میگفت: «که این صحنه سازیه، عاطفه نه اصولا به خودکشی فکر میکرد و نه توی این روزا که فعالانه به خیزش زنان ایران پیوسته بوده وقت خودکشی برای او بوده! عاطفه نگاه خاصی داشت. همیشه بحث میکرد و میگفت باید مبارزه کنیم، کتابهای تحلیلی و تاریخی میخوند، به تازگی کتاب تاریخ ادیان ویل دورانت رو شروع کرده بود. از همین مشخصه که تو فاز انقلاب بوده نه خودکشی!»
مراسم چهلم در ۸ دی ۱۴۰۱ و با وجود تدابیر شدید امنیتی و فشار نیروهای حکومتی بر خانوادم در آرامگاه بهشت آباد اهواز برگزار شد. مأمورای امنیتی اجازه برگزاری مراسم چهلم رو نمیدادن و درنهایت با تهدید و فشارهای متعدد خانوادمو مجبور به برگزاری زودتر از موعد اصلی مراسم کردن که این همزمان با مراسم چهلم حمیدرضا روحی به صحنه ای از اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد و اونجا مردم شعارهای زیادی سر دادن.
من روحیه استقلال طلبانه ای داشتم و سرشار از امید به زندگی بودم وقتی خواهرم بهمگفت عاطفه مراقب خودت باش در جوابش گفتم: «خون من از دیگران رنگین تر نیست».
هموطن، من برای آزادی جان دادم تو صدای من باش💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
مائده_جوانفر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳ آبان ۱۴۰۱. بیست و هشت سالم بود، متولد ۱۳۷۳. اهل رامسر، مجرد و پرستار بیمارستانی در رشت بودم. من ورودی سال ۱۳۹۱ دانشکده پرستاری گیلان با رتبه برتر کنکور و فرزند اسماعیل جوانفر، بازنشسته آموزش پرورش بودم، مادرم هم شغلش بیمارستانی بود. من هشت سال سابقه کار داشتم، شغل پرستاری رو دوست داشتم و دلسوزانه کار میکردم اونم با حقوق پایین، توی دوران کرونا برای سه ماه از من میخواستن چند شیفت کاری بگیرم تا استخدامم کنن ولی تا کرونا تموم شد گفتن بسلامت استخدامت نمیکنیم!
سه شنبه شب سوم آبان بود، اعتراضات خیابونی بعد از کشته شدن مهسا امینی در رشت شدت گرفته بود، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم.
اون شب نیروهای سرکوبگر تو خیابون به مردم شلیک میکردن، درست در نزدیکی من یه پسر جوون گلوله خورد و افتاد، من که شاهد این صحنه بودم وجدان کاری پرستاریم منو به سمت اون کشوند، تا دولا شدم که بهش کمک کنم بسیجیها سر رسیدن و شروع کردن با مشت به صورت من کوبیدن، من داد میزدم و میگفتم من پرستارم برای کمک به زخمی اومدم، ولی گوش نمیدادن و آنقدر زدن که من در کنار کسی که به کمکش اومده بودم افتادم و از دنیا رفتم….بعدش نیروهای امنیتی پیکر بیجون منو با خودشون بردن تا با سرهم بندی کردن سناریوی دروغ تصادف، مرگ منو جعل کنن. صبح خیلی زود فرداش یعنی چهارشنبه چهارم آبان صحنه سازی کردن که یعنی من پنج عصر روز قبل در تصادف کشته شدم. و ساعت ده صبح از قزوین به پدرم خبر دادن که دخترت در قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده و برای گرفتن جنازه بیاین قزوین. وقتی که خانوادم برای گرفتن جنازه رفتن مزدوران حکومتی اونا رو توی حیاط بیمارستان راه ندادن و جنازمو نذاشتن ببینن، فقط پسرخالم که پیگیر کارام بود یه لحظه صورتمو دید که زیر چشمم آثار کبودی و جای مشت بود، اونا جلوی مادرم رو میگرفتن که نیاد منو ببینه ولی اون دوید اومد گوشه کفنم رو کنار زد و دید سرم سالمه فقط آثار کبودی مشت زیر چشمم هست، اونجا به دروغ به خواهرم گفتن توی تصادف ضربه شدید به سرم و سینم و لگنم وارد شده بود و اگه زنده میموندم حتما فلج میشدم! تاریخ فوت رو بیمارستان ۳ آبان زده بود و توی گزارش پزشک قانونی نوشته شده بود مرگ بر اثر ضربه به سر.
