#هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد!!!!!
#دور از جان آنانی که حسین علیه السلام را می شناسند و می فهمند!!!!
#عده ای هستند که راهزنانی حرفه ای هستند!
#به جای اینکه دستشان را بر سر و صورت ستمگر و ظالمان زنند و دزدان زنند،بر سر و صورت خود می زنند و بعد دوباره با همان دستان ظلم و ستم کرده به خود،به کمک ظالمان می رودند و بر مردم ظلمهای دیگر می کنند!!!!
#این تنها راه ترسوهاست که عملشان ناجوانمردانه است!
#هم ظلم می کنند و هم ظلم می پذیرند و هم ستمگر و کمک کننده و یاری کننده ستمگرند!
#باید فرعونهای درونتان را پیداکنید به جای آنکه خودتان را برای حسین علیه السلام پاره پاره کنید!نفستان را پاره پاره کنید و دست از یاری ستمگران و ظالمان بردارید!!!!
#دور از جان آنانی که حسین علیه السلام را می شناسند و می فهمند!!!!
#عده ای هستند که راهزنانی حرفه ای هستند!
#به جای اینکه دستشان را بر سر و صورت ستمگر و ظالمان زنند و دزدان زنند،بر سر و صورت خود می زنند و بعد دوباره با همان دستان ظلم و ستم کرده به خود،به کمک ظالمان می رودند و بر مردم ظلمهای دیگر می کنند!!!!
#این تنها راه ترسوهاست که عملشان ناجوانمردانه است!
#هم ظلم می کنند و هم ظلم می پذیرند و هم ستمگر و کمک کننده و یاری کننده ستمگرند!
#باید فرعونهای درونتان را پیداکنید به جای آنکه خودتان را برای حسین علیه السلام پاره پاره کنید!نفستان را پاره پاره کنید و دست از یاری ستمگران و ظالمان بردارید!!!!
داری کم کم به گوشههای معمّایم راه مییابی، به حریمی که بر هیچ کس پیش از این گشوده نبود. پرده آرام آرام در حال فرو افتادن است و کلمه به کلمه زندگی نو در حال به دنیا آمدن است.
پیش از آن که به دنیا بیایم درِ گوشم گفت: از همه چیز الهام خواهی گرفت، از همه چیز خواهی نوشت، و همه چیز را خواهی گفت، در عینِ هیچ نگفتن، در حینِ مطلق خاموشی.
گفتم همه چیز را، و راه را گشودم و سفره را پهن کردم، به هزار ایما و اشاره، و آشکار و نهان. گفتم همه چیز را، چنان گویی که هرگز هیچ نگفتم. خاصیت کلمه چنین است.
یک آمد و رفت، دو سفرهی خویش گشود و ناتمام شد. سه در حالِ حاضر است. چهار را میبینم از رحم کائنات به صحن زمین. پنج را نیز میبینم، آن پنجِ دورِ در دست.
آن پنجِ دورِ در دست
منم.
حلمی | کتاب آزادی
#معما
#دور_در_دست
پیش از آن که به دنیا بیایم درِ گوشم گفت: از همه چیز الهام خواهی گرفت، از همه چیز خواهی نوشت، و همه چیز را خواهی گفت، در عینِ هیچ نگفتن، در حینِ مطلق خاموشی.
گفتم همه چیز را، و راه را گشودم و سفره را پهن کردم، به هزار ایما و اشاره، و آشکار و نهان. گفتم همه چیز را، چنان گویی که هرگز هیچ نگفتم. خاصیت کلمه چنین است.
یک آمد و رفت، دو سفرهی خویش گشود و ناتمام شد. سه در حالِ حاضر است. چهار را میبینم از رحم کائنات به صحن زمین. پنج را نیز میبینم، آن پنجِ دورِ در دست.
آن پنجِ دورِ در دست
منم.
حلمی | کتاب آزادی
#معما
#دور_در_دست
نه که نمیتوانند، نمیخواهند. نمیخواهند که بتوانند رعب وهم و رعش ترس را از خویش بزدایند. پس به بیماری خو میگیرند، چرا که بیماری آسانتر و بیخطرتر از به سلامت از طوفانها گذشتن است.
می صراحت میآرد و نقاب ریا میفکند، و چون آسودهگزینان بیریا نتوانند، صراحت دشمن دانند و از صراحی بپرهیزند. و آسودگان را به سرای عشق راه نیست.
راه آسانی نیست، هر چند دفتر اوّلش چنین نوشتهاند، و چون روح طلب آسایش از خود بیرون کند، راه گشوده میشود.
به پیرامونم میگویم از من دور شوید و از کنجکاوی دست کشید! مرا به حال خود بگذارید و تا میتوانید از من دوری کنید. امّا تا میتوانید به جستجوی خویش برخیزید.
به جستجوی خویش، خویش را فراموش کنید.
به جستجوی آزادی، از طلب آزادی دست کشید.
و به جستجوی عشق، اندیشهی عشق را به دور افکنید.
راه آسانی نیست،
هرچند دفتر اولّش چنین نوشتهاند.
حلمی | کتاب آزادی
#سرای_عشق
#دور_شوید
می صراحت میآرد و نقاب ریا میفکند، و چون آسودهگزینان بیریا نتوانند، صراحت دشمن دانند و از صراحی بپرهیزند. و آسودگان را به سرای عشق راه نیست.
راه آسانی نیست، هر چند دفتر اوّلش چنین نوشتهاند، و چون روح طلب آسایش از خود بیرون کند، راه گشوده میشود.
به پیرامونم میگویم از من دور شوید و از کنجکاوی دست کشید! مرا به حال خود بگذارید و تا میتوانید از من دوری کنید. امّا تا میتوانید به جستجوی خویش برخیزید.
به جستجوی خویش، خویش را فراموش کنید.
به جستجوی آزادی، از طلب آزادی دست کشید.
و به جستجوی عشق، اندیشهی عشق را به دور افکنید.
راه آسانی نیست،
هرچند دفتر اولّش چنین نوشتهاند.
حلمی | کتاب آزادی
#سرای_عشق
#دور_شوید