نوشته اند که نیاکان غربتی از سادات کرمان بوده اند و این ارادت طالب نه تنها سبب سرایش قصیده معروف او در توصیف لاهور شده بلکه هر جا که متناسب می نموده از این عارف کامل یاد کرده است .
اینک ابیاتی از قصیده ی طالب در وصف لاهور و مدح پیر طریقت شاه ابوالمعالی در این جا آورده می شود :
سر تنگ شکر بگشای طالب
که جنس مصر باشد باب لاهور
قلم گر تیز سازم نقش گیرد
هزاران دفتر القاب لاهور
کنم زآنرو مزید آسا شب و روز
کرامت ها بیان در باب لاهور
که پیر دستگیر و مرشد من
یکی قطبی ست از اقطاب لاهور
خدایا زنده ی جاوید دارش
به آب خضر یعنی آب لاهور
از آن جا که طالب در لاهور به دستگیری شاه ابوالمعالی در سلسله فقرا مشرف شده بود ،ملک الشعرایی دربار با عظمت جهانگیر را پیش از چهل سالگی رها کرده به انزوا و استغنا همت گماشته است چنان که در این قطعه گوید :
فرزانه صاحبا منم آن کز غرور طبع
چین جبین به اهل سخا میفروختم
کج مینهاد چون سر طبعم کلاه فقر
وارستگی به ارض و سما میفروختم
بودم اگر چه از شعرا لیک از سلوک
شان نجابت امرا می فروختم ...
زیرا بزرگی و عالی تباری او را در جرگه ی شاعران آورده بود نه فرو مایگی و دون همتی ،چنان که گوید :
یکی را فرد مایگی کرده شاعر
یوی را بزرگی و عالی تباری
مولف ریحانه الادب مزار اورا کشمیر ثبت کرده است .ولیکن استاد #احمد_گلیچین_معانی نوشته است که در کتاب مزارات کشمیر تالیف اعظمی این موضوع صراحت ندارد.
طالب از سخنوران سبک هندی است ، اشعارش پخته و لطیف و نمودار ذوق و قریحه ی فراوان و تازه جویی و نو خواهی اوست .
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (7)
طالب آملی
""ادامه دارد... .
اینک ابیاتی از قصیده ی طالب در وصف لاهور و مدح پیر طریقت شاه ابوالمعالی در این جا آورده می شود :
سر تنگ شکر بگشای طالب
که جنس مصر باشد باب لاهور
قلم گر تیز سازم نقش گیرد
هزاران دفتر القاب لاهور
کنم زآنرو مزید آسا شب و روز
کرامت ها بیان در باب لاهور
که پیر دستگیر و مرشد من
یکی قطبی ست از اقطاب لاهور
خدایا زنده ی جاوید دارش
به آب خضر یعنی آب لاهور
از آن جا که طالب در لاهور به دستگیری شاه ابوالمعالی در سلسله فقرا مشرف شده بود ،ملک الشعرایی دربار با عظمت جهانگیر را پیش از چهل سالگی رها کرده به انزوا و استغنا همت گماشته است چنان که در این قطعه گوید :
فرزانه صاحبا منم آن کز غرور طبع
چین جبین به اهل سخا میفروختم
کج مینهاد چون سر طبعم کلاه فقر
وارستگی به ارض و سما میفروختم
بودم اگر چه از شعرا لیک از سلوک
شان نجابت امرا می فروختم ...
زیرا بزرگی و عالی تباری او را در جرگه ی شاعران آورده بود نه فرو مایگی و دون همتی ،چنان که گوید :
یکی را فرد مایگی کرده شاعر
یوی را بزرگی و عالی تباری
مولف ریحانه الادب مزار اورا کشمیر ثبت کرده است .ولیکن استاد #احمد_گلیچین_معانی نوشته است که در کتاب مزارات کشمیر تالیف اعظمی این موضوع صراحت ندارد.
طالب از سخنوران سبک هندی است ، اشعارش پخته و لطیف و نمودار ذوق و قریحه ی فراوان و تازه جویی و نو خواهی اوست .
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (7)
طالب آملی
""ادامه دارد... .
او در کار تصویر گری یکی از شاعران مضمون آفرین ادب پارسی به شمار است. صفت ممتازی که شبلی نعمانی در شاعری طالب ذکر می کند عبارت از قدرت تشبیه و لطف استعاره است.
برای اثبات این تحلیل عالمانه ابیاتی به عنوان شاهد آورده می شود :
-ما کار دهر بسته به مویی گرفته ایم
پای خمی و دست سبویی گرفته ایم
شاید به روز حشر شود دستگیر ما
پاداش آن که دست سبویی گرفته ایم
ترکیب "پای خم گرفتن" استعاره مکتبه است. یعنی در پای خم افتادن و آمادگی خدمت خم را پیدا کردن و دست سبو گرفتن نیز استعاره است از یاری سبویی را برگزیدن.
ضمن آنکه "پا" و "دست" مراعات نظیر اند و اسناد آن ها به سبو از روی معنی مجازی است.
و یا در این بیت که میگوید :
-سوی او گفتم نویسم نامه یی از روی سوز
آتش از دستم علم زد چون قلم برداشتم
در ترکیب علم زدن استعاره تبعیه به نظر می رسد، یعنی زبانه کشیدن و شعله زدن .
-هر عضو تنت ساده تر از عضو دگر بود
مویی که بر اندام تو دیدیم کمر بود ...
در این بیت تشبیه معکوس وجود دارد شاعر "مو" را به "کمر" تشبیه کرده است
-الهی شعله ي شوقم فزون ساز
مرا آتش کن و در عالم انداز
شعله ي شوق تشبیه است و آتش کردن استعاره ي تبعیه، یعنی دلباخته و عاشق کسی شدن و سخت به هیجان آمدن.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (8)
طالب آملی
""ادامه دارد... .
برای اثبات این تحلیل عالمانه ابیاتی به عنوان شاهد آورده می شود :
-ما کار دهر بسته به مویی گرفته ایم
پای خمی و دست سبویی گرفته ایم
شاید به روز حشر شود دستگیر ما
پاداش آن که دست سبویی گرفته ایم
ترکیب "پای خم گرفتن" استعاره مکتبه است. یعنی در پای خم افتادن و آمادگی خدمت خم را پیدا کردن و دست سبو گرفتن نیز استعاره است از یاری سبویی را برگزیدن.
ضمن آنکه "پا" و "دست" مراعات نظیر اند و اسناد آن ها به سبو از روی معنی مجازی است.
و یا در این بیت که میگوید :
-سوی او گفتم نویسم نامه یی از روی سوز
آتش از دستم علم زد چون قلم برداشتم
در ترکیب علم زدن استعاره تبعیه به نظر می رسد، یعنی زبانه کشیدن و شعله زدن .
-هر عضو تنت ساده تر از عضو دگر بود
مویی که بر اندام تو دیدیم کمر بود ...
در این بیت تشبیه معکوس وجود دارد شاعر "مو" را به "کمر" تشبیه کرده است
-الهی شعله ي شوقم فزون ساز
مرا آتش کن و در عالم انداز
شعله ي شوق تشبیه است و آتش کردن استعاره ي تبعیه، یعنی دلباخته و عاشق کسی شدن و سخت به هیجان آمدن.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (8)
طالب آملی
""ادامه دارد... .
