مهمان #هایده
@sher_o_asal
به دیدن من بیا مهتاب دراومد
بیا عزیزم بیا صبرم سر اومد
می دونی قلبم آروم نداره
تو سینهی من یه بیقراره
زنجیرو وا کن ز پا دیوونهی من
چشم انتظارم بیا به خونهی من
تو امید منی بذار مردم بدونن
غم عشق تو رو تو چشم من بخونن
تو خورشید منی
من ذره ای محتاج نورم
بیا گرمی بده به جون من
اگر چه دورم
فقط یه روز ز تو جدا میشم
که توی گورم...
#هما_میرافشار
یکی از آهنگ های ماندگار ترانهای است موسوم به #مهمان یا #مهتاب (به دیدن من بیا) که اولین بار توسط بانوی ماندگار موسیقی، #هایده اجرا گردید.
شعر این ترانه زیبا سروده ترانه سرای خوب کشور #هما_میرافشار است.
این ترانه در سال ۱۳۵۵ در فیلم سینمایی #مهمان ساخته #کامران_قدکچیان نیز اجرا گردید که #شهناز_تهرانی با صدای #هایده این ترانه را لبخوانی کرد.
بیا عزیزم بیا صبرم سر اومد
می دونی قلبم آروم نداره
تو سینهی من یه بیقراره
زنجیرو وا کن ز پا دیوونهی من
چشم انتظارم بیا به خونهی من
تو امید منی بذار مردم بدونن
غم عشق تو رو تو چشم من بخونن
تو خورشید منی
من ذره ای محتاج نورم
بیا گرمی بده به جون من
اگر چه دورم
فقط یه روز ز تو جدا میشم
که توی گورم...
#هما_میرافشار
یکی از آهنگ های ماندگار ترانهای است موسوم به #مهمان یا #مهتاب (به دیدن من بیا) که اولین بار توسط بانوی ماندگار موسیقی، #هایده اجرا گردید.
شعر این ترانه زیبا سروده ترانه سرای خوب کشور #هما_میرافشار است.
این ترانه در سال ۱۳۵۵ در فیلم سینمایی #مهمان ساخته #کامران_قدکچیان نیز اجرا گردید که #شهناز_تهرانی با صدای #هایده این ترانه را لبخوانی کرد.
نقل است که منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت، آنها روزه اند وپس از اندکی برخاست و رفت
غروب به هنگام افطار حلاج گفت:
خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند:
ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما #مهمان خدا بودیم.
روزه شکستیم، ولی #دل #نشکستیم..
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست
مولانا
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد.
جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند.
حلاج گفت، آنها روزه اند وپس از اندکی برخاست و رفت
غروب به هنگام افطار حلاج گفت:
خدایا روزه مرا قبول بفرما.
شاگردان گفتند:
ما دیدیم که تو روزه شکستی.
حلاج گفت: ما #مهمان خدا بودیم.
روزه شکستیم، ولی #دل #نشکستیم..
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمان کیست
مولانا