همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
بهین مهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تار ها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خار ها
#علامه_طباطبایی
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
بهین مهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تار ها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خار ها
#علامه_طباطبایی
كشيـــــــدند در كـــــوي دلدادگــــان
ميـــــان دل و كـــام ، ديوارهـا
چه فرهادها ، مــــرده در کوهها
چه حلاجهـــــا ، رفته بر دارها
#علامه_طباطبایی
ميـــــان دل و كـــام ، ديوارهـا
چه فرهادها ، مــــرده در کوهها
چه حلاجهـــــا ، رفته بر دارها
#علامه_طباطبایی
بشر مادی در بیابان ظلمانی ماده زندگی مینماید و در دریای کثرات غوطه ور است و هر موجی از علایق مادی ، او را به جایی می افکند
هنوز از صدمات آن موج به خود نیامده ، موجی سهمگین تر و هولناک تر از علایق مال و ثروت و منصب و زن و فرزند و ... سیلی بر او زده ، در میان امواج خروشان دیگر پرتابش میکند ؛ به طوری که ناله و فریاد او هم به گوش نمیرسد
به هر طرف مینگرد ، با حرمان و حسرت رو به رو میشود
در این میان ، گاه نسیم های روح بخش جذبات الهی او را نوازش میدهد و به خود متوجه میسازد :
ان الله فی ایام دهرکم نفحات ، الا فتعرضوا لها و لا تعرضوا عنها
به درستی که خداوند در روز های عمرتان نسیم هایی دارد
هان ! خواهان آنها بوده و به استقبالشان در آیید و از آنها روی بر نگردانید
اصول کافی ج۱۰ ص۳۹۰
اینجاست که عده ای از بشر متعرض آن جذبات الهی میشوند و بار سفر الی الله را میبندند و در اصطلاح عرفا این سفر را سیر و سلوک مینامند و زاد و راحله این سفر، مجاهده و ریاضت نفسانی است؛ زیرا قطع علاقه مادیه بسیار صعب و دشوار است
#علامه_طباطبایی
هنوز از صدمات آن موج به خود نیامده ، موجی سهمگین تر و هولناک تر از علایق مال و ثروت و منصب و زن و فرزند و ... سیلی بر او زده ، در میان امواج خروشان دیگر پرتابش میکند ؛ به طوری که ناله و فریاد او هم به گوش نمیرسد
به هر طرف مینگرد ، با حرمان و حسرت رو به رو میشود
در این میان ، گاه نسیم های روح بخش جذبات الهی او را نوازش میدهد و به خود متوجه میسازد :
ان الله فی ایام دهرکم نفحات ، الا فتعرضوا لها و لا تعرضوا عنها
به درستی که خداوند در روز های عمرتان نسیم هایی دارد
هان ! خواهان آنها بوده و به استقبالشان در آیید و از آنها روی بر نگردانید
اصول کافی ج۱۰ ص۳۹۰
اینجاست که عده ای از بشر متعرض آن جذبات الهی میشوند و بار سفر الی الله را میبندند و در اصطلاح عرفا این سفر را سیر و سلوک مینامند و زاد و راحله این سفر، مجاهده و ریاضت نفسانی است؛ زیرا قطع علاقه مادیه بسیار صعب و دشوار است
#علامه_طباطبایی
🌟
همان طور که " نفس ها "
از نظر " قرب " به خداوند
دارای مراتب حقیقی هستند،
" متوفی " آن ها نیز به حسب
مراتبشان فرق می کنند.
بعضی نفس ها را خود #خداوند_تعالی
«توفّی» می نماید و بنابراین
نفس شخص غیر از خدا را درک نمی کند
و بعضی دیگر را #ملک_الموت
«توفّی» می کند؛ در نتیجه نفس شخص،
ملائکه ی پایین تر را درک نمی کند،
و بعضی دیگر را ملائکه ای که
#دستیاران_ملک_الموت هستند،
«توفّی» می کنند.