●طالب آملی و افسانه ی طالب
#روایت_دوم
طالب گالشی است زهرهٔ زرنگار، دختر پادشاه، که در یک میدان کشتی عاشقش میشود. زهره اناری را در دستمال میپیچد و به طالب میدد و میگوید آن را باز نکن که اگر چنین کنی دیوانه میشوی. اما طالب دستمال را باز میکند و دیوانه میشود و از همانجا شاعر میشود. عشق و عاشقی طالب و زهره عالمگیر میشود تا اینکه طالب با رقیبی کجخلق به نام «قادر» رو به رو میشود و در نهایت «جونکا» ی قادر را از پای درمیآورد. گاوهای طالب آنقدر زیاد بودند که قابل شمارش نبود. وقتی طالب داروی بیهوشی خورد، پَر آبی را آتش زد و آبی حاضر شد و یکشبه طالب و برادرش را به هندوستان برد و به قدرت الهی طالب بهسرعت زبان هندی را آموخت.
طالب پس از سختیهای فراوان به قدرت الهی دوباره در هندوستان صاحب گاو زیادی میشود. او حدود چهل سال در هند میماند و ریشش بسیار بلند میشد. قلی پس از سالها به دنبال طالب میرود و به او میگوید بیا که ما گرفتار دست حاکم شدهایم و او میخواهد زهره را بگیرد. بالآخره طالب به سمت پامال حرکت میکند ولی وقتی میرسد که شب عروسی زهرهاست. طالب به عروسی میرود و شروع میکند به «لله وازدن». زهره وقتی صدای «لله وا» را میشنود غش میکند. طالب بعداً خوابنما میشود که اگر در چشمهٔ رودبار آبتنی کند دوباره جوان میشود. او هم وارد چشمه میشود و دوباره جوان هجدهساله شده و با زهره ازدواج میکند و چندین سال پادشاه آمل میشود.
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
#روایت_دوم
طالب گالشی است زهرهٔ زرنگار، دختر پادشاه، که در یک میدان کشتی عاشقش میشود. زهره اناری را در دستمال میپیچد و به طالب میدد و میگوید آن را باز نکن که اگر چنین کنی دیوانه میشوی. اما طالب دستمال را باز میکند و دیوانه میشود و از همانجا شاعر میشود. عشق و عاشقی طالب و زهره عالمگیر میشود تا اینکه طالب با رقیبی کجخلق به نام «قادر» رو به رو میشود و در نهایت «جونکا» ی قادر را از پای درمیآورد. گاوهای طالب آنقدر زیاد بودند که قابل شمارش نبود. وقتی طالب داروی بیهوشی خورد، پَر آبی را آتش زد و آبی حاضر شد و یکشبه طالب و برادرش را به هندوستان برد و به قدرت الهی طالب بهسرعت زبان هندی را آموخت.
طالب پس از سختیهای فراوان به قدرت الهی دوباره در هندوستان صاحب گاو زیادی میشود. او حدود چهل سال در هند میماند و ریشش بسیار بلند میشد. قلی پس از سالها به دنبال طالب میرود و به او میگوید بیا که ما گرفتار دست حاکم شدهایم و او میخواهد زهره را بگیرد. بالآخره طالب به سمت پامال حرکت میکند ولی وقتی میرسد که شب عروسی زهرهاست. طالب به عروسی میرود و شروع میکند به «لله وازدن». زهره وقتی صدای «لله وا» را میشنود غش میکند. طالب بعداً خوابنما میشود که اگر در چشمهٔ رودبار آبتنی کند دوباره جوان میشود. او هم وارد چشمه میشود و دوباره جوان هجدهساله شده و با زهره ازدواج میکند و چندین سال پادشاه آمل میشود.
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
-دست هوس قوی شده بازوی دل ضعیف
ترسم که عشق رخنه به ناموس غم کند
دست هوس : استعاره مکنیه
بازوی دل : استعاره مکنیه
رخنه کردن : استعاره تبعیه
در این بیت صنعت تشخیص به کار رفته است :
-قفل زبان مطرب ار گشاید وقت است
شیشه ی می چون گشود مهر دهان را
مهر دهان شیشه ی می استعاره است.
-بلبل نطقم چو آهنگ غزل خوانی کند
نغمه ،جان در پیکر گل های بستانی کند
بلبل نطق تشبیه
پیکر گل استعاره ی مکنیه است
(گل به شخص تشبیه شده است)
جان در پیکر کردن استعاره تبعیه است یعنی طراوت بخشیدن ،شکفته ساختن جان در پیکر گل های بستانی می کند و گل های بستانی را حیات و جان تازه می دهد و این خود نوعی تشخیص است .
-دل طی نموده ملت و آیین کهنه را
دینِ نویی گرفته و ایمانِ تازه ای
طی نمودن به صورت استعاره تبعیه ،به معنی کنار گذاشتن
دین نو و ایمان تازه گرفتن :استعاره تبعیه است.
-قطره های سحاب تربیت...
چون گُهر ،زیبِ افسرست مرا
در این بیت دو تشبیه به کار رفته است ،نخست "تربیت" که به ابر بهاری تشبیه شده ،دوم قطره های سحاب تربیت که به "گهر " تشبیه گردیده است.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (9)
""ادامه دارد... .
ترسم که عشق رخنه به ناموس غم کند
دست هوس : استعاره مکنیه
بازوی دل : استعاره مکنیه
رخنه کردن : استعاره تبعیه
در این بیت صنعت تشخیص به کار رفته است :
-قفل زبان مطرب ار گشاید وقت است
شیشه ی می چون گشود مهر دهان را
مهر دهان شیشه ی می استعاره است.
-بلبل نطقم چو آهنگ غزل خوانی کند
نغمه ،جان در پیکر گل های بستانی کند
بلبل نطق تشبیه
پیکر گل استعاره ی مکنیه است
(گل به شخص تشبیه شده است)
جان در پیکر کردن استعاره تبعیه است یعنی طراوت بخشیدن ،شکفته ساختن جان در پیکر گل های بستانی می کند و گل های بستانی را حیات و جان تازه می دهد و این خود نوعی تشخیص است .
-دل طی نموده ملت و آیین کهنه را
دینِ نویی گرفته و ایمانِ تازه ای
طی نمودن به صورت استعاره تبعیه ،به معنی کنار گذاشتن
دین نو و ایمان تازه گرفتن :استعاره تبعیه است.
-قطره های سحاب تربیت...
چون گُهر ،زیبِ افسرست مرا
در این بیت دو تشبیه به کار رفته است ،نخست "تربیت" که به ابر بهاری تشبیه شده ،دوم قطره های سحاب تربیت که به "گهر " تشبیه گردیده است.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (9)
""ادامه دارد... .
-عید بیفروخت چهره ي باغ جهان را
آب ز جوی بهار داد خزان را
چهره افروختن استعاره تبعیه است به معنی جلوه دادن، آرایش کردن و بهار و خزان صنعت طباق یا تضادند.
لسان الغیب راست :
-نه هر که چهره برافروخته دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
و در بيتي دیگر گوید :
-ای مریم مسیح مکان، کز بساط نور
سجاده افکند به حریم تو آفتاب
مریم مسیح مکان استعاره از ممدوح و بساط نور، تشبیه است.
