معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک ویدیوی بسیار قدیمی از #ویگن
و اجرای ترانه فنجون طلا


دو چشمونت مث چش غزاله
نمیپرسی دل من در چه حاله

آهنگ: #عطاءالله_خرم
شعر: #نوذر_پرنگ
بوسه دزدان، میرمند از لرزش مژگان یار

شبرو از لرزیدن اشجار، پروا می کند....


#نوذر_پرنگ
می‌گذشت از سرِ بازار سحرخیزان دوش
پیرِ خورشیدگران، شب‌شکنِ آینه‌پوش

من ز هنگامهٔ قامت چه بگویم، می‌بُرد
پیرِ ما مژدهٔ صد صبحِ قیامت بر دوش

گفتم ای معنیِ جان! طرفِ طرازِ سخنت
بازکن گوشهٔ حرفی به منِ رازنیوش

نفسی خرجِ‌ صفا کرد و تراوید چو نور
عرقِ آیهٔ گل از سخنِ عطرفروش

پدرت راتبهٔ صبحِ نخستین می‌خورد
ای پسر! دلقِ میان‌ازرقِ زرکش تو مپوش

#نوذر_پرنگ

یکی از شاعرانی که در دههٔ سی به شعرِ سبکِ هندی و شگردهای زبانی و بیانیِ آن توجه داشت #نوذرِ_پرنگ (۱۳۱۶- ۱۳۸۵) است. نوذرِ پرنگ به تلفیقی از شعرِ حافظ و سبکِ هندی، و نیز ترکیبِ متعادلی از آن با شعرِ رمانتیکِ دههٔ سی و چهل دست‌یافت
۲۲مرداد سالروز درگذشت نوذر پرنگ
ربوده ام چه نگاهی زخواب نازکتر

مکیده ام چه لبانی زآب نازکتر

کشیده ام سرزلفی چوآه نیمه شبی

زعطر زلف پریشان خواب نازکتر

فتاده ام به میان ستاره ای که مپرس

ستاره ای به میان از شهاب نازکتر

نهفته پرده ی رازی دریده ام شب دوش

زپرده ی حرم ماهتاب نازکتر

ظرایف حرکات رجال عشق ببین

نشسته ام به دلی از حباب نازکتر

رسیده بر لب نوذر دومصرع رنگین

زبیت حافظ عالیجناب نازکتر

زبعد خواجه که این بنده از حواشی اوست

کسی نگفته از این شعر ناب نازکتر

 #نوذر_پرنگ
#زادروز
#آثار

فرصت درویشان، مجموعه اشعار #نوذر_پرنگ» به کوشش: سعید نیاز کرمانی، انتشارات پاژنگ، چاپ سال ۱۳۶۵
آن سوی باد، مجموعه‌ای از سروده‌های «نوذر پرنگ» (شامل غزل‌ها، شعرهای نیمایی، شعرهای سپید، مثنوی‌ها و چهار پاره‌های به هم پیوستهٔ او)، به کوشش: بیژن ترقی، انتشارات سنائی، چاپ سال ۱۳۸۲
مقالاتی در حوزه ادبیات و نقد ادبی همچون «نظری بر مقدمه حافظ سایه»
"پیاله بر کفنم بند" تا به دورِ بهار
چو لاله جام به کف زیرِ تاک بر خیزم

#نوذر_پرنگ


نوذر پرنگ، (زاده ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ در تهران - درگذشت ۲۲مرداد ۱۳۸۵ در تهران)، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی است که نام او بیشتر به خاطر سرودن شعر ترانهٔ مشهور «تولد، تولد، تولدت مبارک!...» شنیده می‌شود،
مى‌گذشت از سرِ بازارِ سحرخيزان، دوش
پيرِ خورشيدگران، شب‏ شكنِ آينه ‏پوش
من ز هنگامه‌ى قامت چه بگويم؟ مى‏‌بُرد
پير ما، مژده‏‌ى صد صبحِ قيامت بر دوش
گفتم: «اى معنى جان، طرْفِ طرازِ سخنت!
باز كن گوشه‌ى حرفى به منِ راز نيوش»
نفسى خرج صفا كرد و تراويد چو نور
عرق آيه‌ی گُل، از دهن عطر فروش:
«پدرت راتبه‌ى صبح نخستين مى‏‌خورْد
اى پسر! دلقِ ميانْ زركشِ ازرق تو مپوش!
آتش سفسطه اندر جگر جام مزن
يعنى: از بهرِ غمِ سوختگان، باده منوش
مُهرِ لعلِ لبِ آن بُت، به لبت تا كى و چند؟!
چند چون غنچه، چراغت خورد آتش، خاموش
ديده را قاعده‌ى فهم طبيعت آموز
خواهى ار فهم كنى معنى پيغام سروش
نشنوى شيون افتادن مه‏ تاب در آب،
تا چو ياس از در و ديوار نياويزى گوش»
به دو زلف تو، كه از تاب خيالش گاهى،
مى‏‌رود معنى ابيات بلندم از هوش!

#نوذر_پرنگ
جهان یک باره می چرخد
به سوی قبله‌ی رویش
چو خورشیدِ حقیقت
سر زِ محراب آورَد بیرون

شبِ تاریکِ این دنیا
نبلعد گر امیدت را
فروغِ صبحِ تابانت
زِ گرداب آورَد بیرون

#نوذر_پرنگ
مى‌گذشت از سرِ بازارِ سحرخيزان، دوش
پيرِ خورشيدگران، شب‏ شكنِ آينه ‏پوش
من ز هنگامه‌ى قامت چه بگويم؟ مى‏‌بُرد
پير ما، مژده‏‌ى صد صبحِ قيامت بر دوش
گفتم: «اى معنى جان، طرْفِ طرازِ سخنت!
باز كن گوشه‌ى حرفى به منِ راز نيوش»
نفسى خرج صفا كرد و تراويد چو نور
عرق آيه‌ی گُل، از دهن عطر فروش:
«پدرت راتبه‌ى صبح نخستين مى‏‌خورْد
اى پسر! دلقِ ميانْ زركشِ ازرق تو مپوش!
آتش سفسطه اندر جگر جام مزن
يعنى: از بهرِ غمِ سوختگان، باده منوش
مُهرِ لعلِ لبِ آن بُت، به لبت تا كى و چند؟!
چند چون غنچه، چراغت خورد آتش، خاموش
ديده را قاعده‌ى فهم طبيعت آموز
خواهى ار فهم كنى معنى پيغام سروش
نشنوى شيون افتادن مه‏ تاب در آب،
تا چو ياس از در و ديوار نياويزى گوش»
به دو زلف تو، كه از تاب خيالش گاهى،
مى‏‌رود معنى ابيات بلندم از هوش!

#نوذر_پرنگ

۲۰ اسفند زادروز غزلسرای معاصر
#نوذر_پرنگ
تفنگ دسته نقره
ناظری - موسوی
《تفنگ دسته نقره》

آواز: #شهرام_ناظری
نی: استاد #محمد_موسوی
شعر: #نوذر_پرنگ



میگن اسبت رفیقِ روزِ جنگه 
مو می‌گویُم از او بهتر تفنگه
سُوارِ بی‌تفنگ قدرت نداره
سُوار وقتی تفنگ داره سُواره
تفنگِ دسته نقره‌م رو فروختُم
برایِ دل قَبای تِرمه دوختُم
فِرستادُم برایُم پس فرستاد
تفنگ دسته‌نقره‌م داد و بی‌داد