#علامه_طباطبایی
#رساله_الانسان_بعد_الدنیا
همان طور که " نفس ها "
از نظر " قرب " به خداوند
دارای مراتب حقیقی هستند،
" متوفی " آن ها نیز به حسب
مراتبشان فرق می کنند.
بعضی نفس ها را خود #خداوند_تعالی
«توفّی» می نماید و بنابراین
نفس شخص غیر از خدا را درک نمی کند
و بعضی دیگر را #ملک_الموت
«توفّی» می کند؛ در نتیجه نفس شخص،
ملائکه ی پایین تر را درک نمی کند،
و بعضی دیگر را ملائکه ای که
#دستیاران_ملک_الموت هستند،
«توفّی» می کنند.
#علامه_طباطبایی
#رساله_الانسان_بعد_الدنیا
مـــهر خـوبان دل و ديــن از همه بـيپروا برد
رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زيبا بـــــرد
تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت
از ســمک تا به سماکش کِشش ليـــلي بــرد
من به ســرچــشمه خورشيد نه خود بـردم راه
ذره اي بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد
من خسي بي ســر و پايم که به سيل افــــتادم
او که مـي رفـــــــت مرا هم به دل دريا بـرد
جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود
که به يک جلوه دل و دين ز همه يک جا برد
خم ابــــروي تو بود و کــف ميــــنوي تو بود
که دريـــــن بزم بـــگرديد و دل شيدا بـرد
خودت آموختي ام مهر و خودت سوخـــتي ام
با برافروخـــــته رويي که قرار از ما بــــرد
همه ياران به ســـــر راه تـــو بوديم ولــي
غــــم روي تو مرا ديد و ز مــن يــغما بــرد
همه دل باخته بوديم و پريشان که غمت
همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها بر
#علامه_طباطبایی
.
رخ شــــطرنج نبرد آنــــچه رخ زيبا بـــــرد
تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت
از ســمک تا به سماکش کِشش ليـــلي بــرد
من به ســرچــشمه خورشيد نه خود بـردم راه
ذره اي بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد
من خسي بي ســر و پايم که به سيل افــــتادم
او که مـي رفـــــــت مرا هم به دل دريا بـرد
جام صهبا ز کــجا بـود؟ مگر دســت کــه بود
که به يک جلوه دل و دين ز همه يک جا برد
خم ابــــروي تو بود و کــف ميــــنوي تو بود
که دريـــــن بزم بـــگرديد و دل شيدا بـرد
خودت آموختي ام مهر و خودت سوخـــتي ام
با برافروخـــــته رويي که قرار از ما بــــرد
همه ياران به ســـــر راه تـــو بوديم ولــي
غــــم روي تو مرا ديد و ز مــن يــغما بــرد
همه دل باخته بوديم و پريشان که غمت
همه را پشت ســر انداخت مرا تنــها بر
#علامه_طباطبایی
.
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
بهین مهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تار ها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خار ها
#علامه_طباطبایی
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها
کشیدم در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوه ها
چه حلاج ها رفته بر دارها
بهین مهر ورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تار ها
به خون خود آغشته و رفته اند
چه گلهای رنگین به جوبارها
فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خار ها
#علامه_طباطبایی
کشیدند در کویِ دلدادگان ،
میانِ دل و کام ،،، دیوارها ،
چه فرهادها ، مُرده در کوهها ،
چه حلاجها ، رفته بر دارها ،
چه دارد جهان؟ ، جز دل و مِهرِ یار؟ ،
مگر ، تودههایی ز پندارها ،
#علامه_طباطبایی
میانِ دل و کام ،،، دیوارها ،
چه فرهادها ، مُرده در کوهها ،
چه حلاجها ، رفته بر دارها ،
چه دارد جهان؟ ، جز دل و مِهرِ یار؟ ،
مگر ، تودههایی ز پندارها ،
#علامه_طباطبایی