سجاده افکندن استعاره تبعیه است یعنی زمین بوس کردن، سر تعظیم فرود آوردن، در این بیت صنعت اغراق بسیار زیبا افتاده است.
در باب مفهوم تشخیص *personification پیش از این گفته آمد و قدما با درک مبهمی که از آن به عنوان استعاره مکنیه داشتند به اهمیت آن پی برده بودند، در شعر همه ی شاعران نمونه هایی از آن را میتوان یافت، به عنوان یک اصل عام در سبک شناسی شعر فارسی میتوان گفت که حرکت تصویر های برخاسته از تشخیص از ساده ترین نوع به سوی پیچیده ترین نمونه ها و از بسامد های اندک به سوی بسامد های بالا، خط سیری است که شعر فارسی از آغاز تا عهد شاعران سبک هندی مانند بیدل، صائب، طالب و بسیاری دیگر از این دست شاعران پیموده است.
در دوره ای که طالب مي زیسته فرهنگ اسلامی در گسترده ترین دوره ي خویش بوده است و برداشت شاعر از قصص اسلامی در بسیاری از تصاویر شعر او پیداست.
*پی نوشت :
استعاره ي انسانمدارانه یا انسانانگاری یا تشخیص، معادل (personification) یعنی بخشیدن صفات و خصایص انسانی به اشیاء و ...
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (10)
""ادامه دارد.
آب ز جوی بهار داد خزان را
چهره افروختن استعاره تبعیه است به معنی جلوه دادن، آرایش کردن و بهار و خزان صنعت طباق یا تضادند.
لسان الغیب راست :
-نه هر که چهره برافروخته دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
و در بيتي دیگر گوید :
-ای مریم مسیح مکان، کز بساط نور
سجاده افکند به حریم تو آفتاب
مریم مسیح مکان استعاره از ممدوح و بساط نور، تشبیه است.
سجاده افکندن استعاره تبعیه است یعنی زمین بوس کردن، سر تعظیم فرود آوردن، در این بیت صنعت اغراق بسیار زیبا افتاده است.
در باب مفهوم تشخیص *personification پیش از این گفته آمد و قدما با درک مبهمی که از آن به عنوان استعاره مکنیه داشتند به اهمیت آن پی برده بودند، در شعر همه ی شاعران نمونه هایی از آن را میتوان یافت، به عنوان یک اصل عام در سبک شناسی شعر فارسی میتوان گفت که حرکت تصویر های برخاسته از تشخیص از ساده ترین نوع به سوی پیچیده ترین نمونه ها و از بسامد های اندک به سوی بسامد های بالا، خط سیری است که شعر فارسی از آغاز تا عهد شاعران سبک هندی مانند بیدل، صائب، طالب و بسیاری دیگر از این دست شاعران پیموده است.
در دوره ای که طالب مي زیسته فرهنگ اسلامی در گسترده ترین دوره ي خویش بوده است و برداشت شاعر از قصص اسلامی در بسیاری از تصاویر شعر او پیداست.
*پی نوشت :
استعاره ي انسانمدارانه یا انسانانگاری یا تشخیص، معادل (personification) یعنی بخشیدن صفات و خصایص انسانی به اشیاء و ...
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (10)
""ادامه دارد.
در دوره ای که طالب مي زیسته فرهنگ اسلامی در گسترده ترین دوره ي خویش بوده است و برداشت شاعر از قصص اسلامی در بسیاری از تصاویر شعر او پیداست:
با لباسِ یوسفِ گُل کِی کند گرگِ نسیم...
آن چه ما در هجر با پیراهن خود کرده ايم
*
لقای دوست مُرادم بود نه یعقوبم
که روزگار فریبد به بوی پیرهنم
*
عشق بی جلوه ي حسنی نکشد ناز وجود
یوسفی هست به هرجا که زلیخایی هست
*
چون خاک روبیِ نفسم نوحِ وقتْ دید
آهِ مرا نمونه ي طوفان باد گفت
*
به اشک خویش وضو تازه میکنم طالب
که آب دیده ي من کم ز آب زمزم نیست
در عناصر خیال او گرچه معانی مشترک به چشم میخورد ولیکن هریک از آن ها از ارزش هنری خاصی برخوردار است.
گذشته از نفوذ عناصر فرهنگ اسلامی که در شعر او فراوان دیده میشود طالب با با عناصر فرهنگ ایرانی نیز معانی گونه گون برانگیخته است. مانند زال، تهمتن، کاووس، شیرین، فرهاد، پرویز و نظایر این عناصر که با هر یک مضمونی تازه ساخته و پرداخته است :
زال نِئی به معرکه اما به زور ِحرص
آماده ي مصافِ هزاران تهمتنی...
*
بر جلوه ي شیرین چه گشایم مژه از دور
چون طاقتِ آشفتگیِ کوهکنم نیست
*
به خون تپیده ي شمشیر رشک میداند
که روزِ ماتمِ پرویز، عیدِ فرهاد است
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او(11)
""ادامه دارد
با لباسِ یوسفِ گُل کِی کند گرگِ نسیم...
آن چه ما در هجر با پیراهن خود کرده ايم
*
لقای دوست مُرادم بود نه یعقوبم
که روزگار فریبد به بوی پیرهنم
*
عشق بی جلوه ي حسنی نکشد ناز وجود
یوسفی هست به هرجا که زلیخایی هست
*
چون خاک روبیِ نفسم نوحِ وقتْ دید
آهِ مرا نمونه ي طوفان باد گفت
*
به اشک خویش وضو تازه میکنم طالب
که آب دیده ي من کم ز آب زمزم نیست
در عناصر خیال او گرچه معانی مشترک به چشم میخورد ولیکن هریک از آن ها از ارزش هنری خاصی برخوردار است.
گذشته از نفوذ عناصر فرهنگ اسلامی که در شعر او فراوان دیده میشود طالب با با عناصر فرهنگ ایرانی نیز معانی گونه گون برانگیخته است. مانند زال، تهمتن، کاووس، شیرین، فرهاد، پرویز و نظایر این عناصر که با هر یک مضمونی تازه ساخته و پرداخته است :
زال نِئی به معرکه اما به زور ِحرص
آماده ي مصافِ هزاران تهمتنی...
*
بر جلوه ي شیرین چه گشایم مژه از دور
چون طاقتِ آشفتگیِ کوهکنم نیست
*
به خون تپیده ي شمشیر رشک میداند
که روزِ ماتمِ پرویز، عیدِ فرهاد است
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او(11)
""ادامه دارد
●طالب آملی و افسانه ی طالب
#روایت_سوم
طالب و زهره عاشق و معشوق هم بودند. طالب معجزه کرده بود، برادر زهره طالب را به قصد کشتن میزند و طالب همهٔ مال و اموالش را رها میکند و به «جزیرهٔ هند» میرود؛ زهره هم مسؤول گاو و مال و اموال طالب میشد. طالب زمانی که قصد کوچ از آمل را داشت، مقداری از آبدهان خویش را در دهان پسربچهای ریخت که مواظب گوسالهها بود. وقتی آن پسربچه آبدهان طالب را قورت داد، قادر شد صدای تمام حیوانات را بشنود. زهره هم این پسر بچه را مختاباد کرد. پس از مدتی سبزعلی به دنبالش برادرش طالب راه میافتد و با سؤالکردن از درختان و کبوتران و ماهیها متوجه میشود که او در هندوستان است. طالب هفت سال در هندوستان بود و در این هفت سال از اندوه نامزدش هرگز ریش خود را کوتاه نکرد.
