نه هر کْه ایزدپرست ایزد پرستد
چو خود را قبله سازد خود پرستد
ز خود برگشتن است ایزدپرستی
ندارد روز با شب هم نشستی
خدا از عابدان آن را گزیند
که در راه خدا خود را نبیند
#خسرو_شیرین
#نظامی_گنجه_یی
چو خود را قبله سازد خود پرستد
ز خود برگشتن است ایزدپرستی
ندارد روز با شب هم نشستی
خدا از عابدان آن را گزیند
که در راه خدا خود را نبیند
#خسرو_شیرین
#نظامی_گنجه_یی
#هر_که_خود_را_چنانکه_بود_شناخت
#تا_ابد_سر_به_زندگی_افراخت
هر که خود را چنانکه بود شناخت
تا ابد سر به زندگی افراخت
فانی آن شد که نقش خویش نخواند
هرکه این نقش خوانْد، باقی ماند
چون تو خود را شناختی به درست
نگذری، گرچه بگذری ز نخست
وان کسان کز وجود بیخبرند
زین در آیند و زان دگر گذرند
#نظامی_گنجه_یی
#هفت_پیکر
#تا_ابد_سر_به_زندگی_افراخت
هر که خود را چنانکه بود شناخت
تا ابد سر به زندگی افراخت
فانی آن شد که نقش خویش نخواند
هرکه این نقش خوانْد، باقی ماند
چون تو خود را شناختی به درست
نگذری، گرچه بگذری ز نخست
وان کسان کز وجود بیخبرند
زین در آیند و زان دگر گذرند
#نظامی_گنجه_یی
#هفت_پیکر
اگر صد سال مانی، ور یکی روز
بباید رفت ازین کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری
به وقت خوشدلی چون شمعِ پُرتاب
دهن پر خنده داری، دیده پر آب
چو صبح آن روشنان از گریه رستند
که برق خنده را بر لب ببستند
بیاموزم تو را، گر کار بندی
که بی گریه زمانی خوش بخندی
چو خندان گردی از فرخنده فالی
بخندان تنگدستی را به مالی
نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را؟
#نظامی_گنجه_یی
#خسرو_شیرین
بباید رفت ازین کاخ دل افروز
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری
به وقت خوشدلی چون شمعِ پُرتاب
دهن پر خنده داری، دیده پر آب
چو صبح آن روشنان از گریه رستند
که برق خنده را بر لب ببستند
بیاموزم تو را، گر کار بندی
که بی گریه زمانی خوش بخندی
چو خندان گردی از فرخنده فالی
بخندان تنگدستی را به مالی
نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را؟
#نظامی_گنجه_یی
#خسرو_شیرین