توی بیمارستانای رشت همکارا همه منو میشناختن برای همین منو برده بودن قزوین که بتونن سناریوی تصادف ساختگی رو پیاده کنن. اونا خانوادمو تحت فشار قراردادن که علت مرگ رو سانحه تصادف عنوان کنن و گرنه از تحویل جنازه خودداری میکنن.
پدرم تحت فشار زیاد نیروهای امنیتی در مصاحبه ای مرگ منو در اثر تصادف جاده ای تایید کرد! در واقع اونا پدرمو با فشار روحی مجبور به پذیرش این دروغ کردن، ولی خواهرم که نتونست حقیقت رو پنهان کنه، جریان واقعی کشته شدن منو افشا کرد
اون یه روزی که خانوادم ازم بیخبر بودن و با نگرانی بمن زنگ میزدن نیروهای امنیتی جواب تلفنمو نمیدادن ، سه روز بعد تلفن سالم من توسط یه پسر ناشناس توی رشت به خانوادم تحویل داده شد.
روز جمعه ۶ آبان وقتی خانوادم برای خاکسپاری اومدن نیروهای امنیتی از قبل اونجا بودن، حتی اجازه نماز خوندن رو به خانوادم ندادن و گفتن خودمون خوندیم! و با عجله و تند تند قبل از اینکه شلوغ بشه، کاملا بی سر و صدا در بهشت زینبیه رامسر و تحت نظر نیروهای امنیتی غریبانه منو به خاک سپردن…
مزدورای حکومتی حتی به شعر روی آگهی فوتم ایراد گرفتن و گفتن این منظورداره و آزادی خواهانه هس و همشو از سطح شهر جمع کردن!!
میدونی من هرجا میرفتم قدم به قدم به مادرم خبر میدادم، چطور ممکن بود من تا ساعت دو بیمارستان رشت باشم و بعد ساعت پنج از قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده باشم؟ چرا اگه من سه شنبه عصر توی تصادف مُردم اونا چهارشنبه ساعت ده صبح به خانوادم خبر دادن و جواب تلفنمو نمیدادن؟ همه جا رو پر کردن از خبر دروغ تصادف من ولی آخرش آفتاب پشت ابر نموند…
قبل از کشته شدنم در صفحه اینستاگرامم نوشت بودم: «از چیزی هراس ندارم، از زندگی ، از شناخت آدما، از تجربه، از سفرای نرفته، از روزای ندیده، از سفرای بی برنامه، وقتی خودمو زندگی میکنم هراس معنی نداره…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
سه شنبه شب سوم آبان بود، اعتراضات خیابونی بعد از کشته شدن مهسا امینی در رشت شدت گرفته بود، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم.
اون شب نیروهای سرکوبگر تو خیابون به مردم شلیک میکردن، درست در نزدیکی من یه پسر جوون گلوله خورد و افتاد، من که شاهد این صحنه بودم وجدان کاری پرستاریم منو به سمت اون کشوند، تا دولا شدم که بهش کمک کنم بسیجیها سر رسیدن و شروع کردن با مشت به صورت من کوبیدن، من داد میزدم و میگفتم من پرستارم برای کمک به زخمی اومدم، ولی گوش نمیدادن و آنقدر زدن که من در کنار کسی که به کمکش اومده بودم افتادم و از دنیا رفتم….بعدش نیروهای امنیتی پیکر بیجون منو با خودشون بردن تا با سرهم بندی کردن سناریوی دروغ تصادف، مرگ منو جعل کنن. صبح خیلی زود فرداش یعنی چهارشنبه چهارم آبان صحنه سازی کردن که یعنی من پنج عصر روز قبل در تصادف کشته شدم. و ساعت ده صبح از قزوین به پدرم خبر دادن که دخترت در قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده و برای گرفتن جنازه بیاین قزوین. وقتی که خانوادم برای گرفتن جنازه رفتن مزدوران حکومتی اونا رو توی حیاط بیمارستان راه ندادن و جنازمو نذاشتن ببینن، فقط پسرخالم که پیگیر کارام بود یه لحظه صورتمو دید که زیر چشمم آثار کبودی و جای مشت بود، اونا جلوی مادرم رو میگرفتن که نیاد منو ببینه ولی اون دوید اومد گوشه کفنم رو کنار زد و دید سرم سالمه فقط آثار کبودی مشت زیر چشمم هست، اونجا به دروغ به خواهرم گفتن توی تصادف ضربه شدید به سرم و سینم و لگنم وارد شده بود و اگه زنده میموندم حتما فلج میشدم! تاریخ فوت رو بیمارستان ۳ آبان زده بود و توی گزارش پزشک قانونی نوشته شده بود مرگ بر اثر ضربه به سر.