بالآخره پادشاه به خواستگاری زهره آمد و وقتی زهره تن به ازدواج نداد گفت تو را برای پسرم میخواهم. پادشاه به هر ترفندی بود زهره را راضی کرد و او را به عقد پسرش درآورد. طالب همانجا خواب دید که زهره دارد ازدواج میکند. طالب از هندوستان آمد و خودش را به «تلار سر» رساند ولی کسی او را نمیشناخت. او شروع کرد به للهوازدن. از صدای لله وا تمام گاوها جمع شدند. بالآخره آن پسربچه از خانهٔ ارباب آمد و فهمید که طالب برگشتهاست.
طالب که به عروسی رفت، زهره را دید که روی تخت نشستهاست و عروس شدهاست. از آن طرف هم زهره که از برگشت طالب بو برده بود، با شنیدن «لله وا» اطمینان یافت که طالب برگشتهاست و به همین دلیل هم لباس عروسی و زیورآلاتش را از تنش درآورد و گفت طالب من آمد. طالب را به حمام بردند، لباسش را عوض کردند و ریشش را زدند. طالب برای زهره پیغام داد من با همین لباس میروم «تلارسر» و از او خواست صبح فردا به آنجا بیاید چون عمرشان تمام است. صبح فردا زهره نزد طالب رفت و به محض اینکه به هم رسیدند، همدیگر را در آغوش گرفتند و «دل هر دو پاره شد» و همان دم مردند.
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
#روایت_سوم
طالب و زهره عاشق و معشوق هم بودند. طالب معجزه کرده بود، برادر زهره طالب را به قصد کشتن میزند و طالب همهٔ مال و اموالش را رها میکند و به «جزیرهٔ هند» میرود؛ زهره هم مسؤول گاو و مال و اموال طالب میشد. طالب زمانی که قصد کوچ از آمل را داشت، مقداری از آبدهان خویش را در دهان پسربچهای ریخت که مواظب گوسالهها بود. وقتی آن پسربچه آبدهان طالب را قورت داد، قادر شد صدای تمام حیوانات را بشنود. زهره هم این پسر بچه را مختاباد کرد. پس از مدتی سبزعلی به دنبالش برادرش طالب راه میافتد و با سؤالکردن از درختان و کبوتران و ماهیها متوجه میشود که او در هندوستان است. طالب هفت سال در هندوستان بود و در این هفت سال از اندوه نامزدش هرگز ریش خود را کوتاه نکرد.
بالآخره پادشاه به خواستگاری زهره آمد و وقتی زهره تن به ازدواج نداد گفت تو را برای پسرم میخواهم. پادشاه به هر ترفندی بود زهره را راضی کرد و او را به عقد پسرش درآورد. طالب همانجا خواب دید که زهره دارد ازدواج میکند. طالب از هندوستان آمد و خودش را به «تلار سر» رساند ولی کسی او را نمیشناخت. او شروع کرد به للهوازدن. از صدای لله وا تمام گاوها جمع شدند. بالآخره آن پسربچه از خانهٔ ارباب آمد و فهمید که طالب برگشتهاست.
طالب که به عروسی رفت، زهره را دید که روی تخت نشستهاست و عروس شدهاست. از آن طرف هم زهره که از برگشت طالب بو برده بود، با شنیدن «لله وا» اطمینان یافت که طالب برگشتهاست و به همین دلیل هم لباس عروسی و زیورآلاتش را از تنش درآورد و گفت طالب من آمد. طالب را به حمام بردند، لباسش را عوض کردند و ریشش را زدند. طالب برای زهره پیغام داد من با همین لباس میروم «تلارسر» و از او خواست صبح فردا به آنجا بیاید چون عمرشان تمام است. صبح فردا زهره نزد طالب رفت و به محض اینکه به هم رسیدند، همدیگر را در آغوش گرفتند و «دل هر دو پاره شد» و همان دم مردند.
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
رنگ ویژه ي ایرانی تصویر های او، یکی از خصایص صُوَر خیال شعرش به شمار می آید. برخی از این تصویر ها اگر چه رنگ فرهنگ اسلامی دارد ولیکن از صُوَر خیال هایی است که ریشه در فرهنگ ایرانی داشته و از فرهنگ ایرانی وارد فرهنگ و اساطیر اسلامی شده است. از آن جمله است عقیده به "کوه قاف " که یک عقیده ایرانی قدیم بوده و عنقا یا سیمرغ که پرنده ای است معروف الاسم و مجهول الجسم که آن را عنوان مغرب خوانده و سبب مغوبیت آن را بر عدم آن حمل کرده اند که آن نیز خود از اسطوره های ایرانی است و شاعر از کوه قاف و عنقا آن چنان تعبیری برانگیخته که در دواوین هیچ یک از سخنوران پیش از او دیده نمی شود:
از آه ما رسید حرارت به کوه قاف
زین شعله آشیانه ي عنقا بسوختیم
ارائه تصویر شمع و گل و پروانه به صورتی که در شعر طالب دیده می شود در شعر هیچ یک از گویندگان پیش از او مطرح نشده است. در حالی که یکی از وسیع ترین حوزه های تصاویر شعر غنایی همین زمینه ي شمع و گل و پروانه است که از حد تصویر خارج شده، جنبه ي رمز واره های عشق به خود گرفته است :
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (12)
""ادامه دارد... .
از آه ما رسید حرارت به کوه قاف
زین شعله آشیانه ي عنقا بسوختیم
ارائه تصویر شمع و گل و پروانه به صورتی که در شعر طالب دیده می شود در شعر هیچ یک از گویندگان پیش از او مطرح نشده است. در حالی که یکی از وسیع ترین حوزه های تصاویر شعر غنایی همین زمینه ي شمع و گل و پروانه است که از حد تصویر خارج شده، جنبه ي رمز واره های عشق به خود گرفته است :
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (12)
""ادامه دارد... .
گذشته از *صنعت لف و نشر مرتب که در آن هست ،مراد آن است که گفته آید تصویرهای ذهنی طالب با مضمون های تازه و زیبا همراه بوده و پُر است از خیال انگیزی های شاعرانه .
برخی را عقیده بر آن است که طالب عنصر تازه ای بر عناصر خیال پیشینیان نیفزوده است ولیکن چون شعرش را در کارگاه پژوهش با چشم مسلح علمی بنگریم خیال های تازه که عناصر آن برای نخستین بار درشعر او را جسته بسیار توان یافت و یا لا اقل از تلفیق خاصی که در رنگ آمیزی تصاویر قدما به کار برده صبغه ی خاص کلام او را باز توان شناخت.
صور خیال در شعر طالب از نظر حوزه ی عمومی تصاویر بسیار متنوع است .تصاویری را که او ساخته تصاویری است که در قلمرو دید و تجربه ی وی وجود داشته است.بدین روی اوصاف طبیعت در شهرش اوصافی ست دقیق و زنده .
اصولا تصاویری را که طالب ارائه می دهد از نوع تصاوری است که از نقطه ی دید پیشینیان و از کتب و دواوین بازمانده ی ایشان فراهم شده است و این تصویرها از نمادهای قراردادی است که در نزد شاعران گذشته معمول بوده است ولیکن طالب در موارد فراوان با دیدی تازه بدانها نگریسته است.در شعر طالب نفوذ زندگی اشرافی کمتر فرصت خودنمایی یافته است و با هنه ی اینکه تربیت ذهنی او در دستکاه پادشاهان گورکانی شکل گرفته، گاهی از شکوه و جلال کاخ های سلاطین هند تبری می جوید و بر پایه ی درویشی خود می ایستد .چنان که گوید :
جگر هست بر خوان ، شکر گو مباش
قناعت بدین ما حضر می کنم ...
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (13)
""ادامه دارد... .
برخی را عقیده بر آن است که طالب عنصر تازه ای بر عناصر خیال پیشینیان نیفزوده است ولیکن چون شعرش را در کارگاه پژوهش با چشم مسلح علمی بنگریم خیال های تازه که عناصر آن برای نخستین بار درشعر او را جسته بسیار توان یافت و یا لا اقل از تلفیق خاصی که در رنگ آمیزی تصاویر قدما به کار برده صبغه ی خاص کلام او را باز توان شناخت.
صور خیال در شعر طالب از نظر حوزه ی عمومی تصاویر بسیار متنوع است .تصاویری را که او ساخته تصاویری است که در قلمرو دید و تجربه ی وی وجود داشته است.بدین روی اوصاف طبیعت در شهرش اوصافی ست دقیق و زنده .
اصولا تصاویری را که طالب ارائه می دهد از نوع تصاوری است که از نقطه ی دید پیشینیان و از کتب و دواوین بازمانده ی ایشان فراهم شده است و این تصویرها از نمادهای قراردادی است که در نزد شاعران گذشته معمول بوده است ولیکن طالب در موارد فراوان با دیدی تازه بدانها نگریسته است.در شعر طالب نفوذ زندگی اشرافی کمتر فرصت خودنمایی یافته است و با هنه ی اینکه تربیت ذهنی او در دستکاه پادشاهان گورکانی شکل گرفته، گاهی از شکوه و جلال کاخ های سلاطین هند تبری می جوید و بر پایه ی درویشی خود می ایستد .چنان که گوید :
جگر هست بر خوان ، شکر گو مباش
قناعت بدین ما حضر می کنم ...
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (13)
""ادامه دارد... .
استعاره ها و کنایه ها و ترکیب هایی که بیش و کم در حوزه ی خیال های شاعرانه قرار دارد با توسعه ی ردیف در شعر طالب گسترش بیشتری می یابد .
اهمیت ردیف را از نظر خلق استعاره ها و ترکیب های خیالی در شهر او میتوان جستجو کرد ،چنان که کلمه ی "خواب" در شعر وی با افعالی مانند "شکستن" ترکیب شده استعاره ی زیبایی را به وجود آورده است :
زلف چو نی عتاب بشکست...
در چشمِ ستاره خواب بشکست
چشم ستاره استعاره مکنیه است و صنعت تشخیص را ارائه میکند.یعنی ستاره به شخصی تشبیه شده که خواب از چشم او گریخته است. بطور کلی امکان خلق استعاره و تشبیه و مجاز، از رهگذر انتخاب ردیف محسوس تر می نماید.
اگر انحراف از زبان معیار و خروج از هنجار های عادی زبان از ویژگی های سبک هر شاعر دانسته شود این معجزه ي شاعرانه در آثار شاعرانی چون طالب، صائب، بیدل، غالب دهلوی و تنی چند دیگر که مرکز اصلی سبک هندی به شمار میآیند به وضوح به چشم میخورد و همین عبور از مقتضای کلام است که گفتار آنان را موثر تر کرده است.
دامنه ي تجاوز از هنجار های متعارف بسیار گسترده است زیرا هم در شعاع دید و معنی در نظر می آید و هم در گستره ي زبان، دیدگاهی جدید ارائه میکند.
در پایان از ذکر این نکته گریزی نیست جز آنکه گفته آید طالب زیبایی را به حد کمال احساس کرده و در آفرینش مضمون های بکر و بدیع و تشبیهات و استعاراتی که بر نازک خیالی و رقت اندیشه ي او دلالت دارند قدرت شگفت آوری نشان داده است.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او
اهمیت ردیف را از نظر خلق استعاره ها و ترکیب های خیالی در شهر او میتوان جستجو کرد ،چنان که کلمه ی "خواب" در شعر وی با افعالی مانند "شکستن" ترکیب شده استعاره ی زیبایی را به وجود آورده است :
زلف چو نی عتاب بشکست...
در چشمِ ستاره خواب بشکست
چشم ستاره استعاره مکنیه است و صنعت تشخیص را ارائه میکند.یعنی ستاره به شخصی تشبیه شده که خواب از چشم او گریخته است. بطور کلی امکان خلق استعاره و تشبیه و مجاز، از رهگذر انتخاب ردیف محسوس تر می نماید.
اگر انحراف از زبان معیار و خروج از هنجار های عادی زبان از ویژگی های سبک هر شاعر دانسته شود این معجزه ي شاعرانه در آثار شاعرانی چون طالب، صائب، بیدل، غالب دهلوی و تنی چند دیگر که مرکز اصلی سبک هندی به شمار میآیند به وضوح به چشم میخورد و همین عبور از مقتضای کلام است که گفتار آنان را موثر تر کرده است.
دامنه ي تجاوز از هنجار های متعارف بسیار گسترده است زیرا هم در شعاع دید و معنی در نظر می آید و هم در گستره ي زبان، دیدگاهی جدید ارائه میکند.
در پایان از ذکر این نکته گریزی نیست جز آنکه گفته آید طالب زیبایی را به حد کمال احساس کرده و در آفرینش مضمون های بکر و بدیع و تشبیهات و استعاراتی که بر نازک خیالی و رقت اندیشه ي او دلالت دارند قدرت شگفت آوری نشان داده است.
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
💠 #معرفی
طالب آملی
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
💠 #معرفی
طالب آملی
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
💠 #معرفی
طالب آملی
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
💠 #معرفی
طالب آملی
●ورود طالب به کاشان
طالب برای اینکه بتواند هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیماید راه کاشان را در پیش گرفت که اقوام مادری اش در آنجا مردمانی سرشناس بودند. از شمار خویشان مادری طالب، مشهورتر از همه، شوهر خاله او حکیم نظام الدین علی کاشی، پزشک دربار تهماسب یکم صفوی (۹۳۰- ۹۸۴ هجری قمری) و محمد خدابنده (۹۸۵ – ۹۹۶ هجری قمری) بود. حکیم رکنای مسیح، پسرخالة طالب و فرزند همین نظام الدین علی است که از شاعران مشهور دورة صفوی به شمار میرود، رکنا رابطهای بسیار نزدیک با طالب داشت و در برخی سفرهای او در هند همراهش بود. برادر رکنا، نصیرای کاشی نیز، ستی النساء خواهر طالب را به زنی داشت.
