سر زد به فلک ناله ی مستانه ام امشب
بیگانه ز خویشم من دیوانه ام امشب
ساغر که بجز خنده ندارد شده گریان
مینا صفت از گریه ی مستانه ام امشب
ای ماه که وصل تو بود گنج مرادم
آباد نکردی ز چه ویرانه ام امشب ؟
چون لاله جدا از رخت ای ساقی سرمست
از خونِ جگر ، پر شده پیمانه ام امشب
گر شهره ی شهرم، عجبی نیست که امروز
افسون تو گشتم من و افسانه ام امشب
با آتش عشق تو زبس خوی گرفتم
در خنده زجان بازی پروانه ام امشب
ای کاش سحر زودتر آید که چنان شمع
در تاب و تب از دوری جانانه ام امشب
«گلشن» فلکم دشمن جان است که از مهر
روشن نشد از ماه رخش خانه ام امشب
#گلشن_کردستانی
بیگانه ز خویشم من دیوانه ام امشب
ساغر که بجز خنده ندارد شده گریان
مینا صفت از گریه ی مستانه ام امشب
ای ماه که وصل تو بود گنج مرادم
آباد نکردی ز چه ویرانه ام امشب ؟
چون لاله جدا از رخت ای ساقی سرمست
از خونِ جگر ، پر شده پیمانه ام امشب
گر شهره ی شهرم، عجبی نیست که امروز
افسون تو گشتم من و افسانه ام امشب
با آتش عشق تو زبس خوی گرفتم
در خنده زجان بازی پروانه ام امشب
ای کاش سحر زودتر آید که چنان شمع
در تاب و تب از دوری جانانه ام امشب
«گلشن» فلکم دشمن جان است که از مهر
روشن نشد از ماه رخش خانه ام امشب
#گلشن_کردستانی
به کام اهل هنر روزگار باید و نیست
امید صبح در این شام تار باید و نیست
نهان به دامن نومیدیام چو تاریکی
که آفتاب امید آشکار باید و نیست
به ساغری ز می ناب بیخودم گردان
که بر ثبات جهان اعتبار باید و نیست
چگونه زخمۀ حسرت به ساز دل نزنم
که عمر شادی ما پایدار باید و نیست
همیشه حاصل روز و شبم پشیمانیست
فغان که تجربه آموزگار باید و نیست
مباد آن که به این شورهزار دل بندم
که باغ عمر مرا برگ و بار باید و نیست
به کام دشمنم ای غم بسوز جان که دگر
به طبع دوست وفا سازگار باید و نیست
دگر نمیدمد از باغ طبع گلشن گل
دل خزانزدهام را بهار باید و نیست.
#گلشن کردستانی
امید صبح در این شام تار باید و نیست
نهان به دامن نومیدیام چو تاریکی
که آفتاب امید آشکار باید و نیست
به ساغری ز می ناب بیخودم گردان
که بر ثبات جهان اعتبار باید و نیست
چگونه زخمۀ حسرت به ساز دل نزنم
که عمر شادی ما پایدار باید و نیست
همیشه حاصل روز و شبم پشیمانیست
فغان که تجربه آموزگار باید و نیست
مباد آن که به این شورهزار دل بندم
که باغ عمر مرا برگ و بار باید و نیست
به کام دشمنم ای غم بسوز جان که دگر
به طبع دوست وفا سازگار باید و نیست
دگر نمیدمد از باغ طبع گلشن گل
دل خزانزدهام را بهار باید و نیست.
#گلشن کردستانی