توی بیمارستانای رشت همکارا همه منو میشناختن برای همین منو برده بودن قزوین که بتونن سناریوی تصادف ساختگی رو پیاده کنن. اونا خانوادمو تحت فشار قراردادن که علت مرگ رو سانحه تصادف عنوان کنن و گرنه از تحویل جنازه خودداری میکنن.
پدرم تحت فشار زیاد نیروهای امنیتی در مصاحبه ای مرگ منو در اثر تصادف جاده ای تایید کرد! در واقع اونا پدرمو با فشار روحی مجبور به پذیرش این دروغ کردن، ولی خواهرم که نتونست حقیقت رو پنهان کنه، جریان واقعی کشته شدن منو افشا کرد
اون یه روزی که خانوادم ازم بیخبر بودن و با نگرانی بمن زنگ میزدن نیروهای امنیتی جواب تلفنمو نمیدادن ، سه روز بعد تلفن سالم من توسط یه پسر ناشناس توی رشت به خانوادم تحویل داده شد.
روز جمعه ۶ آبان وقتی خانوادم برای خاکسپاری اومدن نیروهای امنیتی از قبل اونجا بودن، حتی اجازه نماز خوندن رو به خانوادم ندادن و گفتن خودمون خوندیم! و با عجله و تند تند قبل از اینکه شلوغ بشه، کاملا بی سر و صدا در بهشت زینبیه رامسر و تحت نظر نیروهای امنیتی غریبانه منو به خاک سپردن…
مزدورای حکومتی حتی به شعر روی آگهی فوتم ایراد گرفتن و گفتن این منظورداره و آزادی خواهانه هس و همشو از سطح شهر جمع کردن!!
میدونی من هرجا میرفتم قدم به قدم به مادرم خبر میدادم، چطور ممکن بود من تا ساعت دو بیمارستان رشت باشم و بعد ساعت پنج از قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده باشم؟ چرا اگه من سه شنبه عصر توی تصادف مُردم اونا چهارشنبه ساعت ده صبح به خانوادم خبر دادن و جواب تلفنمو نمیدادن؟ همه جا رو پر کردن از خبر دروغ تصادف من ولی آخرش آفتاب پشت ابر نموند…
قبل از کشته شدنم در صفحه اینستاگرامم نوشت بودم: «از چیزی هراس ندارم، از زندگی ، از شناخت آدما، از تجربه، از سفرای نرفته، از روزای ندیده، از سفرای بی برنامه، وقتی خودمو زندگی میکنم هراس معنی نداره…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
من #اسماعیل_حیدری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱. فقط ۱۸ سالم بود. اهل روستای گونی کندی در بخش مرادلوی مشگین شهر اردبیل بودم. جاده ای که به روستای ما میرفت وضعیت خیلی بدی داشت، بیش از ۵ کیلومتر خاکی بود که نمیشد گفت جاده هست. وضعیت مالی خانواده منم خیلی بد بود، بخاطر همین من و برادرام مجبور به کار و درنتیجه ترک تحصیل شدیم. من در متل قو در نشتارود تنکابن در استان مازندران تنها زندگی میکردم و توی یه نانوایی مشغول بکار بودم. کمک خرج خانوادم بودم و پولی که درمیاوردم رو برای پدر و مادرم توی روستا میفرستادم. بدون مرخصی کار می کردم تا پول بیشتری دربیارم.
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی در جریان بود. روز ۳۰ شهریور من که برای کار توی نانوایی به تنکابن رفته بودم با برادرم در اعتراضات خیابونی بودیم که ناگهان از فاصله نزدیک هدف گلوله جنگی مامورای سرکوبگر قرار گرفتم، گلوله به قلبم برخورد کرد و از پشتم خارج شد، من جابجا از دنیا رفتم….