💠 #معرفی
طالب آملی
طالب برای اینکه بتواند هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیماید راه کاشان را در پیش گرفت که اقوام مادری اش در آنجا مردمانی سرشناس بودند. از شمار خویشان مادری طالب، مشهورتر از همه، شوهر خاله او حکیم نظام الدین علی کاشی، پزشک دربار تهماسب یکم صفوی (۹۳۰- ۹۸۴ هجری قمری) و محمد خدابنده (۹۸۵ – ۹۹۶ هجری قمری) بود. حکیم رکنای مسیح، پسرخالة طالب و فرزند همین نظام الدین علی است که از شاعران مشهور دورة صفوی به شمار میرود، رکنا رابطهای بسیار نزدیک با طالب داشت و در برخی سفرهای او در هند همراهش بود. برادر رکنا، نصیرای کاشی نیز، ستی النساء خواهر طالب را به زنی داشت.
💠 #معرفی
طالب آملی
●اعتمادالدوله پله پرش طالب
اعتمادالدوله پس از دریافت نامه از شاپور تهرانی بلافاصله طالب آملی را تحت سرپرستی و حمایت خویش قرار داد. در دیوان طالب آملی قصاید، ترکیب بندها، مثنوی و غزل و رباعی بسیاری در مدح اعتمادالدوله موجود است که نشانی از ایام خوش طالب در هند میباشد. اعتمادالدوله نیز در تربیت طالب از هیچ کوششی فروگذار نکرد و توانست در فرصتی مناسب که جهانگیر پادشاه هند در یک سفر تفریحی به شکار رفته بود طالب آملی را به حضور پادشاه برساند. طالب آملی نیز در قصیدهای که در مدح جهانگیر پادشاه هند و وصف شکار جرگه سروده بود با قدرت جادویی ابیات خویش توانست در جرگة شاعران دربار جهانگیر حضور پیدا کند.
#معرفی
طالب آملی
اعتمادالدوله پس از دریافت نامه از شاپور تهرانی بلافاصله طالب آملی را تحت سرپرستی و حمایت خویش قرار داد. در دیوان طالب آملی قصاید، ترکیب بندها، مثنوی و غزل و رباعی بسیاری در مدح اعتمادالدوله موجود است که نشانی از ایام خوش طالب در هند میباشد. اعتمادالدوله نیز در تربیت طالب از هیچ کوششی فروگذار نکرد و توانست در فرصتی مناسب که جهانگیر پادشاه هند در یک سفر تفریحی به شکار رفته بود طالب آملی را به حضور پادشاه برساند. طالب آملی نیز در قصیدهای که در مدح جهانگیر پادشاه هند و وصف شکار جرگه سروده بود با قدرت جادویی ابیات خویش توانست در جرگة شاعران دربار جهانگیر حضور پیدا کند.
#معرفی
طالب آملی
معرفی عارفان
بوف کور صادق هدایت.pdf
طالب آملی و صور خیال در دیوان
اثر دکتر عباس کی منش
●چکیده
سید محمد طالب آملی در حدود سال 987 ه ق در آمل مازندران چشم به جهان گشود و در حدود سال 1046 ه ق در کشمیر وفات یافته است.
طالب یکی از دردمند ترین شاعران سبک هندی است که از ایران به سرزمین حیال انگیز شاعرپرور هند پناه برده است.
او در ریاضیات ، نجوم ،حکمت و عرفان دستی قوی داشته یکی از تواناترین شاعران سبک هندی است.چه سخنوری چون صائب تبریزی عظمت مقام اورا تصدیق کرده است.طالب با همه ی مضمون انگیزی و ذوق پرداری از مضامین بلند آیین حافظ الهام گرفته است
در اشعار طالب سرسپردگی او به یکی از مشایخ لاهور به نام " غربتی لاهوری " به چشم میخورد.
یکی از ویژگیهای شعر طالب آوردن تشبیهات تازه و استعاره های لطیف است با عناصر فرهنگ اسلامی و تصاویر گوناگون زیبایی را که از این راه داده است و دیگر نفوذ فرهنگ ایرانی و تصویر سازی های دل انگیز او و رنگ ویژه ای را که به هنرمندی به شعرش بخشیده است. اوصاف طبیعت در شعرش دقیق و زنده است .او با رنگ آمیزی خاص در تصاویر صبغه ی ویژه ای به کلام خود داده است .
💠 #معرفی
💠#طالب_آملی و #صور_خیال در دیوان او (1)
طالب آملی
اثر دکتر عباس کی منش
●چکیده
سید محمد طالب آملی در حدود سال 987 ه ق در آمل مازندران چشم به جهان گشود و در حدود سال 1046 ه ق در کشمیر وفات یافته است.
طالب یکی از دردمند ترین شاعران سبک هندی است که از ایران به سرزمین حیال انگیز شاعرپرور هند پناه برده است.
او در ریاضیات ، نجوم ،حکمت و عرفان دستی قوی داشته یکی از تواناترین شاعران سبک هندی است.چه سخنوری چون صائب تبریزی عظمت مقام اورا تصدیق کرده است.طالب با همه ی مضمون انگیزی و ذوق پرداری از مضامین بلند آیین حافظ الهام گرفته است
در اشعار طالب سرسپردگی او به یکی از مشایخ لاهور به نام " غربتی لاهوری " به چشم میخورد.
یکی از ویژگیهای شعر طالب آوردن تشبیهات تازه و استعاره های لطیف است با عناصر فرهنگ اسلامی و تصاویر گوناگون زیبایی را که از این راه داده است و دیگر نفوذ فرهنگ ایرانی و تصویر سازی های دل انگیز او و رنگ ویژه ای را که به هنرمندی به شعرش بخشیده است. اوصاف طبیعت در شعرش دقیق و زنده است .او با رنگ آمیزی خاص در تصاویر صبغه ی ویژه ای به کلام خود داده است .
💠 #معرفی
💠#طالب_آملی و #صور_خیال در دیوان او (1)
طالب آملی
●طالب آملی و افسانهٔ طالب
سرگذشت «طالب و زهره» که منتسب به طالب آملی است، روایتهای گوناگونی دارد:
طالب شاعر جوان عاشقپیشه،
هر از گاهی با نامهای، شعری، پیامی، دیداری،
معشوق خود را عشق خود واقف میکند.
#روایت_اول :
دکتر فرامرزی در #کتاب #طالب و #زهره یا طالب #طالبا داستان این عاشق و معشوق را اینگونه نقل کردهاست: در حدود سال ۱۰۰۵ هجری پسری از اعیان طایفهٔ آمل را به مکتب میسپارند. او با اشتیاق فراوان علوم رایج زمانه را فرامیگیرد. پس از چندی در همان مکتبخانه عاشق دختری به نام زهره میشود که همشاگردیش بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار میگردد. از آنجایی که با هم همسایه بودند، طالب هر روز از دیوار خانهاش بالا میرفت و زهره هم به بهانهٔ یافتن چیزی کنار پنجره میآمد و این دو با هم ارتباط برقرار میکردند. از طرفی در مکتبخانه هم وقتی درنبود «ملا قربان» جانشین او «مشهدی علی مردان» ادارهٔ مکتب را به عهده میگرفت، طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم مینشستند و به این احساس عاشقانه ادامه میدادند. در این دلبستگیها و مراودات بود که طالب گردنبند موروثی مادرش را به یادگار به زهره میدهد.
