تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ...
#زنده_یاد_عباس_معروفی
سیمین دانشور به من گفت:
«غصه یعنی سرطان!
غصه نخوری یک وقت، معروفی!»
و من غصه خوردم.
این جا در بیمارستانِ شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشتهام، از دوشنبه وارد مرحلهی پرتو درمانی میشوم؛ در تونلی تاریک به نقطههای روشنی فکر میکنم که اگر برخیزم، هفت کتابِ نیمهکارهام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصصِ زبده، عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت:
«بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت.»
گفتم:
«در طبِ ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد.»
خندید.
🏴 با دریغ و درد، #عباس_معروفی ، روزنامه نگار، ناشر، شاعر، نمایش نامه و داستان نویسِ خلّاق و خالقِ رمانِ جاودانه ی سمفونی مردگان، درگذشت.
( زاده ی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ - تهران
درگذشته ی ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - آلمان)
روانش هماره شاد و یادش جاودانه گرامی باد.🖤🙏🥀
ﻓﻘﻂ، ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﻭ ﺧﻮﺍﺏِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ...
#زنده_یاد_عباس_معروفی
سیمین دانشور به من گفت:
«غصه یعنی سرطان!
غصه نخوری یک وقت، معروفی!»
و من غصه خوردم.
این جا در بیمارستانِ شریته برلین، حالا یازده جراحی را پشت سر گذاشتهام، از دوشنبه وارد مرحلهی پرتو درمانی میشوم؛ در تونلی تاریک به نقطههای روشنی فکر میکنم که اگر برخیزم، هفت کتابِ نیمهکارهام را تمام کنم و باز چند تا درخت بکارم.
هفت جراح و متخصصِ زبده، عمل جراحی را انجام دادند. جراح فک و دهان گفت:
«بدن شما چهل ساله است، هیچ بیماری و خللی در تن شما نیست؛ سرطان لنفاوی هم یک بدبیاری بوده. پش گِهبت.»
گفتم:
«در طبِ ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد.»
خندید.
🏴 با دریغ و درد، #عباس_معروفی ، روزنامه نگار، ناشر، شاعر، نمایش نامه و داستان نویسِ خلّاق و خالقِ رمانِ جاودانه ی سمفونی مردگان، درگذشت.
( زاده ی ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ - تهران
درگذشته ی ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - آلمان)
روانش هماره شاد و یادش جاودانه گرامی باد.🖤🙏🥀