معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #تاختن_سهراب_بر_لشکر_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷ ( #قسمت_دوم ) ۱۹ چنین گفت : ، کای شاهِ آزاد مرد ، چگونهاست کارَت به دشتِ نَبَرد؟ ، ۲۰ چرا کردهای نام؟ ، کاووس کی؟ ، که در جنگِ شیران ، نداری تو پِی؟ ، ۲۱ گر ، این نیزه…
داستان رستم و سهراب
#تاختن_سهراب_بر_لشکر_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۷
( #قسمت_سوم )
۳۷
گهی ، رزم بودی ،،، گهی ، سازِ بزم ،
ندیدم ز کاوس ،، جز رنجِ رزم ،
۳۸
بفرمود ، تا رخش را ، زین کنند ،
سواران ، بروها ،، پُر از چین کنند ،
#بروها = اَبروها
۳۹
ز خیمه ، نگه کرد رستم ، بهدشت ،
ز رَه ، گیو را دید ، کاندر گذشت ،
۴۰
نهاد از برِ رخش ، رخشندهزین ،
همی گفت گرگین : ، که بشتاب هین ،
۴۱
همی بست با گُرز ، رهام ،،، تَنگ ،
به برگستوان ، بر زده طوس ، چنگ ،
۴۲
همی این بِدان ، آن بِدین گفت : ، زود ،
تهمتن ، چو از پرده ، آوا شنود ،
۴۳
به دل گفت : ، این رزمِ آهرمن است ،
نه این رستخیز ، از پِیِ یک تن است ،
۴۴
بزد دست و ، پوشید ببرِ بیان ،
ببست آن کیانیکمر ، بر میان ،
۴۵
نشست از برِ رخش و ، پیمود راه ،
زواره ، نگهبانِ گاه و سپاه ،
#زواره برادر رستم میباشد
۴۶
بِدو گفت : ، از ایدر مَرُو پیشتر ،
بهمن دار گوش ،،، از یلان ، بیشتر ،
۴۷
درفشش بِبُردند با او ، بههم ،
همی ، رفت پرخاشجوی و دژم ،
۴۸
چو ، سهراب را دید و ، آن یال و شاخ ،
بَرَش ، چون بَرِ سامِ جنگی ،،، فراخ ،
۴۹
بدو گفت : ، از ایدر ، به یکسو شَویم ،
بر آوَردگَه ، بر پی آهو شَویم ،
۵۰
بجُنبید سهرابِ پرخاشخر ،
ز گفتِ گَوِ پیلتن ، نامور ،
۵۱
بمالید سهراب ، کف را به کف ،
به آوَردگَه رفت ، از پیشِ صف ،
۵۲
بگفت او به رستم : ، بُرُو ، تا رَویم ،
به یکجای ،،، هر دو ، دو مردِ گَویم ،
۵۳
از ایران و توران ، نخواهیم کس ،
چو ، من باشم و تو ، به آوَرد ،،، بس ،
۵۴
به آوَردگَه ،،، مر ترا ، جای نیست ،
تُرا ،،، خود به یک مشتِ من ،، پای نیست ،
#پای نیست = تاب نیست - توان نیست
معنی مصرع = تو تحمل یک مُشت مرا نداری
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّینسپر »
ادامه دارد 👇👇👇
#تاختن_سهراب_بر_لشکر_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۷
( #قسمت_سوم )
۳۷
گهی ، رزم بودی ،،، گهی ، سازِ بزم ،
ندیدم ز کاوس ،، جز رنجِ رزم ،
۳۸
بفرمود ، تا رخش را ، زین کنند ،
سواران ، بروها ،، پُر از چین کنند ،
#بروها = اَبروها
۳۹
ز خیمه ، نگه کرد رستم ، بهدشت ،
ز رَه ، گیو را دید ، کاندر گذشت ،
۴۰
نهاد از برِ رخش ، رخشندهزین ،
همی گفت گرگین : ، که بشتاب هین ،
۴۱
همی بست با گُرز ، رهام ،،، تَنگ ،
به برگستوان ، بر زده طوس ، چنگ ،
۴۲
همی این بِدان ، آن بِدین گفت : ، زود ،
تهمتن ، چو از پرده ، آوا شنود ،
۴۳
به دل گفت : ، این رزمِ آهرمن است ،
نه این رستخیز ، از پِیِ یک تن است ،
۴۴
بزد دست و ، پوشید ببرِ بیان ،
ببست آن کیانیکمر ، بر میان ،
۴۵
نشست از برِ رخش و ، پیمود راه ،
زواره ، نگهبانِ گاه و سپاه ،
#زواره برادر رستم میباشد
۴۶
بِدو گفت : ، از ایدر مَرُو پیشتر ،
بهمن دار گوش ،،، از یلان ، بیشتر ،
۴۷
درفشش بِبُردند با او ، بههم ،
همی ، رفت پرخاشجوی و دژم ،
۴۸
چو ، سهراب را دید و ، آن یال و شاخ ،
بَرَش ، چون بَرِ سامِ جنگی ،،، فراخ ،
۴۹
بدو گفت : ، از ایدر ، به یکسو شَویم ،
بر آوَردگَه ، بر پی آهو شَویم ،
۵۰
بجُنبید سهرابِ پرخاشخر ،
ز گفتِ گَوِ پیلتن ، نامور ،
۵۱
بمالید سهراب ، کف را به کف ،
به آوَردگَه رفت ، از پیشِ صف ،
۵۲
بگفت او به رستم : ، بُرُو ، تا رَویم ،