بعد از مرگم خانوادم اصلا حتی نمیدونستن از کجا باید سراغ پیکر منو بگیرن !! نیروهای امنیتی جنازه منو ۲۰ روز بعد تحویلشون دادن، چون روزای اول طوری اونا رو ترسوندن که پیگیر جنازه نبودن، بعد از ۲۰ روز از تنکابن بهشون زنگ زدن و گفتن: طرف مرغش هم گم بشه سراغشو میگیره چرا دنبال جنازتون نمیاین؟! خانوادم آنقدر ترسیده بودن که گفتن ما خودمون خانواده انقلابی هستیم، اونا هم گفتن خب فکر کنین بچتون تو جبهه کشته شده!! بعدم
مجبورشون کردن که بگن من توی سانحه تصادف از بین رفتم!!
بعدش دادستان تنکابن از پدرم، سردار حیدری، خواست که اگه شکایتی داره اعلام کنه تا رسیدگی بشه. ولی پدر من که سواد فارسی نداشت، پنج تا کاغذ تایپ شده رو که مامورای دادستانی به عنوان شکایت نامه به فارسی براش نوشته و خونده بودن رو امضا کرد یعنی پدرم در واقع متوجه محتوای چیزی که امضا کرده بود نشد. هنوز هم معلوم نیست محتوای اون نوشته ها چی بوده که پدرم امضا کرده، بهش گفتن جواب شکایتش با اس ام اس میاد!!!
من در روستای خودمون به خاک سپرده شدم….و مراسم چهلم هم پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ برگزار شد.
فقط همین یه عکس که روی آگهی فوتم بوده از من موجوده، من دفن شدم با تمام آرزوهای کوچک و بزرگم، من بهای جان دادم چون دلم میخواست زندگی بهتری داشته باشم که مجبور نباشم با حداقل دستمزد کار کنم تا کمک خرج خانوادم باشم و نتونم درس بخونم، من توقع زیادی از زندگی نداشتم فقط حقمو میخواستم که به جاش گلوله نصیب قلب جوانم شد…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی در جریان بود. روز ۳۰ شهریور من که برای کار توی نانوایی به تنکابن رفته بودم با برادرم در اعتراضات خیابونی بودیم که ناگهان از فاصله نزدیک هدف گلوله جنگی مامورای سرکوبگر قرار گرفتم، گلوله به قلبم برخورد کرد و از پشتم خارج شد، من جابجا از دنیا رفتم….
بعد از مرگم خانوادم اصلا حتی نمیدونستن از کجا باید سراغ پیکر منو بگیرن !! نیروهای امنیتی جنازه منو ۲۰ روز بعد تحویلشون دادن، چون روزای اول طوری اونا رو ترسوندن که پیگیر جنازه نبودن، بعد از ۲۰ روز از تنکابن بهشون زنگ زدن و گفتن: طرف مرغش هم گم بشه سراغشو میگیره چرا دنبال جنازتون نمیاین؟! خانوادم آنقدر ترسیده بودن که گفتن ما خودمون خانواده انقلابی هستیم، اونا هم گفتن خب فکر کنین بچتون تو جبهه کشته شده!! بعدم
مجبورشون کردن که بگن من توی سانحه تصادف از بین رفتم!!
بعدش دادستان تنکابن از پدرم، سردار حیدری، خواست که اگه شکایتی داره اعلام کنه تا رسیدگی بشه. ولی پدر من که سواد فارسی نداشت، پنج تا کاغذ تایپ شده رو که مامورای دادستانی به عنوان شکایت نامه به فارسی براش نوشته و خونده بودن رو امضا کرد یعنی پدرم در واقع متوجه محتوای چیزی که امضا کرده بود نشد. هنوز هم معلوم نیست محتوای اون نوشته ها چی بوده که پدرم امضا کرده، بهش گفتن جواب شکایتش با اس ام اس میاد!!!
من در روستای خودمون به خاک سپرده شدم….و مراسم چهلم هم پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ برگزار شد.
