بزرگان گفتهاند:
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگان گفتهاند:
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
#نورالعلوم
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
#نورالعلوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگان گفتهاند:
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
#نورالعلوم
دل دیگ است و زبان کفگیر،
هر چه در دیگ باشد به کفگیر همان برآید.
دل دریاست، زبان ساحل؛
چون دریا موج کند به ساحل همان اندازد که در دریا بود.
#شیخابوالحسن_خرقانی
#نورالعلوم
و گفت:
مرا چون پارهی خاک جمع کردند، پس بادی به انبوه در آمد و هفت آسمان و زمین از من پُر کرد و من خود ناپدید.
#شیخابوالحسن_خرقانی
مرا چون پارهی خاک جمع کردند، پس بادی به انبوه در آمد و هفت آسمان و زمین از من پُر کرد و من خود ناپدید.
#شیخابوالحسن_خرقانی
#لقمان_حکیم پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس.
شبانگاه، همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود خواند، دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت و تا نوشته را برخواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت!
شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند.
پسر گفت:
امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم.
لقمان گفت:
پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
منبع: #نورالعلوم #شیخابوالحسن_خرقانی، عبدالرفیع حقیقت، صفحه ۷۷
.
امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس.
شبانگاه، همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود خواند، دیر وقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت و تا نوشته را برخواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.
روز چهارم، هیچ نگفت!
شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشتهها بخواند.
پسر گفت:
امروز هیچ نگفتهام تا برخوانم.
لقمان گفت:
پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفتهاند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
منبع: #نورالعلوم #شیخابوالحسن_خرقانی، عبدالرفیع حقیقت، صفحه ۷۷
.