طولی نکشید که ماجرای عشق آنها برملا شد و زهرهٔ عاقل به طالب هشدار میدهد که تا دیر نشده به خواستگاریاش بیاید؛ چرا که برای او خواستگار دیگری به نام «قادر» پیدا شدهاست، در این بین نامادری طالب بهانه میآورد و میخواهد خواهرزادهاش را به طالب بدهد. این نامادری به بهانهای او را به گالشی میفرستد، بالآخره بعد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره میرود اما قادر راه را بر او میبندد. برادر زهره هم با تبرزین طالب را مجروح میکند. زهره که بعداً متوجه میشود، سخت ناراحت شده و به شکل درویشی درمیآید و از حال طالب خبر میگیرد، بالآخره درمییابد طالب از مرگ نجات یافت.
از طرف دیگر، نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا میگیرد، برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود، داروی بیهوشی ریخته، به دست زهره میدهد. زهره که از این ماجرا بیخبر است این غذا را به طالب میدهد و او هم با خوردن آن بیهوش شده و برای مدتی عقلش را از دست میدهد. طالب که فکر میکرد زهره دانسته دست به چنین کاری زده، او را به بیوفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان میرود اما زهرهٔ بیقرار هرچه مویه میکند و میگردد او را نمییابد و وقتی میفهمد طالب به شهری دوردست رفتهاست با گردنبندی که از او به یادگار گرفتهاست خود را خفه میکند تا بمیرد که در این کار موفق نمیشود. زهره پس از نجات از مرگ ازدواج میکند.
طالب که به هند رفته و در آنجا به افتخار رسیده در سال ۱۰۳۶ درمیگذرد. وقتی خبر مرگ او به زهره میرسد، از داغ و فراق و مرگ طالب آشفته شده، کنار رودخانهای میرود و از ماهی سراغ طالب را میگیرد؛ چرا که قبلاً چند بار طالب و زهره به آنجا رفته بودند. زهره که در عالم خیال و رؤیا و به یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت میکند، دیگر به خانه برنمیگردد و برای همیشه ناپدید میشود
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
سرگذشت «طالب و زهره» که منتسب به طالب آملی است، روایتهای گوناگونی دارد:
طالب شاعر جوان عاشقپیشه،
هر از گاهی با نامهای، شعری، پیامی، دیداری،
معشوق خود را عشق خود واقف میکند.
#روایت_اول :
دکتر فرامرزی در #کتاب #طالب و #زهره یا طالب #طالبا داستان این عاشق و معشوق را اینگونه نقل کردهاست: در حدود سال ۱۰۰۵ هجری پسری از اعیان طایفهٔ آمل را به مکتب میسپارند. او با اشتیاق فراوان علوم رایج زمانه را فرامیگیرد. پس از چندی در همان مکتبخانه عاشق دختری به نام زهره میشود که همشاگردیش بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار میگردد. از آنجایی که با هم همسایه بودند، طالب هر روز از دیوار خانهاش بالا میرفت و زهره هم به بهانهٔ یافتن چیزی کنار پنجره میآمد و این دو با هم ارتباط برقرار میکردند. از طرفی در مکتبخانه هم وقتی درنبود «ملا قربان» جانشین او «مشهدی علی مردان» ادارهٔ مکتب را به عهده میگرفت، طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم مینشستند و به این احساس عاشقانه ادامه میدادند. در این دلبستگیها و مراودات بود که طالب گردنبند موروثی مادرش را به یادگار به زهره میدهد.
طولی نکشید که ماجرای عشق آنها برملا شد و زهرهٔ عاقل به طالب هشدار میدهد که تا دیر نشده به خواستگاریاش بیاید؛ چرا که برای او خواستگار دیگری به نام «قادر» پیدا شدهاست، در این بین نامادری طالب بهانه میآورد و میخواهد خواهرزادهاش را به طالب بدهد. این نامادری به بهانهای او را به گالشی میفرستد، بالآخره بعد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره میرود اما قادر راه را بر او میبندد. برادر زهره هم با تبرزین طالب را مجروح میکند. زهره که بعداً متوجه میشود، سخت ناراحت شده و به شکل درویشی درمیآید و از حال طالب خبر میگیرد، بالآخره درمییابد طالب از مرگ نجات یافت.
از طرف دیگر، نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا میگیرد، برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود، داروی بیهوشی ریخته، به دست زهره میدهد. زهره که از این ماجرا بیخبر است این غذا را به طالب میدهد و او هم با خوردن آن بیهوش شده و برای مدتی عقلش را از دست میدهد. طالب که فکر میکرد زهره دانسته دست به چنین کاری زده، او را به بیوفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان میرود اما زهرهٔ بیقرار هرچه مویه میکند و میگردد او را نمییابد و وقتی میفهمد طالب به شهری دوردست رفتهاست با گردنبندی که از او به یادگار گرفتهاست خود را خفه میکند تا بمیرد که در این کار موفق نمیشود. زهره پس از نجات از مرگ ازدواج میکند.
طالب که به هند رفته و در آنجا به افتخار رسیده در سال ۱۰۳۶ درمیگذرد. وقتی خبر مرگ او به زهره میرسد، از داغ و فراق و مرگ طالب آشفته شده، کنار رودخانهای میرود و از ماهی سراغ طالب را میگیرد؛ چرا که قبلاً چند بار طالب و زهره به آنجا رفته بودند. زهره که در عالم خیال و رؤیا و به یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت میکند، دیگر به خانه برنمیگردد و برای همیشه ناپدید میشود
💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
معرفی عارفان
ترانه های خیام.pdf
سید محمد طالب آملی در حدود سال 987 ه. ق در یکی از دهکده های سبز و خرم آمل مازندران دیده به جهان گشود و در حدود سال 1036 یا اندکی پیش از آن در کشمیر وفات یافته است.
جوانان مازندرانی ترانه ي دلنشینی که از عشق آشوب آفرین ِجوانی شیفته و آوارگی او از جور نا مادری حکایت میکند زمزمه میکنند که پیران قوم و راویان محلی آن را پیام درد آلود دوران نوجوانی طالب آملی میشمارند. یکی از دردمندترین شاعران شبک هندی که از ایران به سرزمین خیال انگیز و شاعر پرور سرزمین با عظمت هندوستان پناه برده است.
علت مهاجرت این سخنور نازک اندیش بدین سرزمین رویایی در این رباعی خلاصه میتوان کرد :
طالب گل این چمن به بستان بگذار
بگذار که میشوی پشیمان بگذار
هندو نبرد به تحفه کس جانب هند
بخت سیه خویش به ایران بگذار
روزگار جوانی طالب در زادگاه او به فراگیری دانش های رایج زمان گذشته، چه پیش از بیست سالگی در علوم گوناگون مانند منطق، هندسه، حکمت و عرفان دستی قوی یافته و سرآمد اقران گشته است. چنان که خود گوید:
"پا بر دومین پایه ي اوج عشراتم "
حضور او با لقب ملک الشعرایی در دربار نورالدین محمد جهانگیر( حکومت 1014-1036 ه. ق یا 1037 ) که خود فرمانروایی شاعر دوست و نکته دان بوده دلیلی است آشکار بر وسعت دانش او.