به یکجای ،،، هر دو ، دو مردِ گَویم ،
۵۳
از ایران و توران ، نخواهیم کس ،
چو ، من باشم و تو ، به آوَرد ،،، بس ،
۵۴
به آوَردگَه ،،، مر ترا ، جای نیست ،
تُرا ،،، خود به یک مشتِ من ،، پای نیست ،
#پای نیست = تاب نیست - توان نیست
معنی مصرع = تو تحمل یک مُشت مرا نداری
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّینسپر »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_چهارم ) ۴۶ به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ، ز هرگونهای ، آزمودیم چند ، ۴۷ سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ، بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ، ۴۸ گرفتم…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_پنجم )
۶۱
بگفت این و ، برخاست پس ، پیلتن ،
دژم گشته او ، پیشِ آن انجمن ،
۶۲
به لشکرگَهِ خویش ، بنهاد روی ،
پُراندیشه جان و ،، دلش ، کینهجوی ،
۶۳
زواره بیامد خلیدهروان ،
که امروز چون گشت بر پهلوان؟ ،
#زواره برادر رستم میباشد
۶۴
ازو ، خوردنی خواست رستم ، نُخُست ،
پس آنگه ، ز اندیشه دل را بشُست ،
۶۵
همانگه ، بِدو حالِ سهرابِ گُرد ،
سراسر همه هرچه بُد ، برشمرد ،
۶۶
سپه را ، دو فرسنگ بُد در میان ،
گشادن نیارست یک تن ، میان ،
معنی مصرع دوم = همه آمادهباش بودند
۶۷
چنین راند پیشِ برادر ، سُخُن ،
که بیدار دل باش و ، تندی مکن ،
۶۸
به شبگیر ،،، چون ، من به آوردگاه ،
رَوَم پیشِ آن تُرکِ ناوردهخواه ،
۶۹
بیاوَر سپاه و درفشِ مرا ،
همان ، تخت و زرینهکفشِ مرا ،
۷۰
همی باش در پیشِ پردهسرای ،
چو ، خورشیدِ تابان ، برآید ز جای ،
۷۱
گر ایدون که ، پیروز باشم به جنگ ،
به آوَردگَهبر ، نیارَم درنگ ،
۷۲
وگر ، خود دگرگونه گردد سُخُن ،
تو ، زاری مساز و ، نژندی مکن ،
۷۳
مپائید یک تن ، به آوردگاه ،
مسازید جُستن سویِ رزم ، راه ،
۷۴
یکایک سویِ زابلستان شَوید ،
از ایدر ، به نزدیکِ دستان ، شَوید ،
۷۵
ازو ، برگشائی یکایک سُخُن ،
که روزِ تهمتن ، در آمد بهبُن ،
۷۶
چنین بود فرمانِ یزدانِ پاک ،
که گردد بهدستِ جوانی ،،، هلاک ،
بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
ادامه دارد 👇👇👇
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_پنجم )
۶۱
بگفت این و ، برخاست پس ، پیلتن ،
دژم گشته او ، پیشِ آن انجمن ،
۶۲
به لشکرگَهِ خویش ، بنهاد روی ،
پُراندیشه جان و ،، دلش ، کینهجوی ،
۶۳
زواره بیامد خلیدهروان ،
که امروز چون گشت بر پهلوان؟ ،
#زواره برادر رستم میباشد
۶۴
ازو ، خوردنی خواست رستم ، نُخُست ،
پس آنگه ، ز اندیشه دل را بشُست ،
۶۵
همانگه ، بِدو حالِ سهرابِ گُرد ،
سراسر همه هرچه بُد ، برشمرد ،
۶۶
سپه را ، دو فرسنگ بُد در میان ،
گشادن نیارست یک تن ، میان ،
معنی مصرع دوم = همه آمادهباش بودند
۶۷
چنین راند پیشِ برادر ، سُخُن ،
که بیدار دل باش و ، تندی مکن ،
۶۸
به شبگیر ،،، چون ، من به آوردگاه ،
رَوَم پیشِ آن تُرکِ ناوردهخواه ،
۶۹
بیاوَر سپاه و درفشِ مرا ،
همان ، تخت و زرینهکفشِ مرا ،
۷۰
همی باش در پیشِ پردهسرای ،
چو ، خورشیدِ تابان ، برآید ز جای ،
۷۱
گر ایدون که ، پیروز باشم به جنگ ،
به آوَردگَهبر ، نیارَم درنگ ،
۷۲
وگر ، خود دگرگونه گردد سُخُن ،
تو ، زاری مساز و ، نژندی مکن ،
۷۳
مپائید یک تن ، به آوردگاه ،
مسازید جُستن سویِ رزم ، راه ،
۷۴
یکایک سویِ زابلستان شَوید ،
از ایدر ، به نزدیکِ دستان ، شَوید ،
۷۵
ازو ، برگشائی یکایک سُخُن ،
که روزِ تهمتن ، در آمد بهبُن ،
۷۶
چنین بود فرمانِ یزدانِ پاک ،
که گردد بهدستِ جوانی ،،، هلاک ،
بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
ادامه دارد 👇👇👇