فقط همین یه عکس که روی آگهی فوتم بوده از من موجوده، من دفن شدم با تمام آرزوهای کوچک و بزرگم، من بهای جان دادم چون دلم میخواست زندگی بهتری داشته باشم که مجبور نباشم با حداقل دستمزد کار کنم تا کمک خرج خانوادم باشم و نتونم درس بخونم، من توقع زیادی از زندگی نداشتم فقط حقمو میخواستم که به جاش گلوله نصیب قلب جوانم شد…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
Forwarded from رادیو فرهنگ گوتنبرگ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از خلق این تصاویر بیش از ٣١٤ روز گذشت؛
قبرستان آیچی سقز، و این نخستین ترانه انقلاب بود.
بازخوانی جمعیِ یک ترانەی انقلابی کوردی،
در مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی که همراه آن زنان روسریهایشان را هوا کردند و با سر دادن شعار #ژن_ژیان_ئازادی مسیر تاریخی جنبش را تغییر دادند و از آن روز تا بە این لحظە بیش از ۱۲٣ نفر از معترضین در کردستان بە دست جنایتکاران رژیم جانباختند و بیش از ٨۰۰۰ نفر زخمی شدەاند.
ما در قبال خون جانباختگان و خانوادەهایشان، مجروحان و زندانیان مسئول هستیم و باید هموارە دوشادوششان ایستادە و باید برای آزادی و رهایی از بند اسارت تلاش کنیم.
#مادران_انقلاب از تمام آزادیخواهان میخواهد کە بە این جمع بپیوندند و در این مدت کە بە سالروز جنبش و جانباختن ژینا امینی ( مهسا ) نزدیک میشویم ما را یاری کنند تا بتوانیم بە جنبش ژن ژیان ئازادی جان تازەایی ببخشیم، بدون شک اتحاد و همبستگی ما برای تداوم جنبش تلاش بزرگیست در جهت زندە نگهداشتن نام همەی کسانی کە در این مسیر جانباختند.
"٥٢ روز تا سالگرد جنبش ژن، ژیان، ئازادی"
@raadiofarhang
قبرستان آیچی سقز، و این نخستین ترانه انقلاب بود.
بازخوانی جمعیِ یک ترانەی انقلابی کوردی،
در مراسم خاکسپاری #ژینا_امینی که همراه آن زنان روسریهایشان را هوا کردند و با سر دادن شعار #ژن_ژیان_ئازادی مسیر تاریخی جنبش را تغییر دادند و از آن روز تا بە این لحظە بیش از ۱۲٣ نفر از معترضین در کردستان بە دست جنایتکاران رژیم جانباختند و بیش از ٨۰۰۰ نفر زخمی شدەاند.
ما در قبال خون جانباختگان و خانوادەهایشان، مجروحان و زندانیان مسئول هستیم و باید هموارە دوشادوششان ایستادە و باید برای آزادی و رهایی از بند اسارت تلاش کنیم.
#مادران_انقلاب از تمام آزادیخواهان میخواهد کە بە این جمع بپیوندند و در این مدت کە بە سالروز جنبش و جانباختن ژینا امینی ( مهسا ) نزدیک میشویم ما را یاری کنند تا بتوانیم بە جنبش ژن ژیان ئازادی جان تازەایی ببخشیم، بدون شک اتحاد و همبستگی ما برای تداوم جنبش تلاش بزرگیست در جهت زندە نگهداشتن نام همەی کسانی کە در این مسیر جانباختند.
"٥٢ روز تا سالگرد جنبش ژن، ژیان، ئازادی"
@raadiofarhang
Forwarded from Azadi | آزادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴این نسل سر باز ایستادن ندارد!
نسلی که بی مهابا به بهای خون، چشم، بازدداشت و زندان، شکنجه و آزار جنسی و تجاوز برای باز پس گیری بدن اش از کنترل نرینه سالاران در قدرت و قوانین ضد زن مبتنی بر شریعت، کوتاه نمی آید.
#ژن_ژیان_ئازادی
@SepehrAzadi
نسلی که بی مهابا به بهای خون، چشم، بازدداشت و زندان، شکنجه و آزار جنسی و تجاوز برای باز پس گیری بدن اش از کنترل نرینه سالاران در قدرت و قوانین ضد زن مبتنی بر شریعت، کوتاه نمی آید.
#ژن_ژیان_ئازادی
@SepehrAzadi
Forwarded from Azadi | آزادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم✌️✌️
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگى_آزادى
#ننگ_بر_رژیم_فاسد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@SepehrAzadi
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگى_آزادى
#ننگ_بر_رژیم_فاسد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@SepehrAzadi