#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی
#دیباچه_بیت_هشتم
8) تن ز جان و جان، ز تن مستور نيست
ليك كس را ديدِ جــان دستور نيست
به عنوان مثال با اينكه جسم و جان به هم پيوستهاند و هيچكدام از ديگري پوشيده و نهفته نيست، ولي كسي اجازه ندارد كه جان را ببيند.
يعني آنان كه اسير جسم و جسمانيات هستند نميتوانند روح لطيف را ادراك كنند.
انقروي عقيده دارد كه انسانهاي كامل كه مظهر حقاند گويند:
اسرار درون ما از كلام ما دور نيست، درست مانند جسم و روح كه از يكديگر پوشيده نيستند، ولي هيچكس روح را نميتواند ببيند.
درست است كه روح با اين چشم ديده نشود اما از لحاظ تدبير و تصرفي كه دارد از جهت خواص و كمالاتش پوشيده نيست.
اكبر آبادي گويد: اين بيت تمثيل بيت بالاست.
پس ناله ني به مثابه تن باشد و سر ناله به منزله جان. و چنانچه جان به حواص ظاهر، مدرك نميشود و سر ناله هم به حواس ظاهر محسوس نميگردد.
استاد فروزانفر نيز گويد:
اين بيت به منزله دليل و مثالي است براي سابق كه به موجب آن، سرّ و راز دل در ناله ظاهرميشود.
از اينرو «ناله به منزله تن و «راز» به مثابه روح است كه هم محرك ناله و هم در وي جلوهگري ميكند، ولي هر چشم و گوشي سرّ دل را در نمييابد.
همچنانكه جان، محرك بدن است و بدن مظهر افعال اوست و با وجود اين به چشم ديده نميشود و اين از آن جهت است كه موجود اعمّ از محسوس است.
و شايد كه چيزي موجود باشد و نفس آن را ادراك كند ولي حس آن را در نيابد مانند كليه معقولات كه موجود است، ولي محسوس هم نيست.
نيكلسون «جان» را در اينجا معادل روح حيواني دانسته است.
منظور بيت: همانطور كه روح از جسم مخفي است راز درون اولياء الله نيز بر عامّگان پوشيده است.
#دیباچه_بیت_هشتم
8) تن ز جان و جان، ز تن مستور نيست
ليك كس را ديدِ جــان دستور نيست
به عنوان مثال با اينكه جسم و جان به هم پيوستهاند و هيچكدام از ديگري پوشيده و نهفته نيست، ولي كسي اجازه ندارد كه جان را ببيند.
يعني آنان كه اسير جسم و جسمانيات هستند نميتوانند روح لطيف را ادراك كنند.
انقروي عقيده دارد كه انسانهاي كامل كه مظهر حقاند گويند:
اسرار درون ما از كلام ما دور نيست، درست مانند جسم و روح كه از يكديگر پوشيده نيستند، ولي هيچكس روح را نميتواند ببيند.
درست است كه روح با اين چشم ديده نشود اما از لحاظ تدبير و تصرفي كه دارد از جهت خواص و كمالاتش پوشيده نيست.
اكبر آبادي گويد: اين بيت تمثيل بيت بالاست.
پس ناله ني به مثابه تن باشد و سر ناله به منزله جان. و چنانچه جان به حواص ظاهر، مدرك نميشود و سر ناله هم به حواس ظاهر محسوس نميگردد.
استاد فروزانفر نيز گويد:
اين بيت به منزله دليل و مثالي است براي سابق كه به موجب آن، سرّ و راز دل در ناله ظاهرميشود.
از اينرو «ناله به منزله تن و «راز» به مثابه روح است كه هم محرك ناله و هم در وي جلوهگري ميكند، ولي هر چشم و گوشي سرّ دل را در نمييابد.
همچنانكه جان، محرك بدن است و بدن مظهر افعال اوست و با وجود اين به چشم ديده نميشود و اين از آن جهت است كه موجود اعمّ از محسوس است.
و شايد كه چيزي موجود باشد و نفس آن را ادراك كند ولي حس آن را در نيابد مانند كليه معقولات كه موجود است، ولي محسوس هم نيست.
نيكلسون «جان» را در اينجا معادل روح حيواني دانسته است.
منظور بيت: همانطور كه روح از جسم مخفي است راز درون اولياء الله نيز بر عامّگان پوشيده است.