از اشعارش استنباط میشود که دهلی، لاهور،ملتان، پیشاور، گجرات، اجمیر و دیگر نقاط شبه قاره را سیاحت کرده است، چه مدت ِ توقف اورا در ملتان از این بیت میتوان دریافت :
ز مکثِ ملتان نزدیک شد که مرا
بَدَل شود لقبِ آملی به *مُلتانی
در این مسافرتها و دربدری ها با سختی و بدبختی دست به گریبان بوده است
.
.
*مُلتان : یکی از شهرهای استان پنجاب
در کشور پاکستان امروزی
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (2)
""ادامه دارد...."""
طالب آملی
جوانان مازندرانی ترانه ي دلنشینی که از عشق آشوب آفرین ِجوانی شیفته و آوارگی او از جور نا مادری حکایت میکند زمزمه میکنند که پیران قوم و راویان محلی آن را پیام درد آلود دوران نوجوانی طالب آملی میشمارند. یکی از دردمندترین شاعران شبک هندی که از ایران به سرزمین خیال انگیز و شاعر پرور سرزمین با عظمت هندوستان پناه برده است.
علت مهاجرت این سخنور نازک اندیش بدین سرزمین رویایی در این رباعی خلاصه میتوان کرد :
طالب گل این چمن به بستان بگذار
بگذار که میشوی پشیمان بگذار
هندو نبرد به تحفه کس جانب هند
بخت سیه خویش به ایران بگذار
روزگار جوانی طالب در زادگاه او به فراگیری دانش های رایج زمان گذشته، چه پیش از بیست سالگی در علوم گوناگون مانند منطق، هندسه، حکمت و عرفان دستی قوی یافته و سرآمد اقران گشته است. چنان که خود گوید:
"پا بر دومین پایه ي اوج عشراتم "
حضور او با لقب ملک الشعرایی در دربار نورالدین محمد جهانگیر( حکومت 1014-1036 ه. ق یا 1037 ) که خود فرمانروایی شاعر دوست و نکته دان بوده دلیلی است آشکار بر وسعت دانش او.
از اشعارش استنباط میشود که دهلی، لاهور،ملتان، پیشاور، گجرات، اجمیر و دیگر نقاط شبه قاره را سیاحت کرده است، چه مدت ِ توقف اورا در ملتان از این بیت میتوان دریافت :
ز مکثِ ملتان نزدیک شد که مرا
بَدَل شود لقبِ آملی به *مُلتانی
در این مسافرتها و دربدری ها با سختی و بدبختی دست به گریبان بوده است
.
.
*مُلتان : یکی از شهرهای استان پنجاب
در کشور پاکستان امروزی
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (2)
""ادامه دارد...."""
طالب آملی
معرفی عارفان
صائب تبریزی 2.pdf
●طالب آملی و افسانه ی طالب
#روایت_دوم
طالب گالشی است زهرهٔ زرنگار، دختر پادشاه، که در یک میدان کشتی عاشقش میشود. زهره اناری را در دستمال میپیچد و به طالب میدد و میگوید آن را باز نکن که اگر چنین کنی دیوانه میشوی. اما طالب دستمال را باز میکند و دیوانه میشود و از همانجا شاعر میشود. عشق و عاشقی طالب و زهره عالمگیر میشود تا اینکه طالب با رقیبی کجخلق به نام «قادر» رو به رو میشود و در نهایت «جونکا» ی قادر را از پای درمیآورد. گاوهای طالب آنقدر زیاد بودند که قابل شمارش نبود. وقتی طالب داروی بیهوشی خورد، پَر آبی را آتش زد و آبی حاضر شد و یکشبه طالب و برادرش را به هندوستان برد و به قدرت الهی طالب بهسرعت زبان هندی را آموخت.
طالب پس از سختیهای فراوان به قدرت الهی دوباره در هندوستان صاحب گاو زیادی میشود. او حدود چهل سال در هند میماند و ریشش بسیار بلند میشد. قلی پس از سالها به دنبال طالب میرود و به او میگوید بیا که ما گرفتار دست حاکم شدهایم و او میخواهد زهره را بگیرد. بالآخره طالب به سمت پامال حرکت میکند ولی وقتی میرسد که شب عروسی زهرهاست. طالب به عروسی میرود و شروع میکند به «لله وازدن». زهره وقتی صدای «لله وا» را میشنود غش میکند. طالب بعداً خوابنما میشود که اگر در چشمهٔ رودبار آبتنی کند دوباره جوان میشود. او هم وارد چشمه میشود و دوباره جوان هجدهساله شده و با زهره ازدواج میکند و چندین سال پادشاه آمل میشود.
#معرفی
سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
#روایت_دوم
طالب گالشی است زهرهٔ زرنگار، دختر پادشاه، که در یک میدان کشتی عاشقش میشود. زهره اناری را در دستمال میپیچد و به طالب میدد و میگوید آن را باز نکن که اگر چنین کنی دیوانه میشوی. اما طالب دستمال را باز میکند و دیوانه میشود و از همانجا شاعر میشود. عشق و عاشقی طالب و زهره عالمگیر میشود تا اینکه طالب با رقیبی کجخلق به نام «قادر» رو به رو میشود و در نهایت «جونکا» ی قادر را از پای درمیآورد. گاوهای طالب آنقدر زیاد بودند که قابل شمارش نبود. وقتی طالب داروی بیهوشی خورد، پَر آبی را آتش زد و آبی حاضر شد و یکشبه طالب و برادرش را به هندوستان برد و به قدرت الهی طالب بهسرعت زبان هندی را آموخت.
طالب پس از سختیهای فراوان به قدرت الهی دوباره در هندوستان صاحب گاو زیادی میشود. او حدود چهل سال در هند میماند و ریشش بسیار بلند میشد. قلی پس از سالها به دنبال طالب میرود و به او میگوید بیا که ما گرفتار دست حاکم شدهایم و او میخواهد زهره را بگیرد. بالآخره طالب به سمت پامال حرکت میکند ولی وقتی میرسد که شب عروسی زهرهاست. طالب به عروسی میرود و شروع میکند به «لله وازدن». زهره وقتی صدای «لله وا» را میشنود غش میکند. طالب بعداً خوابنما میشود که اگر در چشمهٔ رودبار آبتنی کند دوباره جوان میشود. او هم وارد چشمه میشود و دوباره جوان هجدهساله شده و با زهره ازدواج میکند و چندین سال پادشاه آمل میشود.
#معرفی
سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
#معرفی
طالب آملی
شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزارهای بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدنشان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!
-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است
-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را
-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود
-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است
-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست
-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست
-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست
-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست
#معرفی
طالب آملی
●ورود ستی النساء بیگم به هند
ستی النساء پس از انکه برادرش طالب که از مادر از او جدا بود، به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهرآئینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال ۱۰۲۸ ه. ق به هنگامی که طالب در مقام ملک الشعرایی دربار در رکاب جهانگیرشاه، پادشاه فرهنگ دوست هند به سیاحت کشمیر مشغول بود، وارد اگره شد.
#معرفی
طالب آملی
ستی النساء پس از انکه برادرش طالب که از مادر از او جدا بود، به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهرآئینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال ۱۰۲۸ ه. ق به هنگامی که طالب در مقام ملک الشعرایی دربار در رکاب جهانگیرشاه، پادشاه فرهنگ دوست هند به سیاحت کشمیر مشغول بود، وارد اگره شد.
#معرفی
طالب آملی