معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#وادی_عشق
 
وادی عشق چو راه ظلمات آسان نیست
مرو ایخضر که این مرحله را پایان نیست

نیست یکدست که از دست تو بر کیوان نیست
نیست یکسر که ز سودای تو سرگردان نیست

بسکه سر در خم چوگان تو افتاد چو گوی
یک نفر مرد بمیدان تو سرگردان نیست

گر بدریای غم عشق تو افتد داند
نوح جز غرق خلاصیش از این طوفان نیست

ندهید از پی بهبودی من رنج طبیب
درد عشق است بجز مرگ ورا درمان نیست

خواست زاهد بخرابات نهد پا گفتم
سر خود گیر که این وادی اردستان نیست

شب هجر تو مرا موی سیه کرد سفید
عمر پایان شد و پایان شب هجران نیست

وقتی ای یوسف گم گشته تو پیدا گردی
که ز یعقوب خبر نی اثر از کنعان نیست

دل من خون شد و خونابه اش از دیده بریخت
تا بدانی ز توام راز درون پنهان نیست

تا گل روی تو ای سرو روان در نظر است
هیچ ما را هوس سرو و گل و بستان نیست

«ارنی » گویان مشتاق توام رخ بنما
«لن ترانی » نگو عارف پسر عمران نیست

 #عارف_قزوینی
#وادی_عشق

بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید

کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بُوَد
گرم رو سوزنده و سرکش بُوَد

عاقبت اندیش نبْوَد یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان

لحظه‌ای نه کافری داند نه دین
ذره‌ای نه شک شناسد نه یقین

نیک و بد در راه او یکسان بُوَد
خود چو عشق آمد نه این نه آن بُوَد

ای مباحی این سخن آن تو نیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست

هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست می‌نازد به نقد

دیگران را وعده‌ی فردا بُوَد
لیک او را نقد هم اینجا بُوَد

تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی؟

تا به ریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت؟

می‌تپد پیوسته در سوز و گداز
تا به جای خود رسد ناگاه باز

ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد

عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود

عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست

گر ز غیبت دیده‌ای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست

هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق

گر تو را آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد

ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر

مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را

تو نه کارافتاده‌ای نه عاشقی
مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی؟

زنده‌دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هر نفس صد جان نثار

#عطار