نقل است:
که #خواجه_ابوطاهر پسر شیخ به مکتب رفتن سخت دشمن داشتی و از دبیرستان رمیدی یک روز بر لفظ شیخ رفت که هر که ما را خبر آورد که درویشان مسافر میرسند هر آرزو که خواهد بدهم #ابوطاهر بشنید بر بام خانقاه رفت دید که جمعی درویشان میآیند شیخ را خبر داد...
گفت: چه میخواهی گفت: آنکه به دبیرستان نروم گفت: مرو گفت: هرگز نروم شیخ سر در پیش افکند
آنگاه گفت: مرو اما "انافتحنا" از بریاد گیر #ابوطاهر خوش شد و "انافتحنا" از بر کرد چون شیخ وفات کرد و چند سال برآمد #خواجه_ابوطاهر وام بسیار داشت به اصفهان شد که #خواجه_نظام_الملک آنجا حاکم بود خواجه او را چنان اعزاز کرد که در وصف نیاید و در آن وقت علوی ای بود عظیم منکر صوفیان بود #نظام_الملک را ملامت کرد که مال خود به جمعی میدهی که ایشان وضو نمیدانند و از علوم شرعی بیبهرهاند مشتی جاهل دست آموز شیطان شده ...
#نظام_الملک گفت: چه گوئی که ایشان از همه چیز خبردار باشند و پیوسته بکار دین مشغولند علوی شنیده بود که #ابوطاهر قرآن نمیداند
گفت: اتفاقست که امروز بهتر صوفیان ابوطاهرست و او قرآن نمیداند
#نظام_الملک گفت: او را بطلبیم که تو سورتی از قرآن اختیار کنی تا برخواند پس ابوطاهر را با جمعی از بزرگان و صوفیان حاضر کردند نظام الملک علوی را گفت: کدام سوره خواهی تا خواجه ابوطاهر برخواند گفت: سوره "انافتحنا" پس ابوطاهر "انافتحنا" آغاز کرد و میخواند و نعره میزد و میگریست چون تمام کرد آن علوی خجل شد و نظام الملک شاد گشت پس پرسید که سبب گریه و نعره زدن چه بود خواجه ابوطاهر حکایت پدر را از اول تا آخر با نظام الملک گفت: کسی که پیش از هفتاد سال بیند که بعد از وفات او متعرضی رخنه در کار فرزندان او خواهد کرد و آن رخنه را استوار کند بین که درجهی او چگونه باشد پس اعتقاد او از آنچه گفته بود زیادت شد.
نقلست از #شیخ_ابوعلی_بخاری که گفت: که شیخ را به خواب دیدم بر تختی نشسته گفتم یا شیخ ما فعل الله شیخ بخندید و سه بار سر بجنبانید گفت: گوئی در میان افکند و خصم را چوگان شکست و میزد از این سو بدان سو بر مراد خویش والسلام و الاکرام
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
که #خواجه_ابوطاهر پسر شیخ به مکتب رفتن سخت دشمن داشتی و از دبیرستان رمیدی یک روز بر لفظ شیخ رفت که هر که ما را خبر آورد که درویشان مسافر میرسند هر آرزو که خواهد بدهم #ابوطاهر بشنید بر بام خانقاه رفت دید که جمعی درویشان میآیند شیخ را خبر داد...
گفت: چه میخواهی گفت: آنکه به دبیرستان نروم گفت: مرو گفت: هرگز نروم شیخ سر در پیش افکند
آنگاه گفت: مرو اما "انافتحنا" از بریاد گیر #ابوطاهر خوش شد و "انافتحنا" از بر کرد چون شیخ وفات کرد و چند سال برآمد #خواجه_ابوطاهر وام بسیار داشت به اصفهان شد که #خواجه_نظام_الملک آنجا حاکم بود خواجه او را چنان اعزاز کرد که در وصف نیاید و در آن وقت علوی ای بود عظیم منکر صوفیان بود #نظام_الملک را ملامت کرد که مال خود به جمعی میدهی که ایشان وضو نمیدانند و از علوم شرعی بیبهرهاند مشتی جاهل دست آموز شیطان شده ...
#نظام_الملک گفت: چه گوئی که ایشان از همه چیز خبردار باشند و پیوسته بکار دین مشغولند علوی شنیده بود که #ابوطاهر قرآن نمیداند
گفت: اتفاقست که امروز بهتر صوفیان ابوطاهرست و او قرآن نمیداند
#نظام_الملک گفت: او را بطلبیم که تو سورتی از قرآن اختیار کنی تا برخواند پس ابوطاهر را با جمعی از بزرگان و صوفیان حاضر کردند نظام الملک علوی را گفت: کدام سوره خواهی تا خواجه ابوطاهر برخواند گفت: سوره "انافتحنا" پس ابوطاهر "انافتحنا" آغاز کرد و میخواند و نعره میزد و میگریست چون تمام کرد آن علوی خجل شد و نظام الملک شاد گشت پس پرسید که سبب گریه و نعره زدن چه بود خواجه ابوطاهر حکایت پدر را از اول تا آخر با نظام الملک گفت: کسی که پیش از هفتاد سال بیند که بعد از وفات او متعرضی رخنه در کار فرزندان او خواهد کرد و آن رخنه را استوار کند بین که درجهی او چگونه باشد پس اعتقاد او از آنچه گفته بود زیادت شد.
نقلست از #شیخ_ابوعلی_بخاری که گفت: که شیخ را به خواب دیدم بر تختی نشسته گفتم یا شیخ ما فعل الله شیخ بخندید و سه بار سر بجنبانید گفت: گوئی در میان افکند و خصم را چوگان شکست و میزد از این سو بدان سو بر مراد خویش والسلام و الاکرام
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری