زال پدر رستم و رودابه مادر رستم ، همدیگر را ندیده بودند و از وصفی که دیگران از رودابه نزد زال کردند ، زال ندیده عاشق رودابه میشود ، همچنین از وصفی که پدر رودابه از زال نمود ، رودابه نیز ندیده عاشق زال شد و پس از آنکه یکدیگر را دیدند ، با هم چنین پیمان بستند :
عهد بستن زال با رودابه : 👇👇👇
سپهبد چنین گفت با ماهروی ،
که ای سروِ سیمینبر و ، مُشکبوی ،
منوچهر ، چون بِشنَوَد داستان ،
نباشد بِدینکار ، همداستان ،
#منوچهر = پادشاه وقت
همان ، سامِ نیرم ، برآرَد خروش ،
کف اندازد و ، بر من آید بجوش ،
#همان = همینطور ، همچنین
#سام = پدر زال
ولیکن ، سرمایه جان است و تن ،
همان ، خوار گیرم ، بپوشم کفن ،
پذیرفتم از دادگر داورم ،
که هرگز ، ز پیمانِ تو ، نگذرم ،
شَوَم پیشِ یزدان ستایش کنم ،
چو یزدانپرستان ، نیایش کنم ،
مگر ، کو ، دلِ سام و ، شاهِ زمین ،
بشویَد ز خشم و ، ز پیکار و ، کین ،
#کو = که او ( در اینجا مقصود از #کو ، یزدان میباشد )
جهانآفرین ، بشنَوَد گفتِ من ،
مگر ، کآشکارا ، شَوی جفتِ من ،
#کآشکارا = که آشکارا
رودابه نیز چنین عهد میبندد : 👇👇👇
بِدو گفت رودابه : ، من همچنین ،
پذیرفتم از داورِ کیش و دین ،
جهانآفرین ، بر زبانم گوا ،
که بر من ، نباشد کسی پادشا ،
جز از پهلوانِ جهان ، زالِ زر ،
که با تخت و تاج است و ، با نام و فَر ،
همی هر زمان ، مِهرشان بیش بود ،
خِرَد ، دور بُد ،،، آرزو ، پیش بود ،
چنین ، تا سپیده برآمد ز جای ،
تبیره برآمد ز پردهسرای ،
پس ، آن ماه را ،، زال بدرود کرد ،
تنِ خویش ، تار و ،،، برش ، پود کرد ،
سرِ مژه ،، کردند هر دو ، پُر آب ،
زبان برگشادند ، بر آفتاب ،
#زبان برگشادند بر آفتاب = به آفتاب اعتراض کردند
که ای فرّ گیتی ، یکی لَخت نیز ،
نبایست آمد ، چنین در ستیز ،
#فردوسی
#شاهنامه
عهد بستن زال با رودابه : 👇👇👇
سپهبد چنین گفت با ماهروی ،
که ای سروِ سیمینبر و ، مُشکبوی ،
منوچهر ، چون بِشنَوَد داستان ،
نباشد بِدینکار ، همداستان ،
#منوچهر = پادشاه وقت
همان ، سامِ نیرم ، برآرَد خروش ،
کف اندازد و ، بر من آید بجوش ،
#همان = همینطور ، همچنین
#سام = پدر زال
ولیکن ، سرمایه جان است و تن ،
همان ، خوار گیرم ، بپوشم کفن ،
پذیرفتم از دادگر داورم ،
که هرگز ، ز پیمانِ تو ، نگذرم ،
شَوَم پیشِ یزدان ستایش کنم ،
چو یزدانپرستان ، نیایش کنم ،
مگر ، کو ، دلِ سام و ، شاهِ زمین ،
بشویَد ز خشم و ، ز پیکار و ، کین ،
#کو = که او ( در اینجا مقصود از #کو ، یزدان میباشد )
جهانآفرین ، بشنَوَد گفتِ من ،
مگر ، کآشکارا ، شَوی جفتِ من ،
#کآشکارا = که آشکارا
رودابه نیز چنین عهد میبندد : 👇👇👇
بِدو گفت رودابه : ، من همچنین ،
پذیرفتم از داورِ کیش و دین ،
جهانآفرین ، بر زبانم گوا ،
که بر من ، نباشد کسی پادشا ،
جز از پهلوانِ جهان ، زالِ زر ،
که با تخت و تاج است و ، با نام و فَر ،
همی هر زمان ، مِهرشان بیش بود ،
خِرَد ، دور بُد ،،، آرزو ، پیش بود ،
چنین ، تا سپیده برآمد ز جای ،
تبیره برآمد ز پردهسرای ،
پس ، آن ماه را ،، زال بدرود کرد ،
تنِ خویش ، تار و ،،، برش ، پود کرد ،
سرِ مژه ،، کردند هر دو ، پُر آب ،
زبان برگشادند ، بر آفتاب ،
#زبان برگشادند بر آفتاب = به آفتاب اعتراض کردند
که ای فرّ گیتی ، یکی لَخت نیز ،
نبایست آمد ، چنین در ستیز ،
#فردوسی
#شاهنامه