به روایت افلاکی ،در کتاب "مناقب "،روزی منتقدان و حساد قونیه از سر انکار و عناد از حضرت مولانا پرسیدند که شراب حلال است یا حرام و غرض ایشان از عداوت فراوان ،عرض پاک شمس تبریزی بود .جلال الدین به کنایت جلال فرمود :
تا که خورد ،چه اگر مشکی شراب را در دریا بریزند ،متغیر نشود و او را مکدر نگرداند و از آن آب وضو ساختن و نوشیدن جایز باشد .اما حوضک کوچک را قطره ای شراب بی گمان که نجس کند و همچنان هرچه در بحر نمک افتد حکم نمک گیرد و جواب صریح آن است که اگر مولانا شمس الدین می نوشد "که این کار رانمی کرد "او را همه چیز مباح باشد که حکم دریا دارد و اگر چون تو غر خواهری کند ،نان جوینت هم حرام است .
بروایت سپهسالار و افلاکی وقتی که اهالی قونیه از کسالت جلال الدین محمد آگاه شدند ،دسته دسته به عیادتش می شتافتند .از جمله شیخ صدرالدین قونوی از دانشمندان و صاحبنظران شهر به دیدار مولانا َآمد .مولانا را سخت رنجور دید .متاثر شد و گفت : مولانا جان عالمیان است ، امید است که بزودی شفا یابد و در میان مشتاقان و علاقمندانش به وعظ و راهنمائی مشغول شود و فرمود : "شفاک الله عاجلا "مولانا کمی ناراحت شد و پاسخ داد :بعد از این "شفا ک الله "شما را باد . مگر نمی دانید در میان عاشق و معشو ق و حبیب و محبوب پیراهنی از شعر بیش نماند .نمی خواهید که نور به نور متصل شود . در این موقع قطرات اشک از دیدگان مولانا سرازیر شد و شیخ با یارانش گریستند و مولانا سرود :
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنیشین دارم
رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
#قصد_حاسدان_شمس_مولانا
#حلال_بودن_شراب
تا که خورد ،چه اگر مشکی شراب را در دریا بریزند ،متغیر نشود و او را مکدر نگرداند و از آن آب وضو ساختن و نوشیدن جایز باشد .اما حوضک کوچک را قطره ای شراب بی گمان که نجس کند و همچنان هرچه در بحر نمک افتد حکم نمک گیرد و جواب صریح آن است که اگر مولانا شمس الدین می نوشد "که این کار رانمی کرد "او را همه چیز مباح باشد که حکم دریا دارد و اگر چون تو غر خواهری کند ،نان جوینت هم حرام است .
بروایت سپهسالار و افلاکی وقتی که اهالی قونیه از کسالت جلال الدین محمد آگاه شدند ،دسته دسته به عیادتش می شتافتند .از جمله شیخ صدرالدین قونوی از دانشمندان و صاحبنظران شهر به دیدار مولانا َآمد .مولانا را سخت رنجور دید .متاثر شد و گفت : مولانا جان عالمیان است ، امید است که بزودی شفا یابد و در میان مشتاقان و علاقمندانش به وعظ و راهنمائی مشغول شود و فرمود : "شفاک الله عاجلا "مولانا کمی ناراحت شد و پاسخ داد :بعد از این "شفا ک الله "شما را باد . مگر نمی دانید در میان عاشق و معشو ق و حبیب و محبوب پیراهنی از شعر بیش نماند .نمی خواهید که نور به نور متصل شود . در این موقع قطرات اشک از دیدگان مولانا سرازیر شد و شیخ با یارانش گریستند و مولانا سرود :
چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنیشین دارم
رخ زرین من منگر که پای آهنین دارم
#قصد_حاسدان_شمس_مولانا
#حلال_بودن_شراب